تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,370 |
تعداد مقالات | 34,159 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,770,151 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,581,544 |
فرهنگ پوشش در رسانهی ملّی را پاس بداریم | ||
پیام زن | ||
مقاله 1، دوره 1392، شماره 263، بهمن 1392 | ||
نویسنده | ||
سیف معصومه محمدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 23 آبان 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجاب و پوشش، یکی از بایدها و هنجارهای فرهنگ دینی و بومی هر کشور اسلامی است و موجب پاکی و طهارت روح بشر، بهویژه زن میگردد. عفاف و حجاب زمینهی تعالی معنوی و عروج روحانی به قلّههای بلند عرفانی برای زن فراهم میآورد و فرد را برای رشد و تعالی معنوی که رسیدن به کمال مطلوب است، سوق میدهد. یکی از مهمترین جبهههای جنگ نرم، تهاجم فرهنگی به ارزشهای اسلامی و دینی است و بدحجابی نیز بدونشک، یکی از پیامدهای تهاجم فرهنگی است. لذا نقش تخریبی رسانهها در زمینهی حجاب و عفاف، امری انکارناپذیر است. امروزه رسانههای جمعی، بهخصوص تلویزیون توانسته است با نفوذ در مکانهای مختلف بهخصوص در داخل هر خانهای نظرها را به خود جلب کرده، شخصیت افراد، بینش، نگرش و جهانبینی و فرهنگ فرد را متحوّل کند و نقش زیادی در صلاح و فساد جامعه ایفا کند. امروزه بهنظر میرسد تلویزیون نقش زیادی در به حاشیه کشاندن حجاب و بیارزش جلوه دادن عفاف و حیا دارد؛ در صورتیکه باید خلاف این نکته رواج داشته باشد. حضور زنان بهعنوان الگوهای جامعه و استفادهی آنان از لباسهای خلاف عفاف و آرایشهای محرّک، در واقع بهنوعی سبب تضعیف فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی در باب حجاب و حیا شده است. یکی از راههای تقویت فرهنگ حجاب و عفاف، نمایش درستی از چهرهی واقعی حجاب در تلویزیون است. رسانه در قرن 21! برنامههای تلویزیون با دادن نقشهای متفاوت به زنان در سریالها و برنامههای متفاوت و مطرح کردن چهرهها و هنرپیشگان جدید به مردم بهخصوص نسل جوان، هنرپیشگان را بهعنوان الگوها و مدلهای رفتاری برای جوانان و مردم معرفی میکنند. نگاهی به فیلمها و سریالهای پخششده در سالهای اخیر، و تیپشناسی هنرپیشگان زن، بهخوبی نشان میدهد مدلهای ارائه شده تا چهحد با ارزشها و معیارهای مذهبی جامعه (بهخصوص در امر حجاب) ناهماهنگ است؛ و اگر هم در سریال یا فیلمی این هماهنگی وجود داشته و مردم تصویر مثبتی از شخصیت و حجاب آن هنرپیشه و مدل رفتاریاش مشاهده کنند، بهسرعت هنرپیشهی مزبور در برنامهی تلویزیونی دیگری حاضر شده و چهرههای بسیار متفاوتی از خود نشان میدهد. در این شرایط مخاطب از خود سؤال میکند؛ با کدام پوشش در جامعه میتوان موفق بود؟ الگوهای زندهی امروزه، از روی شخصیتهای برنامههای پربیننده و پرطرفدار تلویزیون برداشته میشود. گروههای زیادی از مردم، نحوهی حرکتها و رفتار و شکل پوشاک و زندگی خود را از قهرمانان برنامههای تلویزیونی اقتباس میکنند؛ اما به این نکتهی اساسی توجه نمیکنند که «تغییر لباس، همواره پیامد تغییر یک فرهنگ است و انسان تا با فرهنگ خود وداع نکند، نمیتواند با لباس خود وداع کند و تا فرهنگ یک قوم را نپذیرد، لباس آنان را بهتن نمیکند»(حداد عادل، 1386، 40). این حقیقت تلخ در جامعهی فعلی ایران در حال وقوع است. جوان ایرانی وقتی ارزشها و هنجارهای فرهنگ ایرانی را در جامعه جستوجو میکند، الگوهای جدیدی را میجوید که رسانه پیش از این مهر تأیید بر آن زده و در حال ترویج آن است. جوان ایرانی وقتی در معرض جریانهای فرهنگی جدید، نوع پوشش جدید، مدل آرایش جدید و در نتیجه، تفکر جدید (غربی) قرار میگیرد؛ بهراحتی باورهای خود را به دست فراموشی سپرده، بهسمت الگوهایی که غرب برای او تجویز کرده، میشتابد. بهراستی چرا جوان ایرانی تا بدین حد، آمادهی پذیرش الگوهای جدید است؟ دشمنان برای رواج بدحجابی در کشور، برنامهریزیهای زیادی کردهاند که یکی از آنها ترویج بیحجابی، خودآرایی و خودنمایی، در میان زنان و دختران و بهطور کلی «مدگرایی» است. گسترهی تهاجم رسانههای غربی همهی حوزههای فرهنگی ما را در برمیگیرد. کافی است کمی به مسائل روز و درگیریهای روزمرهی جامعه نگاه کرد. در بحث اخیر، بدحجابی که در جامعهی کنونی ایران مطرح است و یکی از نکتههایی که در ارتباط با آن بسیار مورد توجه قرار دارد، بحث وجود رسانههای بیگانه و هجمههای بسیار وسیع آنها، برای ترویج چنین معضلهایی است؛ بهخصوص رسانههایی چون سینما و تلویزیون که امروزه بهآسانی در جامعه قابل دسترس هستند. جوان، تلویزیون، تاثیرپذیری! جوانان مخاطب که در سن اثرپذیری بهسر میبرند، در صورت عدم اطلاعرسانی صحیح، الگوهای اخلاقی و رفتاری نامناسبی را دریافت می کنند. صدا و سیما در اشکال مختلف روی این مسئله اثرگذار است. پخش سریالهایی که در آن خانوادههایی که بهنظر دارای شخصیت اجتماعی بالایی بوده و زندگی مطلوبی دارند، با لباسهایی که نشان از رفاه آنان دارد، تصویری ایجاد میکند که این نوع پوشش، شخصیتبخش و عاملی برای زندگی مطلوب است. معرفی خانوادههای سنتی، فقیر با درآمد پایین و... با پوشش چادر، نگاه بیننده را دچار آسیب میکند. نشان دادن خانمها و بعضاً آقایان، نهفقط گریم منطبق با شخصیتپردازی خود دارند؛ بلکه با تأکید بر عناصر زیباسازی چهره در تلویزیون، قبح و زشتی این کار را از بین میبرند. فیلمهای تلویزیون غربی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود و در آن اشخاص بدون حجاب به نمایش میپردازند، تأثیر ناخودآگاه خود را خواهد گذاشت. همچنین بنرهای تبلیغاتی نصب شده در سطح شهر که شامل تصاویری نامناسب از بازیگران سینما است، منجر به الگوگیری از پوشش آنها میشود. سایتها، فیلمها و تصاویر مستهجن، یکی از ابزارهای سست کردن باورها در بین جوانان است؛ زیرا از بعد محتوایی هم، سایتهای مروج بدحجابی، حجاب را اسارت و مانع آزادی معرفی میکنند. تلویزیون باید یک دانشگاه باشد! یکی از کارکردهای منفی رسانهها در فرآیند هویتیابی، ارائهی الگوهای ناسالم در رسانههاست. این کارکرد، اختصاص به رسانههای مهاجم ندارد؛ بلکه رسانههای داخلی و بهویژه صدا و سیما که حضور نقش، تصویر و حرکت در آن باعث الگوپذیری بیشتر میشود؛ نیز ممکن است، خواسته یا ناخواسته، در فرآیند هویتیابی تأثیر منفی بگذارند. «یکی از مهمترین سمبلهای مذهبی که بر روی رفتار مردم و ارزشهای انسانها در شرایط بعد از انقلاب تأثیر داشته، حجاب و پوشش زنان است. این سمبل معرف میزان اعتقاد هنجاری، نه اعتقاد فردی، و میزان نفوذ نهاد مذهب در جامعه است. در فیلمهای پخش شده در رسانهی ملّی، بررسی شده که هنرپیشهها تا چه اندازه با پوشش خود، این نماد را گسترش میدهند یا برعکس کاهش آن را که به معنی تغییر ارزشهای مذهبی است، تبلیغ میکنند. میزان تأثیر و تبلیغ ارزشها و نمادهای مذهبی به جذّابیت پیامدهنده یا هنرپیشه بستگی دارد. بهعنوان مثال، اگر یک هنرپیشهی بدقیافه و دافعهبرانگیز، چادر سرش کند و یک هنرپیشهی زیبا و مقبول جوانان، بدحجاب باشد، هر دو در جهت تغییر و تضعیف سمبلهای مذهبی در جامعه کار میکنند. هنرپیشهی بدقیافه با حجاب، تداعی و متقارن میشود و به حجاب بار ارزشی منفی میدهد. هنرپیشهی زیبا و مقبول به کمحجابی بار ارزشی مثبت میبخشد و در بینندگان این نوع پوشش را یک پوشش خوب و «مجاز» یا «مشروع» جلوه میدهد و از آن طریق در پی «همانندی» و تقلید بینندگان از هنرپیشهها، این نوع پوشش در جامعه رواج مییابد. در نتیجه، نمادهای مذهبی کاهش مییابند و همراه با آنها، ارزشها و اعتقادهای مذهبی نیز تغییر میکنند»(رفیعپور، 1378، 29). در نتیجه، باورها و هنجارهای مذهبی و سرانجام، «هویّت مذهبی» نیز در جامعه تغییر پیدا میکند. رسالت رسانههای خودی، نهادینه کردن«فرهنگ خودی» در جامعه و ارائهی مدلهای هویّتی سالم به جوانان و نوجوانان است. رسانههای خودی باید در برابر تلاش رسانههای بیگانه که سعی در یکسانسازی هویّت فرهنگی و تضعیف هویت ملّی (ایرانی- اسلامی) جامعهی ما دارند، از هویّت مستقل و جمعی خود پاسداری کنند. به میزانی که رسانهها مسئولیت خود را در جهت حفظ هویّت و ارائهی مدلهای هویّتی به جوانان و نوجوانان درک کنند، میتوانند از پیامدهای منفی رسانههای مهاجم پیشگیری کنند. اگر به آرمان و اندیشهی امام راحل(ره) که معتقد بود: «تلویزیون باید یک دانشگاه باشد» باور داشته باشیم، میتوان دریافت که رسانهها نباید اسیر تئوری«رسانه ـ سرگرمی» شوند و کارکرد یک بعدی پیدا کنند. تلویزیون سلیقههای مشترک ایجاد میکند! تلویزیون در مقام مقایسه با سایر وسایل ارتباط جمعی، بر حیات مادی و معنوی تکتک افراد جامعه از هر گروه سنی، تحصیلی و شغلی تأثیر فراوانتری دارد. «یکی از وظایف وسایل ارتباط جمعی، ایجاد زمینههای مشترک و هماهنگ برای گیرندگان پیام بهشمار میرود. یعنی اینکه افراد با دیدن تلویزیون بهتدریج دارای سلیقههای خاص و مشترک میشوند، چون در برابر رسانهای قرار دارند که بهعنوان یکی از عوامل مهم اجتماعی کردن مطرح است. تلویزیون، هر روزه مورد استفادهی وسیع گروههای مختلف اجتماعی و از جمله نسلهای کودکان، نوجوانان و جوانان قرار میگیرد و نگرش و عقاید آنها را تحتتأثیر قرار میدهد و انواع گوناگونی از اطلاعات و محتوا (بهویژه هنجارها و ارزشها) را انتقال میدهد»(گیدنز، 1381). «جـورج کامسـتاک» نیز مـعتقـد است: «تلویـزیون عـقاید، ارزشهـا و انتـظارهای افـراد را تحتتأثیر قـرار مـیدهد. ارزشهای مردم از طریق تلویزیون همگن میشوند. تلویزیون اثری شبیهکننده داشته و در ایجاد هنجارها و جامعهپذیر کردن مردم و انتقال و انتشار ارزشها نقش مؤثری دارد»(مک کوئیل، 1383). این وسایل، با تهیه و تدارک برنامههای دینی و مذهبی و انتشار این مفاهیم در جامعه، موجب رواج یافتن ارزشها در جامعه میشوند. ارزشهای مشترک، موجب نزدیکی و هماهنگی افراد شده و ارزشهای مشترک نیز از سویی بهنوبهی خود، بسط و تقویت ارزشهای دینی- مذهبی در میان افراد را موجب میشوند. مانند برنامههایی که در ایام سوگواری دههی فاطمیه، محرم، یا ماه مبارک رمضان از تلویزیون و سایر وسایل ارتباطجمعی پخش میشوند. آنچه مانع سلطهی بیحجابی و بیعفتی است، ارزشهای انسانها و باورهایش است. باورهایی که نشأت گرفته از دین اوست؛ نهادینه کردن رعایت عفاف و حجاب بهعنوان فرهنگ و باور در جامعه، نیاز به تبلیغ و تشریح مباحث دینی دارد و تلویزیون با ساخت برنامههای اجتماعی با موضوعهای دینی و مذهبی، و انتشار فرهنگ ایرانی اسلامی در جامعه، موجب رواج ارزشهای نشأت گرفته از دین، و بهنوعی ارزشهای مشترک میشود. ارزشهای مشترک، موجب نزدیکی و هماهنگی افراد شده و ارزشهای مشترک هم بهنوبهی خود، موجب بسط و تقویت ارزشهای دینی و مذهبی در میان افراد میشود. برنامهی تلویزیونی که از دل مذهب برنخیزد، مطمئنأ فقط پوشش سطحی هنرپیشهها را، آنهم در یک خانهی اشرافی و پرزرق و برق، بهنمایش میگذارد. به مخاطب اینگونه القا میشود که بیحجابی، خوشبختی و رفاه و تجمّل میآورد؛ چراکه اعتقاد و التزام به حجاب بهدرستی درونی نشده است. هرجا سادهزیستی و حجاب بوده، مساوی با فقر و فلاکت و اعتیاد و ناهنجاریهای اجتماعی بوده است. مسبب الگوگیری غلط مخاطب که در نتیجهی وابستگی فرهنگی ایجاد شده، کیست؟ صدا و سیما، فیلمسازان، کارگردانان یا سیاستهای نادرست رسانهای؟ آیا این رفتارها متهم کردن چادر نیست؟ در بسیاری از برنامههای تلویزیونی، چهرهی افراد مذهبی و چادری، خشک و خشن، فقیر و بیسواد نشان داده میشود و چهرهی افراد غیرمذهبی با جلوهای روشن، شاداب و جذاب، پولدار و تحصیلکرده و فهیم نشان داده میشود. لذا اینگونه به بیننده، القا میکنند که فردی که بهدنبال مذهب میرود، زندگی بیروح و خشن و فقیرانهای خواهد داشت. خانمهای چادری معمولأ فقیر، بیسواد، بیمنطق و پرهیاهو و دادبزن هستند؛ ولی خانمهای بدحجاب، پولدار، منطقی، موقّر و محترم ارائه میشوند و در بسیاری از فیلمها برای متفاوتشدن لباس ارباب و رعیّت، رعیّت و مستخدم فیلم، چادر بر سر میکنند و از بازیگرخواسته میشود که چادر را به دندان بگیرد و یا آن را روی زمین بکشد تا نقش خود را طبیعیتر جلوه دهد. غالباً در داستانها، رمانها، تصاویر، فیلمها و سریالها، نقشهای منفی و مشاغل سطح پایین جامعه، برای زنان چادری اختصاص مییابد، بدین شکل که پوشش چادر اختصاص به زنان فقیر، بیسواد، سالخورده و زنان درمانده، و همسرِ مردان معتاد دارد یا از آن بهعنوان پوششی برای حضور در قبرستان، زندان و غیره استفاده شده است! ولی زنانی که حجاب کاملی ندارند، بهعنوان زنان تحصیلکرده، موفّق، مؤثر و اجتماعى قلمداد میشوند. آیا این بهنوعی متهم کردن چادر نیست؟ آیا برای ارتقای هویّت و شخصیت زن مسلمان در تلویزیون، برنامههایی بهتر از این نمیتوان ساخت؟ تلویزیون بهعنوان رسانهی تصویری عمومی و اثرگذار، در برخی موارد به یکی از عوامل ایجاد ناهنجاری در حجاب بانوان و عفاف در سطح عموم تبدیل شده و همین امر، بهانهای گردیده تا مخالفان حجاب، عملکرد تلویزیون را بهعنوان شاهد استدلالهای خود به رخ بکشند . بهعنوان مثال، چادر در فرهنگ اسلامی، یک نَه بزرگ به نامحرمان است. عقلاً نمیتوان پذیرفت که خانمی چادر بهسر کند؛ ولی در عین حال رفتارهای باز، مراودههای مستمر و طولانی مدت و ارتباطهای سهلالوصول با نامحرمان را داشته باشد. چگونه است که مجریان یا بازیگرانی که چادر دارند، در عین داشتن حجاب، روابط غیرمتعارف و غیرشرعی با نامحرمان دارند؛ مانند گپ زدن با میهمانان مرد برنامهها و همکاران تلویزیونى، همصحبت شدن طولانی با مردان نامحرم در نقشهای مقابل، یکیبهدو کردنها، شوخیها و.... معلوم نیست خانمی که در ارتباطهای کلامى و غیرکلامی خود، به حداقل هنجارها و عفاف قناعت میکند، چگونه در گزینش نحوهی پوشش، حجاب حداکثری را برمیگزیند؟ مگر نباید هدف، رها کردن حجابهای ناقص و تشویق جوانان به استفاده از حجاب برتر باشد، پس چرا به حجاب برتر اینگونه نگریسته میشود؟ به فتوای برنامههای تلویزیونی، دخترها اجازه دارند چادر بر سر کنند و هر کار خلاف شرعی که دلشان خواست انجام دهند. شاید اینگونه پنداشتهاند که اینگونه آزادیها و روابط خلاف عرف و شرع، زیر پوشش چادر، اعتراض کمتر و تأثیر بیشتری در پی خواهد داشت؟ کلام آخر در دوران حاضر، تلویزیون نتوانسته درک درستی از حقیقت حجاب و همینطور تصویر روشنی از افراد محجبه در ذهن مخاطب ایجاد کند؛ چراکه مسئلهی بدحجابی، تنها نمایانشدن یک تار مو نیست، بلکه پدیدهی فرهنگی خطرناکی است که منشأ بسیاری از بیماریهای معنوی در جامعه بوده و میتواند باعث بروز بسیاری از معضلهای اجتماعی شود. بهتر است که برای شروع ساخت فیلمهای تلویزیون، ابتدا نویسنده و کارگردانهایی تربیت شوند که معنای حقیقی عفاف و حجاب را درک کرده و این ارزش برایشان درونی شده باشد؛ پس از آن تصمیم به ساخت فیلمی با موضوع عفاف و حجاب کرد. از آنجا که صدا و سیما، مؤثرترین ابزار برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب است و تلویزیون، زبانی منسجم، گسترده و جهانی است؛ پس بهنوعی میتواند اشاعهدهندهی بدحجابی و بیحجابی باشد. صدا و سیما بهصورت مستمر از طریق تولید و پخش فیلمهایی با مضامین خاص، فرهنگ اشرافیت، ثروتاندوزی، خودنمایی و فخرفروشی را به مخاطب القا میکند و مخاطب با دریافت این فرهنگ، الگوپذیری غلطی خواهد داشت. مثلأ خانم بدحجابی که ناهنجاری دارد، در برنامههای تولیدی فردی زیبا، جذّاب و موفق نشان داده میشود. در قسمتهای پایانی این فیلمها، این خانم با توجیههایی که هرگز در جامعه قابل پذیرش نیست، تغییر ماهیت میدهد و مثلأ فردی مثبت میشود. در برنامههای تلویزیون و سینما، اشرافیگری و بدحجابی بهعنوان نماد مدرن نشان داده میشود. در مقابل هرجا که خانهای کوچک، ساده و بدون مبلمان و با حضور خانم چادری نشان داده میشود، آن خانواده دارای انحطاط فرهنگی معرفی میشود. یا از دیگر سو، پدر خانواده، فردی سابقهدار و سستاراده معرفی میشود یا درگیر اعتیاد و فقر و سایر بزهکاریهاست. آیا این گونه فیلمها، باعث انزجار مخاطب از چادر نمیشود؟ در هر گوشهای از فیلم که یک زن چادری نقش بازی میکند؛ فقر هم در کنارش ایستاده و به او پوزخند میزند. پخش این گونه فیلمها، آیا این نگرش را برنمیانگیزد که حجاب، عامل بدبختی خانواده است؟ این بهنوعی تحقیر و تضعیف چادر نیست؟ صدا و سیما در زمینهی عفاف و حجاب کمکاری کرده و مقولهی عفاف و حجاب را در برنامهریزیهای بلندمدت خود لحاظ نکرده است. هرچند که در شرایط خاص، در این خصوص گامهایی برداشته شده؛ اما بهصورت مقطعی و مختصر به آن پرداخته شده و برنامهریزی مدوّنی صورت نگرفته است. امید است که با برنامهریزی دقیق و اجرای آنها و همچنین با صرف هزینههای مناسب، آثار رسانهای تأثیرگذار و قوی ساخته شود که مخاطب را با حقیقت جاویدان فرهنگ ایرانی و ارزشهای اسلامی آن، بالأخص چهرهی حقیقی حجاب آشنا سازد و اصحاب رسانه نیز با فرهنگسازی و برخورد حکیمانه، این معضل اجتماعی را با همکاری و بسیج همگانی ریشهکن کنند. منابع: -رفیع پور، فرامرز (1378)، وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشهای اجتماعی، تهران، انتشارات کتاب فرا. -گیدنز، آنتونی (1381)، جامعهشناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، چاپ هشتم، تهران، نشر نی. -حدادعادل، غلامعلی (1386)، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، چاپ هفدهم، تهران، سروش. -مک کوئیل، دنیس (1383)، درآمدی بر نظریهی ارتباطات جمعی، ترجمه: پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 262 |