گناه بچهها چیست؟
جدایى و طلاق در میان والدین، یکى از عوامل مهم ناسازگارى، تبهکارى و بروز رفتارهاى نابهنجار در میان کودکان و نوجوانان مىباشد. چگونگى ارتباطات خانوادگى در دوران کودکى و نوجوانى در شکلگیرى شخصیت بچهها نقش بسیار پر رنگى در زندگى آنان دارد بنابراین جدایى طولانىمدت، کمبود محبت، ارتباط اندک و صورى با والدین و برادران و خواهران، در کنار تنشهاى خانوادگى مىتواند به بروز اختلالات شخصیتى منجر شود. افسردگى، اضطراب، پرخاشگرى و بزهکارى در فرزندان خانوادههاى متلاشىشده به طور معنىدارى بیشتر از این دسته ناهنجارىها در فرزندان خانوادههاى موفق و به اصطلاح روپا مىباشد. در این میان، افسردگى و اضطراب در دختران خانوادههاى طلاقگرفته بیشتر از پسران بوده و در عوض میزان پرخاشگرى و بزهکارى در پسران خانوادههاى طلاقگرفته بیشتر از دختران مىباشد.
طلاق باعث ایجاد تصویرى منفى از خود مىشود حال آنکه همراهى و توافق والدین تأثیر بسیار خوب و مثبتى بر رشد و تکامل کودکان دارد. کودکانى که در خانوادههاى موفق و سازگار زندگى مىکنند اختلالات رفتارى و نابهنجار در آنها به مراتب کمتر از کودکانى است که در خانوادههاى پر تنش هستند. ناسازگارى والدین در رشد شخصیتى بچهها مؤثر افتاده و باعث ناامنى و اضطراب در آنها مىشود و تعادل روانى بچهها بیش از سایر افراد خانواده در اثر طلاق والدین دچار خدشه مىشود. بچههاى محروم از خانواده اغلب در مدرسه و اجتماع، رفتارهاى ضد اجتماعى از خود بروز داده و میزان ابتلا به افسردگى، احساس گناه، ناامنى و بیمارىهاى روانى و جسمى در آنها فزونى مىیابد. بچههاى خانوادههاى شکستخورده در انجام فعالیتهاى اجتماعى عقبمانده هستند و افرادى عصبى و تندخو نشان مىدهند. افرادى که نسبت به امور مختلف زندگى بدبین و حساسند و تمایل و آمادگىشان براى کشیده شدن به انواع انحرافات بیش از دیگران مىباشد.
بچههاى طلاق پس از جدایى والدین عمدتاً به دو دسته تقسیم مىشوند. یک عدهاى بر خلاف میل خود در اختیار پدرشان قرار مىگیرند و دستهاى دیگر هم در اختیار مادرشان هستند. در این میان، افراد دیگرى نیز وجود دارند که به دلایلى همچون اعتیاد پدر یا مادر از هم جدا شده به گونهاى رها مىشوند و خویشاوندان نزدیک نیز از سرپرستى آنها ممانعت مىنمایند. بچهها پس از جدایى والدینشان از آنجایى که به تکیهگاهى محتاجند به طرف افرادى کشیده مىشوند که از آنها سوء استفاده مىکنند و در اینجاست که این بچههاى بىگناه به سمت جرم و جنایت مىروند. در این شرایط بچهها با کسانى آشنا و درگیر مىشوند که از آنها سوء استفاده کرده و آنها را به طرف فحشا و یا اعمال دیگرى همچون سرقت سوق مىدهند. سپس این بچهها در آینده به غده سرطانى براى جامعه تبدیل مىشوند. او دیگر به یک فرد ضد اجتماع تبدیل شده است.
در وضعیتهایى که به گونهاى، روان و جسم و یا موقعیت اجتماعى بچهها تهدید مىشود، به نحوى که با استفاده از مکانیسمهاى سازش و آشتى هم نتوان تعادل روانى را در آنان ایجاد یا حفظ کرد، بحران، ریشه دوانیده و نشانههاى خود را بروز خواهد داد. بحران طلاق علاوه بر خطر و خسرانى که براى زنان و مردان، پدران و مادران دارد گریبان بچههاى بىگناه را نیز گرفته و حلقومشان را خواهد فشرد. بچههایى که با بروز پدیده دردناک طلاق، جاى خالى مهر و محبت پدر و مادر و آشیانهاى گرم براى همیشه در قلبشان خواهد ماند.