سبز آسمونى
عطر مادر
عطر تنت
بوى کاهگلهاست
عطر تن مادران قدیم
وقتى که
خشت
خشت
عرقهاشان را
لاى چینه مىچیدند
و گیسوان سبزت
از ریشههاى درختى است
که یک شب
سیبش را دزدیدم
خسته از
دوردستها آمدهاى
با ترانههاى شرقى گم شده در
غوغاى زنگولهها
و آرام آرام
در بوى تند گلهات
همراه غبار مىشوى
طوبى ابراهیمى - مشهد
بهانه گریستن
سالها از رفتنت مىگذرد
اما هنوز، بهانه براى گریستن فراوان است
و همیشه موقع گریستن من
این ساعت کهنه زنگ مىزند!
سر بر بالشم که مىگذارم
هر چه به سادگى خواب مرغابىها
اما مگر خوابم مىبرد!
به آسمان که نگاه مىکنم
ماه، از کشتار قبیلهاش با من سخن مىگوید
و جسم شهید ستارههاى زمینى را نشانم مىدهد
و من گریهام مىگیرد
و باز، این ساعت کهنه زنگ مىزند!
گویا موقع رفتن
ساعت را با گریههایت کوک کرده بودى
ابوالفضل صمدى رضایى - مشهد