سرود فردا
مریم بصیرى
هاجر مرادى - اصفهان
غزل «گل انتظار» را گویا در حال و هواى یکى از غزلهاى «سیمین بهبهانى» سرودهاید و حتى مصرعهاى خویش را در قالب وزنى همان غزل، تنظیم کردهاید. استفاده از وزنهاى اشعار دیگران و سُرایش شعر به همان وزن، یکى از کارهایى است که براى تمرین جایگزینى وزن در ذهن شعراى جوان پیشنهاد مىشود ولى پسندیده نیست که شما از فضا و ساختار شعرى یک شاعر معروف استفاده کنید و شعر بسُرایید.
در ضمن، کلمات «چکنم» و «چکند» از زیبایى شعر «گل انتظار» کاسته است. شکستهنویسى در هر بیت و مصرعى مجاز نیست تا در صورت ایجاد هر مشکل وزنى، دست به دامان آن شوید.
«روز و روزگار» هم گویا قرار بوده چهارپاره از آب در بیاید که در نیامده است. همچنین شعر «بىحاصلى» در میان قالب چهارپاره و شعر نو دست و پا مىزند و هر بند، وزن و قالب خودش را دارد!
در این دو شعر اخیر، سعى کردهاید به حال و هواى اشعار نو پناه ببرید و احساستان را در قالب نویى بیان کنید ولى متأسفانه از کلماتى بهره گرفتهاید که بر تن شعر کلاسیک دوخته شدهاند و با قالبهاى شعر نو تناسب زیادى ندارند.
سمیه اربابى - قم
مثنوى «مادر خوبان» احتیاج به اصلاحات بسیارى دارد. شاعران نوپا نوعاً تحت تأثیر احساسات و هیجانات درونى خویش دست به قلم مىبرند، بدون اینکه خود را در بند وزن و قافیه اسیر کنند. حال اگر این احساسات در قالب شعر کهن هم باشد، مشکل بیشتر به چشم مىآید.
سرودن شعرى در وصف نیکىهاى مادر درست، ولى آیا نباید این شعر از لحاظ فنّى هم قابلیت مادر را داشته باشد؟
مصرعهاى بسیارى در شعرتان دچار مشکل وزن هستند، هر چند توانستهاید به گونهاى براى آنها قافیه بسازید؛ چون ابیات زیر:
اى معنى ایثار، اى مظهر دلدار
اى مربى عشق، پاکیزهترین یار
هیچش نتوانم، که تواند؟
چون هیچ ندانم، که بداند؟
نه ذات تو دانم نه روح تو دانم
نه معنى گیسو و نه ابروى تو دانم
«پاره تن نبى» نیز بارها با اشکال وزنى روبهروست. علاوه بر این از کلماتى استفاده کردهاید که بسیار خشک و بىروح هستند و با ویژگى موزون، مقفّا و مخیّل بودن شعر در ارتباط نیستند. به نظر مىرسد که باید با مطالعه بیشتر شعر و حفظ کردن اشعار دیگران ابتدا به طور غیر مستقیم وزن را ملکه ذهنتان کنید و سپس با واژههاى شاعرانهترى آشنا شوید و از کلمات ثقیل و سنگین کهن کمتر استفاده کنید.
طوبى ابراهیمى - مشهد
«نسیم عشق»، غزل ناتمامى است که جا داشت آن را به پایان مىبردید. در بیت سوم، تازه در صدد آن هستید که به دیدار محفل یار نائل آیید و در بیت چهارم، ناگهان شعرتان را با این دیدار به پایان مىبرید! خوب است که به تعداد ابیات و همچنین سوژهاى که روى آن کار مىکنید بیشتر توجه کنید.
«تندیس عشق» نیز دچار سکته وزنى است و علاوه بر آن در استفاده از قافیه و ردیف نیز دچار مشکل شدهاید. گویا «مانده بودم» را ردیف قرار داده و با کلماتى مختوم به «ا» قافیه ساختهاید؛ اما حواستان نبوده که کلماتى چون «وا مانده» و «جا مانده» خود به تنهایى، کلمهاى مستقل محسوب مىشوند و نمىتوانید «وا» و «جا» را از «مانده» جدا کنید و با «دریغا»، «تماشا» و «اما» همقافیه کنید. «مانده» در دو قافیه اول جزو کلمه محسوب مىشوند ولى در دیگر ابیات جدا از کلمات قافیه هستند.
ابوالفضل صمدىرضایى - مشهد
در غزل «باران»، وزن بسیار سنگین و طویلى را انتخاب کردهاید و در ادامه براى اصلاح وزن دچار مشکل شدهاید چون بیت:
شب بود و من بودم و او، او رفت و شب ماند با من
این قصه از ماست اى دوست هر چند باران ندارد
در «دست تقدیر» نیز به نظر مىرسد که در دو جا، یک هجاى اضافى وجود دارد و اگر هنگام خواندن درست به آن توجه نشود، سکته ایجاد مىشود. یادتان باشد که خواننده هیچ الزامى ندارد آن طور که شما مىخواهید شعرتان را بخواند.
و اما «جزر و مد»، زیباترین شعر شما در اشعار ارسالىتان است.
«این کیست که مىآید و جز او مددى نیست؟
خورشید در آیینه چشمش عددى نیست
صبحى است که آغشته به آغوش نسیم است
بحریست که در پهنه آن جزر و مدى نیست
من ماندهام و ناى پُر از شور و هیاهو
زخمى بزن این حنجره را، بار بدى نیست
من گم شدهام، گم شدهام سبزترینم
اى خضر، کجایى که شبم را بلدى نیست
آرامش مردابىام اى ماه، به هم ریز
شب آمد و در ساحل من جزر و مدى نیست
رفت از دل من مژده سبزینگى باغ
این کیست که مىآید و با او سبدى نیست»
البته چقدر خوب بود که مجبور به تکرار قافیه نمىشدید، چون قافیه جزر و مد که در بیت دوم و پنجم تکرار شده است.
از دیگر محاسن این شعر، استفاده از یک واژه و کاربرد توصیفى آن در همان بیت است و البته ارتباط دادن همه ابیات با همدیگر. مثلاً خورشید و نسیم سحرگاهى، با دریا و جزر و مد آن، و همچنین شور حنجره و موسیقى با بار بد، گم شدن با خضر نبى، آرامش مرداب وجزر و مد ساحل، سبزینگى باغ و سبد، همه با همدیگر در ارتباط هستند و سعى دارند شاعر را به اوج لحن و بیان برسانند.