تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,374 |
تعداد مقالات | 34,185 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,851,816 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,614,707 |
ضرورت همسو بودن سیاستها با عدالت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 148، فروردین 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 03 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جاودانگی راه امام حجة السلام و المسلمین اسدالله بیات ضرورت همسو بودن سیاستها با عدالت امام واقتصاداسلامی از مباحث گذشته به روشنی به دست آمد که اسلام نه تنها طرفدار عدالت و دوستدار آن است، بلکه عدالترا در تمامی ادوار زندگی اجتماع، استراتژی تغییر ناپذیر خود میداند از اصول اولیهای میداند که به هیچ وجه قابل خدشه و تفسیر نمیباشد. از مطلبی که از حضرت امام آورده شد، نیز روشن شد که ایشان از آغاز نهضت اسلامی، هدف از مبارزه و قیام را، اجراء عدالت و پیاده شدن آن میداند و آن را از اهداف اولیه انبیاء الهی میشناسد و معتقد است که اگر پیامبران خدا برای عدالت، سیلی خوردند و مورد زجر و شتم قرار گرفتند، مهم نبوده، ما هم برای عدالت آمادگی داریم سیلی بخوریم. سیاستها باید همسو با تئوری اصل عدالت باشد با توجه به اصل فوق و ام المسائل بودن عدالت واینکه اصل رعایت آن یک استراتژی ابدی و لا یتغیر میباشد، یکسری سؤالات دیگری ممکن است طرح و عنوان گردد. از جمله اینکه: اگر عدالت از اصول است و قابل تغییر و تبدیل نمیباشد، توسعه در تمامی زمینهها چه در بعد نیروی انسانی دیده شود و یا در بعد سرمایهگذاریهای خرد و کلان کشور و یا در ابعاد فرهنگی ملاحظه شود، وقتی مطلوب بوده و مورد تأیید اسلام و ارزشهای اسلامی است که با پیامهای عدالت اجتماعی و مقتضیات آن، تنافی و تضاد نداشته باشد. در صورت تنافی وتضاد، تقدم و ترجیح با رعایت عدالت میباشد. و لذا سیاستگذاریهای اقتصادی و جهتگیریهای تصمیم گیرندگان مسئولان نظام اسلامی، طوری باید صورت پذیرد، که نسیم عدالت و تساوی را در اختیار امت تشنه عدالت قرار داده و بر همه آنان برکات خود را نشان دهد و از ثمرات آن برخوردار سازد؛ زیرا عدالت و تساوی را در اختیار امت تشنه عدالت قرار داده و بر همه آنان برکات خود را نشان دهد واز ثمرات آن برخوردار سازد؛ زیرا عدالت، تنها یک اخلاقی نیست بلکه یک اصل اجتماعی بزرگ اسلام است. به هر حال، عدالت تنها یک حسنه اخلاقی و یک نافله روحی نیست که از نظر فردی خوب است این که آدم عادل باشد، مثل اینکه خوب است اهل رضا و تسلیم باشد، خوب است در مصیبتها، صابر و در غمها شاکر باشد، خوب است حسود نباشد، کینه نداشته باشد و...، همینطور خوب است که عادل هم باشد. عدالت معنی وسیع تری است که شامل حقوق اجتماعی می شود و یک اصل اجتماعی بزرگ اسلامی است و اسلام به آن فوق العاده اهمیت داده و آن را یک وظیفه اجتماعی بزرگ می داند. علی بن ابی طالب (ع) شهید راه عدالت شد! علی نه تنها خودش عادل بود، بلکه مردی عدالتخواه بود، نه تنها آزاده بود، که آزادی خواه بود. فرق است میان عالم بودن و علم دوست بودن، یا بین پول دار بودن و پول دوست بودن، همچنین فرق است بین عادل بودن و عدالت خواه بودن. علی (ع) هر دو صفت را داشت.[1] آری وقتی عدالت آن قدر مهم است که علی؛ آن مرد الهی و فوق مخلوق و دون خالق، در راه دفاع از آن و برای پیاده کردن عدالت، سر از پا نشناخته و خود را برای هر نوع قربانی شدن و برای هر نوع مورد اهانت قرار گرفتن، مهیا و آمده کرده و در محراب عبادت، شربت شهادت را مینوشد و با خون مقدمس خویش درسی جاودانه برای همه آزدیخواهان و عدالت جویان داده و راه و رسم زندگی شرافتمندانه به بشریت ترسیم کرده و نشان میدهد، معلوم میشود هیچ وقت به خاطر مصلحت، از حقیقت نمیشود گذشت و آن را نادیده گرفت و نمیتوان تحت عناوین توجیه گرایانه و مصلحت اندیشانه، از کنار عدالت گذشت آن را فدای مصلحتها و عناوینی چون فعلا مشکل است و یا الآن دوران بازسازی است نمود و یا اینکه باید به تدریج به عدالت برسیم و یا اینکه باید تسلیم واقعیتها گشت و دوران آرمانگرایی و شعار گذشته است و یا عناوین دیگری که انسانهای رفاه طلب و غیر انقلابی و سازشکار برای توجیه اعمال سازش کارانه خود دنبال چنگ زدن به آن عناوین بوده و میخواهند اعمال و کردارهای ضد ارزش خودشان را دارای منطق جلوه داه و نوعی علمی و تحلیلی و موجه نشان دهند و الا تحت هیچ عنوانی از عدالت نمیتوان عدول کرد و آن را نمیشود فدای چیزی کرد و اگر بنا است چیزی بر چیزی قربانی و فدا بشود، آن عدالت نیست بلکه چیزهای دیگر است که باید فدای عدالت شود و آن عدالت هم از حیث فردی دارای اهمیت بوده و هم از حیث اجتماعی دارای اهمیت است و از آن نظر که جنبه فردی دارد و یک حسنه اخلاقی است، دون مرتبه احسان است و از جهت اجتماعی فوق احسان است؛ همان طور یکه امام علی(ع) عدالت را برای احسان وجود ترجیح داده است! وقتی که از وی سؤال کردند: آیا عدل بهتر است و یا جود و احسان؟ در پاسخ فرمود: «العدلُ افضلهما».[2] و عدالت به طور مطلق اگرچه به معنی اعطاء کل حق به ذی حق میباشد، اما مراد از عدالت ـ که الآن برای ما مطرح است و گفته شد آن همه دارای اهمیت بوده و به هیچ وجه درباره آن کوتاهی و سهل انگاری روا و جایز نمیباشد ـ تساوی و توازن میباشد. و این نوع عدالت مربوط به اجتماع است، یعنی این نوع عدالت مربوط به افراد بشر است، از آن نظر و جهت که در اجتماع زندگی مینمایند و باید آن را داشته باشند. و آن رعایت مساوات در جعل قانون و در اجرای آن است و عدالت بدین معنی که یک اصل مهم اجتماعی است و وظیفه اولیه دولتها است، این است که دولتها موظف هستند در اجراء قانون و جعل آن کوچکترین تفاوت و تبعیض در میان افراد قایل نشوند، بلکه از حیث قانونی برای همه افراد، امکانات مساوی و برابر برای رشد و پیشرفت و استفاده و سیر مدارج ترقی قایل شده و به بهانههای واهی و مختلف غیر طبیعی، مانع، بوجود نیاورد و از طرف مرئی و یا غیر مرئی، تحت عناوین گوناگون من درآوردی، نوعی رعب و دلهره و نگرانی در افراد جامعه ایجاد نکند و محیط را برای اقامه دادرسی و دادخواهی طبق حقیقت و عدالت، آماده نماید. عدالتب اید محور باشد آری! در صورتی که عدالت محور تمامی موضوعات و مسائل قرار گرفت و همه برنامهها و تصمیمگیریها، روی آن خط کلی جریان پیدا کرد، آن وقت مسئولان بالای نظام، همان اندازه از امکانات استفاده مینمایند که یک فرد عادی و سرباز وظیفه استفاده میکند و شرایط برای متصدیان امور کشور، همان مقدار فراهم است که برای افراد معمولی آماده و مهیا است و افراد در چنین محیطی به دو بخش فقیر و غنی منقسم نمیگردند و شرایط برای طبقهبندی اجتماعی و دو قطب بودن آن، به وجود نمیآید و جامعه به صورت سالم، به زندگی خود ادامه میدهد و در این صورت نه ظالم جرأت مییابد در حقوق دیگران ظلم کند و نه مظلوم نگران این است که حقوق وی مورد تجاوز قرار گرفته و کسی از حریم آن حمایت ننماید، بلکه ظالم از اجراء عدالت هراس پیدا کرده و مظلوم از آن امیدوار میگردد. اگر در تاریخ بشری حقوق پایمال شده و میشود و عدهای از زیاده طلبی و رفاه فراوان و پرخوری نمیدانند چه کار بکنند و عدهای دیگر از نداری و استضعاف و فقر و تنگدستی در شرف اضمحلال و نابودی قرار میگرند، برای این است که عدالت اجرا نشده است و اساسا اگر بعث انبیاء الهی(ع) برای احیای عدالت و دفاع از حریم آن است، تمامی دعواها و نزاعها و جنگها برای این است که عدالت احیاء شود و ظلم و ستمها از بین برود و اگر میان فقر و غنی، جنگ وجود دارد، برای این است که عدالت از بین رفته است و اگر عدالت تحقق پیدا کرده بود، تبعیض وجود نداشت و قطببندی میان فقیر و غنی نیز وجود نداشت و مستکبر و مستضعف هم وجود نداشت و ظالم و مظلومی هم وجود نداشت. اگر عدالت به معنی عام کلمه در تمامی زمینهها لباس عمل میپوشید، ارزشهای اسلامی و انقلابی با توجیهات غیر اصولی و غیر منطقی این همه مورد بیمهری قرار نمی گرفت و مطمئنا ابوابی در فقه اسلامی به وجود میآمد که جای آنها الآن در فقه خالی است و ابوابی که الآن وجود دارد و در دورههای بالای مباحث فقهی که وقت زیادی را از محققان و فقیهان میگیرد و درباره فروعی که غالبا مصداق واقعی و خارجی ندارد و یا اینکه کمتر اتفاق میافتد، بحث و بررسی بهعمل میآورد، طور دیگر و نحوه دیگری مطرح میگشت و به جای آنها مباحث و مسائل مهمتری طرح و عنوان میگردید و آیات کریمهای که در دیف آیات تاریخ و یا توحید و یا دیگر معارف بحساب آمده است و از آیات احکام به حساب نیامده است، تغییر وضعیت داده و به عنوان آیات احکام به حساب میآمد. عدالت از اصول اسلام است پس اینکه گفته میشود: عدالت از اصول اسلام است و در جایگاهی قرار دارد که احکام الهی و دستورات خدای جهان برای آن و برای تحقق آن جعل شده است، یک امر گزاف و سادهای نیست و این بحث و موضوع، هم از حیث اصل تئوری و تبیین نظری مهم بوده و از جایگاه رفیعی برخوردار است و هم از حیث اجرا و اگر تاکنون پاسخ جدی از ناحیه اسلام شناسان در ارتبطات ا نظام اقتصادی اسلام و معرفی آن داده نشده است، عمدتا برای این بوده است که عدالت نه درست معنی شده و نه درست و دقیق مورد حمایت دفاع قرار گرفته است و از عدالت جز یک مفهوم و معنای خشک اخلاقی، مفهوم دیگری اراده نکردهاند و یا اینکه نخواستهاند اراده نمایند. و اگر عالمان اسلامی و فقیهان دنیای اسلام آنطوری که باید و شاید وارد موضوع نشدهاند و به بعضی از تعاریف جامد و غیر کاربردی پرداختهاند، یا برای این بوده است که در مخیله آنان خطور نکرده و از مصادیق جاهل قاصر میباشند و یا اینکه متعمداً نخواستهاند وارد این مسائل شوند، زیرا نوعی بامنافع عدهای و گروهی که در رأس قدرت قرار داشتهاند، در تضاد و تزاحم بوده و برای اینکه در میدان مبارزه با آنان واقع نشوند، ازکنار این نوع مباحث محوری و اصولی، رد شدهاند و مسئله را مغفول عنه قرار دادهاند و لذا هم از حیث اصل تئوری کم آوردهاند و از حیث اجرائی هم که روشن است که آنچه در اجراء مطرح است و برای مجریان مورد توجه و اهمیت میباشد با آن تئوری که در لسان قرآن کریم و شارحان کتاب خدا و رهبران الهی آمده است، تباین کلی وجود داشته و قابل جمع نمیباشد، برای اینکه آنچه که اجراء شده و یا میشود اگر چه عنوان ونام عدالت و عدالتخواهی را یدک میکشد، لیکن مصداق واقعی ظلم و تجاوز و تسمکاری است و تحت عنوان اسلام و حقیقت خواهی، زورگویی و تحمیل عقاید شخصی و اعمال سلایق متکی به هواهای نفسانی به مرحله اجرا درمیآید. اینجا است که بر عهده عالمان اسلامی برای دفاع از حریم مکتب اسلام دامن همت را محکم به کمر بسته و از آن دفاع علمی و منطقی کنند و از ابتذال و بیمنطقی بودن آن ممانعت به عمل آورند امام«قدس سره» در یکی از پیامهای برائتشان در این مقوله چنین دارند: «و یکی از مسائل بسیار مهمی که به عهده علماء و فقهاء و روحانیت است، مقابله جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصاد سرمایهداری و اشتراکی در جامعه است، هر چند کلیه این بلیه دامنگیر همه ملتهای جهان گردیده است و عملا بردگی جدیدی بر همه ملتها تحمیل شده و اکثریت جوامع بشری در زندگی روزمره خود به اربابان زر و زور پیوند خوردهاند و حق تصمیمگیری در مسائل اقتصاد جهان از آنان سلب شده است و علی رغم منابع سرشار طبیعت و سرزمینهای حاصل خیز جهان و آبها و دریاها و جنگلها و ذخایر، به فقر و درماندگی گرفتار آمدهاند و کمونیستها و زر اندوزان و سرمایهداران با ایجاد روابط گرم با جهانخواران، حق حیات و ابتکار عمل را از عامه مردم سلب کردهاند و با ایجاد مراکز انحصاری و چند ملیتی، عملا نبض اقتصاد جهان را در دست گرفته و همه راههای صدور و استخراج و توزیع و عرضه و تقاضا و حتی نرخگذاری و بانکداری را به خود، منتهی نمودهاند و با القای تفکرات و حیقات خود ساخته، به تودههای محروم باوراندهاند که باید تحت نفوذ ما زندگی کرده و الا راهی برای ادامه حیات پا برهنهها، جز تن دادن به فقر، باقی نمانده است. و این مقتضای خلقت و جامعه انسانی استکه اکثریت قریب به اتفاق گرسنگان درحسرت یک لقمه نان بسوزند و بمیرند و گروهی اندک هم از پرخوری و اسراف و تعیشها، جانشان به لب آید. به هر حال این مصیبتی است که جهانخواران بر بشریت تحمیل کردهاند وکشورهای اسلامی به واسطه ضعف مدیریتها و وابستگی به وضعیتی اسفبار گرفتار شدهاند که این به عهده علمای اسلام و محققین و کارشناسان اسلامی است که برای جایگزین کردن سیستم ناصحیح اقتصاد حاکم بر جهان اسلام، طرحها و برنامههای سازنده و در برگیرنده منافع محرومین و پابرهنهها را ارائه دهند و جهان مستضعفین و مسلین را از تنگنا و فقر معیشت به در آورند. البته پیاده کردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصا برنامههای اقتصادی آن و مقابله با اقتصاد بیمار سرمایهداری غرب و اشتراکی شرق، بدون حاکمیت همه جانبه اسلام میسر نیست و ریشهکن شدن آثار سوء و مخرب آن چه بسا بعد از استقرار نظام عدل و حکومت اسلامی همچون جمهوری اسلامی ایران نیازمند به زمان باشد، ولی ارائه طرحها و اصولا تبیین جهتگیری اقتصاد اسلامی در راستای حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومی آنان و مبارزه با اسلام با زراندوزان، بزرگترین هدیه و بشارت آزادی انسان از اسارت فقر و تهیدستی به شمار میرود و بیان این حقیقت که صاحبان مال و منال در حکومت اسلام هیچ امتیاز و برتریای از این جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولویتی به آنان تعلق نخواهد گرفت. مسلم راه شکوفایی و پرورش استعدادهای خفته و سرکوب شده پابرهنگان را فراهم میکند و تذکر این مطلب که ثروتمندان هرگز به خاطر تمکن مالی خود نباید در حکومت و حکمرانان و اداره کنندگان کشور اسلامی نفوذ کنند ومال و ثروت خود را بهانه فخر فروشی و مباهات قرار بدهند و به فقراء و مستمندان و زحمتکشان، افکار و خواستههای خود را تحمیل کنند. این خود بزرگترین عامل تعاون و دخالت دادن مردم درامور و گرایش آنان به اخلاق کریمه و ارزشهای متعالی وف رار از تملقگوئیها میگردد و حتی بعضی ثروتمندان را از اینکه تصور کنند که مال و امکاناتشان دلیل اعتبار آنان در پیشگاه خدا است متنبه میکند».[3] آری! در نظام اقتصادی اسلام، معیار، اجرای عدالت و دفاع و حمایت از محرومین و پابرهنگان بشریت است. اگر توسعه با این تعریف سازش دارد و اگر چهارچوبها ـ که امروز برای توسعه دارند و در قالب مخصوصی آن را قرار میدهند ـ بتواند عدالت را تأمین کرده و در تأمین امکانات متساوی برای عموم و همگان مؤثر بیافتد، پذیرفته و مقبول است. اما این معنی صرف فرض است و اینها دو مقوله متفاوت میباشند، زیرا در عدالت محور سیاست گذاریها و برنامهریزیها و جهتگیریهای اقتصادی انسانها و افراد بشر میباشد و هدف، تأمین خواستهها و نیازهای انسانها است و امکانات مال آنان و رای آنان است و اما در توسعه، مقصد، رشد درآمد ناخالص ملی است و هدف این است که اقتصاد و درآمدهای سرانه مردم در سطح کلان کشور افزایش پیدا کند ولو اینکه ممکن است در توزیع، تساوی لازم رعایت نگردد و امکانات بطور یکسان و برابر در اختیار همگان قرار داده نشده باشد و حتی ممکن است در سایه همان توسعه، یکسری افراد آسیبپذیر جامعه در اثر فشارهای اقتصادی از صحنه خارج گردیده و به تدریج در آستانه مرگ و نابودی قرار گیرند و به تعبیر کارشناسان اقتصادی و برنامهریزی کشور، نوعی جراحی بشوند، برای اینکه در استراتژی توسعه، هدف مشخص است و تولید تعریف خاص خودر ا دارد و توزیع هم تعریف خاص خود را دارد و هدف افزایش درآمد ناخالص مالی است و در رونق اقتصادی تشویق به مصرف یک اصل است. طبعا آن کسی که توان خرید بیشتری دارد از داشتن امکانات بیشتر ومصرف زیادتری برخوردار خواهد شد و این در واقعه نه تنها با عدالت همسوئی و اتحاد ندارد، بلکه میان آن دو فاصله از زمین تا آسمان است و این استرتژی نه در میان مدت و نه در دراز مدت، امکان ندارد بشریت را به سوی عدالت بخواند و سطح زندگی را طوری طراحی نماید که فقرا هم بتوانند به طور نسبی از امکانات مناسب برخوردار شودند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 68 |