بازخوانى تاریخى عملکرد بانوان در امور سیاسى و کشوردارى ایران
نقش بانوان در خیزشهاى اجتماعى - سیاسى دوران قاجاریه
غلامرضا گلىزواره
زنان و بحران نان
بحرانهاى اجتماعى - اقتصادى در دوره ناصرى براى مردم مشکلات نگرانکنندهاى پدید آورد، از جمله قحطى سال 1277 هجرى که مرکز حکومت را سخت تهدید کرد. در این میان زنان، در هر کوى و برزن براى رهایى از کمبود غلات و گرانى نان یارى مىطلبیدند. شمارى از آنان بر فراز بامها رفته و فریاد مىزدند: ما را از این وضع ناگوار برهانید. بانوان اغلب در اعتراض به وضع بحرانى نان (که در پشت پرده، منفعتطلبى سیاسى، اختلاف رجال دربارى و احتکار آذوقه توسط وابستگان قاجار وجود داشت) پیشقدم گردیدند. اعتمادالسلطنه نوشته است:
امروز ششم شعبان 1309 هجرى، عصر که شاه به خانه امام جمعه رفته بود، زنها باز از گرانى شکایت کرده بودند ...، 15 شعبان 1312 هجرى از قرارى که شنیدم زنها در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) از بالا بودن بهاى نان و گوشت شکایت کردهاند.(1)
در یکى از اعتراضات بانوان، چندین هزار نفر زن جلوى کالسکه شاه را که از شکار بازمىگشت، گرفته و از او با اصرار خواستند به وضع نابسامان نان رسیدگى کند و مردم را از اوضاع آشفته و رنجآور نجات دهد. آنان براى اینکه فریاد معترضانه خویش را به گوش شاه برسانند، به برخورد با محافظان وى برخاسته، پس از راندن آنها، از قحطى و کمبود ارزاق نالیدند و در این باره، زبان به شکوه گشودند. گویا حاضر نمىشدند از سر راه شاه، کنار روند اما با وعدههایى که وى جهت رفع مشکلات اقتصادى مىدهد، آنان اجازه مىدهند شاه به حرکت خود ادامه دهد اما همراهان شاه به سادگى موفق نمىشوند از معرکه جان سالم به در ببرند. کامران میرزاى نایبالسلطنه در حلقه محاصره زنان قرار مىگیرد و چون بانوان مىدانستند از عوامل مهم گرانى و احتکار گندم، این فرد است، او را از اسب پایین مىآورند و با سنگ، چوب، مشت و لگد مجازاتش مىکنند. علاوه بر این، هنگامى که زنان در مقابل ارک سلطنتى با کلانتر یا رئیس شهربانى تهران، که قصد رفتن نزد شاه را داشت، روبهرو مىشوند، به ضرب و شتم او مىپردازند.(2)
گرچه غالب این فریادها علیه قحطى و کاهش آذوقه، توسط زنان به صورت خودجوش و با انگیزههاى درونى آنان صورت مىگرفت و رنگ واقعى داشت، ولى در مواقعى رقیبهاى سیاسى و افرادى که با حکمرانان درگیرى داشتند، از این موقعیت سوء استفاده کرده و زنان را براى اهداف شخصى و بىاعتبار کردن والیان و حاکمان تحریک مىکردند و زنان ناخواسته آلت دست شیفتگان قدرت و سیاست قرار مىگرفتند. اعتمادالسلطنه در این باره گزارش جالبى ارائه مىدهد:
دیروز که شاه از شهر بازمىگشت، قریب هزار زن سر راه او را گرفتند و فریاد از نبودن نان کردند، شاه خطاب به نایبالسلطنه با ناراحتى گفت: در این وقت سال با این وفور نعمت، حرکت مزبور جز حقّهبازى و تحریک چیزى نمىباشد.(3)
در یکى از قحطىهاى تهران، شاه براى چاره کردن خشم مردم و فرو نشاندن اعتراض زنان، به کشتن و تنبیه کردن تنى چند از مأموران دولتى و از جمله کلانتر شهر فرمان داد، زیرا دلیل پیدایش این معضل اقتصادى - اجتماعى تا حد بسیار زیادى، تصفیه حسابهاى سیاسى بین رجال مخالف و شاه بود. «هنریش بروکش» که در این موقع در تهران به سر مىبرد و با واقعیتها در تماس بود مىنویسد:
تصوراتى که در باره سیاسى بودن گرانى وجود دارد، احتمالاً زیاد بىاساس نباشد. در پارهاى موارد کاملاً مشهود است این کار را براى آن کردهاند تا مردم را ناراضى و نسبت به شاه بدبین کنند و موجبات سقوط او را فراهم سازند. شواهد زیادى در دست است که این قحطى را عمداً به وجود آوردهاند و اقداماتى را که براى برطرف کردن آن و ارزان نمودن بهاى نان صورت گرفته است، عوامل مرموزى خنثى مىکنند تا قیمت نان را همچنان بالا نگه دارند.(4)
حضورى فعال در قیام تنباکو
از امتیازاتى که به استعمارگران داده شد و عوارض نامطلوب به بار آورد، امتیاز انحصار تنباکو معروف به قرارداد «رژى» است. مردم ایران به رهبرى علماى شیعه با این حرکت که ضد استقلال و عزت ایران بود، به مبارزه برخاستند. امام خمینى(ره)، در بیان نقش زنان در این حرکت ضد استعمارى گفتهاند:
«... کسى که تاریخ صد ساله را مطالعه کرده است مىداند در جنبشهایى که در ایران بوده است، قبل از این دوره رژیم پهلوى، جنبش تنباکو و جنبش مشروطیت، زنها همدوش با مردها فعالیت مىکردند. براى اینکه قضیه تنباکو را که همه چیز ما را به باد داده بود جلوگیرى از آن بکنند، زنان هم آن وقت شریک بودند.»(5)
البته رهبر این قیام یعنى «میرزامحمدحسن شیرازى» براى بازگرداندن حقوق از دست رفته زنان گامهاى مؤثرى برداشت و عرصه را براى فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى آنان باز گذاشت. از اینرو بانوان در صحنههاى مهم همدوش مردان شرکت کردند و به آنان درس شجاعت یاد دادند، چنان که در دفاع از موازین اسلامى و وطن شیعى تا مرز شهادت پیش رفتند. همسر میرزا در امور اجتماعى پیشقدم بود و با حُسن تدبیرى که از خود نشان داد، از عوامل تقویت نهضت آن مرجع آگاه و بیدار به شمار مىرود.
با انتشار فتواى میرزاى شیرازى در تهران، شاه در واکنشى لجوجانه، عبداللَّهخان والى را نزد آیتاللَّه میرزا محمدحسن آشتیانى، روحانى بلندپایه مخالف قرارداد رژى، که ساکن تهران بود فرستاد و از وى خواست در برابر دیدگان مردم قلیان بکشد یا از ایران برود. وى راه دوم را برگزید و در جوابى ساده و صریح گفت: «امکان ندارد حکم آیتاللَّه شیرازى را نقض کنم، ولى از تهران خواهم رفت، ولى امروز را مهلت دهید تا وسیله حرکت را فراهم کنم و فردا این دیار را ترک کنم.» خبر خروج وى از تهران تا غروب در تمام نقاط این شهر انتشار یافت و مردم با وجود زمستانى سرد و سرمایى فرساینده به جانب منزل آیتاللَّه آشتیانى رفتند. جمعیت تا ظهر به چندین هزار نفر بالغ گردید. حوالى نیمروز، زنان نیز دسته دسته عازم محل اقامت این مرجع بزرگ شدند. چون جمعیت رو به فزونى رفت، زنها در صف مقدّم و مردان از دنبال آنان به سوى قصر سلطنتى روانه شدند. زنان با روبند سفید، پیچه و چاقچور، اغلب بر سر خود لجن مالیده، شیون و ناله مىکردند و «یاعلى» و «یاحسین» مىگفتند. این منظره بسى دلخراش بود. منزل میرزاى آشتیانى در بخش جنوبى سنگلج واقع بود و مردم براى رسیدن به ارک حکومتى بایستى از جلو بازار عبور کنند. در این حال وقتى زنان به سبزهمیدان رسیدند، بدون معطلى به بازار ریخته، برخى دکانها را که هنوز باز بود مىبستند. اگر کسى از همراهى با جنبش سرپیچى مىکرد، مغازهاش را در معرض هجوم افراد تظاهرکننده قرار مىدادند.
سپس جمعیت زنان به سوى محل استقرار شاه روانه گردیدند و چون به میدان ارک رسیدند، فریاد و شیون آنان شدت یافت. اینان در حال گریه و زارى ناصرالدینشاه را خطاب قرار دادند و با عباراتى توأم با ناسزاگویى و تحقیر وى را سرزنش کردند که چرا تن به قراردادى استعمارى و ذلتآور داده است.
کامران میرزا نایبالسلطنه که مردى ترسو بود، وقتى هیجان، شور و التهاب زنان را دید، به خیال آنکه با گفتارى نرم و ملایم مىتوان غائله را خوابانید، همراه چند نفر از نوکران خویش از ارک بیرون آمد، ولى هنوز کلمهاى بر زبان نیاورده بود که فریاد اعتراض زنان فزونى گرفت. آنان ضمن توهین به وى مىگفتند: اى خدا! مىخواهند دین و آئین ما را نابود کنند و علماى ما را از شهر بیرون نمایند تا فردا فرنگیان عقد نکاح ما را ببندند، امواتمان را آنان کفن و دفن کنند و بر جنازه ما این قوم نماز بخوانند.
نایبالسلطنه در آن حال از شدت هراس حال مردهاى را یافت که چند نفر او را برپا نگه داشته باشند. او با صدایى لرزان، بریده و با ترس و لرز مىگفت: همشیرهها، شاه بابا فرمودند: فرنگىها را اخراج مىنمایم، نه علما را. خاطرتان جمع باشد. بس است، این همه فغان و ناله نکنید.
چون مشاهده کرد کسى به اظهاراتش توجه ندارد و بیم کتک خوردن هم مىرود، به داخل ارک بازگشت. وقتى اعتراض مردم ادامه یافت، در جلوى کاخ به فرمان کامران میرزا، به سوى مردم تیراندازى کردند! بر اثر این حرکت وحشیانه، عدهاى کشته و گروهى زخمى شدند. اهالى جنازه آنان را که در خون خویش غلطیده بودند، به خانه میرزاى آشتیانى انتقال دادند. «ناصرالدینشاه» از جنبش عمومى و تعطیلى مراکز کار و فعالیت آگاه شد. از سوى دیگر در داخل قصر، زنان حرمسرا را نگران و همگام با بانوان معترض دید، به گونهاى که همدستى و پافشارى آنان در اطاعت از حکم مرجع تقلید، شاه را شگفتزده کرد. شاه با خشم و خشونت مىگفت: ایمان و عقیده باعث شده زنهایى که حاضر بودند براى تأمین شادمانى من، جانشان را بدهند، امروز یک سیگار را از من مضایقه مىدارند و اجازه نمىدهند به دخانیات روى آورم!
یکى از وابستگان دربارى بر منبر رفت و سخنانى تهدیدگونه به زبان آورد و افزود: شما با پادشاه مملکت طرف هستید و حقوق خود را با این سر و صداها از وى مىخواهید که البته راهى خطا را طى مىکنید. مردان حاضر در آن مجلس سکوت کردند، ولى ناگهان صداى زنان بلند شد که همصدا مىگفتند: اگر امروز مردان ما، همچون زنان در خانه بنشینند، ما جامه مردان بر تن مىکنیم تا به حقوق خود دست یابیم. این چه سخنى است که مىگویید! ما با پادشاه درگیرى و سر جنگ نداریم، بلکه خواهان اجراى حکم خداوند هستیم.
مشارکت سیاسى زنان صرفاً در تهران و در ماجراى تنباکو پیگیرى نشد، بلکه در شهرهاى دیگر بانوان نفرت خود را از عقد چنین قراردادى ننگین اعلام مىکردند. در تبریز به دعوت حاجمیرزا جواد مجتهد، بازاریان حجرههاى خود را بستند اما در اثر ارعاب و تهدید مأموران نظامى مجبور به بازگشایى مغازههاى خود شدند. گویى مردان در برابر زورگویىهاى مستبدان ناگزیر به عقبنشینى مىشوند! در همین هنگام زنى مبارز و شجاع به همراه عدهاى از بانوان چادرى به بازار آمد و مأموران را تهدید به برخورد مسلحانه و بازاریان را به بستن حجرههاى خویش تشویق کرد. پس از شهامتى که بانوان تبریز از خود بروز دادند، بازار شهر به نشانه اعتراض به قرارداد رژى به طور کامل بسته شد و هزاران مرد مسلّح به شاه تلگراف کردند به هیچ عنوان زیر بار این قرارداد ننگآور نمىروند.
در شیراز نیز زنان از مبارزه با این امتیاز استعمارى باز نماندند و در کنار مردان، به صحنه آمدند تا آن را لغو کنند. حکمران شیراز، سیدعلىاکبر فال اسیرى را به جرم خطابههاى تحریم آمیزش، پنهانى دستگیر و تبعید کرد. به دنبال این قضیه حدود 4000 نفر زن و مرد به عنوان اعتراض در حرم حضرت احمد بنموسى(ع) (شاهچراغ) جمع شدند و عدهاى از اعتراضکنندگان اقدام به بستن بازار کردند. سپس مأموران حکومتى براى نظارت بر اوضاع با اسلحه در شهر به گشتزنى پرداختند. زنان عشایر نیز در این ارتباط مقاومت درخشانى از خود نشان دادند و همه روزه تلگراف تهدیدآمیزى در باره فسخ این قرارداد به تهران مخابره مىکردند.
این شواهد به خوبى نقش مؤثر زنان را در مبارزه علیه امتیازات رژى و اطاعت آنان را از علماى شیعه نشان مىدهد اما به چه دلیل مأموران حکومتى در برابر اعتراضهاى شدید بانوان، برخورد نرمترى از خود بروز دادند؟
عامل اصلى چنین روحیهاى، عواطف مذهبى و دینى بود. نیز مأموران دولتى آنان را نامحرم مىدانستند، بدین جهت مىکوشیدند از درگیرى با آنان دورى کنند. به علاوه کارگزاران از پیامد برخورد هراس داشتند، زیرا بعدها مىگفتند دربار قاجار گروهى زن بىدفاع را مورد یورش قرار داده است، همچنین تهاجم به زنان، دریدن پرده حجاب و عفاف بود. این حادثه مىتوانست خشم مردان را چنان تحریک کند و رگ غیرتشان را به حدى به جوش آورد که به صورت جدى بنیان حکومت ناصرى را تهدید نمایند.
این دلایل سبب گردید زنان نه تنها در این خیزش بزرگ بلکه در قیامهاى بعدى عصر قاجار پیشقدم باشند و با شهامت افزونترى وارد میدان مبارزه و سیاست گردند. «مورگان شوستر» مىگوید:
در تهران معروف بود هر وقت زنها بر خلاف کابینه یا دولت شورش مىکنند، حالت آن بسیار خطرناک و سخت خواهد شد.(6)
فریاد حقطلبى
پس از ناصرالدین شاه، در سال 1313ه.ق مظفرالدین شاه در تبریز بر تخت سلطنت نشست و پس از چهل روز به تهران آمد. وى پادشاهى ضعیف و ناتوان بود که در زمان حیات مادرش، شکوهالسلطنه، کاملاً تحت نفوذ او بود. بر اثر تحریکات وى همسر خود (امّالخاقان) را که دختر امیرکبیر بود، طلاق داد. شکوهالسلطنه زن مغرور و بداخلاقى بود و شوهر خود را نیز تحمل نمىکرد. ضمن آنکه فرزندش را در امور محوّله کنترل و نظارت مىکرد، از وى حق اختیار و قدرت تصمیمگیرى را سلب کرده بود، به علاوه زمینههاى ازهمپاشیدگى زندگى خانوادگى او را فراهم آورد!(7)
عواملى چون پیدایش نهضت مشروطه، فقر اقتصادى و مزاج بیمار مظفرالدینشاه سبب گردید حرمسراى وى فارغ از دبدبه و کبکبه باشد. بر خلاف دورههاى پیش که دختران و زنان شاه، مالک املاک و روستاهاى فراوانى بودند و در عزل و نصب حاکمان و کارگزاران دخالت داشتند، در این زمان به نمونههایى برمىخوریم که حتى با مشکلات مالى روبهرو هستند؛ مثلاً دختر مظفرالدین شاه فاقد خانه مسکونى بود. نظامالسلطنه مافى مىنویسد: حالا در حقیقت دختر شاه و پسر موفقالدوله منزل ندارند. خیالم بر این است که به یارى خداوند خانه حسنآباد را به آنها بفروشم!(8)
با مرگ مظفرالدین شاه بىکفایت، زنان حرمسرایش پراکنده و سرگردان شدند و حرم محمدعلى شاه رو آمد. «اوژن اوبن» نوشته است: «بعد از آنکه شاه تمام کرد (مُرد)، همه فاتحهاى به رسم مسلمانان خواندند. آنگاه بلافاصله درهاى اندرون بسته شد و چون حرم، صاحب خود را از دست داده بود، به احدى اجازه ورود به داخل حرمسرا داده نشد و زنان شاهِ تازه درگذشته به سرعت اندرون را خالى کردند.»(9)
در عهد مظفرالدین شاه زنان در صحنههاى سیاسى اجتماعى حضورى فعال داشتند و براى بیدار کردن وجدان دولتمردان بَسْتْ مىنشستند. ناظمالاسلام کرمانى مىنویسد: به دلیل گران کردن مواد غذایى، زن و مرد سیستانى که در خارج شهر مشهد منزل داشتند، ازدحام نموده، به صحن مقدس رضوى آمدند و تا غروب آفتاب در آن محل، کانون فیض آثار بودند و از امر نان و گوشت شکایت مىکردند.
در تبریز یکى از مهمترین اعتراضها توسط زنان علیه وضع نابسامان اقتصادى به وقوع پیوست. در سال 1276ه.ق اشراف و مرفهان بىدرد با خرید و احتکار گندم موجب گرانى آن شدند. در این ماجرا زینبنامى (همان بانویى که در اعتراض به قرارداد رژى پیشرو زنان بود) رهبرى بانوان معترض را عهدهدار گشت. او پس از شناسایى محل انبار احتکار گندم، نقشه حمله به آن را از قبل آماده کرد. در روز مقرر در حالى که مقنعه خود را از سر در آورده و آن را پرچم ساخته بود، در پیشاپیش زنان محروم و گرسنگان به سوى خانه نظامالعلما، پیشکار آذربایجان حرکت کرد و آنجا را به محاصره در آورد. پیشکار با نیروهاى مسلحى که داشت، به رویارویى با آنان برخاست اما زینب و یارانش به حمایت از مردم دست به اسلحه بردند. طى نبردى سخت که به کشته و مجروح شدن طرفین درگیر منجر شد، سرانجام انبار انباشته از گندم نظامالعلما به تصرف زنان در آمد و بین گرسنگان، درماندگان و فقیران تقسیم شد.
زنان تبریز همواره براى از بین بردن عاملان احتکار آماده بودند. قاسم اردبیلى که مقدار زیادى گندم را انبار کرده بود تا در وضع آشفته به بهایى گزاف بفروشد، در سال 1325 هجرى طى یک درگیرى توسط زنان کشته شد.(10)
حضورى مؤثر
در نهضت مشروطه نیز حضور فعالانه زنان قابل مشاهده است، اما متأسفانه دکتر مهدى ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین در کتاب خویش فقط شرح حال مردها را آورده و از زنان که نیمى از سکنه ایران را تشکیل مىدهند نامى نمىبرد! اما پدر همین مورخ که به اتفاق جهانگیرخان صوراسرافیل، فرداى به توپ بستن مجلس کشته شد، به دلیل احترام به زنى سالخورده چنین مسیر پرخطرى را برگزید. وى و همراهان براى آنکه گرفتار نیروهاى قزاق نشوند، به خانههاى پیرامون مجلس پناه بردند. او به منزل میرزاحسنخان حبلالمتین رفته بود. در این میان مادر میرزاحسن بناى گریه و زارى را نهاد و گفت: با آمدن شما به اینجا، منزل ما را خراب مىکنند و اموالمان را به یغما مىبرند. ملکالمتکلمین تحت تأثیر سخنان وى قرار مىگیرد و مىگوید: ما را که دستگیر مىکنند، پس بهتر است دل این زن را به دست آوریم و از او رفع اضطراب کنیم. پس جوانمردانه راه اسارت و مرگ را پیش مىگیرد تا آن بانوى نگران را به ساحل آرامش برساند.(11)
زنان در قیام مشروطه همراه با مردان، در آوردن علما به مسجد جهت سخنرانى و افشاگرى، مسئولیت حفظ جان سخنرانان را عهدهدار بودند. یکى از این بانوان از سوى زنان آزادیخواه تهران موظف گردید هر وقت عالمى بر فراز منبر مىرود، با کمک دیگر زنان و با چماقهایى که زیر چادر مخفى کرده بودند، در اطراف منبر به پاسدارى بپردازند تا در صورتى که حامیان استبداد قصد آشوب داشتند، آنها را سرکوب کنند.
16 شوال 1323 هجرى علما جهت اعتراض و رسیدن به خواستههاى برحق خویش به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و در آنجا به بست نشستند. زنان به همراه مردان با شرکت در مجالس علما به حمایت از نهضت مشروطه برخاستند. عینالدوله - صدراعظم وقت - کوشید توسط عدهاى مسلح به سرکردگى امیربهادر به تهدید علما بپردازد. زنان وقتى تفنگچیان حکومتى را دیدند، احساس خطر کردند. از اینروى بر بالاى پشتبامهاى اطراف رفتند تا اگر توسط مأموران هتک حرمتى صورت گرفت، آنان را سنگباران کنند. اقدام شجاعانه این بانوان در کنار مخالفت علما براى بازگشت به تهران، سبب گردید امیربهادر و همراهان بدون اخذ نتیجهاى به سوى مرکز حکومت برگردند.
زنان که متوجه مىشوند مظفرالدین شاه نسبت به واقعیتهایى که در تهران مىگذرد، بىخبر است و عینالدوله مىکوشد این روند ادامه یابد، از اینرو براى آگاه کردن شاه پیشقدم مىشوند. وقتى وى به منزل امیربهادر مىرفت، اطراف کالسکهاش را محاصره کرده و فریاد زدند: ما آقایان و پیشوایان دین خود را مىخواهیم. اى شاهِ مسلمان! بفرما رؤساى مسلمانان را تکریم کنند. اى پادشاه! وقتى روس و انگلیس با تو طرف شوند، ملت ایران با حُکم این آقایان، با متجاوزان جهاد مىکنند.
یکى از مورّخان معاصر مىنویسد: امروز زنان با همه روبنده و چادر کار بسیارى کردند. در همین حال عمه میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل نامهاى را از انجمن ملى (از کانونهاى سرّى) به شاه رسانید. وقتى کالسکه شاه متوقف شد، عده زیادى اجتماع کردند و فریاد اعتراض سر دادند. در این حال بانویى در حالى که پاکتى در دست داشت، صفِ قراولان را شکافت و صدا زد: مىخواهم عریضهاى به شاه بدهم. سواران خواستند او را دور کنند، ولى مظفرالدین شاه اشاره کرد مانع نشوید. یکى از پیشخدمتها کاغذ را از دست زن گرفت و با احترام تقدیم حاکم نمود. مضمون نامه چنین بود:
اى شاه بىخبر و عیاش که فکرى به سیهروزى ملت خود نمىکنى! اگر در اسرع اوقات دست ستمگرانى را که دورت جمع شدهاند و خون ملت را مىآشامند، از سر مردم کوتاه نکنى و مجلسى از منتخبین ملت براى بسط عدالت نگشایى، یقین بدان که تو را خواهیم کُشت!
سرانجام با بىثمر شدن توطئههاى عینالدوله و آگاهى شاه از مسائل، بستنشینان به خواستههاى خود، از جمله تأسیس عدالتخانه مىرسند و به تهران برمىگردند.
با این وجود عینالدوله خود را براى سرکوبىِ مخالفانِ استبداد آماده کرد و مأمورانش شیخ محمد واعظ را دستگیر کردند. مردم از این اقدام عصبانى شده و به محلى که شیخ زندانى بود. یورش بردند و او را آزاد کردند. در این واقعه حضور زنان به قدرى قابل توجه بود که فرداى آن روز به دستور عینالدوله از بیرون آمدن بانوان جلوگیرى مىکردند و هر کدام را در معابر مىدیدند، گرفته و در قراولخانه نگه مىداشتند.(12)
گوشههایى از فداکارى
در سال 1324 هجرى قمرى، مهاجرت کبرا و عزیمت به قم توسط علما و مردم آغاز شد و از این پس مردم براى قیام مهمترى آماده مىشدند. زنان در حالى که خشم خود را افزایش داده بودند، خواهان برچیده شدن بساط استبداد گردیدند. فرصتالدوله شیرازى مىگوید:
خودم دیدم زنى مقنعه خود را بر سر چوبى نموده بود و فریاد مىزد: بعد از این دختران مسلمان را مسیو نوژ بلژیکى باید عقد نماید، زیرا علما را تحت فشار قرار دادهاند.(13)
ناظمالاسلام کرمانى مىنویسد: امروز هشتم جمادىالاخر 1324 هجرى تمام بازار بسته است. شهرت یافته زنان خیال اجتماع و اعتراض دارند، براى اینکه شوهران آنها مدتى است در سفارت ماندهاند. زنى ناشناس آمد لب سفارتخانه و حاجمحمدتقى را طلب نمود و دستهاى اسکناس به او داد و گفت: خرج متحصنین کن، حاجى پول را گرفت، ولى موفق نشد آن زن را بشناسد.(14)
سرانجام با مقاومت مردم و کوشش علما، شاه در 14 جمادىالثانى 1324 هجرى فرمان مشروطیت را صادر کرد. البته نمایندگان با مشکلاتى روبهرو بودند، از جمله استقراض از دولت بیگانه بود. آنان ضمن مخالفت با وصول قرضه خارجى، رأى به تأسیس بانک ملى با سرمایه مردم دادند. زنان براى فراهم آوردن اندوخته بانک، از فروختن گوشواره، گردنبند و دیگر زینتآلات خود دریغ نکردند. روزى پاى منبر سیدجمالالدین واعظ در یکى از مساجد تهران، زنى به پا خاست و گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض مىکند؟ مگر ما مردهایم، من یک زن رختشوى هستم و به سهم خودم یک تومان مىدهم، دیگران هم حاضرند کمک کنند!(15)
زنى فداکار و اهل قزوین نامهاى به سعدالدوله نوشت که در مذاکرات محرمالحرام 1325 هجرى متن آن قرائت گردید. در این نوشته آمده است: حضور مبارک پدر مهربان ملت ایران، آقاى سعدالدوله! در روزنامه مجلس دیدم که در خصوص تأخیر مراقبت عموم در بانک ملى، کم کم خواطر مبارک وکلاى محترم دارد مکدّر مىشود. گویا هنوز از فقر و پریشانى ملت اطلاع ندارید! واللَّه که ظلم و تعدى چیزى برایمان باقى نگذارده است، به علاوه همه کس دسترسى به تهران ندارد که بتواند به اندازه استطاعت سند سهام بانک را دریافت نماید. من مقدارى از زیورآلات خودم را که براى ایام سخت ذخیره کردهام تقدیم مىنمایم ...(16)
اگر چه بانوان در تمامى مراحلى که به پیروزى نهضت مشروطه فرجامید حضور داشتند اما در اولین مصوبه، حقوق آنان نادیده گرفته شد، زیرا در ماده سوم و پنجم نظامنامه انتخابات مجلس، زنان در کنار اطفال و اتباع بیگانه، از حق انتخاب شدن به نمایندگى و حتى انتخاب کردن نمایندگان مجلس شوراى ملى محروم شدند! با این وجود، زنان پیگیر امور مجلس و سامان یافتن اوضاع براساس قوانین و زوال استبداد بودند.(17)
یکى از خواستههاى مردم، تدوین و تصویب متمم قانون اساسى بود که شاه و هوادارانش در مقابل آن ایستادگى مىکردند. تا آنکه زنان با تشکیل دستههاى گوناگون و گردهمایى در برابر ساختمان مجلس خواستار تصویب سریع متمم قانون اساسى شدند.
«اتحادیه غیبى نسوان» نخستین تشکیلاتى است که پس از اعطاى مشروطه، در حمایت از این حرکت به دست زنان تأسیس شد که به صورت مخفى فعالیت مىکرد. این اتحادیه با ارسال نامهاى به روزنامه «نداى وطن» از نمایندگان ملت خواست هر چه زودتر متمم قانون اساسى را تصویب کرده و به اوضاع آشفته پایان دهند.
محمدعلى شاه فرزند مظفرالدین شاه با به توپ بستن مجلس در 23 جمادىالاول 1326 هجرى خشونت خود را نسبت به مشروطهخواهان نشان داد. در این حادثه شمار قابل توجهى از آزادیخواهان کشته شدند و تنها زنان شهامت داشتند پیکر مبارزان را از روى زمین بردارند. چیرگى دوباره استبداد و براندازى مجلس و قتل و تبعید مجاهدان، خانه عمه میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل از معدود مکانهایى بود که در آن مشعل ستیز با ستم روشن نگه داشته مىشد. مهدى ملکزاده مىگوید: این خانم یکى از زنان آزادیخواه و فداکار دوره مشروطیت بود. خانهاش در دوران انقلاب محفل مبارزان و سینهاش مخزن اسرار انقلابیون بود، چنان که در دوران استبداد صغیر که ملت با محمدعلى شاه در ستیز بود، مجامع سرّى در خانه او تشکیل مىشد و در روزهاى جنگ سلاحهاى آتشین زیادى در آنجا ذخیره کرده بودند.(18)
ناظمالاسلام کرمانى نوشته است: زنان آذربایجان قطار فشنگ مىبندند و در عین حال کودکان خود را هم شیر مىدهند، مانند نره شیران در میدان رزم مىجنگند تا دست بىناموسى به سویشان دراز نشود.(19)
معرفى زن مبارز
بانو ماهسلطان امیرصحى متولد 1294 هجرى با میرزااسداللَّه مجتهد ازدواج کرد و در خانه همسرش بیکار نماند و نزد او به تحصیل علوم و معارف اسلامى پرداخت. وى در جنبش مشروطه فعال بود و در «انجمن مخدّرات وطن» پرچم «یا مرگ یا استقلال» را بر دوش مىکشید. اعضاى این انجمن با فروش وسایل زینتى خود به مجاهدان کمک مالى مىکردند. این زن که مدارس دخترانه را کانون تجددخواهى و مراکزى براى ترویج بىحجابى تلقى مىکرد، «مدرسه تربیت نسوان» را بنیان نهاد، از اینرو توسط گروهى به اصطلاح روشنفکر برایش مزاحمتهایى ایجاد شد. در مجالس روضهخوانى که در ایام محرم در این مدرسه ترتیب مىداد، کسى حاضر به روضهخوانى نبود، زیرا از جانب افراد قشرى و متحجر هم مرارت مىدید، ولى به کار خود ادامه داد تا کم کم دامنه مخالفتها و سنگاندازى، کاهش یافت.(20)
به هنگام محاصره یازده ماهه تبریز توسط قواى استبدادى، زنان بیشتر کارهاى پشت جبهه را عهدهدار بودند. آنان ضمن پخت غذا براى مبارزان، به دوختن و بافتن لباس و جوراب و پر کردن پوکههاى خالى تفنگها مىپرداختند. پرستارى از مجروحان، رساندن غذا به مراکز نبرد، خبر بردن از سنگرى به سنگر دیگر نیز از وظایف آنان، در ایام مقاومت بود. برخى بانوان با پوشیدن لباس رزم و استقرار در سنگرها، به پیکار با ستم مشغول بودند.(21) یکى از یاران ستارخان نوشته است:
روزى مىخواستند یکى از مجروحان را زخمبندى کنند. مجروح اصرار کرد که لباس او را بیرون نیاورند و بگذارند همان طور جان دهد. تعجب کردند. سرانجام ستارخان نصیحت نمود که موافقت نماید زخم او پانسمان شود. مجروح از روى ناچارى گفت: من مرد نیستم، دخترم و از این بابت مایل نمىباشم لباسم را از تنم در آورند. ستارخان منقلب گردید و چشمانش پر از اشک شد و گفت: دخترِ من، من هنوز زندهام، چرا تو براى جنگیدن آمدهاى؟!(22)
عدهاى دیگر از بانوان در اثناى مبارزات، کمیته زنان را تأسیس کردند و کوشیدند در تماس با کمیته زنان ایرانى مقیم استانبول فریاد مظلومیت مردم تبریز را به گوش جهانیان برسانند. با فتح تهران، توسط مجاهدان در جمادىالثانى 1327 هجرى نقش زنان در حیات سیاسى ایران افزایش یافت و انجمن ملى زنان که در تهران به وجود آمد، که به مبارزه بر ضد دخالت بیگانگان روى آورد.
انجمن مخدّرات وطن هم که در سال 1328 قمرى به ریاست بانو «آغابیگم» در این شهر تأسیس شد، اهدافى چون دفاع از استقلال کشور و مخالفت با وام گرفتن از بیگانگان، نیز جلوگیرى از خرید کالاهاى خارجى و تبلیغ مصرف کالاهاى وطنى را پى مىگرفت. «مورگان شوستر» آمریکایى که به دعوت مجلس در سال 1329 هجرى جهت نظارت بر امور مالى وارد ایران شد مىنویسد:
در تهران شهرت داشت که دستههایى از اعضاى انجمنهاى سرّى، زنان هستند که مخفى و گمنام تحت اوامر مراکز معینى مىباشند. تا امروز نه نام هر یک از آنها را دانسته و نه رهبران آن گروهها را مىشناسم، ولى از طرقى آگاه شدم هزارها از جنس آن زنان در پیشرفت کارها به مجلس کمک مىکنند.(23)
روسها که مخالف تلاشهاى «شوستر» بودند، لشکرى به شمال ایران فرستادند تا حکومت را براى بیرون کردن وى از ایران تهدید کنند. مردم شهرهاى تهران، تبریز، رشت و نقاط دیگر در حمایت از مجلس و مخالفت با اولتیماتوم روسیه به مبارزه برخاستند. زنان تهران نیز خود را براى دفاع آماده کردند و با جدیت در تحریم کالاهاى روسى و انگلیسى شرکت کردند. در همین حال زمزمهها توسط برخى نمایندگان مجلس براى پذیرش اولتیماتوم روس آغاز شد، ولى زنان در حالى که مسلّح بودند، به جانب مجلس حرکت کردند و از رئیس آن اجازه ملاقات خواستند و به او هشدار دادند: نمایندگان از سازش ننگین اجتناب کنند.
بانوان در تلگرافخانه حضور یافتند و اعتراض جدى و رسمى خود را نسبت به دخالتهاى روسیه تزارى در ایران، به تمام جهان مخابره کردند. «مورگان شوستر» مىنویسد:
درود و افتخار بر زنان باحجاب ایرانى! این زنان با رعایت سنتهاى شرعى، براى مبارزه و استقلال تلاش مىکنند. وقتى وکلاى مجلس تصمیم گرفتند تسلیم تهدید روس شوند، سیصد زن خشمگین با اسلحه رولور که زیر چادرهاى خود مخفى کرده بودند، وارد پارلمان شدند و در حالى که روبندهاى خود را بالا زده بودند، خطاب به وکلاى مجلس اعلام نمودند: اگر شما تسلیم خواسته قدرت خارجى شوید و کشور خود را بىآبرو کنید، ما شما را خواهیم کشت. بدین گونه زنان با حضور آگاهانه خویش نشان دادند تا چه حدّ به سرنوشت کشور خود حساس هستند.(24)
با وجود این فداکارىها و مشارکتهاى افتخارآفرین، باز مجلس در سال 1329 قمرى همچون سال 1324 قمرى در نظامنامه انتخاباتى خود که به تصویب بیشتر نمایندگان رساند، زنان را از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن محروم نمود. مشروطه از مسیر خود منحرف شد و خوانین با زور و ارعاب، نمایندگان مجلس را تشکیل مىدادند. نخست وزیر استبداد، وزیر ایام مشروطه گشت و شکل دیگرى از سلطهگرى، حضور نامبارک خود را در جامعه بروز داد و زمینه براى روى کار آمدن دیکتاتور خطرناکى چون رضاخان و فرزندش فراهم شد.
پىنوشتها:
1) روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص796 و 991.
2) زن در دوره قاجار، ص168.
3) روزنامه خاطرات ...، ص387.
4) سفرى به دربار سلطان صاحبقران، هنریش بروکش، ترجمه حسین کردبچه، ص616.
5) مجله پیام زن، ش99، ص41.
6) قرارداد رژى، شیخ حسن کربلایى، ص113 - 110؛ خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله، حسن اعظام قدس، ص46 - 45؛ تحریم تنباکو، ابراهیم تیمورى، ص153 - 152؛ کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ج2، ص282؛ زن، جمیله کدیور، ص146؛ مشارکت سیاسى زنان در ایران، ص108.
7) تاریخ ایرانزمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص258؛ از طاووس تا فرح، ص192.
8) زن در دوره قاجار، ص188.
9) ایران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علىاصغر سعیدى، ص154.
10) تاریخ انقلاب مشروطه، مهدى ملکزاده.
11) مجله زنان، ش58، ص24، به نقل از حیات یحیى، ج2.
12) تاریخ مشروطه، احمد کسروى، ص99.
13) همان، ص107.
14) تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اوّل، ص539.
15) تاریخ مشروطه، ص181 - 180.
16) تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش دوم، ص93.
17) زن، ص146.
18) زن در دوره قاجار، ص179؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص284؛ مشاهیر زنان، ص116.
19) کارنامه زنان، ص106.
20) همان، ص151 - 150؛ مشاهیر زنان ...، ص209.
21) زن در دوره قاجار.
22) قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، کریم طاهرزاده بهزاد، ص327.
23) حجاب و کشف حجاب در ایران، فاطمه استادملک، ص665 - 662.
24) کتاب آبى، به کوشش احمد بشیرى، ج6، ص1432 - 1431.