حاشیهاى در متن چهارمین جشنواره تئاتر بانوان
بهزاد مرتضوى
نگاهى به نمایش «گردونه»
کسى که نمایش «گردونه» به کارگردانى «مریم کاظمى» را دیده باشد، حتماً در لحظاتى از نمایش، از خودش پرسیده چرا نقش «ریحانخاتون رودبارى»، همان پیرزن ساکتى که مدام پشت میز چرخ خیاطى نشسته، در نمایش گنجانده شده است؟ وظیفه او چیست؟ چه کاربرد دراماتیکى دارد؟ آیا حذف او از متن، ضربهاى به اثر مىزد؟ بگذارید اول نمایش را با هم مرور کنیم.
نمایش «گردونه»، داستان زنى است به نام «هما» که شوهر و دو فرزندش را در زلزله رودبار از دست داده و حالا از زندگى سابق او تنها سه آلبوم عکس و ریحانخاتون رودبارى که خاله همسرش است، باقى مانده. نمایش، گریزى است از حال به آینده و از آینده به حال هما، پس از سالها در مرز کنار گذاشتن پیراهن سیاه عزاى شوهر و فرزندانش است. پریشانگویىهاى او با خاله همسرش، داستان زندگى وى را براى ما مىگشاید. همان گونه که از شرح نمایش پیداست، اثر با حذف نقش ریحانخاتون، به نمایش تکنفرهاى تبدیل مىشد که تنها بازیگرش با مونولوگ یا سولیلوگهاى مدام، به دام کلیشههاى نمایشهاى تکنفرهاى مىافتاد که ورّاجىهاى بازیگرش، پس از چند دقیقه حوصله تماشاگر را سر مىبرد، و او را از نمایش، فرارى مىدهد.
اما «فرامرز طالبى» نویسنده اثر، با وارد کردن منطقى یک شخصیت به نمایش، «مونولوگ»هاى شخص اول نمایش را به «دیالوگ»هایى تبدیل مىکند که یک طرف آن کلام است و سمت دیگرش واکنشهاى چهره، بدن و یا عدم واکنش بازیگر روبهرو، یعنى همان ریحانخاتون. این ترفند باعث شده کسالت گفتارهاى یکسویه، جاى خود را به شعف تلفیق گفتار و رىاکشن (واکنش) داده و تماشاگر تا به انتها، نمایش را دنبال کند.
البته در وظایف کارگردانى، این ترفند یک مشکل را به همراه مىآورد؛ نحوه تنظیم میزانسن و تعیین توازن صحنه.
در صحنه تئاتر هر بازیگر یک نقطه به حساب مىآید. افزایش بازیگر از یک به دو باعث ایجاد دو نقطه، یعنى خط مىشود که به دلیل عدم انعطاف شکل آن، از تنوع میزانسن مىکاهد، مخصوصاً که کارگردان براى بالانس صحنه مجبور مىشود کمتر این دو را با هم به یک سمت صحنه هدایت کند. اینجاست که هوشمندى طراح صحنه و کارگردان نمایش «گردونه» به کمک نمایش مىآید و با قرار دادن یک چرخ خیاطى در مرکز صحنه، نقطه سومى ایجاد مىکند که با توجه به ثابت بودن آن، دو نقطه (بازیگر) دیگر آن با حرکت خود در طول، عرض و عمق صحنه، مثلثهاى متفاوتى را ایجاد مىکنند که به تنوع بصرى نمایش کمک مىکند.
اما نکته دیگر این نمایش که از متن آن برمىخاست، همان نکتهاى است که به نمایشنامه دیگر «طالبى»، یعنى «موسیو یعنى ویولن»، هم وارد بود. این نکته شباهت نمایشنامه به داستانهاى کوتاه است که با توجه به داستاننویس بودن «طالبى»، عجیب هم نیست. دراماتیک بودن اثر و صحنههاى نمایش یکى از واجبات تئاتر است و این دراماتیزه بودن تنها به ربط منطقى صحنههاى قبل و بعد از لحاظ موضوع و زمان باز نمىگردد، بلکه شامل ایجاد یک نقطه انتظار براى تماشاگر هم مىشود، تا در طول نمایش به سمت آن حرکت کرده و در انتهاى نمایش به آن برسد. برخى از تئوریسینها و منتقدین تئاتر، نام این تکنیک را «گرهافکنى» و «گرهگشایى» مىگذارند.
«طالبى» در این نمایشنامه گرچه با وارد کردن عنصر پیراهن سفارش داده شده، تا حدى سعى کرده بود به این سمت نزدیک شود و حتى با پوشیدن آن در انتهاى نمایش توسط بازیگر اول، به نوعى گرهگشایى دست یابد، اما هنوز فرسنگها با مفهوم واقعى آن فاصله دارد.
از سوى دیگر، ما در این نمایش با تکنیک دشوار تبدیل اشیاء بىجان صحنه (آکسسوار) به نوعى نقشآفرین هستیم. آلبومهاى عکس بیرون آمده از خاک که بارها و بارها در طول نمایش بهانهاى براى مرور خاطرات هماخانم مىشوند، در این نمایش تبدیل به نوعى کاراکتر مىشوند که تا به انتها، همپاى بازیگران پیش مىروند. آنها علاوه بر کارکرد صحنهاى، راوى گذشته زنى هستند که نقش اول نمایش را به عهده دارد و چون زبان ندارند، حرفهاى خود را از زبان او مىگویند.
به هر طریق نمایش «گردونه» یکى از آثار زیباى چهارمین جشنواره تئاتر بانوان بود که به حق هم در اختتامیه توانست جوایزى چند را به خود اختصاص دهد.