نگاهى کوتاه به شخصیت فاطمه(س) در منابع اهل سنت سیدمهدى موسوىکاشمرى
اهل بیت(ع) به امت اسلامى و جهان اسلام تعلق دارند. ارزشهاى انسانى آنان به همه بشریت تعلق دارد. شخصیت آنان ریشه در ((رحمت واسعه)) الهى دارد که همه انسانها را فرا گرفته است و خوان نعمتى است که همه حقیقت جویان خود را بر سر آن مى دانند. و آنچه در منابع برادران اهل سنت در باره اهل بیت(ع) آمده است براى اهل انصاف و جویندگان حقیقت, سرمایه ارزشمند, گسترده و راهگشایى است که همواره مورد توجه محدثان, علما و پژوهشگران شیعى و سنى بوده است و آثار و تإلیفات بسیارى در طول تاریخ اسلام در این خصوص براى امت اسلامى بر جاى مانده است. آنچه مى خوانید نگاهى بسیار کوتاه و گذرا به برخى روایات و گفته هایى است که در حجمى بسیار گسترده در منابع دینى اهل سنت آمده است. در این نوشتار سخن از شخصیتى بس بزرگ است که به حق, قلم و بیان از وصف او عاجز است و هر نویسنده توانایى و زبان گویایى, از شرح حقیقت و وصف شخصیت او ناتوان و درمانده است.
هر پژوهشگرى تا تصورى روشن از موضع مورد نظر نداشته باشد نمى تواند از عهده گفتن یا نوشتن در باره آن برآید. شخصیت حضرت فاطمه(س) چنین مشکل بزرگى را پیش پاى هر نویسنده اى مى گذارد و ترسیم چهره واقعى و جامع او را دست نایافتنى مى کند. فاطمه زهرا ((سلام الله علیها)) در شمار کسانى است که به ((خمسه الاشباح))(1) موسومند, زیرا مردمان عادى جز به شبحى از شخصیت و حقیقت وجود آنان دست نمى یابند و تنها خدا و رسول او و کسانى که در مرتبه اویند به مقام او عارفند و نسبت بدو معرفت حقیقى دارند. بر این اساس در این نوشته بر آنیم تا توصیف جایگاه معنوى و بلنداى شخصیتى و شرح مکانت رفیع آن حضرت را از زبان خدا و رسولش بیان کنیم تا شاید در پرتو نور وحى به شمه اى از ابعاد وجود آن نازنین انسان تربیت یافته دامان اسلام, واقف شویم. از این رو در این مقاله شخصیت فاطمه(س) و مقام او را تنها در منابع اهل سنت جستجو مى کنیم تا معلوم شود که آن گوهر پربها متعلق به اسلام و همه مسلمانان است و صد البته خط فکرى و مشى زندگى او باید سرمشق و الگوى تمامى جهان اسلام بویژه زنان مسلمان باشد. این نوشتار را در دو قسمت تعقیب مى کنیم. نخست به برخى آیات و روایاتى که حضرت فاطمه(س) را در مجموعه اهل بیت((علیهم السلام)) مورد توجه و توصیف قرار داده است مى پردازیم و سپس به برخى دیگر از آنها که در خصوص مقام و منزلت آن حضرت وارد شده است, اشاره خواهیم داشت.
الف) فاطمه(س) و اهل بیت(ع) در این زمینه به طور گذرا به ذکر چند آیه و روایت بسنده کرده و از شرح و تفصیل بیشتر صرف نظر مى کنیم:
1ـ آیه تطهیر: ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)). همانا خداوند اراده فرموده است تا پلیدى را از شما ((اهل بیت)) دور سازد و شما را از آلودگیها پاک کند.(2) جلال الدین سیوطى در تفسیر خودش در حد بیست روایت با سندهاى مختلف نقل مى کند که دلالت دارد مقصود از ((اهل بیت)) تنها رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین ((علیهم السلام))اند.(3) و طبرى نیز در تفسیر خودش پانزده حدیث در این خصوص نقل کرده است(4) و حاکم حسکانى بیش از یکصد و سى روایت در این زمینه آورده است که تمامى آنها دلالت دارند بر اینکه مقصود از آیه, کسانى جز پنج تن مقدس آل عبا نیستند.(5) امام احمد بن حنبل از ام سلمه نقل مى کند: رسول خدا به فاطمه(س) فرمود: شوهر و دو فرزندت را نزد من حاضر کن. وقتى به محضر آن حضرت مشرف شدند رسول خدا عبایى را که از محصول فدک درست شده بود, بر آنها انداخت. سپس دست مبارک خود را بر آنها گذاشت و گفت: پروردگارا اینها آل محمداند; درود و برکات خویش را بر محمد و آل او فرو فرست که تو پسندیده و بزرگ مرتبه هستى. ام سلمه مى گوید: من لاى عبا را بلند کردم تا در جمع آنان وارد شوم که آن حضرت آن را از دست من کشید و به این کار اجاز نداده و فرمود: تو بر خیر و نیکى هستى)).(6) و باز حاکم حسکانى به سند خودش از ام سلمه نقل مى کند که آیه تطهیر در خانه من نازل شد در حالى که در خانه هفت نفر بودند. جبرئیل و میکائیل و رسول خدا(ص) و على و فاطمه و حسن و حسین. و من بر در خانه قرار گرفته بودم. سپس مى گوید: ((فقلت یا رسول الله: إلست من اهل البیت؟! فقال: انک الى خیر انک من ازواج النبى, و ما قال: انک من اهل البیت)). گفتم: اى رسول خدا, آیا من از اهل بیت ـ مقصود در این آیه ـ به شمار نمى روم؟ حضرت فرمود: تو به سوى خیر و خوبى هستى و از همسران نبى به حساب مىآیى. و نفرمود تو از اهل بیت هستى)).(7) این مضمون در کتب حدیثى و تفسیرى بسیارى از بزرگان اهل سنت آمده است که به همین چند نمونه بسنده مى شود.
معناى رجس ابن عربى در شرح آیه, مى گوید: ((و هو کل ما یشینهم فان الرجس هو القذر عند العرب ...)). ((رجس)) در آیه شریفه عبارت است از هر چیزى که مایه پستى انسان بوده و بر اهل بیت(ع) ناروا باشد, زیرا در لسان عرب به هر آلودگى ((رجس)) اطلاق مى گردد.(8) زمخشرى مى نویسد: ((براى گناهان ((رجس)) و براى تقوا ((طهر)) به کار گرفته شده زیرا آبرو و حیثیت فرد زشتکار به واسطه آن ملوث و آلوده مى گردد, همان گونه که بدن با کثافتها و چرکها آلوده مى شود ولى آبرو با کارهاى نیک همچون جامه پاک, مصون از پلیدیها خواهد بود)).(9) با این بیان مقصود از ((رجس)) که از اهل بیت دور شده, روشن است و خود دلیلى قاطع بر عصمت آنان و از جمله حضرت فاطمه(س) است.
2ـ آیه مباهله: ((فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و إنفسنا و إنفسکم, ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین)). کسى که با تو در حقانیت آنچه بر تو نازل شده است مجادله کند پس بگو بیایید تا فرزندان ما و شما و زنان ما و شما و خودمان و خودتان را فرا خوانده و مباهله کرده و نفرین خدا را بر دروغ گویان فرستیم.(10) زمخشرى پس از نقل قسمتى از واقعه مى نویسد: ((... فاتوا رسول الله((صلى الله علیه و آله)) و قد غدا محتضنا بالحسین آخذا بید الحسن و فاطمه تمشى خلفه و على خلفها و هو یقول: اذا دعوت فامنوا. فقال اسقف نجران: یا معشر النصارى! انى لارى وجوها لو شإ الله ان یزیل جبلا من مکانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلکوا و لا یبقى على وجه الارض نصرانى الى یوم القیمه, ... و فیه دلیل, لا شىء اقوى منه, على فضل اصحاب الکسإ)). نصاراى نجران به محل موعود آمدند تا دعوت پیامبر دائر بر برگزارى مباهله را پذیرفته باشند. رسول خدا نیز در حالى که حسین را در بر گرفته و دست حسن را در دست خود داشت و فاطمه از پشت سر آن حضرت و على نیز از پى فاطمه بود با آنان روبه رو شد و به همراهان خود مى گفت: هر گاه من دعا کنم, شما آمین بگویید. اسقف نجران که این حال را مشاهده کرد, گفت: اى مسیحیان! من چهره هایى مى بینم که اگر خداوند بخواهد به واسطه آنان کوهى را از جاى برکند, مى شود. با آنان مباهله نکنید, زیرا هلاک خواهید شد و اساس نصرانیان تا دامنه قیامت برچیده خواهد شد ... و پس از ذکر چند نکته جالب و خواندنى مى نویسد: ((این واقعه خود بهترین دلیل بر فضیلت اصحاب کسإ است و برهانى قوىتر از آن نیست ...)).(11) نوع مفسران و مورخان اسلامى که وقایع سال دهم هجرت را به نگارش درآورده اند, نقل کرده اند که رسول خدا(ص) در قضیه ((مباهله)) با نصاراى نجران, به جز على و فاطمه و حسن و حسین((علیهم السلام)) شخص دیگرى را به همراه خود نبرد. و فخر رازى پس از بیان واقعه مى نویسد: ((... واعلم إن هذه الروایه کالمتفق على صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث)). بدان که صحت این روایت بین اهل تفسیر و حدیث مورد اتفاق است.(12)
3ـ آیه شجره طیبه: قرآن کریم مى فرماید: ((الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السمإ توتى اکلها کل حین باذن ربها ...)).(13) آیا نمى بینى چگونه خداوند مثال مى زند کلمه پاک را به مانند درخت طیب که ریشه آن در زمین استوار و شاخه آن در آسمان است و هر لحظه به اذن پروردگار در حال میوه دادن است. حاکم در کتاب ((المستدرک على الصحیحین)) از مینإ بن ابى مینا, بنده و خدمتگزار عبدالرحمن بن عوف, نقل مى کند: ((خذوا عنى قبل ان تشاب الاحادیث بالاباطیل, سمعت رسول الله(ص) یقول: انا الشجره و فاطمه فرعها و على لقاحها و الحسن و الحسین ثمرتها و شیعتها ورقها و اصل الشجره فى جنه عدن و سائر ذلک فى سایر الجنه)). حدیثهاى صحیح را پیش از آنکه با گفتارهاى نادرست مخلوط شود بگیرید. من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: من درختم و فاطمه شاخه آن و على لقاح و حسنینم میوه آنند و شیعیان ما برگهاى آن هستند. ریشه این درخت در بهشت ((عدن)) است و سایر آن در بقیه باغهاى بهشت جاى دارد.))(14) نظیر این حدیث را حاکم حسکانى در شواهد التنزیل از عبدالرحمن بن عوف نقل مى کند:(15)
4ـ آیه مودت: ((... قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى ...)) بگو من بر انجام رسالت خویش مزدى از شما نمى طلبم جز اینکه به نزدیکان من مودت بورزید ...(16) جلال الدین سیوطى در تفسیر خود مى نویسد: ((لما نزلت هذه الایه قالوا یا رسول الله! من قرابتک هولإ الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال(ص): على و فاطمه و ابناهما)). چون که این آیه نازل شد اصحاب گفتند: اى رسول خدا! این نزدیکانت که مودت و دوستى آنان بر ما واجب شده است کیانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزندش.(17) زمخشرى نیز در تفسیر خودش این روایت را نقل کرده و در تإیید آن روایات دیگرى که دلالت بر وجوب مودت اهل بیت از جمله فاطمه زهرا(س) دارد ذکر مى کند.(18)
5ـ آیه وسیله: قرآن مى فرماید: ((إولئک الذین یدعون یبتغون الى ربهم الوسیله إیهم إقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدورا)). کسانى که از غیر خدا (مثل ملائکه و مسیح و عزیر) را پرستش مى کنند خود به سوى خدا توجه دارند و هر کدام بدو نزدیکترند به واسطه عبادات و اطاعت از او, بدو توسل مى جویند و رحمت او را امیدوارند و از عذابش واهمه دارند که عذاب خدا سزاوار حذر کردن است.(19) حاکم حسکانى به سند خود از عکرمه در تفسیر آیه نقل مى کند که مقصود از این آیه پیامبر(ص) و على و فاطمه و حسن و حسین اند.(20)
6ـ آیه اصطبار: قرآن کریم مى فرماید: ((و إمر اهلک بالصلاه و اصطبر علیها)) ـ اى رسول ما! اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن استقامت و شکیبایى ورز. (21) ابن عاکر در تاریخ خود از ابى سعید خدرى نقل مى کند که وقتى این آیه نازل شد نبى اکرم(ص) مدت هشت ماه, صبحگاهان بر در خانه على مى ایستاد و مى فرمود: ((الصلاه رحمکم الله)). خداوند شما را مورد رحمت خود قرار دهد. بپاخیزید براى انجام نماز. و آیه تطهیر را قرائت مى کرد: ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطیهرا.))(22) جلال الدین سیوطى نیز این حدیث را در تفسیر خود نقل کرده است.(23)
7ـ آیه سوره نور: قرآن کریم مى فرماید: ((فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاه و ایتإ الزکاه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار)) در خانه هایى که خداوند اذن داده است تا بلندآوازه گردد و نام او یاد شود, خداوند را تسبیح مى کنند مردانى که تجارت و خرید و فروش, آنان را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زکات باز نمى دارد و خوف روزى را دارند که در آن, قلبها و چشمها مضطرب مى گردد.(24) حاکم حسکانى به سند خود از انس بن مالک و بریده نقل مى کند که گفتند: رسول خدا(ص) این آیه را قرائت فرمود. سپس مردى به پا خاست و خطاب به آن حضرت گفت: مقصود از این چه خانه هایى است؟ فرمود: خانه هاى پیامبران. پس از آن, ابوبکر از آن حضرت پرسید: ((یا رسول الله! هذا البیت منها ـ بیت على و فاطمه ـ قال: نعم من إفاضلها)). یعنى ابوبکر با اشاره به خانه على و فاطمه((ع)) به رسول اکرم(ص) گفت: این خانه در شمار آن خانه هاست؟ حضرت فرمود: بلى, از بهترین آنهاست.(25) احمد بن حنبل در مسند خود از ابوهریره نقل مى کند: ((نظر النبى(ص) الى على و الحسن والحسین و فاطمه((علیهم السلام)) فقال: انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم)). رسول خدا(ص) به فاطمه و على و حسن و حسین نظر افکند و سپس فرمود: هر کس با شما محاربه کند با من در جنگ است و هر کس با شما از در سازش وارد شود من با او در سازشم.))(26) مشابه این حدیث را ترمذى از زید بن ارقم نقل کرده است.(27) آیات و بخصوص روایات در این خصوص بسیار بیشتر از آن است که در این مختصر گنجانده شود و آنچه آمد نمونه اى از بسیار است و در این قسمت به همین مقدار بسنده مى کنیم.
ب) فاطمه(س), بانوى برتر در این قسمت نیز به اختصار به چند مورد اشاره مى شود: 1ـ قرآن کریم مى فرماید: ((و لسوف یعطیک ربک فترضى)) خداوند آن قدر به تو خواهد بخشید تا راضى شوى.(28) جلال الدین سیوطى از جابر بن عبدالله نقل مى کند: ((دخل رسول الله(ص) على فاطمه و هى تطحن بالرحى و علیها کسإ من حمله الابل. فلما نظر الیها قال: یا فاطمه! تعجلى و تجرعى مراره الدنیا لنعیم الاخره غدا. فانزل الله ((و لسوف یعطیک ربک فترضى)). رسول خدا(ص) بر دخترش فاطمه(س) وارد شد در حالى که او با دستاس مشغول آرد کردن بود و عبایى از پشم شتر بر خود افکنده بود. همین که پیامبر چشمش بر او افتاد, فرمود: اکنون سختى دنیا و مرارت آن را به خاطر نعمتهاى بى پایان فرداى آخرت بر خویش هموار کن. آنگاه خداوند آیه مذکور را نازل فرمود.(29) 2ـ روایات بسیارى از نبى اکرم(ص) به نقل از اهل سنت وارد شده است که آن حضرت, دخترش ((فاطمه)) را سرور زنان اهل بهشت و یا یکى از چهار بانویى معرفى نموده است که با فضیلت ترین بانوان اهل بهشت و یا برجسته ترین و والاترین زن جهان مى باشند. منابع حدیثى اهل سنت در بخش مربوط به ذکر فضایل آن حضرت, از این دست روایات پر است.(30) براى نمونه به ذکر یک روایت مى پردازیم: بخارى در صحیح خود که یکى از معتبرترین منابع روایى اهل سنت است, در یک حدیث طویل از عایشه نقل مى کند که حضرت رسول اکرم ((صل الله علیه و آله)) به حضرت فاطمه ((سلام الله علیها)) فرمود: ((... یا فاطمه إلا ترضین إن تکونى سیده نسإ المومنین, او سیده نسإ هذه الامه)). فرزندم, فاطمه, آیا بدین رضا نمى دهى که سرور ((زنان اهل ایمان)) یا ((زنان این امت)) باشى؟(31) 3ـ سلیمان قندوزى از کتاب ((مشکاه)) از عایشه نقل مى کند که گفت: من کسى را شبیه تر از فاطمه(س) به پیامبر(ص) در سکوت و درستکارى و وقار و سخن, ندیدم و هرگاه فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد مى شد, به استقبال او مى شتافت, سپس دست او را گرفته و دخترش را مى بوسید و در جایگاه خود مى نشاند و هر گاه رسول خدا(ص) نیز بر فاطمه وارد مى گشت, او نیز همین رفتار را با پدر در پیش مى گرفت. (32) 4ـ حافظ ابوبکر بیهقى از مشوره بن مخرمه نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود: ((فاطمه بضعه منى یقبضنى ما قبضها و یبسطنى ما بسطها و ان الانساب یوم القیمه تنقطع غیر نسبى و سببى و صهرى.)) رسول خدا(ص) فرمودند: فاطمه پاره اى از تن من است. افسردگى او افسردگى من و سرور او سرور من است و نسبها در قیامت جز نسب و خویشاوندى با من, منقطع و بریده است.(33) بخارى نیز در ((صحیح)) خود و نیز ترمذى نظیر همین حدیث را از این شخص نقل کرده اند.(34) ابن قتیبه دینورى مى نویسد: ((... فاطمه به ابى بکر و عمر فرمود: شما را به خدا آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من و خشم او خشم من است. پس هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسى که او را خشنود کند مرا خشنود کرده است و هر آن شخص که او را به غضب آورد مرا به غضب درآورده است؟. آنها گفتند: بلى ما این سخن را از آن حضرت شنیدیم. آنگاه به آنان فرمود: من شهادت مى دهم که شما مرا به خشم آوردید ...)).(35) روایات در این خصوص نیز بسیار است و در این مختصر به همین اندک اکتفا مى کنیم و با نگاهى کلى به آنچه گذشت بحث را پى مى گیریم.
فلسفه تمجید از حضرت فاطمه(س) این تمجید و توصیفها از حضرت فاطمه(س) در کلام خدا و رسول گرامى اش از سه صورت بیرون نیست: 1ـ این همه تعریف و ذکر مقامات شامخ بدون هیچ ملاک و معیارى بوده و این ترجیح بى هیچ مرجحى صورت گرفته باشد. چنین فرضى از ساحت قدس الهى و پیامبر بزرگوارش ـ که به صراحت قرآن مجید هر چه مى گوید مستند به وحى الهى است(36)ـ به دور است. 2ـ این همه امتیازها صرفا بدان خاطر صورت گرفته باشد که حضرت فاطمه(س) دختر رسول خداست و تنها خویشاوندى با نبى اکرم(ص), منشإ این همه تعریف و توصیفها شده باشد. این احتمال نیز مانند صورت اول مردود است.
زیرا اولا: این امر با عدالت و حکمت الهى بسیار ناسازگار است که خداوند کسى را صرفا به خاطر داشتن نسبتى خاص با پیامبر خود, بىآنکه در وجود او هیچ ملاک امتیازى باشد بر دیگران ترجیح دهد. او را اهل بهشت و بالاتر, او را سرور زنان مومن و یا سرور بانوان اهل بهشت قرار دهد. چگونه مى توان پذیرفت خدایى که در رابطه با شخص پیامبرش آنجا که به صورت فرضى محال کوتاهى آن حضرت در راه انجام وظیفه را با شدیدترین صورت, مورد توبیخ قرار داده و او را تهدید مى کند(37), شخصى که بدو منتسب است تنها به خاطر این انتساب, بى هیچ ارزش اخلاقى و انسانى که ملاک امتیاز باشد, او را بر همگان مقدم دارد و سرور زنان اهل بهشت قرار دهد؟!
ثانیا: این موضوع با این آیه قرآنى که مى فرماید: ((و ما ینطق عن الهوى ءان هو الا وحى یوحى))(38) منافات دارد, زیرا این آیه بیانگر این است که نبى گرامى, هیچ کلامى را از روى هواى نفسانى و منافع شخصى نمى گوید و تنها به مصالح امت توجه دارد و حتى ((مودت قربى)) را نیز از آن جهت از امت خود به عنوان اجر رسالت مى طلبد که سود آن به خود آنان باز مى گردد.(39)
ثالثا: در سوره شریفه ((انسان)) که قضیه اطعام اهل بیت(ع) و ایثار آنان مطرح گردیده است, نعمتهاى بى پایان الهى بدانان وعده داده شده است و ایمنى از خطر و شدائد قیامت برایشان مقرر گردیده است. و این همه به خاطر آن از خودگذشتگى حیرت انگیز که بیانگر جهانى از عظمت و نوعدوستى در جان شریف آن بزرگواران است, مى باشد. زمخشرى پس از بیان اصل جریان و ورود حضرت على و حسن و حسین ((علیهم السلام)) بر پیامبر(ص) در روز چهارم و شدت تإثر و ناراحتى آن حضرت از این حالى که در آنان مشاهده کرد که مانند جوجه پر کنده بر خود مى لرزیدند مى نویسد: ((و قام فانطلق معهم فرإى فاطمه فى محرابها قد التصق بطنها بظهرها و غارت عیناها, فسائه ذلک فنزل جبرئیل ((علیه السلام)) و قال: ((خذها یا محمد, هناک الله فى اهل بیتک فإقره السوره)). رسول خدا(ص) به همراه على و حسنین ((علیهم السلام)) به سوى خانه فاطمه آمدند. حضرت دید دخترش در محراب عبادت است در حالى که شکم مبارکش[ از گرسنگى] به پشتش چسبیده و چشمانش به گودى رفته است. حضرت از این حال به شدت دلگیر و غمگین شد. سپس جبرئیل نازل شد و تبریک خداوند را به خاطر داشتن چنین اهل بیتى به آن حضرت ابلاغ کرد و آیات سوره (هل اتى) را در این باره بر آن حضرت القا کرد.(40) علاوه اینکه خداوند در همین قضیه مى فرماید: ((و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا)) خداوند متعال به خاطر استقامت و صبرى که کردند, پاداش نیک بدانان ارزانى کرد. (41) بنابراین چگونه ذکر آن همه مقام و تجلیل از حضرت فاطمه(س) در آیات و سخنان رسول خدا(ص) مى تواند صرفا به خاطر یک انتساب محض باشد و تنها داشتن خویشاوندى با پیامبر و دختر او بودن, یک چنین موقعیت و جایگاه رفیعى را براى او فراهم آورده باشد!؟ رابعا: رسول خدا(ص) به غیر از فاطمه(س) فرزندان دیگرى نیز داشته است. از پسران, جناب ابراهیم و قاسم و عبدالله و از دختران, زینب و رقیه و ام کلثوم و همه آنها به جز جناب ابراهیم, از حضرت خدیجه بوده اند و فاطمه زهرا(س) کوچکترین دختر آن حضرت بوده است. در صورتى که در باره هیچ یک از فرزندان آن حضرت(ص) این همه تجلیل و تکریم که از حضرت فاطمه(س) شده است, صادر نگردیده است. و این به خوبى نشان دهنده ویژگیهایى مى باشد که فقط در آن حضرت(س) وجود داشته است. 3ـ صورت سوم اینکه این امتیازها و تجلیلها برخاسته از وجودى سرشار از ایمان و علم و تقوا و انسانیت و عرفان و جمیع فضیلتها و مکرمتهاى ممکن براى انسان در بالاترین حد امکان براى نوع بشر مى باشد و در حقیقت کتاب ((تشریع)), خبر از کتاب ((تکوین)) داده است و تمجیدهاى الهى کاشف از مجد حقیقى, و تجلیلهاى او بیانگر جلالت وعظمت وجودى حضرت فاطمه(س) است. و از همین منظر است که ما حضرت را یک اسوه و حجت مى دانیم و در همه امور او را مقتدا مى شماریم.
حضرت فاطمه, اسوه جاوید در راستاى اسوه قرار گرفتن حضرت فاطمه(س) توجه به چند اصل ضرورى است: 1ـ او گرچه یک زن است ولى آنچه او را مقتدا و نمونه ساخته است کمال انسانى او است و بدین خاطر متعلق به عالم انسانیت است. ارزشهاى انسانى, اختصاصى به زن یا مرد ندارد و به تبع آن, اسوه ها انسانى نیز همین گونه اند. نهایت اینکه نمود و صورت برخى از آن اوصاف, ممکن است در مورد مرد یا زن به گونه اى متفاوت از دیگرى باشد. براى مثال, عفت و حیا دو ((مکرمت)) از مکارم پسندیده بشرى است که داراى شعبه ها و عرصه هاى متعددى است و در آنچه مربوط به روابط اجتماعى مى شود, مظاهر آن در مردان, غیر از مظاهر آن در مورد زنان است. و یا تعهد و پایبندى نسبت به عهد و پیمانها و مقررات الهى از کمالات و فضیلتهاى انسانى است که در حوزه مربوط به هر یک از این دو جنس, در چهره اى متمایز با دیگرى ظاهر مى شود. پس فاطمه(س) همچنان که اسوه زنان است, اسوه مردان نیز هست. همان گونه که پیامبر(ص) و امامان ((علیهم السلام)) این چنین اند. و اینکه بیشتر نمونه بودن او براى بانوان مطرح مى شود به خاطر تمایزى است که وجود دارد و توضیح دادیم. 2ـ اصول ارزشها و مکارم انسانى داراى ثبات و جاودانگى اند و با تغییر زمانها و تحول فرهنگها و تمدنها عوض نمى گردند بلکه به موازات رشد فرهنگها, تعالى و عمق بیشترى مى یابند و بشر احساس نیاز بیشترى بدان مى کند. آنچه در تغییر و تحول است صورتها و چهره هایى است که ارزشهاى ثابت, خود را در آن نشان مى دهد. براى مثال, قناعت و ساده زیستى از فضیلتهاى انسانى است و بسیار روشن است که مصرف گرایى و تجمل پرستى آن چنان ابعاد ذهن و فکر بشر را به خود مشغول مى کند که فرصت پرداختن و تفکر در حالات نفسانى و روحى را از او گرفته و او را از تربیت و تکامل معنوى خود سخت باز مى دارد. ولى پیاده کردن این امر انسانى در دوران نخستین اسلام با پوشیدن جامه مندرس و پینه بسته, کارى بسیار عادى و معمولى جلوه مى نمود زیرا اغلب مردم در همین سطح معیشتى بودند ولى در این زمان چنین عملى منکر و به دور از معمول زندگى انسانها در این دوران است. و یا مثلا اوضاع و شرایط بسیار سخت زندگانى در آن زمان, به گونه اى بود که حضرت فاطمه(س) حتى از داشتن پرده اى رنگارنگ در خانه و یا داشتن حداقل زیور زنانه براى خود دریغ داشت و به حدى فقر دامن گیر جامعه بود که حتى در وقت عروسى لازم دید پیراهن عروسى خود را نیز به درمانده اى بدهد. روشن است روح کلى حاکم بر این نمونه ها ارزشهایى ثابت است که با گذشت زمان کهنه نمى شود هر چند در هر زمان مصادیق خاصى را مى طلبد. بنابراین زندگى, سلوک و شخصیت حضرت فاطمه(س) همواره براى زنان ما چه در حال و چه آینده اسوه و الگو است. 3ـ از خصوصیات اسوه هاى الهى آن است که همواره از سایر افراد بشر در مراتب کمال انسانى جلو هستند و این تقدم به صورتى است که هر چه بشر در ابعاد مختلف رشد کند, باز هم نمى تواند بى نیاز از آنان باشد و این از منتهاى بزرگ الهى بر بشر است و دلیل تکریم مقام انسان از سوى خداى متعال است که اسوه هاى او را از کسانى برگزیده است که دست هیچ بشر عادى بدان نمى رسد و همیشه و تا پایان حیات بشرى جلودار قافله انسانى محسوب مى گردند. بنابراین دور از دسترس بودن مقام آنان چیزى است که لازمه اسوه بودن همیشگى آنهاست. و این مطلب برهان عقلى هم دارد توضیح اینکه راه تکامل انسان بى نهایت است و او براى طى این طریق در هر مرحله نیازمند ((اسوه)) است و لذا باید کسانى باشند که به تإیید و اراده خاص الهى و نه تنها به عمل خود, همواره از دیگران در هر رتبه اى که قرار گیرند در پیش باشند تا قافله انسانى در هیچ یک از ابعاد کمالات بشرى از حرکت باز نایستد. و لذا در روایات آمده است که زمین هیچ گاه از ((حجت)) خالى نخواهد بود و اگر فرض شود بر روى زمین بیش از دو نفر نباشد, حتما یکى از آنها امام است و دیگرى مإموم.(42) از این رو اگر چه ما نمى توانیم در حدود آنان و مانند آنها عمل کنیم ولى باید در محدوده توان و استعداد خود در مسیر آنان حرکت کنیم.
اگر بنا باشد بدین خاطر که چون آنها معصوم اند و مقامشان دست نیافتنى است به کنارى گذارده شوند و فقط به عنوان تبرک و توسل بدانان توجه شود و در متن زندگى و رفتار ما حضور نداشته باشند, آنان نیز به همین دلیل باید خود را از دیگران جدا کنند و فرسنگها از توده هاى مردم فاصله گیرند. و به هیچ شإنى از شوون انسانهاى عادى کارى نداشته باشند. اساسا فلسفه وجودى اسوه هایى همچون على و فاطمه و امامان معصوم(ع), غیر از این است و تاریخ زندگى آنان گواه بر این است که در عین حالى که از نظر روحى و کمالات انسانى از گستره خاک تا اوج افلاک, از مردم زمان خود دور بودند, مستحکمترین و نزدیک ترین رابطه را با همه انسانها در هر مرتبه که بودند برقرار مى ساختند و هیچ گاه و براى لحظه اى, خود را از سایر مردم جدا نکردند. و همواره آنان را به سوى هدفهاى بزرگ انسانى و اسلامى به پیش مى بردند. نقل شده است شخصى از دوستان امام صادق ((علیه السلام)) به آن حضرت عرض کرد: مى خواهم از کسانى که در عقیده و عمل با من توافقى ندارند, فاصله بگیرم. حضرت فرمود: اگر بنا بر این باشد ما هم باید از شما کناره گیرى کنیم, سپس به او دستور مراوده و تداوم ارتباط داد. بنابراین, اسوه براى تإسى و مقتدا به خاطر اقتداى به او است, و اینکه مى گوییم فاطمه(س) الگوى همه زنان و مردان است بدان معنا نیست که باید فاطمه(س) شد تا گفته شود ما کجا و او کجا؟ بلکه مقصود فاطمه وار بودن و فاطمه گونه زیستن است. برخى که راحت طلبى را برگزیده اند انسانهاى مهمل و راحت طلب اند که با این خیال شیطانى, شانه از زیر بار عمل و مسوولیت خالى مى کنند و دم از دوستى اهل بیت(ع) و فاطمه(س) مى زنند ولى راهى غیر آن مى روند. به آن وجودهاى پاک, توسل و تبرک مى جویند ولى معاشرت, سلوک, اخلاق و رفتارشان, فرسنگها با آنان فاصله دارد. در سخنى از حضرت صادق(ع) خطاب به شیعیان چنین مى خوانیم: ((والله انى لاحبکم و احب ریحکم و ارواحکم فاعینونا على ذالک بورع و اجتهاد فانکم لن تنالوا ولایتنا الا بالورع و الاجتهاد و من ائتم بامام فلیعمل بعمله ... )) به خدا سوگند من شما را و روحهاىتان و بوىتان را دوست مى دارم. ما را در این جهت با پرهیزکارى و تلاش خود یارى کنید. هرگز به ولایت ما نمى رسید جز با کوشش و تقوا. و کسى که دیگرى را به عنوان امام و اسوه برگزیده است, باید عملش مطابق با عمل او باشد.(43)
.1 ارشاد القلوب, دیلمى, چاپ بیروت, موسسه اعلمى, ص209. .2 سوره احزاب, آیه 33. .3 الدر المنثور, ج5, ص198 ـ 199, منشورات مکتبه النجفى. .4 تفسیر طبرى, ج22, ص8, ذیل آیه تطهیر. .5 شواهد التنزیل, ج2, صص18 ـ 139, از روایت 637 تا 774. .6 مسند احمد بن حنبل, ج6, ص323, انتشارات دارالفکر. .7 شواهد التنزیل, حاکم حکانى, ج2, ص124, رقم حدیث 757. .8 الفتوحات المکیه, ج3, باب 29, ص196, انتشارات دار احیإ تراث عربى. .9 تفسیر کشاف, زمخشرى, ج3, ص260. .10 سوره آل عمران, آیه 61. .11 تفسیر کشاف, ج1, ص434. .12 تفسیر کبیر, فخر رازى, ج8, ص85, انتشارات مکتب الاعلام الاسلامى. .13 سوره ابراهیم, آیه 24. .14 المستدرک على الصحیحین, حاکم نیشابورى, ج3, ص160, چاپ بیروت. .15 شواهد التنزیل, ج1, ص408, حدیث 431. .16 سوره شورى, آیه 23. .17 الدر المنثور, انتشارات مکتبه النجفى, ج6, ص7. .18 تفسیر کشاف, زمخشرى, ج3, ص467. .19 سوره اسرإ, آیه 57. .20 شواهد التنزیل, ج1, ص446, حدیث 474. .21 سوره طه, آیه 132. .22 تاریخ ابن عساکر, (تاریخ دمشق), ترجمه امیرالمومنین(ع), ص89, حدیث 315. .23 الدر المنثور, انتشارات مکتبه النجفى, قم, ج4, ص313. .24 سوره نور, آیه 36. .25 شواهد التنزیل, ج1, ص534, حدیث 568. .26 مسند احمد بن حنبل, ج2, ص442. .27 سنن ترمذى, نشر دارالفکر, بیروت, ج5, ص360, حدیث 3962. .28 سوره والضحى, آیه 5. .29 الدر المنثور, نشر مکتبه النجفى, ج6, ص361, تفسیر سوره والضحى. .30 مراجعه کنید به: ینابیع الموده, حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى, صص169 ـ 174. صحیح مسلم, ج5, چاپ بیروت, موسسه عزالدین, ص53 ـ 57. شواهد التنزیل, حاکم حسکانى و غیر آن. .31 صحیح بخارى, ج8, کتاب الاسئندان , ص412, باب693, ح1158, چاپ بیروت, دارالقلم. دو تعبیر یاد شده ظاهرا ناشى از تردید راوى مى باشد. .32 ینابیع الموده, ص172. .33 سنن بیهقى, ج7, چاپ دارالمعرفه, بیروت, ص64, باب ((الانساب کلها منقطعه ... )) .34 صحیح بخارى, نشر دارالقلم, بیروت, ج5, باب61. سنن ترمذى 5, ص358, ح3959. .35 الامامه و السیاسه, نشر زاهدى, قم, ص14. .36 سوره نجم, آیه 3ـ4. .37 سوره حاقه, آیات 44ـ47. سوره اسرإ, آیات 73ـ75. .38 سوره نجم, آیه 3. .39 سوره سبا, آیه 47. .40 تفسیر کشاف, زمخشرى, ج3, ص197. .41 سوره انسان, آیه 12. .42 اصول کافى, ج1, کتاب الحجه, چاپ عربى, ص178ـ180, باب ((ان الارض لا تخلو من حجه)) و باب ((لو لم یبق فى الارض الا رجلان ...)) .43 ارشاد القلوب دیلمى, چاپ بیروت, ص101.
|