تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,994,618 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,706,414 |
رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 3، دوره 1392، شماره 381 - شماره پیاپی 382، مهر 1392، صفحه 8-9 | ||
تاریخ دریافت: 21 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 21 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
رابطۀ ادب با حَسب و نَسب در روایات مرحوم حضرت آیت اله مجتبی تهرانی(ره) در روایات بسیاری معیار ارزشی انسان، ادب اوست. این روایات همۀ معیارهای اعتباری، ظاهری و پیوندهای نژادی و خانوادگی را کنار میگذارند و میفرمایند ادب که یک پیوند روحانی است، موجب ارزش انسان میشود و بر جمیع این معیارها تقدّم دارد.
حُسن ادب، موجب زیبایی پیوندهای خانوادگی میگردد حتّی پیوندهای نژادی و خانوادگی که از امور واقعی و شریف محسوب میشوند، آنگاه بروز، ظهور، برجستگی و زینت پیدا میکنند که همراه با معیار ارزشی ادب باشند، لذا در روایات آمده است که ادب، موجب زیبایی حسب و نسب میگردد: «عَلَیْکَ بِالْأَدَبِ فَإِنَّهُ زَیْنُ الْحَسَبِ»؛(۲) یا «طَلَبُ الْأَدَبِ جَمَالُ الْحَسَبِ»؛(۳) کسی که بهدنبال ادب میرود و آن را به دست میآورد، به پیوند شرافتمند خانوادگیاش چهرهای زیبا میبخشد. امّا پیوند خانوادگی در صورت نبود ادب، هر چقدر هم شریف باشد، بالآخره فاسد میگردد: «فَسَدَ حَسَبُ مَنْ لَیْسَ لَهُ أَدَب»؛(۴) یعنی پیوند خانوادگیِ کسی که ادب ندارد فاسد و پوچ است. «مَنْ وَضَعَتهُ دَنَائةُ أَدَبِهِ لَمْ یَرْفَعْهُ شَرَفُ حَسَبِهِ»؛(۵) کسی که زشتی ادبش او را زمین بزند، هیچگاه شرافت خانوادگیاش نمیتواند او را بلند کند و سرافراز نماید.
حُسن ادب، زشتی پیوندهای خانوادگی را میپوشاند امّا اگر کسی ادب داشته باشد، این پیوند روحانی، پیوند جسمانیِ بهظاهر زشت او را پوشش میدهد؛ یعنی اگر انسان از نظر روحی دارای پیوندی زیبا بود، ولی از نظر جسمانی پیوندی زشت داشت، این زیباییِ پیوند روحانی، زشتیِ پیوند جسمانی او را میپوشاند. در روایتی آمده است که: «حُسْنُ الْأَدَبِ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ»؛(۶) یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را میپوشاند.(۷) در روایات، تعبیرات گوناگونی در این باره وجود دارند. پیغمبر اکرم«ص» میفرمایند: «کسی که از نظر روحی به من نزدیک باشد، به من انتساب دارد». در این انتساب به هیچوجه مسئلۀ جسمانی یعنی پیوند خانوادگی مطرح نیست، بلکه قرب به پیغمبراکرم، یک قرب روحانی است. معیار تنها این است که شخص از نظر روحانی به آن حضرت نزدیک باشد، لذا ایشان روی این پیوند تأکید میکنند. نسب و حسب شریفی که در کنارش حسن ادب قرار دارد، نورانی و درخشان میشود. زشتیهایی که از یک شخص شریف صادر میشود، از زشتیهایی که از شخص غیرشریف صادر میشود، زشتتر است. یعنی اگر شخصی که شرافت حسب و نسب دارد، سوء ادب داشته باشد، افعال زشتی که از او صادر میشود بسیار زشتتر از ارتکاب همان کارها توسط غیر اوست. بزرگی میفرمود: «خطای مرد بزرگ، بزرگ است. به بزرگی و کوچکی خطا نگاه نکن، ببین این خطا از چه کسی صادر شده است». در روایات هم آمده است که: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ الْأَدَبُ»؛(۸) با فضیلتترین شرافتها ادب است. «لَا زِینَه کَالْأَدَبِ»؛(۹) هیچ زیوری مانند ادب، انسان را نمیآراید. در روایات ادب به عنوان یکی از بزرگترین معیارهای ارزشی انسان مطرح شده است. اگر بخواهیم ارزش و بهای انسان را بسنجیم، باید بر اساس میزان ادبش او را ارزیابی کنیم. ارزش هرکس، از ادب او شناخته میشود.
معنای لغوی ادب ادب یعنی «روش رفتاری» در علم لغت، معانی مختلفی برای ادب مطرح شدهاند. برخی میگویند: ادب به معنای «حُسن خلق» است. عدهای هم آن را به معنای «تربیت» گرفتهاند. ولی به اعتقاد من ادب مفهوم عامی است که میتواند جمیع این معانی و قالبهایی را که در آنها ریخته شده است در بر بگیرد. اگر ما ادب را به «روش رفتاری» معنا کنیم، شامل تمام این موارد خواهد شد.(۱۰) با توجه به این معنا، تأدّب به معنی آموختن روش رفتاری و تأدیب به معنای آموزش دادن روش رفتاری است. رعایت یک سری از قواعد هنگام سخن گفتن، یک نوع روش گفتاری است و یا رعایت قوانینی خاص به هنگام نوشتن، یک نوع روش نوشتاری محسوب است که به آن «ادبیات» میگویند. ادب به این معنا نیز یک نوع روش رفتاری به شمار میآید.(۱۱) البته تأدیب در برخی از موارد به معنای «اصلاح شدن» نیز هست و در جایی که کسی را عقوبت و کیفر میکنند، میگویند: او تأدیب شد. این معنا هم بیارتباط با معنایی که گفتیم نیست، یعنی شخصی که روش رفتاری ناصحیحی داشته و براساس آن تخلفی را انجام داده است، عقوبت میشود تا روش رفتاری صحیح رفتاری را بیاموزد، لذا این معنای از تأدیب هم با روش رفتاری ارتباط دارد.
ادب به معنای «علم» نیست ادب به معنای علم نیست و علم و ادب هرکدام مفهوم خاص خود را دارند. در کتاب روضۀ کافی روایتی از مسعده بنصدقه از قول امام صادق«ع» نقل شده است: «إِنَّ خَیْرَ مَا وَرَّثَ الْآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَاالْمَالُ فَإِنَّ الْمَالَ یَذْهَبُ وَ الْأَدَبَ یَبْقى»: بهترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به میراث میگذارند، ادب است نه مال، چون مال از بینرفتنی است ولی ادب، باقی و جاودانه است. «قَالَ مَسْعَدَه: یَعْنِی بِالْأَدَبِ الْعِلْمِ»؛(۱۲) مسعده در ادامۀ روایت میگوید: منظور حضرت از ادب، همان علم است. البته ممکن است در این روایت، مفهوم پدر، یک مفهوم عام باشد. مطلبی که امام«ع» میفرمایند یک مطلب کلی است که شامل هر پدر و فرزندی میشود. یعنی هر جا که پدر و فرزندی وجود دارد، بهترین میراث ادب است و ما ادب را روش رفتاری میدانیم، نه علم و دانایی. ادبی هم که در روایت آمده به معنای علم نیست. هر انسانی یک روش رفتاریای دارد که خواه ناخواه به کسانی که با او مصاحبت دارند منتقل میشود. پدر و فرزند با یکدیگر از نظر ظاهری رابطۀ تنگاتنگ دارند و رفتار پدر به فرزند منتقل میشود، چه قصد انتقال داشته باشد چه نداشته باشد. به تعبیر دیگر چه قصد تأدیب و تأدّب در میان باشد چه نباشد، روش رفتاری انتقال پیدا میکند و آموزش و آموختن، محقّق میگردد. این یک میراث قهری است.
بررسی گسترۀ مفهوم ادب اقسام ادب: حُسن ادب و سوء ادب ادب به معنای روش رفتاری، روش صحیح و غلط، رفتار سوء و رفتار نیک را در بر میگیرد. ادب مفهوم گستردهای دارد و به حسن ادب و سوء ادب تقسیم میشود. به روش رفتاری صحیح، حسن ادب و به روش رفتاری ناپسند، سوء ادب میگویند. حُسن ادب به معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریمهای انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که میتواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.
مناقشه در تعریف ادب به «حسن خلق» کسانی که ادب را «تربیت» معنا کردهاند، آن را بهمعنای حُسن اخلاق گرفتهاند.(۱۳) از آنجا که «حُسن ادب» مطلوب است، اینها نیز لفظ ادب را فقط در یکی از مقسومات آن یعنی حُسن ادب به کار بردهاند. البته عموماً همین معنا فهمیده میشود و وقتی میگویند «ادب»، حُسن ادب به ذهن انسان میآید؛ نه صرف روش رفتاری، ولی چون ادب، معنای عامی دارد و هم شامل حُسن ادب و هم شامل سوء ادب میشود این معنا صحیح نیست. در روایات میبینیم که لفظ ادب و مقسومات آن یعنی حُسن ادب و سوء ادب، به صورت فراوان بهکار رفته است.(۱۴) نمونههای زیادی در مورد کاربرد لفظ ادب و اقسام آن آمده است. بهعنوان مثال در روایتی آمده است: «بِئْسَ النَّسَبُ سُوءُ الْأَدَب»:(۱۵) بدترین پیوندها، پیوند روحیای است که یک روش رفتاری زشت بر آن ملکه شده باشد: «لَا شَرَفَ مَعَ سُوءِ أَدَب»؛(۱۶) با روش رفتاری زشت، هیچ شرافتی برای انسان باقی نمیماند. در این روایات «ادب» مقیّد به «سوء» شده است. در روایات دیگری هم حسن ادب آمده است. مثلاً فرمود: «حُسْنُ الْأَدَبِ یَسْتُرُ قُبْحَ النَّسَبِ»؛(۱۷) حسن ادب، یعنی ادبی که زیبا باشد، زشتی نسَب را میپوشاند.
ادب از دیدگاه علمای اخلاق و اهل معرفت ادب ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی ریشۀ تمام فضائل و رذائل اخلاقی در روش رفتاری یعنی ادب است. خصائل و ملکات نفسانی به دو دستۀ فضائل و رذائل یا ملکات زیبا و ملکات زشت تقسیم میشوند. اگر خصلتی زیبا باشد، فضیلت است و اگر زشت باشد، رذیلت است. این خصلتها هستند که فضیلتسازی و یا رذیلهسازی میکنند.
ادب از دیدگاه علمای اخلاق علمای اخلاق بحث مستقلی تحت عنوان ادب ندارند زیرا مباحث اخلاقی از ابتدا تا انتها ریشه در ادب دارند، یعنی تمام مباحث اخلاقی میتوانند تحت عنوان حُسن ادب و سوء ادب مطرح شوند، لذا علمای اخلاقی مستقلاً به بحث ادب نپرداختهاند و حتی برخی ادب را به حسن خلق معنا کردهاند. دلیلش هم این است که آنها از منظر و دیدگاه عقل عملی بحث میکنند و معتقدند که عقل عملی است که بر روش رفتاری انسان حاکم است. عقل عملی در هر انسانی وجود دارد و زیبایی و زشتی روشهای رفتاری او را روشن میکند و مثلاً میگوید: عدل زیبا و ظلم زشت است. محصول این نوع نگاه به رفتار انسانی موجب میگردد که بگوییم: ادب مجموعهای از روشهای رفتاری است و دیگر نیازی نیست که جدای از اخلاق مورد بحث قرار بگیرد. در تأیید این نگاه باید بگوییم که یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر میدانند و به رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ فی الْإِنْسَانِ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشهاش عقل است.
ادب از دیدگاه اهل معرفت امّا اهل معرفت برخلاف علمای اخلاق، بحث مستقلی در باب ادب مطرح میکنند و میگویند: ادب یکی از منازل سلوک إلی اللهتعالی و مقامات والای معرفتی است. اینها طبق نگاه خاصی که به مباحث معرفتی دارند، لازم میبینند که ادب را مستقلاً مورد بحث قرار دهند. آنان نه عقل عملی را نفی میکنند و نه کاری به آن دارند. بحث آنها دربارۀ «ادب الهی» است که سطح آن خیلی بالاتر از مسائلی است که در اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد. آنها میگویند: در روش رفتاری انسان باید خدا حاکم باشد و مرزبندیها را او مشخص نماید. این روشهای رفتاری یا مرزبندیهای الهی که از آن به دستورات شرع تعبیر میشود، آداب شرعیه است. اهل معرفت به دنبال رعایت و حفاظت از مرزهای شناخته شده از ناحیۀ الله تعالی هستند و کاری به حکومت عقل عملی ندارند، هرچند که تضاد و تنافری میان حکم شارع و حکم عقل نیست. با این تعریف میتوانیم ادب را از دو منظر اخلاقی و معرفتی به دو نوع انسانی و الهی تقسیم کنیم.
پینوشتها ۱ـ جلسه 1287، شنبه هشتم مرداد ماه 1373 هـ.ش مطابق با بیستم صفرالمظفر 1415 هـ.ق. ۲ـ غررالحکم، ص443؛ «بر تو باد به ادب داشتن؛ چرا که ادب، زینت حَسَب نیک است». ۳ـ غررالحکم، ص248. ۴ـ تحف العقول، ص92. ۵ـ غررالحکم، ص 599. ۶ـ غررالحکم، ص248. ۷ـ یعنی زشتی پیوند جسمانی را میپوشاند. ۸ـ غررالحکم، ص247. ۹ـ غررالحکم، ص247. ۱۰ـ البته من این را عرض میکنم که ادب هم راجع به گفتار است و هم راجع به رفتار که من این دو را از هم جدا میکنم. ۱۱ـ البته این مسبوق به آن معنا که انسان نسبت به این روش آموزش ببیند. ۱۲ـ الکافی، ج15 ، ص 356. ۱۳ـ انشاءالله من در آینده میگویم که چرا اینها ادب را اینگونه معنا کردهاند. اینها فقط بخشی از معنای ادب را گرفتهاند. ۱۴ـ البته در روایاتی که ادب به تنهایی بهکار رفته است، منظور حسن ادب است. ۱۵ـ غررالحکم، ص248. ۱۶ـ غررالحکم، ص248. ۱۷ـ غررالحکم، ص248. ۱۸ـ بحارالأنوار، ج 75، ص 101. ۱۹ـ غررالحکم، ص247.
سوتیترها: 1. حُسن ادب به معنای روش رفتاری صحیح، یعنی «حفاظت از مرزهای شناخته شده در انسان» و نیازمند نوعی مرزشناسی است. یعنی انسان قبل از اینکه بتواند از مرزها و حریمهای انسانی خود حفاظت کند، باید آنها را بشناسد و تنها پس از این شناسایی است که میتواند با توجّه به مرزهای شناخته شده، از گفتار و رفتار خود، مراقبت و روش رفتاری خویش را تصحیح کند.
2.
یک دسته از روایات ما نیز ادب و عقل را مرتبط با یکدیگر میدانند و به رابطۀ مستقیم اینها بر یکدیگر اشاره دارند: «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ»؛(۱۸) کسی که عقل ندارد، ادب ندارد. «الْأَدَبُ فی الْإِنْسَانِ کَشَجَرَه أَصْلُهَا الْعَقْلُ»؛(۱۹) ادب در انسان مانند درختی است که ریشهاش عقل است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,554 |