تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,994,728 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,706,491 |
ریزشها، علل و ریشههای آن(1) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 8، دوره 1392، شماره 381 - شماره پیاپی 382، مهر 1392، صفحه 21-22 | ||
تاریخ دریافت: 21 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 21 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
ریزشها، علل و ریشههای آن(1) حجتالاسلام والمسلمین رحیمیان مقدمه انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسیله امتحاناند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول می شونــد، ارتقاء مییابند و رشد میکنند و عدهای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش میشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزشهاست. در فرآیند آزمونها گاهی ممکن است انسان، حتی آنچه را در گذشته به دســت آورده از دست بدهــد، عقبگرد کند و به ارتداد کشیده شود. ارتداد مراتب و درجات متفاوتی دارد. بر هر درجه و مرتبهای حکم و اثر خاصی مترتب است و در زمینههای مختلف از قبیل اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و... امکان وقوع آن وجود دارد. یک مسلمان ممکن است در مرتبهای عالی از ایمان به خدا باشد، اما به وادی انکار و کفر سقوط کند؛ ممکن است خدا را انکار نکند، ولی کارش به انکار نبوت کشیده شود؛ ممکن است به مبدأ و معاد و نبوت پیامبراعظم«ص» باور داشته باشد، اما امامت همه ائمه معصومین«ع» یا برخی از آنها را منکر شود؛ ممکن است مسلمانی آراسته به عدالت و تقوی باشد، اما به ورطه فسق و ظلم سقوط کند؛ نمازخوان باشد و بینماز شود؛ انقلابی باشد و ضدانقلاب شود؛ خط امامی باشد و ضدخط امام شود؛ اهل جبهه و ایثار باشد و به ضدگذشته خود تبدیل شود؛ از دیوار سفارت امریکا بالا رفته و ضدامریکایی باشد، اما به عذرخواهی از امریکا و گرایش به غرب کشیده شود؛ زن باحجابی بوده باشد، اما بیحجاب شود و... . با توجه به این مثالها، در این بحث، منظور از ارتداد، فقط ارتداد از ایمان به مبدأ و معاد و ضروریهایی که انکار آنها به معنی انکار مبدأ میباشد، نیست. احکام مترتب بر مراتب ارتداد، یکسان نیستند و هر مرتبهای احکام خاص خود را دارد. بنابراین موضوع بحث ما اولاً ارتداد به معنی خاص فقهی که احیاناً حکم اعدام بر آن جاری میشود، نیست، بلکه معنی عام آن یعنی هرگونه عقبگرد، سقوط و انحطاط از منظر اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، سیاسی و... مورد نظر است که از آن به ریزش تعبیر میکنیم و ثانیاً احکام مترتب بر آنها مدنظر ما نیستند. در این مقام فقط فهرستی از ریزشها را مرور و سپس برخی از عوامل آنها را بررسی میکنیم. ریزشها در عصر انبیا ریزشها همزاد تاریخ بشرند و قرآن به عنوان یگانه منبع متقن، نمونههایی از ریزشهای پیش از اسلام را گوشزد کرده است: ـ در نسل اول بشر داستان قابیل، فرزند آدم ابوالبشر و کشتن برادر. ـ فرزند حضرت نوح«ع» اولین پیامبر اولوالعزم و شیخالمرسلین که با «انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح»(۱) توصیف شده است. ـ انحطاط و سقوط همسر حضرت نوح«ع» و همسر حضرت لوط«ع» بهرغم زندگی طولانی با دو پیامبر معصوم.(۲) ـ سقوط و ریزش گروهی از بنیاسرائیل تحتتأثیر فریب هنرمندانه سامری و در چند مورد دیگر. ـ داستان سقوط عبرتانگیز بلعم باعورا و... که با تعبیراتی هشداردهنده بیان شده است. ـ و بالاخره در عصر پیامبر اعظم«ع» و زمان نزول قرآن، آیات فراوانی بیانگر ارتداد و سقوط برخی از مسلمانان هستند.
ریزشها بعد از رحلت پیامبر اعظم«ص» بعد از رحلت حضرت رسول اکرم«ص» جامعه اسلامی بهطور گسترده دچار ریزش و ارتداد شد تا جایی که در روایت آمده است که: «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه...»(۳) بعد از رحلت رسول خدا«ص» مردم بهجز چند نفر مرتد شدند». ارتداد و ریزشها در عصر خلافت ظاهری حضرت امیرالمومنین«ع» وجه بارزتری یافت تا آنجا که گروه زیادی از مسلمانان به رهبری چهرههای شاخصی چون طلحه و زبیر یکی از خونینترین جنگها را علیه حضرت امیرالمؤمنین علی«ع» به راه انداختند و حدود 5 سال حکومت آن حضرت، با این جنگ و دو جنگ مشابه دیگر و سرانجام شهادت حضرتش به دست یکی از همین عناصر مرتد (خوارج) به یکی از غمبارترین مقاطع تاریخ تبدیل شد. ریزشها همچنان در زمان امام حسن مجتبی«ع» تکرار شدند تا جایی که فرماندهان لشکر آن حضرت به خدمت دشمن درآمدند و حضرت سرانجام به دست همسرشان به شهادت رسیدند. عهدشکنی و ریزش عمومی مردم کوفه در قبال مسلم بن عقیل و سپس امام حسین«ع» و ارتکاب فجیعترین جنایت تاریخ، نمونه بارز دیگری از ارتداد عمومی در تاریخ اسلام است. سقوط وحشتناک افرادی مانند شمربن ذیالجوشن که از افسران لشکر حضرت امیر«ع» بود و بعد از 20 سال به قاتل امام حسین«ع» تبدیل شد، داستانی عبرتآموز است. داستان اسفبار ریزشها و ارتدادها به اشکال مختلف و عناوین گوناگون در عصر امامان دیگر همچنان تکرار و بسیاری از آنها مبدأ پدید آمدن فرقههای انحرافی و منشأ انشقاقهای باطلی چون فرق شش امامی و هفت امامی و... شدند. ریزشها در این دوره در سطوح مختلف اتفاق افتادند و علاوه بر مردم عادی که بیشتر تحتتأثیر ریزش نخبگان قرار میگیرند، ریزش و ارتداد دو گروه، اوراق تیرهای را در عصر ائمه اطهار«ع» رقم زده است. الف) گروهی که از اصحاب و شاگردان نخبه ائمه«ع» به شمار میآمدند. در این فهرست به یک نمونه اکتفا میکنیم: شیخ طوسی در کتاب «الغیبه»، روایتی را از حسین بن نوح (از نواب خاص در غیبت صغری) نقل میکند که: «سئل الشیخ عن کتب ابن ابی العزافر بعد ما ذمّ و خرجت فیه اللعنه فقیل له فکیف نعمل بکتبه و بیوتنا منه ملأ» فقال الشیخ اقول فیها ما قاله ابو محمد الحسن بن علی(علیه السلام) و قد سُئل عن کتب بنی فضال فقیل له کیف نعمل بکتبهم و بیوتنا منه ملأ فقال علیه السلام خذوا بما رووا و ذروا مارأوه»: از حسین بن روح بن نوبختی در مورد کتابهای ابن ابیالعزافر بعد از آنکه دچار ارتداد و ریزش و لعنت و مذمت گردید، سؤال شد که با کتابهای او چه کنیم، حال آن که خانههای ما پر از کتابهای اوست؟ جناب حسین بن روح همان پاسخی را داد که امام حسن عسکری«ع» در پاسخ به سؤالی درباره کتابهای بنیفضال دادند و فرمودند: «به آنچه آنها روایت کردهاند عمل و رأی و نظر آنان را رها کنید». این روایت بیانگر آن است که ابن ابیالعزافر و نیز خاندان و فرزندان فضال از جمله اصحابی بودهاند که روایات فراوانی را در قالب کتابهای متعدد از ائمه نقل کرده و تا پیش از ارتداد، در تراز معتمدیــن و موثقیــن در نقل حدیث بودهانــد و خانههای پیــروان اهل بیت«ع» از کتابها و روایات آنها پر بوده است، اما همین افراد با آن علّو مقام، روزگاری دچار انحراف و ریزش شدهاند. ب) گروه دیگر ریزشها در میان نزدیکان نسبی و فرزندان ائمه به وقوع پیوسته است که نمونه آن داستــان تأسفبار علی بن اسماعیل بن جعفر نوه امام صادق«ع» و نقش او در زندانی شدن عمویش حضرت موسی بن جعفر«ع» است. نمونه دیگر جعفر فرزند امام هادی و برادر امام عسکری«ع» که به جعفر کذاب معروف شد. ماجرای اسفبار و عبرتانگیز ریزشها از بین علما و نخبگان تا مردم عادی و خاندانها همچنان بعد از عصر ائمه اطهار و دوران غیبت حضرت ولیعصر(عج) در طول بیش از هزار سال گذشته ادامه داشته است. آنچه بیان گردید، مشتی از خروار است. ضرورت ایجاب میکند درباره آنچه که در قرآن کریم، به خصوص در آیات مربوط به بنیاسرائیل و عصر پیامبر اعظم«ص» آمده و نیز آنچه که در عصر ائمه معصومین«ع» در زمینه ریزشها و ارتدادها به وقوع پیوسته است، به تفصیل و همراه با تفسیر و مستندات لازم بحث و بررسی شود و تألیفی مستقل فراهم و فراتر از آنچه که در اینجا به طور نمونه و گذرا و فهرستوار ارائه شد، برای عبرتآموزی از تاریخ بیان گردد.
عوامل و زمینههای ارتداد و ریزشها بهترین راهکار برای درک زمینهها و عوامل ریزشها را میتوان در قرآن و سخن خدا جستجو کرد، زیرا خالق انسان بهتر از هر کسی، مخلوق خویش و خصوصیات وی را می داند: «اَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطیفُ الخْبَیرُ»(۴) بدین منظور چند نمونه از قرآن را مرور میکنیم:
چسبیدن به دنیا و هواپرستی در این آیات «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ *سآءَ مَثَلاً القَومُ الَّذینَ کَذَّبوُا بِایاتِنا وَ اَنفسُهَمُ کانوُا یَظلِموُنَ»(۵) و (ای پیامبر) برای آنان حکایت آن کسی را بازگو که آیات خود را به او عطا کردیم و او خود را از آن آیات جدا ساخت و شیطان در پی او افتاد و او گمراه شد. و اگر میخواستیم بدو با آن آیات رفعت میبخشیدیم، اما وی خود به دنیا چسبید و از هوای نفس خود پیروی کرد. مَثَل او مَثَل سگی است که اگر بر او حمله بری لهله زند و اگر رهایش کنی نیز لهله زند. آری مَثَل مردمی که آیات ما را دروغ میشمرند چنین است. تو آن قصه را بازگو، باشد که بیندیشند. مثل حال گروهی که به عناد و تکبر، آیات ما را تکذیب کردند، بسیار به وضع بدی متمثل شود و آنها به خویش ستم میکنند». قرآن از ماجرای عبرتآموز شخصیتی پرده برمیدارد که گویا به چند قدمی بالاترین مقامات معنوی رسید، اما با گرفتار شدن در دام هوای نفس و دلبستگی به دنیا تحت تعقیب شیطان قرار گرفت و به ورطه هلاکت سقوط کرد. او که طبق روایت امام رضا«ع» به اسم اعظــم خدا دست یافت و مستجابالدعوه شد، کارش به تکذیب آیات خدا رسید و با گرایش به فرعون، علیــه حضــرت موسی«ع» عصیان کرد و همه دستاوردهای گذشته خویش را به باد داد. قرآن از کسی سخن میگوید که به مقامی رسید که خداوند آیاتش را به او عنایت فرمود، آیاتی که میتوانست باعث رفعت مقام او شود، اما او با فرو غلتیدن در چاه نفس و چنگ زدن به دنیا تغییر چهره داد و در این مرحله خداوند از چهره جدید او، در مثال سگی در وضعیتی خاص، پرده برمیدارد. در این داستان از نام و مشخصات، پدر، مادر، تاریخ تولد، محل تولد، زندگی و... شخصیتی که این ماجرا بر سر او آمد، اسمی به میان نیامده، زیرا نام افراد، مدنظر ما نیست، بلکه بیان عوامل سقوط و ارتداد انسان، حتی زمانی که به بالاترین مراتب ایمان دست مییابد، حائز اهمیت است و توجه به این نکته که قصص قرآن داستانهای یک بار مصرف تاریخی نیســتند، بلکه در زندگی بشر تکرار میشوند و هر شخصی در هر مقامی و در هر زمان و مکانی ممکن است جای قهرمان این داستانها قرار بگیرد. لذا خداوند در آغاز داستان، پیامبر را به بازگو کردن این ماجرا امر و در پایان هم یک بار دیگر بر بازگو کردن این نوع داستانها تأکید میکند، باشد که مخاطبان در همه زمانها با تفکر در آنها عبرت گیرند و به چنین سرنوشت و فرجامی گرفتار نشوند. دو عامل اصلی موجبات سقوط این شخص را که در تفاسیر به نام بلعم باعورا معرفی شده است و زمینه نفوذ و سلطه شیطان بر او را فراهم ساخت و او را از ولایت ولی خدا ـ حضرت موسی«ع» ـ به دامان ولایت شیطان و طاغوت زمان یعنی فرعون افکند. یکی دل بستن به دنیا که براساس روایات: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَه: دل باختن به دنیا سرچشمه همه خطیئات است» و دیگری پیروی از خواستها و هواهای نفس اماره است. این شخص که به تعبیر قرآن به مقام « آتَیْناهُ آیاتِنا»(۶) رسیده بود و باز هم ظرفیت ارتقاء به مقام رفیعتری را داشت: « وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»(۷) ناگهان از آنچه به دست آورده بود «منسلخ» و خلع لباس شد. خداوندی که خالق و خبیر به واقعیت او بود، علت این سقوط را در درجه اول «أَخْلَدَ إِلى الأَرْضِ»(۸) اعلام فرموده است. خلود الی الارض، تعبیر ادیبانه و رسایی از چسبیدن به زندگی مادی و دلباختگی به دنیاست. مشابه این تعبیر را در آیات دیگری داریم مثل: «َما لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ...؛(۹) چرا هنگامی که به جهاد در راه خدا فراخوانده میشوید با سنگینی به زمین میچسبید؟ «أَرَضِیتُم بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَهِ؟...؛(۱۰) آیا به جای آخرت به دنیــا خشنود شدهاید؟ این چسبندگی و سرسپردگی به دنیای مادی، انسان را از آخـرت و پــرواز به عالم بالا بازمیدارد. با سبکباری از تعلقات مادی است که سبکبالی برای پرواز فراهم میشود. این حقیقت را در زندگی همه اولیای خدا و بهطور محسوس در روزگار خودمان با مطالعه زندگی شهدایی که با اراده خود راه شهادت را پیمودند و به قلّه رفیع شهادت عروج کردند میتوان مشاهده کرد. روشن است که این چسبندگی به دنیا و دل سپردن به آن، زمینه غفلت از آخرت و فرجام و زندگی جاوید انسان میشود. البته دنیایی که ابزار و زمینهساز توجه به آخرت و تمهید سعادت جاودانه باشد، خود، عین آخرت است و آنگاه که عمر انسان، مال و تلاش و دیگر سرمایههای مادی، جسمانی، روحی و باطنی انسان برای خدا و در راه خدا جهتگیری شود، حتی خواب، خــوراک، ورزش، کسب و کــار میتوانند وجهه الهی و عبادی پیدا کنند و در خدمت تکامل معنوی انسان قرار گیرند. عامل دیگری که این آیه روی آن تاکید میکند« اتَّبَعَ هَواهُ» پیروی از هــوای نفس است، هوای نفسی که پیامبر اعظم«ص» فرمود: «اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ»(۱۱) دشمنترین دشمن انسان، نفسانیت، بت نفس، خودخواهی و پیروی از خواستههای حیوانی اوست. اسیر هواها و خواسته نفسانی شدن، تدریجاً چراغ عقل عاقبتنگــر و خرد فرجاماندیش را در انسان خاموش میکند و با آلوده شدن به گناهان و لذتهای زودگذر، انسان تدریجاً به جایـی میرسد که آیات خدا را تکذیب میکند: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ...»(۱۲) تکذیب و انکار آیات خدا منحصر به آیات قرآن که نسخه زندگی سعادتمندانه انسان است، نیست، بلکه همه پدیدههای عالم هستی، آیات و نشانههای خدا هستند، اما آدمی در اثر دنیاپرستی و اسارت در بند هواهای نفسانی و احاطه گناه به جایی میرسد که: «...لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(۱۳) «...دل دارند، ولی بدان حقائق را نمیفهمند؛ چشم دارند، ولی بدان نمیبینند؛ گوش دارند، ولی بدان نمیشنوند. آنها مانند چهارپایان و بلکه گمراهترند و آنها همان غافلانند».
دوستان و معاشران دوستیها و همنشینیها نقش سرنوشتسازی در شکلگیری شخصیت انسان دارند. در آیات 27 تا 30 سوره فرقان این مسئله به روشنی بیان شده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا و قالَ الرَّسوُلُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا القُرْانَ مَهْجُوراً؛(۱۴) روزی که ستمگر از شدت حسرت و ناراحتی دو دست خود را با دندان گاز میگیــرد و میگوید ای کاش همراه پیامبر راهی را در پیش میگرفتم. ای وای بر من! کاش فلانی را دوست نمیگرفتم؛ همانا که مرا از یاد خدا منحرف ساخت. شیطان همواره خوارکننده انسان بوده است. (در آن روز) پیامبر گوید ای پروردگار من! همانا قوم من این قرآن را متروک نهادند». کسی که به جای همراهی با پیامبر و راه و روش او و اهل بیتش و نیز انس و پیروی از قرآن، شخص یا اشخاص شیطانصفتی را دوست و همنشین خود قرار دهد، به گمراهی و ضلالت کشیده میشود. چنین انسانی به عنوان «ظالم» معرفی شده است. کسی هم که به خود ظلم میکند، مصداق ظالم است. حتی آن کسی که به دیگران ظلم میکند، در حقیقت به خود ظلم کرده است. امام حسین«ع» با ظلم ظالم، سیدالشهدا شد و به اعلی علیین رسید، اما آن کسی که بدبخت دنیا و آخرت شد، خودِ ظالم و قاتل ایشان بود. آن کسی هم که به نفس خود ظلم میکند و با گناه، خود را تباه میسازد، مصداق ظالم است. قرآن شرک را بالاترین ظلم میداند. «انّ الشِّرک لَظُلمٌ عَظیمٌ» مشرک به خدا ضرر نمیرساند، بلکه به خود ضرر میزند و ظلم میکند و سرمایه وجودی خود را میبازد. کسی که با رفاقت و دوستی با اهل گناه و ضلالت از رهروی در راه خدا و پیامبر خدا به راه شیطان کشیده میشود، به خود ظلم میکند. دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بیتفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از مؤثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار میآید. در این زمینه روایات فراوانی از پیشوایان دینی نقل شدهاند که به چند نمونه اکتفاء میکنیم: پیامبر اکرم«ص»: «اِخْتَبِرُوا النّاس بِاَخْدانِهم فَانِّما یُخادِنُ الرّجُل مَنْ یُعْجِبُهُ نَحوهُ؛(۱۵) مردم را با دوستانشان بیازمایید، زیرا آدمی با کسی دوستی میکند که از رفتار او خوشش میآید.» امام علی«ع»: «... مَنِ اشْتَبَه عَلَیکم اَمْرُهُ وَ لمَ تَعْرفُوا دینَهُ فَانْظُرُوا اِلِی خُلَطائِهِ فَاِنْ کانُوا اَهْل دینِ الله فَهُوَ عَلی دین الله و ان کانوُا عَلی غَیْرِ دینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دینِ الله. اِنَّ رَسُولَ اللهِ کان یَقُولُ: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الیَوْمِ الاخِرِ فَلا یُواخینَ کافِراً و لا یُخالِطْنَ فاجِراً وَ مَنْ آخی کافراً و خَالَطَ فاجِراً کانَ کافِراً فاجِراً؛(۱۶) هرگاه وضعیت کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستان و همنشینانش بنگرید. اگر اهل دین و آیین خدایند، او هم بر دین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند، او هم بهرهای از دین خدا ندارد». آن حضرت در ادامه با استناد به سخن پیامبر اکرم«ص» میفرمایند: «همانا رسولالله «ص» همواره میفرمود کسی که به خدا و معاد باور دارد، نباید کافر را دوست گیرد و نباید با بدکاران بیامیزد که هر کس با کافر برادری ورزد و با فاجر نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد، خود کافر و فاجر است». پیامبر اعظم«ص»: «اَلمْرْءُ عَلی دینِ خَلیلهِ فَلْیَنْظُرُ اَحدکُم مَنْ یُخالِلْ؛(۱۷) آدمی بر آیین دوست خویش است، پس بنگرید با چه کسی دوستی میورزد». امام علی«ع»: «کُلُّ امرءٍ یَمیلُ اِلی مِثلِهِ؛(۱۸) هر کس به مثل خود گرایش دارد». امام علی«ع»: «لا یُوادُّ الأشُرار اِلاّ اَشْباههُم؛(۱۹) اشرار را جز همانندشان دوست ندارند». امام باقر«ع»: «... اَلْمرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛(۲۰) آدمی با کسی محشــور میشود که دوستــش دارد». به تعبیر شاعر: تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستـی [سعدی] و به تعبیر دیگر: کبوتر با کبوتر باز با بـاز کند همجنس با همجنس پرواز روشن است که دوستدار علی«ع» با علی«ع» محشور میشود و دوستدار معاویه با معاویه؛ دوستدار امام حسین«ع» با امام حسین«ع» و دوستدار یزید و شمر با یزید و شمر؛ دوستدار شهدا با شهدا و دوستدار صدام با صدام؛ دوستدار امام با امام و دوستدار ریگان و بوش با ریگان و بوش و... زیرا این تولی و تبری دو روی یک سکه و تولی هر یک ملازم تبری از جبهه مقابل است. نمیشود کسی هم امام حسین«ع» را دوست داشته باشد و هم شمر را. اینگونه است که در روایات حقیقت دین را در حب و بغض فیالله ترسیم فرمودهاند، حب و بغضی که انسان را در درازمدت به محبوب نزدیک و از مبغوض دور میسازد. به هر حال فرجام دوستی با اهل باطل، ضلالت و گناه است. همان که آدمی در روز قیامت انسان از شدت حسرت و ناراحتی از خود، نه یک دست که دو دستش را به دندان میگزد و در حالی که بر خــود وای میزند میگوید: «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً؛(۲۱) ای وای بر من! کاشکی فلانی را به دوستی برنمیگزیدم» در شماره بعد این مقوله را پی خواهیم گرفت.
پینوشتها ۱ـ هود، 46. ۲ـ تحریم، 10. ۳ـ بحارالانوار، ج 22/352. ۴ـ ملک، 14. ۵ـ اعراف، 175 تا 177. ۶ ـ اعراف، 175. ۷ ـ همان، 170. ۸ ـ همان، آیه 17۶. ۹ـ توبه، 38. ۱۰ـ همان. ۱۱ـ بحارالانوار، ج70/64. ۱۲ ـ روم، 10. ۱۳ـ اعراف، 179. ۱۴ـ فرقان، 2ـ27. ۱۵ـ تنبیه الخواطر، ج2/249. ۱۶ـ بحارالانوار، ج 74/197. ۱۷ ـ بحارالانوار، ج71/19. ۱۸ ـ غررالحکم. ۱۹ـ غررالحکم. ۲۰ـ کافی، ج 3/169. ۲۱ـ فرقان، 2۸.
سوتیترها 1. انسان همواره در مسیر زندگی در معرض آزمون و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسیله امتحاناند و طبیعی است که برخی در امتحانات قبول میشونــد، ارتقاء مییابند و رشد میکنند و عدهای مردود و احیاناً دچار سقوط و ریزش میشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم یعنی ریزشهاست.
2. دوستی با اهل گناه و احساس خشنودی از معاشرت با آنان، در آغاز، بیتفاوتی نسبت به قبح گناه و تدریجاً گرایش و احساس رضایت نسبت به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشینی و دوستی با اهل گناه از موثرترین عوامل انحطاط و سقوط انسان به شمار میآید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 190 |