تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,375 |
تعداد مقالات | 34,187 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,861,947 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,620,325 |
قیام حسینی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 139، تیر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 05 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عامل امر به معروف و نهی از منکر در: قیام حسینی از استاد شهید مرتضی مطهری در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است ( 1 ) یعنی انگیزههای متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار میسازد زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده و گاهی به عامل دیگر ، و سبب شده که اظهار نظر کنندگان ، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند ، و از طرف دیگر به این قیام جنبههای مختلف میدهد و در حقیقت از هر جنبهای ماهیت خاصی دارد . ( در امور اجتماعی و مرکب ، مانعی نیست که یک چیز دارای چند ماهیت باشد همچنانکه مخصوصا در درسهای فلسفه تاریخ ثابت کردهایم) . عواملی که در کار بوده و ممکن است در این امر دخالت داشته باشد و یا دخالت داشته است : الف - اینکه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود . در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود ، همچنانکه فرقی میان حکومت یزید و معاویه و خلفای سه گانه نبود . این جهت به تنهائی وظیفهای ایجاب نمیکند . اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت کردند و در حقیقت با بیعت ، صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام کردند او هم قبول میکند . اما مادامی که مردم آمادگی ندارند از طرفی ، و از طرف دیگر اوضاع و احوال بر طبق مصالح مسلمین میگردد ، به حکم این دو عامل ، وظیفه امام مخالفت نیست بلکه همکاری و همگامی است همچنانکه امیر علیه السلام چنین کرد ، در مشورتهای سیاسی و قضائی شرکت میکرد و به نماز جماعت حاضر میشد . خودش فرمود : « لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری ، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة[1]. در قضیه کربلا این عامل به تنهائی دخالت نداشته است . این عامل را به ضمیمه عامل سوم که دعوت اهل کوفه است باید در نظر بگیریم چون عامل دعوت مردم ، برای به دست گرفتن حکومت بود نه چیز دیگر . پس این عامل ، عامل جداگانه نیست و باید در ضمن آن عامل ذکر شود . ب - از امام بیعت میخواستند و در این کار رخصتی نبود : یزید نوشت : خذ الحسین بالبیعة اخذا شدیدا لیس فیه رخصة . بیعت ، امضا و قبول و تأیید بود.[2] ج - مردم کوفه پس از امتناع امام از بیعت او را دعوت کردند و آمادگی خود را برای کمک او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام کردند ، نامههای پی در پی آمد ، قاصد امام هم آمادگی مردم را تأیید کرد . د - اصلی است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منکر ، مخصوصا در موردی که کار از حدود مسائل جزئی تجاوز کند ، تحلیل حرام و تحریم حلال بشود ، بدعت پیدا شود ، حقوق عمومی پایمال شود ، ظلم زیاد بشود . امام مکرر به این اصل استناد کرده است . در یک جا فرمود : انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرش جدی و ابی . جای دیگر فرمود : « سمعت جدی رسول الله : من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله.. . در جای دیگر فرمود : الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا ، انی لا اری الموت الا سعادش و الحیاش مع الظالمین الا برما. اما عامل بیعت امام حاضر بود که کشته شود و به هیچ وجه حاضر به بیعت نبود . وظیفه امام از این نظر فقط امتناع بود . این وظیفه را با خروج از کشور ، با متحصن شدن به شعاب جبال ( آنچنانکه ابن عباس پیشنهاد کرد ) ، با مخفی شدن هم میتوانست انجام دهد . به عبارت دیگر روش و متد امام از این نظر جز زیر بار نرفتن به هر شکل و لو به خروج از مرز و تا سر حد کشته شدن نیست . روش امام در مقابل عامل بیعت خواستن ، محدود به حد امکانات برای به دست گرفتن حکومت نیست و محدود به حد کشته نشدن هم نیست ، ولی هیچ وظیفهای مثبت از قبیل توسعه انقلاب و گسترش دعوت و غیره را ایجاب نمیکند ، جلوگیری از خونریزی دیگران لازم میشود . از این نظر امام فقط باید بگوید : نه . در آن زمان بیعت امام قطعا جدی و از روی رضا تلقی میشد و واقعا صحه گذاشتن به خلافت یزید بود . قرائنی در دست است که امام به هیچ وجه حاضر به بیعت نبود . آقای صالحی از " مقتل " خوارزمی نقل میکند که امام در مذاکراتش با " محمد ابن حنفیة " فرمود : « لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة. اما موضوع امر به معروف و نهی از منکر : در اینجا باید اوضاع خاصی را که در زمان معاویه و در اثر خلافت یزید پیدا شده بود در نظر گرفت : الف - خود موضوع خلافت موروثی که جامه عمل پوشیدن به آرزوی دیرین ابوسفیان بود که گفت : تلقفوها تلقف الکرش و لتصیرن الی اولادکم وراثة . أما و الذی یحلف به ابوسفیان لا جنة و لا نار . . .[3] امام در زمان خود معاویه به این امر و به کارهای معاویه معترض بود و حتی در یک نامه به معاویه نوشت : من میترسم در نزد خدا از اینکه علیه تو قیام نمیکنم م سؤول باشم . امام در زمان معاویه اقداماتی میکرد که معلوم بود قصد شورش دارد. در اینجا یک مطلب هست و آن اینکه اینگونه قیامها بلکه مطلق امر به معروفها و نهی از منکرها یک وظیفه تعبدی نیست که ما هر وقت منکری را دیدیم نهی کنیم و بر ما نباشد که به نتیجه و اثر کار توجه داشته باشیم ، بلکه احتمال اثر یا اطمینان به نتیجه لازم است ، یعنی این کار از نوع کارهائی است که بر مکلف است نتیجه کار را برآورد کند ، والا بی جهت نیرویی را مصرف کرده و به هدر داده است . مسئله اعتقاد امام به نتیجه کارش مربوط است به آنچه قبلا گفتیم که امام از نظر عامل امر به معروف و نهی از منکر ، منطقش منطق انقلابی و منطق شهید و طرفدار توسعه خونریزی و گسترش انقلاب بود ، مطلبی و پیامی داشت که آن پیام را فقط میخواست با خون رقم کند که هرگز پاک نشود . آیا امام خود به نتیجه کار خود و هدر نرفتن خود معتقد بود یا نه ؟ بلی معتقد بود ، به چند دلیل : الف - در جواب شخصی که " ریاشی " نقل میکند فرمود : ان هؤلاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفة و هم قاتلی ، فاذا فعلوا ذلک و لم یدعو الله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتی یکونوا اذل من فرام المرأش »[4]. ( کامل ابن اثیر ، جلد 3 .( ب - در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود : « ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب الفرس حتی تدور بکم دور الرحی و تقلق بکم قلق المحور . [5] ج - در روز عاشورا خطاب به اهل بیت خود فرمود : استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیکم بانواع البلاء.[6] د - به عمر سعد فرمود : به خدا ملک ری نصیب تو نخواهد شد ، میبینم که بچههای کوفه به سرت سنگ میپرانند آنطور که به درخت میوه سنگ میزنند . اما موضوع دعوت مردم کوفه : این دعوت برای چیست ؟ قطعا برای قبول زمامداری و به دست آوردن قدرت و مرکز قرار دادن کوفه بود . کوفه سرباز خانه جهان اسلام بود . نامهای که وجوه رجال و اشراف کوفه نوشتند ، بسیار محکم و اصولی بود که در یادداشتهای " نهضت حسینی " شماره 16 نقل کردیم : اما بعد فالحمد لله الذی قصم عدوک الجبار العنید الذی انتزی علی هذه الامة فابتزها امرها ، و غصبها فیئها ، و تأمر علیها بغیر رضا منها ، ثم قتل خیارها ، و استبقی شرارها ، و جعل مال الله دولة بین جبابرتها و اغنیائها ، فعبدا له کما بعدت ثمود . انه لیس علینا امام فاقبل لعل الله یجمعنا بک علی الحق.[7] امام هم در جواب آنها ضمن ابلاغی که به نام مسلم صادر میکند مینویسد : « انی بعثت الیکم اخی و ابن عمی و ثقتی فی اهل بیتی . . . و لعمری ما الامام الا العامل بالکتاب ، القائم بالقسط ، الدائن بدین الله.[8] در این نامه تز امام راجع به حاکم و حکومت مشخص میشود ، و نشان میدهد عنایت امام را به مسأله رهبری در درجه اول ، و اینکه بزرگترین منکر خود یزید است و پستی که اشغال کرده است . وضع امام از این جهت عینا وضع پدرش علی ( ع ) است بعد از کشته شدن عثمان که آن حضرت اجتماع مردم را بر بیعت ، اتمام حجت برخود میداند با اینکه قلبا مایل نیست از باب اینکه آینده را مبهم میداند و فرمود : « فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان[9] . . . و فرمود : « لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها.[10] اتمام حجت به معنی این نیست که حجت خدای عالم السر و الخفیات بر مردم تمام شود لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة[11] بلکه تمام شدن حجت امام است بر مردم حاضر و آینده، زیرا قطعاً اگر امام زیر بار نمیرفت، مردم آن عصر و عصرهای آینده آنرا به عنوان از دست دادن یک فرصت بسیار مناسب تشخیص میدادند. در حادثه حسینی نیز قیام کوفه یک حجت تاریخی علیه امام به شمار میرفت و امام لازم بود که حجت خود را بر مردم در مقابل تاریخ تمام کند. در اینجا چند مطلب است: الف- حرکت امام از مکه به کوفه تنها به علت دعوت کوفه نبود بلکه دلائل قطعی در دست است که امام به هر حال نمیتوانست در مکه بماند، و قرائنی از این جهت در دست است: اولاً امام عمل حج را ناتمام گذاشت. ما میدانیم که در حج تمتع پس از شروع عمل، اتمامش واجب است و فقط ضرورت بسیار مهمی نظیر خوف قتل سبب جواز عدم ادامه میشود. مگر اینکه فرض کنیم امام از اول، عمره تمتع بجا نیاورد و از اول قصد عمره مفرده کرد، چون مسلماً امام در آن ایام محرم شده بود، و از احرام خارج شد. ثانیاً امام حین خروج از مکه وضع خود را تشبیه میکند به وضع موسی بن عمران در وقتی که از مصر خارج شد و صحرای سینا را به طرف مشرق طی میکرد و به طرف فلسطین میآمد، زیرا امام این آیه را میخواند: فخرج منها خائفاً یترقب، قال رب نجنی من القوم الظالمین 0 و لما توجه تلقاء مدین قال عیسی ربی ان یهدینی سواء السبیل.[12] این جریان موسی بعد از آن بود که به او اطلاع رسید : « ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین.[13] ثالثا خود امام در جواب " ابوهرش ازدی " فرمود : « ان بنیامیة قد اخذوا مالی فصبرت ، وشتموا عرضی فصبرت ، و طلبوا دمی فهربت.[14] در جواب " فرزدق " فرمود : « لو لم اعجل لاخذت.[15] شیخ مفید میگوید : و لم یتمکن من تمام الحج مخافة ان یقبض علیه بمکة فینفذ به الی یزید بن معاویه.[16] "سرمایه سخن " مینویسد : عمرو بن سعید بن العاص مأمور بود با عدهای که امام را بکشد . " طریحی " نوشته است که سی نفر از شیاطین بنی امیه مأمور این کار شده بودند . در یادداشتهای " نهضت حسینی " نمره 10 از " مقتل خوارزمی " نقل کردیم که امام ضمن درد دل کتبی به ابن عباس میگوید : مرا در مکه آرام نمیگذارند و از جوار حرم الهی مجبور به خروج میکنند . ابن عباس هم در نامهای که به یزید مینویسد و سخت او را ملامت و فحش کاری میکند ، میگوید : شما به زور حسین را از حرم الهی اخراج کردید . ب - ارزش این عاملها چقدر بود ؟ کدامیک از اینها از نظر امام ، هدف اصلی بود ؟ دو عامل اول هیچکدام قطعا تابع دیگری نبود یعنی فرضا امام مورد در خواست بیعت هم واقع نمی شد ، به عنوان امر به معروف اعتراض میکرد ، و فرضا اعتراض نمی کرد ، بیعت هم نمی کرد . بحث در مقدار ارزش و اصالت عامل سوم است . اینجا ممکن است کسی گمان کند که عامل اصلی در این جریان این بود که امام میخواست زمام امور را به دست بگیرد ، دو جریان دیگر یعنی امتناع از بیعت و اعتراض و انتقاد به نام امر به معروف و نهی از منکر مقدمه این کار بود . بدیهی است کسی که اوضاع را به نفع خود مساعد میبیند و قصد زمامداری دارد ، هم نباید بیعت کند زیرا زمینه خودش را خراب میکند ، و هم باید سوژه تبلیغاتی علیه دستگاه داشته باشد و از آنها انتقاد کند ، طبق شرائط آنروز یک اصل اسلامی به نام امر به معروف و نهی از منکر را دستاویز قرار دهد . یعنی امتناع از بیعت و اعتراض به نام امر به معروف ، مقدمه رفتن به کوفه است . نتیجه اینست که همان لحظهای که متوجه میشود که اوضاع مساعد نیست ، وضع خودش را از نظر آن دو جریان دیگر عوض کند ، هم حاضر شود برای بیعت ، و هم اینکه دست از اعتراض و انتقاد بردارد . از کتاب آقای صالحی برمی آید که مطلب همینطور است ، در صورتی که چنین نیست . اشتباه بزرگ آقای صالحی همین است . امام نه حاضر شد به بیعت و تسلیم ، و خود گفته بود به هر حال من بیعت نخواهم کرد « و لو لم یکن ملجا و لا ماؤی » ، یعنی خواه کوفه مرا بپذیرد و خواه نپذیرد بیعت نخواهم کرد ، و هم اینکه پس از یأس از یاوری کوفیان نیز دست از انتقاد نکشید . خطبههای داغش را پس از برخورد با " حر " و اطلاع از وضع کوفه ایراد کرد . بعد از اطلاع از شهادت " مسلم " یا " قیس بن مسهر " یا " عبدالله بن یقطر " تازه این آیه را میخواند : « من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه[17]. . . پافشاری امام پس از تغییر اوضاع کوفه شاید بیشتر برای این بود که بفهماند امتناع از بیعت و هم اعتراض و انتقادش مقدمه به قدرت رسیدن و تسلط بر کوفه نیست . و اما اعلام انصراف امام ، فقط انصراف از رفتن به کوفه است نه از امتناع از بیعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر . برخلاف عقیده صالحی ، ترک بیعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمینه کوفه نبود که با سقوط این زمینه ، هم حاضر به بیعت شود و هم ترک اعتراض کند . و خطر اعتراض را هم میدانست و به اثر این اعتراض خونین هم واقف بود ، میخواست اعلام جرم خود را با خون بنویسد که هرگز پاک نشود . و هم اینکه راهی پیش نگرفت که لااقل از کشته شدن فرزندان و یارانش جلوگیری کند ، زیرا فرضا بگوئیم خود را در خطر میدید ، اصحاب و خاندان خود را که قطعا در خطر نمی دید ، چرا حاضر شد آنها کشته شوند ؟ به علاوه چرا حتی پس از برخورد با حر بن یزید ، عبیدالله بن حر جعفی و ضحاک بن عبدالله مشرقی ( رجوع شود به تاریخ که این کار پس از برخورد با حر بوده است یا نه ([آنها را ] و مخصوصا بنی اسد را در شب عاشورا به همراهی و نصرت میخواند ؟ ج - آیا امام واقعا به مردم کوفه اعتماد و حسن ظن پیدا کرده بود و به اصطلاح روی مردم کوفه حساب میکرد ، یا نه ؟ بعضی ها مثل " ابن خلدون " و " قاضی ابن العربی " و بعضی دیگر و از آن جمله آقای صالحی ، عامل اصلی را در نهضت امام ، وضع کوفه و دعوت کوفیان دانستهاند و قهرا فرض کردهاند که امام اعتماد پیدا کرده بود به وضع خود در میان کوفیان ، آنگاه این جهت را بر امام عیب گرفتهاند که حسن ظن امام به مردم کوفه به موقع نبوده است ، و یا مثل آقای صالحی گفتهاند که اعتماد امام به مردم کوفه و حساب کردن روی آنها بجا بوده و لکن تغییر اوضاع ، غیر قابل پیش بینی بوده و از مجاری عادی ممکن نبود کسی چنین پیش بینی کند ، نظیر تغییر اوضاع در " احد " که قابل پیش بینی نبود و از خطای تیراندازان جبل الرماش پیدا شد . بدیهی است که اگر عامل اصلی نهضت امام ، دعوت کوفیان میبود ، امام میبایست احتیاط بیشتری میکرد و نصیحت ابن عباس را به کار میبست و اعتماد نمی کرد . اما حقیقت اینست که امام هیچگونه اعتمادی به کوفیان نکرده است . مکرر افرادی گفتند که قلوبهم معک و سیوفهم علیک . خود امام هم فرمود : « لا یخفی علی الامر » . در جواب " فرزدق " فرمود که اگر کارها بر وفق آنچه میخواهیم انجام گیرد خدا را شکر میکنیم و ان حال القضاء دون الرجاء فلن یتعد ( یعتد ) من کان الحق نیته و التقوی سریرته[18]. به علاوه از امام جملههائی شنیده شده است در بین راه که نشان میدهد امام این سفر خود را سفر سلامت نمیدانسته است . اگر خطبه « خط الموت علی ولد آدم » . . . و جمله : « و ان من هوان الدنیا ان رأس یحیی بن زکریا اهدی الی بغی من بغایا بنیاسرائیل ، و همچنین خواب معروف « ان الله شاء ان یراک قتیلا » ، یا : « ان لک درجة عندالله لن تنالها الا بالشهادة [19] اصل قابل اعتمادی داشته باشد که دیگر مطلب خیلی واضح است . د - آیا امام از اول به قصد کربلا حرکت کرد یا نه ؟ و اگر فرضا به قصد کربلا حرکت نکرد ، آیا به قصد کشته شدن و با علم به کشته شدن حرکت کرد یا نه ؟ از نظر تاریخی نمیتوان اثبات کرد که امام به قصد کربلا و یا با علم به کشته شدن حرکت کرد ، بلکه از نظر تاریخ که ظواهر قضایا را نقل میکند ، امام به طرف کوفه و قصد کوفه حرکت کرد و در اثر برخورد با " حر " و اجازه ندادن " حر " که امام از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام که تحت الحفظ " حر " به کوفه برود ، راهی را به طرف غرب و چپ جاده پیش گرفتند تا رسیدند به کربلا ، و بعد در اثر نامه ابن زیاد در آن محل متوقف شدند . و از نظر علم به کشته شدن هم تاریخ جز مخطور بودن و غیر قابل اطمینان بودن این سفر را اثبات نمی کند. در عین حال این جهت منافات ندارد با جهت دیگر و آن اینکه امام در یک سطح دیگری که سطح معنویت و امامت است ، میدانسته که عاقبت به کربلا نزول خواهد کرد و در همانجا شهید خواهد شد . هـ - امام پس از برخورد با " حر " و در کربلا در چند جا اعلام انصراف کرده است . این اعلام انصراف به چه معنی است ؟ قبلا گفتیم که اعلام انصراف امام ، انصراف از رفتن به کوفه و از داوطلبی از تشکیل حکومت کوفه بود نه از انصراف از دفاع مقدس امتناع بیعت ، و نه انصراف از قیام مقدس اعتراضی امر به معروف و نهی از منکر . بر خلاف عقیده آقای صالحی ، امام پس از سقوط کوفه ، از دو هدف دیگرش دست برنداشت و امتناع از بیعت و همچنین اعتراض به حکومت را تنها در زمینه زعامت مفید نمیدانست ، به خطر ایندو هم کاملا واقف بود ولی میخواست پیام خود را و اعلام جرم خود را و جواب " نه " به بیعت را با خون خود بنویسد که هرگز پاک نشود . و - بدیهی است که از نظر عامل دعوت کوفیان ، قیام امام یک قیام ابتدائی است ، بلکه از این جهت اقدام برای به دست گرفتن زمام امور است و تنها جنبه شورش بر ضد حکومت برای تضعیف یا اصلاح نیست . یعنی طبق عامل نهی از منکر ، هدف باید اصلاح باشد خواه به صورت تضعیف یا سقوط حکومت ، و خواه به صورت اصلاح حکومت . ز - معلوم شد به موجب هر یک از این عاملها امام یک وظیفه مخصوص دارد . و ضمنا معلوم شد که به اعتبار هر یک از عاملها نهضت امام ارزش مخصوصی پیدا میکند . به موجب عامل دعوت و احتمال موفقیت که حداکثر 50 درصد است ، ارزش نهضت همینقدر است که امام با پیدایش یک فرصت احتمالی ، نمی نشیند و فرصت را از دست نمی دهد ، و ضمنا نظر و تز امام راجع به حکومت که در نامه به اهل کوفه توسط مسلم و در خطبه بیضه پیدا است ، روشن میشود . و از نظر عامل بیعت که تا آنوقت حتی مردم کوفه اعلام نصرت نکرده بودند ارزش کار امام در این حد است که تقاضای یک حکومت نیرومند و خونخواری را برای بیعت نمیپذیرد و حاضر میشود خونش را بریزند و بیعت نکند . به موجب این عامل اگر حکومت کاری به او نمیداشت و از او چیزی نمی خواست ، امام هم کاری به کار آنها نداشت ، و به موجب عامل اول اگر مردم کوفه اعلام آمادگی نمیکردند ، امام یاغی نمیشد و بسا که بیعت هم میکرد . به هر حال عامل امتناع از بیعت ، ارزش بیشتری از عامل پذیرش دعوت دارد زیرا در عامل پذیرش دعوت ، چند در صدی احتمال جان به سلامت بردن به علاوه موفقیت در زمامداری و ساقط کردن حریف وجود دارد ولی در عامل امتناع از بیعت در روزهایی که شروع شد احتمال قریب به یقین کشته شدن بود . اما عامل امر به معروف و نهی از منکر که خود امام هم زیاد به آن استناد کرده و در آن موارد نامی از امتناع بیعت یا پذیرش دعوت نبرده است ، از هر دو عامل اول ارزش بیشتری دارد زیرا به موجب این عامل به هر حال امام خود را با حکومت وقت درگیر کرده است و این درگیری از نوع هجوم بوده و از طرف خود او شروع شده است نه از ناحیه مردم و نه از ناحیه حکومت . به موجب این عامل ، امام ، مهاجم و معترض است نه مدافع ، کارش عمل ابتدائی است نه صرفا عکس العمل منفی در مقابل تقاضای بیعت و یا عکس العمل مثبت در مقابل تقاضای همکاری برای تشکیل حکومت . به موجب این عامل خواه حکومت بیعت بخواهد و یا نخواهد ، او معترض و طرفدار تغییر وضع موجود است . خواه مردم کوفه او را بپذیرند و یاری کنند و یا نپذیرند و یاری نکنند ، باز هم او معترض و طرفدار تغییر است . و از این نظر است که فوق العاده ارزنده است و درس است و آموزنده است . پس این سه عامل ، هم از نظر وظیفه و عکس العملی که برای امام ایجاب میکند ، و هم از نظر ارزندگی و اهمیت و قابلیت بزرگداشت ، و هم از نظر آموزندگی و درسی با هم تفاوت دارند ، و چنانکه قبلا مکرر گفتیم ، از نظر این منطق ، انقلاب است و امام طرفدار توسعه انقلاب است .
[1] - نهج البلاغه ، خطبه . 72 [ حقا شما میدانید که من از همه مردم به خلافت شایستهترم . به خدا سوگند تا زمانی راه مسالمت میپویم که امور مسلمین به سلامت باشد و جز به شخص من ستم نشود. [2] - بیعتی که امام حسین را بدان مکلف میکردند ، تصویب ولایت عهد بود ، با بیعت علی( ع ) و ائمه دیگر که تسلیم را اکثریت خاطی بود فرق داشت. [3] - خلافت را چون توپ به یکدیگر پاس دهید و آنرا نزد اولاد خود به ارث نهید . هان سوگند به آنکه ابوسفیان به او سوگند میخورد نه بهشتی در کار است و نه دوزخی. [4] - اینان برای من ایجاد وحشت کردهاند ، و اینها نامههای دعوت کوفیان است که اکنون به قتل من کمر بستهاند ، و چون دست به خون من بیالایند و حرامی را نگذارند جز اینکه مرتکب شوند ، خداوند کسی را برانگیزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه رگل زنان بی ارزش تر خواهند شد. [5] - لهوف ، ص . 42 [ سپس به خدا سوگند جز زمان اندکی به اندازه زمان سوارشدن بر اسب نمانید تا اینکه این آسیاب به گردش آید و شما را در تنگنای محور خویش گیرد. [6] - خود را آماده بلا کنید ، و بدانید که خداوند حافظ و رهایی بخش شما از دشمنان است ، و دشمنانتان را به انواع بلا کیفر خواهد داد. [7] - اما بعد ، سپاس خدایی راست که پشت دشمن جبار و گردنکش تو را شکست ، همان دشمنی که بر این امت شورید و زمام حکومتش را ربود ، و دارائیش را غصب کرد ، و بدون رضایتشان بر آنها فرمانروائی کرد ، سپس خوبانشان را کشت ، و اشرارشان را باقی داشت ، و اموال خدا را میان گردنکشان و ثروتمندانشان دست به دست گردانید . از رحمت خدا دور باشد چنانکه قوم ثمود دور شدند . راستی که ما رهبر نداریم ، به سوی ما بشتاب ، امید آنکه خداوند ما را به دست شما گرد حق جمع آورد. [8] - ارشاد مفید ، ص 214 با کمی اختلاف . [ من برادر و عموزاده و شخص مورد اطمینان خود از میان خاندانم را به سوی شما گسیل داشتم . . . و به جان خودم سوگند که مقام رهبری را نسزد مگر آنکس که عامل به کتاب خدا و قائم به دادگری و حاکم و عامل به دین خدا باشد. [9] - نهج البلاغه ، خطبه 90 ، [ زیرا ما با امری روبرو هستیم که چندین رنگ و چهره دارد. [10] -نهج البلاغه ، خطبه . 3 [ و اگر حضور مردم نبود و حجت خدا با وجود یاور بر من تمام نمی شد ، ریسمان حکومت را بر کوهان شترش رها میساختم ، و پایان خلافت را با جام آغازش سیراب میکردم ( کنایه از آنکه دست از اقدام و قبول میداشتم چنانکه در آغاز بداشتم. [11] - سوره انفال، آِه 42. [تا هر کس که هلاک (گمراه) یا زنده (هدایت) می شود از روی دلیل باشد]. [12] - سوره قصص ، آیه 21 و . 22 [ پس ( موسی علیه السلام ) از آن دیار ترسان و نگران بیرون شد و گفت : پروردگار من ! مرا از گروه ستمگران رهایی بخش . و چون به سوی مدین حرکت نمود گفت : امید آنکه پروردگارم مرا به راه راست رهنما باشد. [13] - همان سوره ، آیه . 20 [ سران قوم جلسه کرده و تصمیم دارند که تو را بکشند ، پس بگریز که من خیرخواه توام]. [14] - لهوف ، ص . 29 [ بنی امیه ما لم را گرفتند صبر کردم ، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم ، و خواستند خونم را بریزند پس گریختم]. [15] - اگر شتاب نکنم دستگیر میشوم. [16] - ارشاد مفید ، ص . 218 و نتوانست حج خود را به پایان رساند مبادا در مکه دستگیر شده و به نزد یزید بن معاویه فرستاده شود. [17] - سوره احزاب ، آیه . 23 [18] - و اگر قضای الهی مانع رسیدن ما به آرزویمان شود ، البته آنکس که نیتش حق بوده و باطنش به تقوا آراسته باشد متجاوز به حساب نیاید. [19] - مرگ بر فرزند آدم جای دارد . . . و از پستی دنیاست که سر مبارک یحیی بن زکریا به نزد یکی از بدکاران بنی اسرائیل هدیه گردید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 103 |