تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,375 |
تعداد مقالات | 34,187 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,861,996 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,620,346 |
امام علی(ع) و انتقادات ویرانگر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 139، تیر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 05 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مبانی رهبری در اسلام قسمت سی و پنجم حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری امام علی(ع) و انتقادات ویرانگر در قسمتهای گذشته سخن درباره انتقادهای سیاسی بود، سیره پیامبر گرامی اسلام را در برخورد با انتقادات سیاسی اجمالاً توضیح دادیم و اینک ادامه بحث درباره سیره امام علی(ع) در برخورد با انتقادات ویرانگر. *** امام علی(ع) نیر در برخورد با انتقادات ویرانگر دقیقاً سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) را تعقیب کرد، ولی به دلیل شرایط خاص دوران حکومت او و پیدایش جریانات سیاسی و غیر سیاسی مخالف، در جامعه اسلامی، سندهای تاریخی فراوانی از برخوردهای امام که میتواند برای نظامهای الهی الگو باشد قابل ارائه است. ناکثین، قاسطین و مارقین، سه جریان سیاسی عمده مخالف امام در دوران کوتاه حکومت او بودند، آنها به تصمیمات و روش حکومتی امام اعتراض داشتند، و نارضایتی خود را به اشکال مختلف ابراز میکردند. برخورد امام با اعتراضات آنها در قالب نهی از منکر و به تناسب روشی بود که در ابراز انتقاد، انتخاب کرده بودند. این برخوردها با برخوردهای نرم و ارشادی و احیاناً با پاسخهای تند و آتشین آغاز و به برخورد مسلحانه در میدانهای نبرد ختم گردید. سیره امام در برخورد با انتقاداتی که از سوی هواداران این سه جریان مطرح میشد به خوبی نشان میدهد که اگر او رسماً از مردم میخواهد انتقادات خود را به آنچه در حکومتش میگذرد، صریح و بی پرده بیان کنند، مقصودش هر انتقاد نیست. مقصود امام این نیست که افراد قدرت طلب و کینه توز و جاهل مجاز هستند برای وصول به مقاصد سیاسی خود، آنچه به نظرشان نادرست میرسد را به عنوان خیرخواهی و نصیحت ائمه مسلمین مطرح کنند. انتقاد مارقین به امام علی(ع) مارقین، خوارج و شراة[1] نام جمعی از مخالفین سرسخت امام علی(ع) است که حرکت خود را علیه امام با انتقاد به ماجرای «حکمین» در جنگ صفین آغاز کردند و به تدریج به صورت یک حزب سیاسی و یک فرقه مذهبی با اصول عقاید خاص خود در آمدند. ماجرای «حکمین» اجمالاً از این قرار بود که در جنگ صفین در حالی که سپاه امام علی(ع) با پیروزی فاصلهای نداشت، معاویه که خود را در آستانه شکست نهایی دید با مشورت عمروبن عاص دست به یک نیرنگ ماهرانه زد و دستور داد که قرآنها را بر سر نیزهها بلند کنند که مردم! «ما اهل قبله و قرآنیم بیائید آن را میان خود داور قرار دهیم». امام به سپاه خود دستور داد حمله را قطع نکنند که این حیلهای بیش نیست. معاویه و اصحابش دشمن قرآنند و اکنون برای پیشگیری از شکست قطعی متوسل به کاغذ و جلد قرآن شدهاند! جمعی از مقدس نماهای نادان که تعداد آنها در سپاه امام کم نبود به یکدیگر اشاره کردند که علی چه میگوید؟! با قرآن بجنگیم!.... نه فقط مبارزه کنیم. با این بهانه و بدین ترتیب مانع از اجرای دستور امام شدند. مالک اشتر با سپاه تحت فرماندهی خود در نزدیکیهای قرارگاه فرماندهی معاویه به شدت مشغول نبرد بود. چیزی نمانده بود که قرارگاه دشمن را تصرف کند و جنگ به سودسپاهیان امام خاتمه یابد. خوارج امام را تحت فشار قرار دادند که اگر جنگ متوقف نشود ما از پشت حمله میکنیم، و اصرار امام بی فائده بود! بالاخره امام به مالک پیغام داد که جنگ را متوقف و خود صحنه را ترک کن. مالک جواب داد که اگر چند لحظه اجازه ادامه جنگ دهی، جنگ پایان میپذیرد و دشمن نابود میگردد. مارقین امام را تهدید به مرگ کردند. مجدداً برای مالک پیغام داد که اگر میخواهی علی را زنده ببینی، بازگرد! جنگ متوقف شد تا قرآن را حاکم قرار دهند، اکنون باید دو نفر به نمایندگی از دو سپاه بر اساس حکم قرآن تکلیف جنگ را یکسره کنند. امام فرمود: آنها نماینده خود را معین کنند. معاویه، عمرو بن عاص، سیاستمدار حرفه ای معروف را معین کرد. امام، عبدالله بن عباس و یا مالک اشتر را پیشنهاد کرد و یا افرادی که درهوش و ذکاوت و تدبیر و سیاست همتای آنها باشد. آن جمعیت نادان، ابوموسی اشعری که فردی بی تدبیر و با امام میانه خوبی نداشت را انتخاب و بر نمایندگی او اصرار کردند و امام را مجبور نمودن که ابوموسی را به مجلس حکمیت بفرستد. و بالاخره عمرو عاص پس از چند ماه ابوموسی را فریب داد و با این بهانه که برای رعایت مصلحت جامعه مسلمین باید علی و معاویه هر دو را از خلافت خلع کنیم، آن احمق را بر منبر فرستاد. ابوموسی، امام را از خلافت خلع کرد، عمروعاص بر منبر نشست و گفت سخنان ابوموسی را شنیدید که علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را از خلافت خلع میکنم و معاویه را به خلافت نصب مینمایم!!... مجلس بهم خورد، ابوموسی مورد حمله مردم قرار گرفت و به مکه فرار کرد. خوارج که خود این رسوایی را به بار آورده بودند پیش امام آمدند و گفتند نفهمیدیم که تن به حکمیت دادیم، هم تو کافر گشتی و هم ما، ما توبه کردیم تو هم توبه کن! امام در اینجا در برابر خواسته آنان با تمام توان مقاومت کرد و زیر بار اعتراف به کفر و گناه نرفت و تا آخر ایستاد. از اینجا، انتقاد شدید این گروه از امام آغاز شد، در هر جا که موقعیتی پیش میآمد خصوصاً در مجامع عمومی، حتی در حضور خود امام، بر او انتقاد میکردند و علناً علیه او شعار میدادند که: «لا حکم الا الله» بنابراین، انتقاد اصلی «مارقین» به امام علی(ع) این است که چرا او در ماجرای حکمین اعتراف به خطا وتوبه از کفر نکرد! همین انتقاد به تدریج سبب مخالفت سیاسی و سپس برخورد مسلحانه آنها با امام شد. سیره امام در برخورد با مارقین مسأله مهم اینجا است که امام با این منتقدان جاهل و متعصب چگونه برخورد کرد. برای رهنمود گرفتن از سیره امام در برخورد با «مارقین» مقدمة توجه به این نکته ضروری است: 1- تردیدی نیست که انتقاد مارقین به امام و اصرار آنها برای اعتراف گرفتن از امام بر خطائی که خود مرتکب آن شدهاند، گناهی بزرگ و آشکار است. 2- چهره مقدس و روحانی نما، شعار فریبنده، هواداران فراوان مارقین و نیز فضای ناسالم سیاسی جامعه اسلامی در عصر حکومت امام، موانعی جدی برای جلوگیری از انتقادات ویرانگر آنها بود. ولی با این وصف امام در زمینه مبارزه تند تبلیغاتی علیه آنها تا آنجا که آنها دست به شمشیر نبرده بودند، هیچ فرصتی را از دست نداد و هنگامی که در برابر حکومت او مسلحانه ایستادند اکثر قریب به اتفاق آنها را از دم شمشیر گذراند. در مبارزه تبلیغاتی، امام این منتقدان سیاسی را به عنوان بدترین مردم معرفی میکند: «ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه»[2] - شما بدترین مردم هستید. شما تیرهایی هستید در دست شیطان که به وسیله شما هدفهای خود را نشانه می گیرد و مردم را در حیرت و ضلالت میافکند. روزی امام در کوفه، در یک سخنرانی، داستان تأسف بار حکمین را برای مردم تعریف میکرد. یکی از مستمعین برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! نخست ما را از داوری نهی فرمودی ولی بعد پذیرفتی و بدان فرمان دادی، ما نفهمیدیم کدام یک از این دو روش بجا بود!! امام با شنیدن این سخن از شدت تأسف، دستهایش را به هم زد و فرمود: «هذا جزاء من ترک العقدة»[3] - این سزای کسی است که سخن رهبر خود را نادیده بگیرد و او را مجبور کند که بر خلاف آنچه میداند تصمیم بگیرد. اشعث بن قیس که از مخالفان سیاسی امام به شمار میرفت فرصت را غنیمت شمرد و به عنوان اعتراض به پاسخ امام فریاد زد: «هذا علیک لا لک!». - این پاسخ به زیان تو است نه به سود تو! با این سخن اشعث میخواست به حضار القاء کند که امام مستحق سرزنش است که داوری را پذیرفت، نه کسانی که او را وادار به پذیرش کردند! امام با شنیدن انتقاد اشعث، نگاه تندی به او افکند و فرمود: «ما یدریک ما علی ممالی! علیک لعنة الله و لعنة اللاعنین، حائک ابن حائک، منافق ابن کافر، و الله لقد اسرک الکفر مرة و الاسلام أخری فما فداک من واحدة منهما مالک و لا حسبک، و ان امرأ دل علی قومه السیف، و ساق الیهم الحتف، لحری ان یمقته الاقرب، و لا یامنه الابعد».[4] - تو چه میفهمی که چه بر زیان من است و چه به سود من؟! نفرین خدا و نفرین کنندگان بر تو باد، دروغگوی دروغگو زاده![5] منافق کافر زاده! تو همانی که یک بار در زمان کفر و یک بار در دوران حکومت اسلام به اسارت درآمدی، و در هر بار نه مال تو برایت سودمند بود و نه تبارت کارساز، آری آن کس که خویشاوندانش را گرفتار تیغ دشمن سازد و آنها را در کام مرگ برد، سزاوار است که آشنا کینه او به دل گیرد، و بیگانه بر او اطمینان نیاورد. ادامه دارد
[1] - مارق نامی است که پیغمبر اسلام(ص) قبل از پیدایش این گروه، در پیشگوئی هائی که از آنها داشت به دلیل خارج شدن آ»ها از دین، بر آنها نهاد. و از آن جهت که آنها بر علیه امام شوریدند به آنها «خوارج» گفته میشود. «شراة» نامی است که خود بر گروه خویش نهاده اند به مناسبت آن خود را مصداق آیه کریمه 207 بقره: «من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله...» و 111 توبه: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» می دانستند. نگاه کنید به فرهنگ فرق اسلامی- ص 186- 281 و 284. [2] - نهج البلاغه- خطبه 127. [3] - مصادر نهج البلاغه و اسانیده- تألیف السید عبدالزهراء- ج 1 ص 369. [4] - نهج البلاغه- خطبه 19. [5] - جمله «حائک بن حائک» به معنای :«جولا، جولازاده»، «منحرف و منحرف زاده»، «متکبر و متکبر زاده»، «دروغکو و دروغکو زاده» تفسیر شده است. و نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید، مصادر نهج البلاغه- نوشته السید عبدالزهراء و... | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 127 |