تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,374 |
تعداد مقالات | 34,185 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,851,799 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,614,414 |
نتیجه استهزا به پیامبران الهی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 148، فروردین 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 03 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد نتیجه استهزا به پیامبران الهی آیت الله جوادی آملی «و لقد استهزئ برسلٍ من قبلک فأملیک للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب». و همانا به تحقیق پیامبرانی که قبل از تو آمدند، مورد استهزاء قرار گرفتند؛ پس من به کافران مهلت دادم سپس آنان را گرفتم تا بدانند عقاب من چگونه خواهد بود. (سوره رعد ـ آیه 32) همانگونه که قبلا تذکر دادیم، خدای سبحان نسبت به کفار و بداندیشان تهدید کرد، وعید داد که من شما را سرکوب میکنم؛ این سرکوب کردن کفار ـ که به عنوان وعید است ـ محصول وعدهای است که خداوند به مؤمنین داده و فرموده است: «ان تنصرو الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».[1] ـ اگر(دین) خدا را یاری کنید، خداوند یاریتان میکند و شما را ثابت قدم نگه میدارد. اینگونه وعیدها که همراه با وعده است، معمولا تخلف در آن راه ندارد. بهر حال در ادامه مطلب، خداوند پیامبرش را تسلیت میدهد که اگر این مشرکین تو را مسخره میکنند، پیامبران پیشین را نیز استهزا و مسخره میکردند. اگر امروز پیشنهاد میدهند که این کوهها را کنار ببر؛ این سرزمینهای سوزان را بجای جوشش چشمهها قرار بده؛ این پیشنهادهای استهزا آمیز تنها نسبت به شما مطرح نمیشود، بلکه نسبت به انبیای دیگر هم اینچنین بود؛ زیرا اینها منظورشان ایمان آوردن نیست بلکه میخواهند معجزه را مورد استهزا قرار دهند. و به همین خاطر بود که به آن مهلت دادیم، سپس آنهار ا گرفتیم و آن روز معلوم خواهد شد که چگونه اینها را عقاب میکنم؛ عقابی که به فکر احدی در نمیآید. برخورد انبیا با ملتها مقطع اول: برخوردی که در آغاز انبیا با مردم داشتند، این بود که با دلیل برهان مردم را دعوت به هدایت میکردند، ولی آنها در برابر این برهان، جدال میکردند. آیه میفرماید: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین»[2] ـ بگو: شما هم برهان خود را بیاورید، اگر راست میگوئید. این یکی از مقاطع است که پیامبران از راه تفکر و اندیشه، با امتها برخورد دارند. مقطع دوم: وقتی کفار نتوانستند در برابر برهان و استدلال، مطلبی را ارائه دهند، ناچار، رهآورد انبیا را به استهزا میگیرند. مقطع سوم: نسبت به انبیا پرخاش میکنند و علیه آنان شورش مینمایند. این سه مقطع در جریان انبیای الهی وجود دارد ولی هرگز دیده و شنیده نشده است که انبیا را تطمیع کنند و قرآن هم در این باره مطلبی ندارد. علتش آن است که اگر کسی بخواهد جلوی یک زمامدار یا مدعی را بگیرد، از چند راه میتواند او را فلج کند: نخست از راه فکر و اندیشه وارد میشود. وقتی با فکر و اندیشه او را مجاب کرد، او بساط داعیه خویش را جمع میکند. اگر از راه فکر نشد که او را مغلوب کنند، به حیلهها و دسائس تمسک میکنند. حیلهها هم فراوان است من جمله: 1- تطمیع. 2- تهدید. 3- استهزا و تمسخر کردن. در هر صورت مردم اینقدر مسخره میکنند تا پیامبران را از میدان بیرون ببرند و از ادعای خویش دست بردارند و یا اینکه تهدید میکنند و مبارزه مینمایند تا از صحنه خارجشان سازند. آنها که داعیه دروغین داشتند، با زد و بندها و زر و مال یا اطفاء غرایز، تمکین کردند و راضی شدند و صحنه را خالی کردند. درباره اینها علیهم السلام، همه آن کارها را انجام دادند ولی موفق نشدند، یعنی از راه اندیشه و فکر به مبارزه برخاستند و موفق نشدند، از راه سخریه و استهزا با همه درگیر شدند و اثری نکرد، از راه تهدید و یورش و شورش و مبارزه و پرخاش قیام کردند و اثری نکرد. اما راجع به تطمیع اصلاح طرح هم نشده است. انبیا را اصلا به زن و مال و مانند آن تطمیع نکردند. در هیچ جای قرآن نیامده است که پیغمری را به وسیله زر تطمیع کرده باشند. چرا این دسیسه را اعمال نکردند؟ انبیا معمولا چهل سال یا کمتر یا بیشتر در میان مردم زندگی میکردند، سپس به مقام بلند نبوت نائل میشدند. چهل سال یک دوره از زندگی است. شما تصور کنید کسی چهل سال طوری زندگی کند که به آن سختترین دشمنش هم مجال این دسیسه را ندهد، چون او هم یقین دارد کسی که در طول مدت چهل سال، با آن عظمت و صفا و پاکی زندگی کرده، نه اهل زن است و نه اهل زر، این شخص را نمیشود از این راه تطمیع کرد. هیچ کسی را شما سراغ ندارید که به خودش اجازه بدهد، برای اخراج بدهد، برای اخراج یک پیامبر از صحنه، او را تطمیع کند. قرآن کریم قسم یاد میکند که همه انبیا رامسخره میکردند. این نشان میدهد که در طی چهل سال طوری زندگی کردند که دشمن، آنها را مسخره میکرد ولی به خودش اجازه تطمیع نمیداد، چون میدانست هیچ اثری ندارد. کسی که حاضر است از بهترین دسترنجش به دیگران ببخشد، معلوم میشود دنبال مال نیست. سیره او هم سیرهای است که کافر و دشمن را قانع کرد که نمیشود از راه تطمیع وارد شد. طوری پیامبران زندگی کردند که آن سختترین دشمن ـ و به تعبیر قرآن کریم «الدّ الخصام» ـ هم به خودش اجازه تطمیع نداد که با پول، پیامبر را از صحنه خارج سازد. استهزا و سخریه در مورد استهزا، چند امر در این آیه مطرح است: 1- همه انبیاـ بدون استنثا، گرفتار استهزا و سخریه تبهکاران بودند. 2- خدای سبحان هرگز از این استهزا نمیگذرد و استهزاکنندگان را به عقاب دردناک کیفر میدهد. 3- عقاب، نتیجه و عصاره همان استهزا است. یعنی وقتی خوب ترسیم میکنیم، میبینیم آن استهزا به صورت این عقابها در میآید. در آیات مختلف گاهی میفرماید: [خدا آنها را گرفته است]. و گاهی میفرماید: [استهزا آنها را گرفته است]. معلوم میشود عمل است که انسان را گرفتار میکند. امر اول در ورد امر اول که تمام انبیا را استهزا میکردند، در سوره یس، میفرماید: «یا حسرة علی العباد ما یأتهیم من رسول الا کانوا به یستهزؤن».[3] ـ یک حسرت و افسوسی است که بندگان خدا هیچ پیامبری را بدون استهزا نگذاشتند. در سوره انبیا نیز همین مضمون با عبارتی که مورد بحث است آمده است: میفرماید: «و لقد استهزئ برسل من قبلک».[4] ـ لام، لام قسم است. یعنی: به انبیای قبل از تو هم استهزا کردند. در سوره حجر آمده است: «و ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن».[5] در بعضی از آیات، لسانها، تقریبا لسان موجبه کلیه است، بعضی لسان حصر است. یک وقت میفرماید: [به انبیاء قبل از تو مسخره کردند]. و یک وقت به لسان حصر میفرماید: [هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه آنها را مسخره کردند]. این لسان اظهر از آن لسان است، چون در اینجا حصر است و میرساند که هیچ پیغمبری نیامد مگر اینکه او را مسخره کردند. نسبت سفاهت و دیوانگی به پیغمبر دادند و گفتند: «انا لنراک فی سفاهة».[6] ـ ما به تحقیق تو را دیوانه مییابیم. و یا گفتند: «یا ایها الذین نزل علیه الذکر انک لمجنون».[7] ـ ای کسی که قرآن بر تو نازل شده، تو قطعا دیوانهای!! منافقین وقتی به گروه خودشان میرسیدند، از آنها سؤال میشد که: چرا در جمع مؤمنین رفتید؟ میگفتند: ما برای مسخره رفتیم. «و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا امنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مسنهزؤن».[8] ـ و هرگاه با مؤمنین دیدار میکنند میگویند ما ایمان آوردیم ولی وقتی بر شیاطین وارد میشوند میگویند ما با شما هستیم و فقط میخواهیم مؤمنین را مسخره و استهزا کنیم. یکی از دسائسشان هم این بود که مثلا یک عده، صبح وارد بر حضرت میشدند و در مسجد با پیامبر بیعت میکردند، ولی غروب همانر وز شایعه پراکنی میکردند که: ما رفتیم، ایمان آوردیم ولی دیدیم خبری نیست، حالا برگشتهایم! این محصول توطئه کفار بود که یک باند چند نفری اعزام کنندو به حسب ظاهر بر رقم مسلمین افزوده شود تا ظهر هم بمانند ولی پس از آن ـ عصر هنگام ـ بازگردند و بگویند ما رفتیم خبری نبود. «آمنوا بالذی أنزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون».[9] در این امر اول، گاهی استهزا مستقیما متوجه شخص پیامبر بود، چنانکه بیان کردیمو گاهیهم سنت و احکام او را مورد استهزا قرار میدادند. در قرآن امده است: «و اذا نادیتم الی الصلاة اتخذوها هزوا».[10] ـ و هرگاه اذان نماز بلند میشد، آنها نماز را به مسخره میگرفتند. و این مسخره کردن نماز، در حقیقت مسخره کردن وحی و رسالت بود. لذا در سوره توبه، آیه 65 میفرماید به اینکه تنها شخص رسول الله را استهزا نمیکردند بلکه ماوراء طبیعت و وحی را نیز به استهزا میگرفتند و اگر میگفتند: ما میترسیم که آیهای بر پیامبر نازل شود و اسرار ما را فاش کند، نه اینکه به خدا و وحی معتقد بودند، بلکه این سخن را هم به عنوان استهزا میگفتند. در آیه شریفه میخواینم: «یحذر المنافقون أن تنزل علیهم سورة تنبئهم بما فی قلوبهم، قل استهزؤا ان الله مخرج ما تحذرون». ـ مسخره بکنید ولی بدانید، آنچه که شما از آن میترسید، خدا آن را بر ملا و کشف خواهد کرد. «و لئن سئلتهم لیقولن انما کنّا نخوض و نلعب، قل أبالله و آیاته و رسوله کنتم تستهزؤن». ـ و اگر از آنها سؤال کنید، مقصودتان از این حرفها چیست؟ پاسخ میدهند که ما فقط میخواهیم بازی کنیم(نه اینکه وحی و غیب را قبول داشته باشیم) به آنها بگو: آیا خدا و آیات الهی و رسولش را دارید مسخره میکنید؟! بهر حال گاهی صریحا میگفتند: ما مسخره میکنیم و گاهی عمل آنها عمل استهزا بود. «کلما مر علیه ملأ من قومه سخروا منه.»[11] ـ هرگاه گروهی از قوم حضرت نوح بر او میگذشتند، او را مسخره میکردند. امر دوم خدای سبحان، عمل آنها را بیپاسخ نگذاشت. این استهزا نه تنها در آخرت که در دنیا نیز کیفر میداد و بیجواب از آن نمیگذشت. در همین آیه مورد بحث میخوانیم: «و لقد استهزئ برسل من قبلک فاملیت للذین کفروا». ـ این کفار را که نسبت به پیامبران پیش از تو استهزا میکردند، مهلت دادیم. یک مدتی به آنها مهلت دادیم، سپس آنها را گرفتیم. آن روز معلوم خواهد شد که عقاب ما چگونه است. روز کیفر دادن مشخص میشود که خدا چگونه آنها را میگیرد. آنها با داشتن تمام امکانات و وسائل، چنان مأخوذ به عقاب الهی شدند که هچی راهی برای فرار نداشتند. بنابراین خدای سبحان، این استهزاءها را بیپاسخ نخواهد گذاشت. در سوره بقره چنین تعبیر میفرماید: «الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون».[12] ـ خداوند آنها را مسخره میکند و مهلتشان میدهد تا در طغیانشان فرو روند. آنجای یکه خدای سبحان عقاب میکند، از آنجا استهزاء انتزاع میشود وگرنه اینطور نیست که خداوند ـ مانند انسانها ـ کسی را مسخره کند. امر سوم امر سوم مربوط به این بود که عقاب و کیفر الهی، محصول و نتیجه همان استهزا است. خداوند به تعبیرات مختلف این مطلب راب یان فرموده است. آن استهزاء شما، شما را به این روز درآورده است. آن استهزا شما، شما را در بر گرفته و شما محاط به استهزا شدید و این همان عذاب الهی است. در سوره انعام میفرماید: «و لقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤن».[13] ـ آنچه را که آنها استهزا میکردند، همان امر، آنها را در بر گرفت. «و لا یحیق المکر السیئ الا بأهله».[14] ـ مکر و یله بد فقط خود حیلهگران را در برمیگیرد. اگر خدا خواست انسان را بگیرد، عقاب و مؤاخذه الهی، همینعمل خارجی خواهد بود و روز قیامت هم آتش جهنم در انتظارش میباشد که در جای خود بحث خواهد شد. استهزا وقتی ممثل شود به صورت سقوط و هلاکت و سرنگونی درمیآید. بنابراین، درباره این گناه عظیم که وحی را به استهزا گرفتهاند، خدای سبحان میفرماید: [همان گناه اینها را احاطه میکند، و وقتی احاطه کرد، دیگر راهی برای گریز نیست]. بعضی از گناهان، راه گریزش باز است، مصیبت میآید و وقتی نزدیک شد، انسان متنبه و بیدار میشود و از راه دیگری خود را نجات میدهد. پس خداوند، راه را برای او باز گذاشته است. اما در مورد برخی از گناهان، این چنین نیست، بلکه خدای سبحان تمام درها را بر روی او میبندد. از اینگونه کیفرها داوند تعبیر میکند به«فحاق بهم». ـ یعنی آنها را در بر گرفت. ابوسفیان پس از جریان فتح مکه، متحیرانه قدم میزد و میگفت: «یا لیت شعری بما ذا غلبنی؟». ـ ای کاش میفهمیدم چگونه و با چه ابزاری بر من غلبه کرد و پیروز شد. یعنی اگر راههای نظامی بود، که ما در آن راهها غلبه داشتیم. در راههای اقتصادی هم غلبه با ما بود، و همچنین ما به رموز جنگی بیشتر واقف و بر آن مسلط بودیم. پس او چه داشت که توانست بر ما چیره شود؟ حضرت رسول(ص) از پشت سر رسید، دست مبارک را بر دوش ابوسفیان گذاشت و فرمود: «بالله غلبتک». ـ من از راه خدا بر تو چیره شدم. این راهی است که تو آن را نمیتوانی ببینی. بنابراین، در چنین مواردی که کفار پیامبران خدا را مورد استهزا قرار میدادند، خداوند همان استهزا را به عقاب تبدیل مینمود و چنان عقابی که راه فرار نداشتند. گاهی در قرآن چنین تعبیر میشود: «احاطت به خطئیته».[15] ـ گناهش او را فراگرفت. یعنی طوری سقوط کرد که هیچ عاملی نمیتواند او را نجات دهد. در آینده انشاءالله به مهلت خداوند و مدت آن میپردازیم. و الحمد لله رب العالمین. ادامه دارد.
[1]- سوره محمد«ص» ـ آیه 7. [2]- سوره بقره ـ آیه 111. [3]- سوره یس ـ آیه 30. [4]- سوره انبیاـ آیه 41. [5]- سوره حجر ـ آیه 11. [6]- سوره اعراف ـ آیه 66. [7]- سوره حجر ـ آیه 6. [8]- سوره بقره ـ آیه 14. [9]- سوره آل عمران ـ آیه 72. [10]- سوره مائده ـ آیه 58. [11]- سوره هود ـ آیه 38. [12]- سوره بقره ـ آیه 15. [13]- سوره انعام ـ آیه 10. [14]- سوره فاطر ـ آیه 43. [15]- سوره بقره ـ آیه 81. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 63,558 |