علماى دین ,بر اساس اسناد موجود تاریخى ,در عرصه هاى نو ,برابر معیارهاى دینى ,پشاهنگ بوده اند و در نو اندیشى و نو گرایى سازنده ودگر گون آفرین ,طلایه دار.متهم کردن روحانیت به تحجر وایستایى,بخش دیگرى از سنار یوى تحریف تاریخ روحانیت در سده اخیر بوده است.
رقباى روحانیت, چون: دربار قاجار و پهلوى, متجددین غربگرا و مارکسیستها, که روحانیت و علماى دین را مانع قدرت بلامنازع داشتن و مطلق العنان رفتار کردن و قدرت گرفتن خود مى دیدند, در پشت صحنه این ماجرا بودند, و از این روى بود که بر آن شدند, قدرت روحانیت را بشکنند و آن را از صحنه برانند.
نویسندگان وابسته به دربار قاجار و پهلوى و روشنفکران و متجددان, در نوشته هاى تاریخى خود و گاه در کتابهاى درسى که به قلم آنان نگارش مى یافت, روحانیون را گروهى واپس گرا و متحجّر نشان داده و درصدد بوده اند که همه عقب ماندگیها ى فرهنگى, سیاسى و اقتصادى را به این گروه نسبت دهند. اوج این حرکت ویران گر, در نوشته هاى متجددین دوران مشروطه دیده مى شود که رقباى خود را در جناح روحانیت, به قشرى گرى و عقب ماندگى و تفکر بسته متهم مى ساختند. اینان, مقاومت روحانیون در برابر برخى از کالاهاى غربى را نشانه جمود و یا نشانه زمان نشناسى مى انگاشتند.
این سیر و روند تخریب گرى در دوره رضاخان, به گونه اى دیگر نمود یافت. کارگزاران رضا شاه با شعار اصلاح طلبى و برافراشتن به اصطلاح پرچم تمدن و پیشرفت, همه کسانى را که در برابر برنامه هاى ضد تمدنى آنان, مانند: کشف حجاب, یکسان سازى لباس, ممنوع کردن عزادارى امام حسین و مقاومت مى کردند, گهنه گرا مى خواندند.1 کار را در بد نمایاندن چهره روحانیت, به جایى رساندند که شاه در سخنرانى رسمى خود, روحانیون را متججّرین سیاه خواند که در برابر اصلاحات و پیشرفتهاى فرهنگى و اجتماعى ایستادگى مى کنند.
مارکسیستها, افزون بر آن که دین را افیون توده ها مى دانستند و بر آن تأکید مى ورزیدند, پاسداران مذهب را عقب مانده مى خواندند و در جریان 15 خرداد, مقاومت علما را در برابر برنامه هاى شاه نکوهش کردند.2
جریان انقلاب اسلامى, گرچه راه را بر رواج و پذیرش این گونه نسبتهاى ناروا و به دور از واقع, سدّ کرد, ولى پافشارى علما بر سنتهاى پایدار اسلامى و اجراى مو به موى قانونهاى جزایى, کیفرى و… اسلام, سبب شد جریانهاى غربگرا آن را بر نتابند و روحانیت را به بنیادگرایى, تحجّر و, خشونت طلبى متهم کنند. چـنانکه پافشارى علما بر اجراى لایحه قصاص, این گونه اتهامها و بى مهریها را از سوى روشنفکران در پى داشت.
مجله حوزه که از آغاز, رایَت نواندیشى و عقلانیت دینى را افراشته نگهداشته و روى موضوع تحجّر حساسیت نشان داده است و این دغدغه, سبب گردیده, به ریشه یابى و شناسائى رگه هاى تحجّر و واپس گرایى در تاریخ, فرهنگ و فقه بپردازد, با این حال, از بى انصافى و به دور از واقع سخن گفتن روشنفکران درباره عالمان بیدار, واکنش نشان داده است و نقش بیدارگرانه عالمان بیدار را در طول تاریخ نمایانده است.
مجلّه حوزه منکر نیست که در سده اخیر, در حوزه کسانى بوده اند که در برابر هر گونه اقدام و پویایى و نواندیشى مقاومت کرده و حرکت و عرصه نوردى را بر علماى پیشتاز دشوار ساخته اند و از بالندگى, رشد, اوج گیرى و دامن گسترى اندیشه هاى ناب جلوگرفته اند.
رنج علماى روشن اندیش از مقدس نماهاى کوته بین
عالمان روشن اندیش و پیشاهنگان اصلاحات اجتماعى و احیاى دین, از کوته بینى مقدّس نمایان بسیار رنج کشیده اند. این کوته فکران, با کوته فکرى و کج اندیشى, در برهه هاى حساس, آب به آسیاب دشمن ریخته اند, همان گونه که خوارج نهروان, بر اثر تصلّب بر افکار باطل و جزمیّت بر پاره اى از اندیشه هاى هاى تیره و تاریک, راه را بر بنى امیه هموار کردند و دست به خون على آلودند.
مجلّه حوزه, با ویژه کردن بخش مهمى از پژوهشهاى خود در شناساندن چهره و ویژگیهاى متحجّران و آگاهاندن طلاب از پیامدهاى ویران گر این نوع نگاه بسته و واپس گرایانه, آثار بد و زشت تحجر و یک سو نگرى به دین را به خوبى نمایانده است. به گونه اى که هر جوینده و جست و جوگرى مى تواند با مطالعه این فرازها, متحجران را شناسایى کند و پیامدهاى ویران گر اندیشه هاى آن را در جامعه, ذهنها و اندیشه ها, به روشنى ببیند.
مجلّه حوزه در این تلاش گسترده, افزون بر بیان و بازتاباندن دیدگاه هاى مصلحان و روشن اندیشان, بویژه امام خمینى درباره مقدس نمایان, در عرصه هاى گسترده و در شماره هاى گوناگون, در مقاله هاى بسیار, از جمله در سلسله مقاله هاى حربه تکفیر به بررسى ریشه ها و آثار تحجّر و نقش ویران گر متحجران پرداخته است.3
ریشه هاى اتهام تحجّر به روحانیت
مجله حوزه با بررسى خاستگاه نسبت تحجّر به علماى دین, این مطلب و جستار مهم را به دست داد که نسبت ایستایى و کوته بینى به همه علماى دین از موضع اصلاح طلبى و انصاف برنخاسته است, بلکه, هواها, کینه ها, ناسازگاریهاى قشر روشنفکر با دین و معارف اسلامى, وابستگى و مرعوب شدن به تمدن غرب, قدرت طلبى و رقابتهاى سیاسى, آنان را به اتهام زدن, غیر واقع سخن گفتن واداشته است.
با درنگ روى موضع گیریها, سخنها, گذشته ها, ادعاها و کارکردهاى رقباى حوزه ها و علماى دین در این عرصه, گویاى دروغگویى و وارونه نمایى آنان در روشى است که پیش گرفته اند; چه آنان هماره پویاترین و حرکت آفرین ترین گروه ها و جناحهاى حوزه را هدف گرفته و با آنان به دشمنى برخاسته اند و روحانیون گوشه نشین, منزوى, کوته بین, ارتجاع پراکن, کهنه گرا و به دور از صحنه هاى اجتماعى و حتى مخالف سرسخت پیوند دین و سیاست, نه تنها از تیررس و آماج انتقاد آنان به دور بوده که ستایش و تمجید نیز مى شده اند.
کافى است در این باره به کتابها, مقاله ها و مصاحبه هاى دگراندیشان کژاندیش, به نام روشنفکر بنگرید. ببینید, کدام قشر از روحانیون, مورد تقدیر و ستایش اینانند: روحانیت سیاست گریز, ضد ولایت فقیه و مخالف برپایى حکومت دینى و جریان روشنفکرى دینى.
دربار شاهان و متجددین, مقدس نمایان عافیت طلب را, که کارى به کار, فرهنگ و اجتماع و سیاست و حکومت نداشته اند, به عنوان افراد صالح وظیفه شناس مورد ستایش قرار داده و عالمان مبارز و درگیر با استعمار و استبداد را هدف تیرهاى زهرآگین خود قرار داده اند. بالاتر, درباریان و استعمارگران درصدد بوده اند قشرى گرى و تحجّر را در میان جامعه و حوزه ها نشر دهند. آنان با زشت جلوه دادن سیاست و حکومت, ناسازگار شمردن آن با تقدس و دیانت, درصدد بوده اند حوزویان را از زمان و مردم دور ساخته و آنان را از متن جامعه, مساجد و…به زاویه ها و حجره هاى مدارس برانند:
(نفوذ پیچیده استعمار در دستگاه عقیدتى و فقهى و سیاسى و اجتماعى ما, همان نفوذ نامرئى و جنگ پنهانى است که بنیاد تمدن اسلامى را از درون سایید. تفکر جمود, اخبارى گرى, ذهن گرایى, واقعیت گریزى, علم ستیزى, هراس از هر گونه تحول و نوآورى, انزوا طلبى, ترجیح دادن درس و بحث بر میدان مبارزه, مقدم شمردن خون و مال مسلمانان بر اصل اسلام و… موریانه اى بوده که ناخودآگاه, استوانه هاى قوام جوامع اسلامى را سست و غیرقابل اطمینان کرده است.)4
به تعبیر حضرت امام خمینى:
(در طول سالیان دراز(استعمارگران و درباریان) برنامه اى را انجام دادند و مع الأسف انجام گرفت و ثمرات خبیث خودش را هم تحویل ملتها داد و آن این معنى که: روحانیون باید در مساجد و در حجره ها و در زاویه ها منزوى باشند و تمام کار آنها این است که: پیرمردانشان از منزل تا مسجد و از مسجد به منزل بروند و کنار از جامعه و بى توجه به چیزهایى که بر جامعه مى گذرد باشند و حتى دخالت روحانیون در امور اجتماعى و سیاسى کشور یک ننگى بود و خلاف عدالت و مقام روحانیت…این امرى بود که براى منزوى کردن روحانیت و کشاندن آنها به گوشه هاى انزوا و حجره هاى مدارس و گوشه هاى مسجد طرح ریزى شده بود.)5
حوزه این سیاست پنهان استعمار را آشکار کرد که: ایادى او,غربگرایان و شبه روشنفکران, به بهانه ترقى و تمدن, رقباى روحانى خود را متحجّر خوانده و مى خوانند. این در حالى است که خود, بسیار جزمى و متعصب اند و بر خلاف تسامح اجتماعى کوچک ترین مماشات و همراهى با اندیشه هاى دیگران ندارند.
مبارزه همه جانبه غرب با احکام, سنتها و نمادهاى اسلامى, مانند حجاب, قصاص, حد و تعزیر و تعزیر بَزَهکاران و طرفدارى از مظلومان جهان, قد افراشتن علیه استکبار جهانى و…از نمونه هاى روشن آن است.
لحن شدید و تهاجمى علیه علما و روحانیونى که دموکراسى را سراب مى دانند و لیبرالیسم را دامى علیه انسانها و تمدن جدید غرب را الگوى نامناسب براى بشریت, روشنگرآن است که آنان, درصددند با متعصّب خواندن علما و روحانیان, آنان را از دژ دفاعى به زیر بیاورند. چون هر گاه آنان به دفاع از ارزشها, به خاطر واهمه از متعصب خواندن شان, نپردازند, میدان براى ضد ارزشها و نفوذ فرهنگ و اندیشه ویران گر غرب باز مى شود. و این همان چیزى است که غرب استعمارگر در پى آن است. وانگهى شگفت آن جریانهایى که در درون کشورهاى اسلامى و ایران , علما و حوزه ها را به خاطر رواج دادن ارزشهاى ناب و انسانى اسلام متحجر مى خوانند, اما خود به یکى از پوسیده ترین دستاویزها چنگ مى زنند و آن, نژادپرستى و باستان گرایى است.6 روشنفکر کسى است که فکر روشنى به بشر عرصه کند, فکرى که او را از باتلاق جهل برهاند.
کسانى که به پیامهاى توحیدى و رهایى ساز انسان, بى توجه اند چگونه مى توانندبشر را از قید و بندها رها سازند. لازمه روشنفکرى درد انسان داشتن است. اینان که نژادپرستى و باستان گرایى را رویّه خود ساخته اند, درد انسان نخواهند داشت. درد کسى دارد که درد خدا داشته باشد و این درد, او را براى رهایى خلق خدا برانگیزاند. اینان از بى دردى در نمادها و شعائر تیره و تار فرو رفته اند و ا یران موهوم و فرهنگهاى نابود شده در گذر زمان را در چشم انداز فکرى و ذهنى خود قرار داده و به تبلیغ و رواج آن و مشغول کردن ذهنها به چنین موهوماتى مى پردازند. این حرکت جاهلى از آن روست که پرچمى در برابر اسلام برافرازند و مردم را از گرد آن بپراکنند.7
پاسخ مجلّه حوزه به اتهام تحجر به روحانیت
مجله حوزه در پاسخ کسانى که به علما نسبت تحجر داده اند, به بررسیهاى بنیادین دست زده است و از جمله نشان داده:
الف. آموزه هاى حوزه, بر محور اسلام و فرهنگ اسلامى در گردش است. اسلام الهام بخش عقلانیت و خرد ورزى است. قرآ ن مردم را به تدبّر و تفکّر و نقد و نظر و گزینش برترینها دعوت کرده است و تعبّد و فرمانبرى بدون چون وچرا را نکوهش فرموده است.
پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز مردم را به نقد و بررسى گفته ها و پرسش و پاسخ به قصد راهیابى و کشف ناشناخته ها دعوت کرده اند.
مجله حوزه, در سلسله مقاله هاى حربه تکفیر, آزادى فکر و عقیده و…به بررسى جایگاه تفکر و اندیشه ورزى در اسلام پرداخته و عوامل تحجر در تفکر و انجماد در بینش را با تکیه بر قرآن و حدیث برشمرده است.8
ب. اجتهاد رایج در حوزه ها, اجتهادى است پویا و ابزارى مناسب براى پاسخ گویى به نیازها و پرسشهاى زمانه و روى این نکته با برهان و دلیل, ایستاد و تأکید ورزید که فقه تئورى اداره جامعه است.
مجله حوزه, در سلسله مقاله هاى پژوهشى گوناگون امتیازهاى فقه اجتهادى شیعه را برشمرده و ثابت کرده است: اجتهاد رایج در میان فقهاى شیعه, اجتهادى است پویا و زنده و پیش رونده و برطرف کننده نیازهاى واقعى مردم, در هر زمان و مکان. و این خود, در نقطه مقابل جمود و تحجّر قرار دارد و چنین فقهى, نمى تواند ایستا و جامد باشد. مجله در این باره ده ها مقاله تخصصى همچون: فقه تئورى اداره جامعه,9ضوابط اجتهاد درست,10 سلسله مقاله هاى مکتب و مصلحت,11 مجموعه مقاله هاى مرجعیت,12 سلسله مقاله هایى در باب اجتهاد, مقاله پویایى درونى فقه,13 تحولى دیگر در تاریخ فقه شیعه و… عرضه کرده است و از زاویه دیگر, مجله حوزه با نمایاندن اندیشه هاى خردورزانه و اجتهادى بزرگان حوزه, چون: شیخ مفید,14 شیخ طوسى,خوانساریها, ملاصدرا,نراقى, سیدجمال, میرزاى بزرگ, آیت الله بروجردى, مدرّس, امام خمینى, مطهرى و … ثابت کرده که این عالمان و شخصیتهاى برخاسته از حوزه,در روزگار خود, مترقى ترین اندیشه را داشته اند و برنامه هاى راه گشا و مهم در محافل گوناگون براى پیشرفت علمى و فرهنگى, اقتصادى و اجتماعى ارائه داده و یا به اجرا درآورده و پیاده کرده اند و با جمود اندیشى, و قشرى گرى در عرصه باورها, ارزشها و فقه مبارزه کرده اند. مجله حوزه, روشن ساخت علم و تمدن از خاستگاه دینى برخوردار بوده و حوزه ها در گسترش اندیشه تمدنى دین, نقش بنیادین داشته اند. این مهم را مى توان با مطالعه حوزه هاى شیعى: در بغداد, نجف, حلّه, ایران و… به خوبى دریافت.
اسلام مشوق انسانهاست براى پى ریزى بناى فرهنگ و مدنیّت و برآوردن نیازهاى مادى و معنوى زندگى بشرى. و دانشمندان بزرگى چون : ابن سینا, شیخ مفید, خواجه نصیر طوسى, ملاصدرا, در مدارس دینى پرورش یافته و تربیت شده اند. این نام آوران پیشگام و طلایه دار تحولات ژرف فکرى بوده اند.15 و عالم دینى که به طور طبیعى در تدریس و پژوهش, با دیدگاه هاى اینان سروکار دارد, نمى تواند متحجّر و بسته ذهن باشد و این اتهام, در جایى خریدار دارد که از چنین الگوهایى خبرى نیست.
مجله حوزه, در بررسى کارنامه حوزه هاى قدیم, نمونه هاى ارزنده اى از همگامى حوزه هاى گذشته با زمان و نیازمندیهاى نوین بشر را به تصویر کشیده است و نشان داده در سده هاى: چهارم, پنجم, هفتم و دهم, هر کجا که حوزه اى قوى و توانا وجود داشته جامعه نیز آکنده از نشاط علمى و فرهنگى بوده است.
برخلاف پاره اى پندارها, حرفها و حدیثها علماى حوزه, روشن اندیش بوده و در هیچ بابى, راه بحث و انتقاد و پژوهش را بسته نمى دانسته اند. اگر بسته مى دانستند, از کرسى حکمت و فلسفه در حوزه ها خبرى نبود و از آن همه تلاش براى رشد عقلانیت در حوزه ها, اثرى دیده نمى شد و گفت و گو و مناظره بین علماى بزرگ در مقوله هاى کلامى, فلسفى, جاى نداشت.
از برنامه هاى علماى دین بوده است که براى پرورش افکار و کشف حقایق, مجالسِ مناظره تشکیل مى داده و با مماشات و مداراى علمى, بر آن بوده که به حقایق نزدیک تر شوند.16
مجلّه حوزه, نشان داد که حوزه هاى علوم دینى در گذشته, ویژه کلام و فقه و تفسیر و ادبیات نبوده, بلکه در این مدارس, دانشهایى چون, هیئت, طب, ریاضیات, هندسه نیز تدریس مى شد و موقوفاتى هم ویژه استادان و شاگردانى بوده است که این رشته ها را تدریس و تحصیل مى کرده اند.
علما براى پیشرفت فکرى و اجتماعى جامعه اسلامى, از دانشها و تجربه هاى دیگر مردم جهان نیز استفاده کرده و نژاد و رنگ قومیّت و ملیّت مانع از ترجمه و یا رد و قبول عقیده اى نبوده است. بلکه حوزه هاى شیعه, به پیروى از تعالیم اسلام, هنر و دانش را در هر جا که پیدا مى شد, از آن بهره مى گرفتند.
همگامى حوزه ها با زمان در دو سده اخیر
بیش ترین نسبت عقب ماندگى به حوزه ها از سوى متجددین, در دو سده اخیر است. مجله حوزه, این واقعیت را پذیرفته که حوزه هاى دو سده اخیر, از همه توانمندى و استعداد خود براى استفاده از دانشها و تجربه هاى بشرى بهره نگرفته اند. از این روى در بسیارى از عرصه هاى علمى, واپس مانده و آن گونه که باید ندرخشیده اند.
چه بسا شمارى از حوزویان بیش تر در گذشته سیر کرده و یا در قبال پدیده هاى نوین در روزگار, موضع درستى نگرفته باشند: امّا نمونه هاى فراوان تاریخى نشان گر این مطلب است: این گونه موضع گیریها, مربوط به گروهى اندک از حوزویان است و نمى شود به حساب همه حوزه ها وعالمان دین گذاشت. در سده اخیر عالمان هوشیار و فرزانه بسیار وجود داشته که زمان شناس بوده و در برابر جریانهاى سیاسى و فرهنگى روزگار خود, واکنشهاى درست و موضع گیرى زنده و سازنده داشته و عالمانه به تجزیه و تحلیل مسائل پرداخته و در میان همه جریانها و جناحهاى داعیه دار دانش و سیاست و آگاهیهاى روز, درست ترین مواضع را برگزیده اند.
نشریه هاى بیدارگر, بسان: عروه الوثقى, حبل المتین, درّة النجف و… که در خیزش توده ها و آگاهى دهى به آنان نقش مهم داشته اند, به همّت و خامه فرزانگان حوزه منتشر شده و در دسترس مردم قرارگرفته اند.
علماى دین, از نخستین پیشگامان در تأسیس مدارس نوین بوده اند. رشدیه, که مدارس گوناگون را در عرصه تعلیم و تربیت در ایران و قفقاز تأسیس کرده از دست پروردگان حوزه است.
نخستین مدرسه جدید دینى با آموزه ها و اسلوب نوین آموزشى در سال 1317 ق در تهران توسط عالم بزرگ سید محمد طباطبایى تأسیس گردید.17 و سپس علمایى چون سید ابوالقاسم کاشانى, میرزا حسین خلیلى, آخوند خراسانى, شیخ اسحاق رشتى, به دانشهاى جدید توجه داشته و مدارس نوینى را در نجف, بنیان گذاردند.18
شیخ فضل الله نورى, که از سوى سفارت انگلیس, روشنفکران, روزنامه ها و نشریه هاى دوران مشروطه و دورانهاى بعدى حتى در عصر حاضر ملاّى مستبد کهنه فکر خوانده مى شده و مى شود,کارنامه درخشانى در رواج دانش و فرهنگ دارد. او, عالمان و طالب علمان را به مطالعه و تدبّر و آگاهى از زمان و تحولات زمانه دعوت مى کرده و مى گفته است:
(ملاّى سى سال قبل, به درد امروز نمى خورد. ملاّى امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد. باید مناسبات دول را نیز عالم باشد.)19
شیخ, افزون بر این که با دانشهاى نوینى چون تاریخ و جغرافیا آشنایى کامل داشته است. دانستن آنها را براى علما و مبلغان دین, لازم مى شمرده, از پشتیبانان اصلى مدارس نوین بوده است و از سالها پیش از مشروطه, به دست اندرکاران ایجاد مدارس نوین براى کودکان, کمکهاى شایان داشته است.
علماى دین و توصیه مردم به فراگیرى و بهره مندى از صنعت و تکنیک نخستین کارخانه هاى پارچه بافى, در اصفهان, توسط علما تأسیس گردید.
مجله حوزه, با ورق زدن تاریخ تمدن ایران, نشان داد علماى حوزه, نه تنها با تکنیک و صنعت و دستاوردهاى مفید بشرى مخالفت نکرده اند که به نوآوران و مبتکرانى که در پى کارگشایى از رنج مردم بودند,کمک مى کردند و خود نیز در راه توسعه صنعتى و اشتغال زایى و خودکفایى جامعه پیشگام بودند. پروژه راه آهن در ایران, به سال 1291ق با استقبال گسترده علماى تهران و قم رو به رو شد.20
آقا نورالله اصفهانى با تأسیس شرکت تولیدى اسلامیه به سال 1316ق. گامهاى مؤثرى در خود کفایى کشور برداشت.21
در دوره مشروطه, علماى دین, مؤثرترین روشها و راهکارها را براى ایجاد خودکفایى و استقلال سیاسى و اقتصادى کشور, ارائه کردند و پشتیبانى خود را براى اجراى طرحهاى مفید اجتماعى و اقتصادى اعلام داشتند. از جمله تلاش گسترده آنان در ایجاد بانک ملى و جلوگیرى از استقراض خارجى و وابسته شدن کشور به بیگانگان است.22
دستور العمل ثقة الاسلام تبریزى در اصلاح نظام فرهنگى, آموزشى و اقتصادى از شاهکارهاى دوره مشروطه است. او در این برنامه, به راهکارهاى اساسى در عرصه
خودکفایى اقتصادى و صنعتى تأکید کرده و با نکته هاى کارشناسانه, کارگزاران مشروطه را به اجراى آن فراخوانده است.
برنامه اى که ثقة الاسلام طرح کرده, گذشت زمان, نه تنها آن را کهنه نکرده که پدیده ها و دگرگونیهاى نوین جهانى, ضرورت آن را به اثبات رسانده است. در این جا به چند فراز از این برنامه اشاره مى کنیم:
(عقیده قاصر بنده بر این است که قبل از تأسیس دارالفنون, که هنوز مقدماتش در مملکت فراهم نیست و محتاج صرف مبالغ کثیره و تحصیل استعداد و فراهم آوردن اسباب است, به چند چیز دیگر اقدام شود بهتر است:
اولاًتأسیس مکاتب ابتداییه و اعدادیّه و رشدیّه و صرف همّت و بذل توجه در حسن انتظام آن که در تحت نظارت یک هیأت علمیه مرتب و منظم بوده و در همه مدارس با پروغرام[برنامه] رفتار نمایند و معلمین مسلم با تدین و لو با جلب آن از تهران باشد, از قبیل معلمین علم حساب و جغرافى و فیزیک و شیمى و طب بگمارند, مقدّم بر همه کارهاست.
ثانیاً. تأسیس یک مدرسه فلاحت و زراعت خیلى لازم است…مملکت ما یک مملکت زراعت است و ما جز خوراک و پاره جزئیات دیگر در باقى حوائج محتاج به خارجه هستیم و تا مملکت ما جزو ممالک تجارتى محسوب شود مدتها سعیها و بذل مالها و تحصیلها لازم است و به عبارت اخرى, همان اقدامات لازم است که در مملکت ژاپن کردند و همان سعى لازم است که پطرکبیر کرد…
آن چه فعلاً براى ما لازم است سعى در تزیید قواى زراعت و جهد در تحصیل معاش و تکثیر مواد معنویه آن است که خاک وطن براى ما حاضر کرده.
از همسایگان, که رقباى مملکت هستند و اهل وطن ما را مزدور خود قرار داده اند, اسباب را این طور فراهم کرده اند که دائماً با مزخرفات صنایع خود وطن ما را خراب و ما را محتاج نان و آب نمایند, توقع رعایت و حمایت کردن, خَبطِ فاحش است. امید آن است که از خارجه کارخانه مى آوریم و چنین و چنان مى کنیم از جمله امیدهاى باطل است.دول خارجه, محال است بگذارند کارخانجات عمده, که مانع پیشرفت تجارى ایشان است در خاک وطن ما تأسیس شود, به ما مى فروشند, ولى علم آن را, ابداً به مانخواهند فروخت. فابریک چینى سازى به تبریز آوردند. مبالغى گزاف صرف اسباب و ادوات و استاد…کردند… پس چه شد.که دیریکتور تحمل نکرد و تمکین ننمود و بهانه ها برانگیخت و قونسول از او حمایت کرد و ما از حمایت تبعه خود عاجز شدیم.سرّش همان سرّ پولتیک تجارتى است, لاغیر.)
ثقة الاسلام تبریزى, در این برنامه راه هاى مفیدى را براى جلوگیرى از اسراف , تجمّل و تبرّج, بالا بردن ارزش پول, ازدیاد نفوس, گسترش صنایع داخلى, استخراج معادن, مبارزه با بى سوادى و… ارائه کرده است.23
تاریخ تمدن ایران, به روشنى نشان مى دهد, هرگاه در راه تولید علم و خودکفایى اقتصادى کشور, کارشکنى شده است, از سوى وابستگان به اجانب و بیش تر کارگزاران کوته فکر دولتهاى قاجار و پهلوى بوده است. این کسان براى سر پوش نهادن به ناکار آمدیهاى خود و پنهان نگاه داشتن عشرت طلبیها, اسرافها و عافیت جوییهاى خود, عقب ماندگیها را متوجه روحانیت کرده و آ نان را که دستى در قدرت نداشتند مقصر قلمداد کرده و خود را از تیررس انتقادها دور ساخته اند.
روشنفکران مذهب ستیزى چون آخوندزاده, علماى دین را عقب مانده و مرتجع مى خواندند, ولى همکاران غربزده آنان مانند ملکم که از تواناییهاى خوبى براى رشد و توسعه ایران برخوردار بودند به جاى استفاده از فن و دانش غرب, مفاسد و سرگرمیهاى زیان آورآن را براى کشور به ارمغان آوردند و با همه این کژرویها روشنفکر لقب مى گیرند و لقب داده مى شوند, امّا در روزنامه ها و نشریه ها, روحانیت را متعصب و مرتجع مى خوانند. آن هم نه روحانیت منزوى و کهنه گرا, که روحانیون و علماى روشنفکر در فکر نوآورى و پیشرفت کشور. اینان, هیچ گاه با روحانیون بسته ذهن و مرتجع و مخالف دخالت مردم در سیاست و حکومت به مخالفت برنخاسته اند, بلکه: با روحانیونى به رویارویى برخاسته اند که براى اداره جامعه براساس افکار نو, برنامه داشته اند. در این کار, یعنى حمله به عالمان روشن اندیش, چنان زیاده روى کردند و درباریان قاجار و روشنفکرنمایان غربزده, به فتنه گرى پرداختند که سید جمال الدین اسدآبادى را به خروش آوردند, تا آن جا که در دفاع عالمان دین, در پاسخ نامه یکى از دوستانش, که اثر پذیرفته از جوّ مسموم تبلیغاتى علیه روحانیت, به این گروه بدبین بود, نوشت:
(آنچه درباره علماى ایران تصور کرده اید, دور از عدل و انصاف است; زیرا پوشیده نباشد که هر وقت که قدرت, بدون قید و بازپرسى باشد, رجال دین, نمى توانند از اجراى اداره آن قدرت مسلط, جلوگیرى کنند…
کى دولت ایران خواست در مملکت راه آهن بکشد و علماى دین مقاومت کردند…کى دولت ایران خواست مدارس را احیا کند و علما گفتند علم صحیح با شرع مقدس, مغایرت دارد…)24
راز تحریم ها
مجله حوزه نشان داد اگر علماى دین در برهه اى کالاى خارجى را تحریم کرده25 و یا با اداره مدارس توسط بیگانگان, به ناسازگارى برخاسته اند, از سر تعصّب کور و یا علم ستیزى نبوده است, بلکه واکنش عالمان دین در برابر بیگانگان به دلیل آن بوده که غربیها در پوشش مدارس نوین, باورهاى الحادى و عادتهاى ضدارزشى خود را به نسل نوخاسته منتقل مى ساختند.
علماى بزرگى که خود پیشاهنگ در بنیان گذارى مدارس بودند و از آموزشگاه هاى نوین زیر نظر معلمین مسلمان و آموزش دیده جانبدارى مى کردند, مدارسى را که خارجیها بنیان مى گذاشتند و زیر نظر مربیان مسیحى و یا لائیک اداره مى شدند, براى مردم خطرناک مى دانستند.
ثقة الاسلام که خود از مروجان مدارس و مکاتب جدید در تبریز بود, از نفوذ فرهنگى بیگانگان در کشور نگران بود و آن را زمینه سازى براى تهاجم استعمار مى دانست.
حال کجاى این نگرش تحجّر و تعصّب کور است؟ آیا این نگرش عین واقع بینى و آینده نگرى نیست:
(…آیا این مسیونرها, یعنى ماموران مذهبى که به خاک ایران ریخته و در اقطار آن بناى مدارس گذاشته و مشغول نشر مذهب خود هستند در رخنه انداختن به مذهب اسلام کافى نیست و مقدمه تسلّط و استیلاى ملل اجنبیه و لو بعد حین, نخواهد شد. آیا راه تسلط بر مملکت چین را با همین حیله باز نکردند…)26
تحریم کالاهاى خارجى از سوى علماى دین, در پیش از مشروطه27 و پس از آن, برخاسته از تعصّب کور و یا نجس بودن آن کالاها نبود, تحریم کالاهاى خارجى, به قصد مبارزه با بیگانگان و حمایت از تولیدات داخلى بود. تحریم کالاهاى انگلیسى و روسى, نوعى مبارزه منفى به شمار مى رفت که در بازداشتن دشمن از تجاوز و افزون طلبى, بسیار کارگر بود. در همین راستا مراجع نجف و ایران در چندین نوبت در دوره مشروطه در مخالفت با قراردادهاى استعمارى قاجار و تهدیدهاى نظامى روس و انگلیس, کالاهاى این دو کشور را تحریم کردند.28
مخالفت علما و موافقت روشنفکران با تغییر خط
زمزمه شوم تغییرخط از دوران پبش از مشروطه شنیده مى شد و تا دوره پهلوى ادامه یافت و در روزنامه ها و محافل, این ایده مجال طرح یافت. علماى آگاه با این ترفند و برنامه شوم ویران گر, به مخالفت برخاستند. مخالفت آنان, به معناى مخالفت با نوطلبى وپیشرفت نبود, بلکه پافشارى بر حفظ سنتها, فرهنگ و نمادهاى دینى بود و حرکتى سرچشمه گرفته از روشن اندیشى. عوامل استعمار درصدد بودند به بهانه تحول و پیشرفت و هماهنگى با فرهنگ جهانى, امت اسلامى را از بنیانهاى فرهنگى خود جدا سازند و هویت شان را بر باد دهند و کارى کنند که نتوانند از سرچشمه ناب اسلامى بهره مند شوند.آنان را دنباله رو فرهنگ و آیین خود سازند.
آن گونه که با ترکیه رفتار کردند. استعمارگران با تغییر خط در ترکیه. ملت غیور و پرخروش آن دیار را از اصالتها و ریشه هاى دینى خود جدا کردند و ضربه بسیار بزرگى بر هویت آنان وارد ساختند.
در دوران پهلوى, در صدد بودند تاریخ و خط ایران را تغییر دهند و ایران را مانند یونان و ترکیه در اقمار کشورهاى غربى قرار دهند و مردم به زبان لاتین بنویسند, ولى مقاومت جانانه علماى آگاه و روشن و بصیر, راه را بر خطر بست اما روشنفکران مخالف روحانیت, از تغییر خطر فارسى و عربى به لاتین جانبدارى کرده و آن را راهى براى سهولت نوشتار و هماهنگى با رسم الخط بین المللى مى شمردند و تاکید علما بر خط کنونى را برخاسته از تحجر و ناآگاهى به مزایاى تحول خط قلمداد مى کردند.
آخوندزاده, به روشنى مى گفت: الفباى موجود, باید از بیخ و بن برانداخته شود و به جاى آن اصول نوشتارى لاتین پذیرفته و خط از چپ به راست نوشته شود و نقطه ها به کلى مرخص شود.29
ترکیه, پس از سقوط دولت عثمانى, به تغییر خط تن داد و بسیارى از روشنفکران ایرانى, پیشرفتهاى آغازین ترکیه را پس از جنبش ترکان جوان, در تغییر خط و غربگرایى ترکیه دانسته اند:
سعید نفیسى, از هواداران جدّى و سرسخت تغییر الفباى فارسى به لاتین بود.
رشید یا سمى نیز از آن جانبدارى مى کرد.30
تقى زاده نیز در آغاز, چند صباحى دم از تغییر الفباى فارسى مى زد که سپسها از آن استغفار مى کرد.31
از نویسندگان, نویسنده از صبا تا نیما, آرین پور, الفباى فارسى و عربى را بزرگ ترین مانع و توسعه دانش و فرهنگ مى انگاشت در برابر این طرحها و پیشنهادهاى وسوسه انگیز و چه بسا شیطانى, تنها گروهى که مقاومت کرد علماى دین بودند.
علماى دین, خط و زبان فارسى را حامل گنجینه هاى فرهنگ و ادب مى دانستند. و بر این نظر بودند که این زبان, زبان دوم اسلام است و با فراموش کردن آن, مجموعهّ بزرگى از میراث فرهنگى و ادبى اسلام و ایران برباد مى رود و رشته استوار نسل کنونى با میراث کهن خود مى گسلد و آماده پذیرش فرهنگ غرب مى شود.
آیت الله بروجردى, به شدت با طرح پیشنهاد و فکر تغییر خط فارسى به لاتین, مخالفت کرد و آن را از دسیسه هاى استعمار غرب شمرد که مى خواهد دیوارى آهنین میان مردم و معارف اسلامى و فرهنگ غنى پارسى برقرار سازد.
آیت الله بروجردى, به روشنى اعلان داشت:
(هدف اینان از تغییر خط دور کردن جامعه ما از فرهنگ اسلامى است. من تا زنده ام اجازه نمى دهم این کار را عملى کنند. به هر جا که مى خواهد منتهى شود…)32
پس از درگذشت آیت اللّه بروجردى, هواداران تغییر خط, با آزادى بیش تر دست به کار شدند. انجمن اصلاح خط, به ریاست سعید نفیسى, اصلاح خط را مهم ترین اصلاح اجتماعى در ایران مى دانست. بحث و مطالعه درباره الفبا به مطبوعات کشانده شد. موضوع تغییر خط به سال 1344 در مجله روشنفکر و سپید و سیاه, مطرح شد, دکتر رحمت مصطفوى در سلسله مقاله هایى الفباى فعلى فارسى را مردارى خواند که مانند بختک روى زبان و روح و فکر دانش آموزان افتاده است که نمى توانند از آن رها شوند. او خواستار آن بود مانند ترکیه زبان فارسى به لاتین تغییر کند.33
در برابر این موج, جریان, روحانیت ایستادگى کرد و گفته هاى طرفداران تغییر خط را نه برخاسته از روحیه تمدن خواهى و علاقه مندى به پیشرفت که برخاسته از شیفتگى به غرب و اروپا دانست. علماى دین, استدلال کردند که خسارتهایى که از تغییر خط دامنگیر مردم ایران مى شود, به مراتب بیش تر از سودمندیهاى خط جدید است و زبان ترجمه مى تواند علوم و فنون دیگر مردم و تمدنها را به ما منتقل بسازد و از دستاوردهاى مفید بشرى کشور و مردم ما را بهره مند سازد.
امام خمینى, در برابر این توطئه قد برافراشت و علماى حوزه هاى سرتاسر کشور را به مبارزه با آن فراخواند. به علماى بلاد اعلان داشت: سکوت در برابر دستگاه جبار که کمر به نابودى فرهنگ اسلامى بسته است علاوه بر هدم اسلام و تشیع, نابودى با ننگ است و باید در برابر آن ایستادگى کنیم.34
بعدها, رژیم پهلوى, با زمینه سازیهاى فرهنگى, به تغییر تاریخ هجرى به تاریخ ایران باستان دست زد که امام خمینى در برابر آن ایستادگى کرد35 و آن را صریحاً اسلام ستیزى خواند.
تحریف چهره روحانیت در جریان اصلاحات ارضى
طرح تقیسم اراضى از سوى محمد رضا پهلوى, در سال 1338 با مخالفت علما از جمله آیت الله بروجردى رو به رو شد. تا وقتى که آیت الله بروجردى در قید حیات بود, به خاطر مخالفتى که ایشان با این حرکت داشت, اصلاحات اراضى انجام نگرفت, پس از رحلت ایشان, شاه و دربار و حامیان خارجى او, این طرح را به اجرا درآوردند و به مخالفان سخت یورش بردند و آنان را, که مخالف اصلاحات اراضى شاهانه بودند, گهنه گرا و مرتجع قلمداد کردند.
شاه در سخنرانیها و در کتاب انقلاب سفید, خود را حامى کشاورزان قلمداد کرد و مخالفان را انسانهاى مرتجع و طرفدار خوانین.36 از اصلاحات شاهانه آمریکاییها و شورویها, جانبدارى کردند و اینان نیز, برنامه ریزى شده, مخالفان شاه را مرتجع و حافظان امتیازات قرون وسطى خواندند.37
روشنگریهاى امام و یاران او, و عالمان آگاه, گرچه بخش بزرگى از حقیقت را آشکار مى ساخت ولى تبلیغات گمراه کننده و تحریف گریهاى عوامل دربار, درباره علما و روحانیت, سنگین, هدفدار و بسیار ویران گر بود. درباریان در تلاش بودند که در این جریان علماى دین را هوادار ملاکین جلوه دهند و مورد تنفر مردم. اما روشن بود که مخالفت علما با تقسیم اراضى در آن زمان, آگاهانه و براساس روشن اندیشى بود. آنان مى دیدند, با این حرکت و به اصطلاح اصلاحات, اصل کشاورزى از بین مى رود و کشاورزان آواره مى شوند و حاشیه نشین شهرها و مصرف کننده. مخالفت آنان, از روى تحجر, کوته اندیشى و طرفدارى از خانها و ملاکین خون آشام نبود که این از شأن آنان به دور بود و با ملاکها و معیارهاى اسلامى ناسازگارى داشت.
مجله حوزه , در شماره هاى: 43ـ44, ویژه آیت الله بروجردى,به تحریف زدائى از این قطعه از تاریخ روحانیت پرداخته و ثابت کرده که مخالفت آیت الله بروجردى با تقسیم اراضى از سر تحجّر و جانبدارى از نظام پوسیده ارباب رعیتى نبوده است که بروجردى فقیهى بود روشن, ساده زیست و پشتیبان ستمدیدگان.
آیت الله بروجردى, درد آشناى محرومان و دهقانان بود و حامیان او بیش تر از همین گروه بودند, مخالفت ایشان با تقسیم اراضى شاهانه بود. ایشان مى دانست که شاه و حامیان او در این کار, حسن نیّتى جهت رفاه حال کشاورزان ندارند و برنامه اى است که از یک سو تبلیغاتى, براى این که شاه را اصلاح طلب, طرفدار محرومان بنمایانند و همراهى باشد با موج خیزشهاى انقلابى که در عراق, الجزائر و… به راه افتاده است و چه بسا ترکش آن ایران را نیز در برگیرد. از دیگر سوى, زمینه را براى تسلط همه جانبه آمریکا بر اقتصاد ایران فراهم آورد.
آیت الله بروجردى مى دانست, شاه در پى آن است که دست کهنه وارثان دربارهاى قدیم را کوتاه و دست ستاره بدوشان ارتش را بر جان و مال مردم بازبگذارد.
پیامدهاى ناگوار برنامه اصلاحات ارضى, ویرانى روستاها, کوچ روستاییان و گرفتارى شدیدتر و بسیار مخوف تر روستاییان روى زمین ماندگار شده, درستى راه آیت الله بروجردى را ثابت کرد. قدرت مالکان, نه تنها در هم شکسته نشد که عده زیادى از مالکان موقعیت برتر خود را نگهداشتند و به طرق قانونى و استفاده از تبصره ها, از تقسیم اراضى خود طفره رفتند. فقر و محرومیت از چهره روستاها, که شعار شاه بود, زدوده نشد و دولت از طریق نهادها و مؤسسات جدید روستایى قدرت خود را متمرکز ساخت و توزیع ناعادلانه زمینها, زمینه ساز و پدید آورنده طبقات جدیدى شد و در نهایت این طرح ناشیانه خسارتهاى بسیارى را به بخش کشاورزى وارد ساخت.38
آیت الله بروجردى, خانه را از بن ویران مى دید و بر این عقیده بود که براى تحول در نظام اقتصادى و ارباب رعیتى, مى بایست نخست, نظام سیاسى و پادشاهى در ایران دگرگون گردد. در پاسخ شاه که به ایشان پیام مى دهد:
(در همه کشورها اصلاحات صورت گرفته و ما هم باید یکسرى اصلاحات از جمله:اصلاح ارضى را انجام دهیم.)
مى گوید:
(در دیگر کشورها, اول جمهورى شد, آنگاه اصلاحات صورت گرفت.)39
اتهام فرقه گرایى به عالمان شیعه
از دیگر نسبتهاى نارواى مخالفان علیه عالمان دین و متفکران زلال اندیش شیعه, فرقه گرایى است. مخالفان مذهبى و قدرت طلبان, هرگاه زمینه اى به دست آورده اند به علماى شیعه نسبتهاى ناروا داده و گفته اند, علماى شیعه, با پیروان دیگر ادیان و مذاهب,درطول تاریخ و گاهِ قدرت, بر خوردى تنگ نظرانه داشته اند.
ابن تیمیه حنبلى, ابن علقمى, عالم شیعى بغداد(سده 7) را متهم ساخته که براى عقده گشایى از حنبلیان دارالسلام, سپاه تاتار را بر سر ساکنان این شهر آورده است.40
شمارى از نویسندگان, علماى دوره صفویه را نکوهش کرده و گفته اند: علماى دوره صفوى و آنان که در کنار قدرت بوده اند, مردم را به زور به سوى مذهب تشیّع کشانده, و سخت متعصّب و فرقه گرا بوده اند.مقدس اردبیلى و علامه مجلسى از سوى برخى روشنفکران معاصر, متهم شده اند41 که پرچم فرقه گرایى برافراشته و آزادى را از دیگر ارباب مذاهب مانند سنیان و صوفیان دریغ داشته اند و نیز پیروان فرقه هاى بابیت و بهائیت برخورد قهرآمیز علماى دوره قاجار را با فرقه و رهبران آن, ناشى از تعصب و فرقه گرایى علماى شیعه مى دانند.
پس از انقلاب اسلامى, بیش تر دولتهاى غربى, با تبلیغات فراوان, چنین وانمود کردند و اکنون نیز همین رویه را دارند که انقلاب اسلامى ایران ویژه شیعیان است. در ایران, پس از انقلاب اسلامى با ادیان و مذاهب دیگر بدرفتارى مى شود و آنان در انجام مراسم مذهبى خود آزادى عمل ندارند.42
حوزه , از آ ن آغاز وقتى با شدت گرفتن این جوّ آفرینیها و اتهامات روبه رو شد, به مقوله هایى چون آزادى عقیده, حقوق بشر, وحدت اسلامى و نمایاندن چهره فرقه هاى استعمارى پرداخت و نسبتهایى چون فرقه گرایى عالمان شیعه و خشونت آنان علیه پیروان ادیان و فرقه ها را در تاریخ با دقت پى گیرى کرد.
مجله حوزه, این مطلب را پذیرفته که در برهه هایى از تاریخ اسلام, بویژه سده دهم, برخوردها و اصطکاکهاى سیاسى شاهان صفوى و خلفاى عثمانى, حوزه مذهب را نیز تحت تأثیر جدّى قرار داده و پیروان مذاهب را علیه یکدیگر برانگیخته است و بر این نکته تأکید دارد عملکرد سیاه شاهان صفوى را نباید همان عملکرد علماى شیعه دانست, چنان که رفتار سلاطین عثمانى را نیز نباید همه جا برابر دیدگاه هاى مذهبى آنان و علماى اهل سنت دانست.
تشیع, مذهب عقلانیت وخردورزى است و ارزشهاى والاى انسانى مندرج در تعالیم این مکتب و سیر ت پیشوایان آن, آن را گسترش داده و با همه تنگناها و برخوردهاى شدید و خشونت آمیز حاکمان اموى, عباسى, ایوبى, غزنوى و…راه خود را در دلها گشوده است.
رمز دامن گسترى مکتب اهل بیت
گسترش مکتب اهل بیت, نتیجه اعتدال, نوآوریهاى عقلى و علمى آن براى امت اسلامى است. هر کجا که وارد شده است و در هر سرزمینى که شکفته,رشد و پیشرفت و آسایش را براى مردم آن دیار به ارمغان آورده است. از مصالح و حقوق دیگر فرق و مذاهب نیز, سرسختانه حمایت کرده است, شیعه اگر در باتلاق فرقه گرایى گرفتار مى بود, نمى توانست این چنین دامن بگستراند. تشیّع, همان اسلام ناب است که هر چه مى گذرد بر جذّابیت آن افزوده مى شود.
شیعیان و علماى شیعه, چون برابر آموزه هاى مکتب خود, که همان اسلام نبوى است, با تمام ادیان و فرقه ها, به مسامحه و مدارا رفتار کرده اند مکتب فکرى شان, رخشان و پر جلوه مانده و دامن گسترانده است.
مجله حوزه, باردیابى عملکرد عالمان شیعه ثابت کرد: مبانى و رفتار حوزه هاى بزرگ شیعه و علماى نامور آن بر تسامح در برابر دیگر مذاهب اسلامى و اخوت اسلامى استوار بوده است. علماى شیعه و حوزه هاى شیعى, بلندنظرتر از رقباى خود بوده و در روزگار قدرت و قرار گرفتن در رأس هرم حکومت, به مخالفان مجال اظهارنظر و فعالیت داده اند. مروت و مدارا در میان آنان بیش از دیگران رواج داشته است. این یکى از اسرار پیشرفت و ماندگارى آنان بوده است; چه در مکتب اسلام بویژه اهل بیت معیار سخن, حق است نه گوینده. چه بسیار از علماى شیعه که بدون تعصّب در محضر استادان سنى, زانو زده و از آ نان دانش آموخته و اجازه روایت دریافت کرده اند. چه بسیار از علماى شیعه شاگردان حنفى و شافعى داشته اند.43 اینان در مراکز آموزشى شیعیان, از همان امکانات و امتیازهایى برخوردار بوده که همگنان شیعه خود از آن برخوردار بوده اند.
عالمان شیعه, نه تنها از فرقه گرایى گریزان بوده که هماره پاسدار وحدت و الفت اسلامى بوده اند. با پیروان دیگر مذاهب مودت ورزیده و حتى خشونت زمامدار متعصّب غیرشیعى نسبت به پیروان اهل بیت را به شمار جهالت نهاده و کار آنان را از مذهب شان جدا مى کردند و چه بسیار وقتها, با وجود شرائط و مهیا بودن زمینه انتقام از مخالفان, آنان را بخشیده اند.
افزون بر آن زمامدارانى که از همنشینى علماى پاک طینت شیعه بهره گرفته اند, رفتارشان با اهل سنت برخوردى حکیمانه و همراه با رأفت بوده است.
در سده چهارم و پنجم, با آن همه خشونتهاى هولناک حنبلیها علیه شیعیان در بغداد, رفتار علماى شیعه و کارگزاران شیعى با حنبلیها, همراه با انصاف بود و در اصل, رفتار سیاسى حاکمانى چون آل بویه و حمدانیان و فاطمیان با زمامداران غیرشیعه چون: عباسیان و غزنویان و ایوبیان قابل مقایسه نیست. عضدالدوله دیلمى که از دیدگاه هاى مشورتى و راهنماییهاى عالم بزرگ شیعه, شیخ مفید, برخوردار بوده با همه علماى اسلامى رفتار کریمانه داشته است.
صاحب بن عباد, عالم شیعى و وزیر دولت فخرالدوله دیلمى, به همه عالمان مذاهب اسلامى احترام مى گذاشت و از دانش همه آنان استفاده مى کرد.44 رفتار عالمان شیعه روزگار آل بویه, همراه با اعتدال بود و شاگردان شیخ مفید و شیخ طوسى که از حوزه بغداد و نجف به رى آمدند, سبب شد که این شهر به یکى از مراکز شیعیان تبدیل شود. شرائط مناسب فرهنگى که علماى شیعه در رى, در زمان حکومت آل بویه ایجاد کردند, فضا را به گونه اى آماده کرد که علماى سنى نیز از درس علماى شیعه استفاده کنند و گاه با علماى شیعه به بحث و مناظره بپردازند. این در حالى بود که در همان روزگار, بین حنفیان و شافعیان درگیرى بود و همدیگر را برنمى تافتند. این را مقایسه کنید با رفتار محمود غزنوى که وقتى در سال 420هـ, به رى هجوم برد, مراکز فرهنگى شیعه را ویران کرد و کتابخانه ها را آتش زد و بسیارى از بزرگان شیعه را از دم تیغ گذراند. و چنان که مجله حوزه از این رویداد تلخ این گونه یاد کرده است:
(با شیعیان که در این تاریخ, نیمى از جمعیت رى و تمامت مردم نواحى و از جمله پهنه تهران را تشکیل مى داد, راه خشونت و ایذاء را در پیش گرفت و بسیارى از ایشان را از دم تیغ گذاراند… محمود غزنوى, به شیعیان تهمت قرمطى بودن مى زد و بسیارى از اکابر ایشان را به همین تهمت به چوبه دار کشید.)45
در دولت فاطمیان مصر نیز, که عالم بزرگ شیعى, قاضى نعمان در هدایت آن مؤثر بود, میدان براى دیگر مذاهب اسلامى باز بود. برخلاف تبلیغات جهت دارى که به سود ایوبیان علیه فاطمیان انجام مى گیرد, فاطمیان, بر خلاف ایوبیان, که پس از سقوط فاطمیان, مخالفان خود را قلع و قمع کردند,46 به مخالفان خود میدان فعالیت مى دادند. حاکمان فاطمى دانشمندان مذاهب گوناگون را به مصر دعوت مى کردند و براى آنان کرسى تدریس و افتاء و قضاوت و امامت نماز واگذار مى نمودند و حتى غزالى را, که بیش ترین دروغها و یاوه ها را به شیعه و دولت فاطمى نسبت داده بود, به مصر دعوت کردند و او را معزز و مکرم در پناه خود گرفتند.47 و آل بویه و آل حمدان در شمال سوریه نیز چنین بودند. مجله حوزه در راز این دوگانگى را از زبان مورخ معاصر حسن الامین, چنین گزارش کرده است:
(زیرا همواره مذهب تشیع, در شرایط آزادى و بیان نظرات پیشرفت نموده است و هرگز شیعه از اظهارنظر, ترس و واهمه اى ندارد, چون حجت او برتر و پیشرو بوده است. لذا حکومتهاى شیعى مى دانستند با آزاد نمودن جوّ مذهبى, بیش تر مى توانند در نشر مذهب شیعه مؤثر باشند, تا جوّ اختناق و خفقان. فاطمیان در مصر, دانشگاه بزرگى براى خود, که همان الازهر بود, تأسیس کردند. در الأزهر در کنار شیخى که مذهب فاطمى را تدریس مى کرد, شیخ دیگرى مذهب مالکى و شیخ دیگرى مذهب حنفى و شیخ سومى مذهب شافعى را تدریس مى کرد…)48
ابن علقمى, از سوى رقباى شیعه متهم به تنگ نظرى دینى شده است و تکرار تهمتها علیه این دانشمند نامور شیعى چنان فضاى فرهنگى را آلوده کرده بود که یکى از نویسندگان مجله حوزه را نیز, به اشتباه افکنده بود و در مقاله اى, به نقل از حبیب السیر, ابن علقمى ر ا به جانبدارى بى جا از همکیشان خود و کینه ورزى نسبت به مخالفان و اهل سنت, تا آن جا که پاى مغولان را به بغداد کشانده, متهم کرده بود:
(از سوى دیگر گاهى چنان دیگ تعصبات فرقه اى به غلیان مى آمد و اوج مى گرفت که فرقه اى ترجیح مى داد براى نابودى فرقه اى دیگر, دست به دامن بیگانگان بیاویزد و از دشمن مشترک براى نابودى فرقه مقابل کمک جوید.
مى دانیم که با هجوم مغول به بغداد, مرکزیت چندسده اسلامى در آن شهر از بین رفت و تلفات وخسارات جبران ناپذیرى به بار آمد.
ابن بطوطه, سیّاح مشهور مى گوید:
(درهجوم تاتار به عراق, 24هزار نفر از اهل علم هلاک گشتند.)
متأسفانه دست تعصبات مذهبى در این امر دخیل بوده است. غالب مورّخان, نقش ستون پنجمى ابن علقمى وزیر المستعصم ر ا در هدایت مغولان به بغداد و همکارى با آنان را تأیید کرده اند. وى به داشتن تمایلات شیعى مشهور و معروف بوده است, تکه اى از کتاب حبیب السیر را در این باره مرور مى کنیم:
(پسر مستعصم, ابوبکر, به حمایت اهل سنت متوطنان کرخ را, که شیعه مذهب بودند, غارت کرد و بسیارى از سادات را اسیر ساخت و به خوارى هر چه تمام تر, محبوس گردانید. ابن علقمى, که به واسطه مشارکت در مذهب, جانب مردم کرخ را داشت, منتظر انتقام بود و از غصّه این شبى را به فراغت به بستر استراحت نمى غنود… بالأخره, خلیفه به استصواب ابن علقمى, از شهر بیرون خرامید و به بارگاه هلاکوخان شتافت و هم در آن ایّام به قتل رسید.)49
مجله با استناد به گزارشهاى موثق تاریخى, نشان داد برخلاف شایعه هاى رایج, ابن علقمى, به هیچ روى با مغول همکارى نکرده است. وى عالمى بوده است پارسا و صلح جو, مردمدار, علم دوست و خواهان اتحاد و برادرى مسلمانان.
او, پس از طى مدارج عالى علمى به کارهاى دولتى روى آورد و وزیر مستعصم عباسى شد. در سایه کوششهاى او, دانشمندانى که در پى یورش سلجوقیان, بغداد را ترک گفته بودند دوباره به این شهر باز آمدند.
کینه جوییهاى شمارى از درباریان فرقه گرا, سبب شد که به سال 655, سپاهیان خلیفه عباسى به کوى کرخ بغداد یورش برند. مهاجمان عدّه بسیارى از مردم و علما را کشتند و کانونهاى فرهنگى را به آتش کشیدند. ابن علقمى به جاى مقابله به مثل, شیعیان را به صبر و مدارا دعوت کرد. او, سرانجام و در پى تکرار این هجومهاى ناجوانمردانه و نابرابر, به بزرگان اسلام و علماى شیعه نامه نوشت و از جمله, از خواجه نصیر طوسى, که در اسارت اسماعیلیه در الموت به سر مى برد, کمک خواست ولى آشفته بودن اوضاع و درگیر بودن مردمان ایران و عراق با مغولان, سبب شد که نتواند به یارى شیعیان ستمدیده بغداد برخیزد.50
نارضایتى شیعیان و دیگر فرقه هاى اسلامى از عملکردحنبلیان بغداد, زمینه نارضایتى عمومى و سقوط بغداد را فراهم ساخت.
در یک کلمه, خلیفه عباسى با چیره کردن دواتدار برجان و مال مردم مسلمان, بویژه پیروان اهل بیت و جریحه دار کردن احساسات پاک مذهبى, دست دلیرترین مردان را از یارى خود در برابر هجوم مغولان, باز داشت و اگر کسى هم از هلاکو دعوت کرده که به بغداد بیاید, از علماى اهل سنت بوده است نه علماى شیعه و یا ابن علقمى.براى روشن شدن موضوع, فرازى از مصاحبه روشن گر مورخ معاصر, استاد سید حسن امین را با مجله حوزه مى آوریم:
(در واقع کتابها, هیچ کدام, از اول به صورت تألیف مستقلى نبود, بلکه از آغاز, هر کدام از آنها در نتیجه مسأله اى بود که به خاطر دفاع از تشیّع شروع کردم, زیرا من از هنگام طفولیت در یک محیط شیعى بزرگ شدم و همواره با تهمتهایى مواجه مى شدم که به شیعه زده شده و آن را متهم به همکارى با دشمن, همچون مغول و صلیبیها و خیانت مى نمودند. من مى گفتم اگر این اتهامات صحیح باشد, باید گناه آن را اشخاص معینى, که مرتکب این خیانت شده اند, متحمل شوند و نه همه طایفه و کل شیعه و باید گفت: فلان بن فلان, با دشمن همکارى نمود, نه این که شیعه همکارى مى کرد. در واقع آن قدر اتهامها بود که فکر مى کردم, صحیح است و سعى در دفع آ ن از کل طایفه و نسبت آن به اشخاص معین داشتم, لیکن هنگامى که شروع به خواندن تاریخ وغور در اعماق آن نمودم, دیدم تمام این اتهامات, ناروا و دروغ بوده است. ملاحظه نمودم که شیعه, در مواقع حساس و خطرناک, همواره منجى مسلمانان بوده است. دیدم خیانت, به معناى صریح آ ن را غیر شیعه انجام داده اند. مثلاً, در مورد ابن علقمى, که درباره او مى گویند: با هولاکوخان مغول ارتباط داشته و از او دعوت نموده تا به بغداد بیاید و خلافت را سرنگون کند, دیدم این تهمت و دروغ است, بلکه بالعکس, این قاضى القضات شمس الدین قزوینى است که براى دفع و نابودى اسماعیلیان, نزد هولاکوخان رفته و از او درخواست کرده که به بغداد بیاید.)51
مجله با استفاده از شواهد معتبر, به این نتیجه رسیده که ابن علقمى, پس از سقوط بغداد, به جاى انتقام, که نویسنده حبیب السیر و دیگران ادعا کرده اند, در حفظ امنیت همگان و شهروندان بغدادى, اعم از شیعه و سنى سخت به تلاش برخاست و هموبود که از کشته شدن بسیارى از دانشمندان سنّى, پیش گیرى کرد.
ییا با تلاش و میانجیگرى خواجه نصیر طوسى, عالم بزرگ شیعى, در نزد حاکم مغول, ابن ابى الحدید و برادرش, موثق الدین از مرگ رها یافتند.
ابن علقمى, توانست بخش بزرگى از میراث اسلامى را از خطر نابودى در امان بدارد. بزرگان اهل سنت,مانند:محمد بن شاکر, مورخ برجسته سنّى از کار خواجه تجلیل کرده و نوشته است:
(در واقعه بغداد وجود او براى حفظ جان و مال مسلمانان نافع بود و در آن موقع توانست خدمات پرارزش و گرانبهائى که عموم مردم بغداد, خاصّه شیعیان و علویان و فضلا و دانشمندان و حکما و صوفیه نماید و عدّه بى شمارى را از چنگ لشکر خونخوار تتار برهاند)52
خواجه نصیر طوسى, در آن رویداد هولناک در نجات جان علماى شیعه و سنّى کوشید و اسباب بازگشت فراریان را آماده ساخت53 و با ایجاد کانونهاى آموزشى به حوزه هاى فریقین گرمایى تازه بخشید.54
با علامه حلى از سوى کسانى چون عسقلانى, ابن روزبهان,تغرى بردى, متهم به فرقه گرایى شده است.55
مجله حوزه در بررسى تاریخى و جست و جو در مدارک موثّق نشان داد: نسبت فرقه گرایى به علاّمه حلّى دروغ است و علاّمه حلّى به گواهى مورّخان اهل سنّت و شیعى, عالمى بوده با انصاف, بردبار و خردمند و خواهان وحدت مسلمانان.
علاّمه حلّى در دفاع از اهل بیت و مناظره با علماى اهل سنت بسیار منصف بوده است و حرمت عالمان دین را پاس مى داشته و از زخم زبان و بدگویى نسبت به مقدسات دیگر فرق, به دور بوده و در مناظره راه جدل نمى پیموده ود ر برابر حقیقت تسلیم بوده است.
مجله حوزه از حافظ ابرو گزارش کرده است:
(در میان جمال الدین بن مطهر[علاّمه حلّى] و مولانا نظام الدین, مناظرات بسیار واقع شد و مولانا نظام الدین, احترام او عظیم کردى و…مباحثات ایشان از جهت استفادت و افادت بود نه بر طریق جدل و لجاج و عناد. و شیخ جمال الدین حسن بن مطهر هرگز بر طریق تعصّب بحث نکردى و در توقیر و تعظیم صحابه(رض) مبالغت فرمودى و اگر کسى در حق صحابه کلمه اى بد گفتى منع تمام فرمودى و رنجش کردی…)56
علماى اهل بیت و علاّمه حلّى درسده هفتم, در دفاع از کیان اسلام نقشها آفریدند و با تکیه بر توانمندیهاى مکتب اهل بیت, توانستند به پرسشهاى زمانه پاسخ گویند و در بحرانهاى فکرى, که امت اسلامى را با بحران رو به رو کرده بود, نقش آفریدند و راه را بر الحاد و ارتداد گروهى سد کردند. ماجرا از این قرار بود:
(در دوره سلطان محمد خدابنده, بین اربابان مذاهب چهارگانه مشهور اهل سنت, گفت و گو افتاد و رهبران هر یک از مذاهب, براى اثبات برترى کیش خود, به نقض دیگر رقبا دست زدند. این بدگوییها و آشکار شدن سستیهاى مذاهب, سرانجام, به اهانت به اسلام و قرآن کشانده شد. این هیایو موجب نفرت بزرگان مغول از اسلام گردید و از این که کیش گذشته خود را ترک کرده و مسلمان شده بودند, پشیمان شدند. قتلشاه از رهبران مغول, به دیگر رفقاى خود گفت: ما در اشتباه بزرگى افتادیم که مدتى یاسائى, دین پدران خود را ترک کرده و دین عرب را گردن نهادیم این دینى است که پیروان آن اختلاف بسیار دارند و الآن وقتى است که به کیش پدران خود, یاسا,برگردیم, این خبر در میان ارتش مغولان پخش شد, آنان از اسلام متنفر شده و روز به روز بردامنه آن افزوده مى شد, چنان که کسى از آنان, اگر کسى از علماى دین را مى دید او را مسخره مى کرده ماجرا تا جایى پیش رفت که مغولان ازدواج بر روش اسلام را رها کردند…)57
چگونگى گرایش مغولان به تشیّع
سلطان محمد خدابنده در حیرت فرو رفت و مدتى در حیرت بماند و دینى را براى خود برنگزید, تا سرانجام با مکتب اهل بیت و علامه حلى آشنا شده علاّمه با شرح مکتب اهل بیت و توانمندیهاى آن , در حل مشکلات فکرى و اجتماعى, توانست به تردیدهاى پیدا شده در اندیشه مغولان پاسخ گوید و تناقضهاى پدید آمده در ذهن آنان نسبت به اسلام و قرآن را از میان بردارد و راه بر انحراف وزندقه سدّ کند.
مجلّه حوزه, پس از گزارش مناظرات علامه حلى با علماى دیگر مذاهب, این گونه نتیجه گرفته است که دلیلهاى قوى و استوار علامه حلى سبب شد, حاکم مغول و بسیارى از امراء ودانشمندان پیرامون آنان به مکتب اهل بیت بگروند و به برکت آن مذهب شیعه در ممالک بسیارى گسترش یابد.58
موضع علماى شیعه در دفاع از صفویه در برابر عثمانى
پس از تشکیل دولت صفویه, تنش میان ایران و عثمانى بالا گرفت. دولت عثمانى, مانع از آن بود که در همسایگى اش دولتى شیعى قدبرافرازد. دولت صفوى نیز, بدون توجه به جایگاه مهم عثمانى در آن روزگار, راه خود را در پیش گرفته بود و استعمارگران نیز از اختلاف میان این دو قدرت اسلامى بهره خود مى گرفتند. دولت عثمانى براى تحریک توده هاى مسلمان آسیاى صغیر و دیار بکر و دیگر سرزمینها, علماى وابسته به خود را به خدمت گرفت. این گروه, به کفر شیعه فتوا دادند.59 و عوامل ناآگاه و متعصب عثمانى, بدون توجه به ریشه هاى سیاسى این فتوا, دست خود را به خون پیروان اهل بیت آلودند و هزاران نفر از آ نان در آسیاى صغیر و عراق و لبنان به دست آدمکشان عثمانى کشته شدند.60
شمارى از روشنفکران معاصر, بدون توجه به کارکرد عثمانیها و فتواهاى علماى وابسته به عثمانى و…علماى شیعه را متهم ساخته اند که با تعصب کور به حمایت از دولت صفوى برخاسته و به بهانه دفاع از تشیع, حکومت عثمانى را تضعیف کرده اند.
مجله حوزه در بررسى این مسأله ثابت کرده است: حمایت علماى شیعه از دولت صفویه, برخاسته از تعصّب کور مذهبى و فرقه گرایى نبوده است. حمایت آنان از صفویه و شرکت شمارى از آنان در جنگهاى آن دوره, براى دفاع از کیان مذهب شیعه و اهل بیت بود که دیگران با تمام توان کمر بر نابودى آن بسته بودند.
در برابر آن همه جنایتهاى هولناک سلطان سلیم ثانى و(خلیفه عثمانى)61 احمدپاشا جزار62در منطقه جبل عامل, علماى شیعه هیچ گاه فتوا به کفر اهل سنت ندادند و کارهاى آ نان رابرخاسته از ناآگاهى و دور شدن از ارزشهاى انسانى شمردند.
اگر گاهى جنایتى از سوى شاهان صفوى علیه اهل سنت روى داده است, به رضایت علماى شیعه نبوده است و علماى شیعه از این گونه جنایتها, به شدت تبرّى جسته اند.
محقق کرکى, مهم ترین فقیه و مجتهد دوره صفوى بود که در تأسیس و تداوم آن نقش بسزا داشت.
از وى, که رساله هاى فراوانى در اثبات عقاید شیعه و ردّ باورهاى مخالفان امیرمؤمنان, به جاى مانده است, بسیار اهل مدارا و انصاف بود.
در گفت و گو و پژوهشهاى علمى, پا از دائره منطق و برهان فراتر نمى نهاد و تسلیم حقیقت بود.
محقق کرکى در رساله تعیین مخالفان امیرمؤمنان, با این که خلفاى سه گانه را از رقباى حضرت شمرده است, ولى از آ نان به زشتى یاد نکرده است. محقق کرکى, گفت و گوى دوستانه را تنها روش برخورد و تعامل با اهل سنت مى شمرد و از برخورد حذفى برخى از کارگزاران تندرو صفوى با علماى اهل سنت شکوه داشت. از جمله, هماره از کشته شدن تفتازانى, از علماى متعصّب و تندرو هرات, توسط سربازان شاه, شکوه مى کرد و تندروى در برخورد با مخالفان مذهبى را به هیچ وجه روا نمى شمرد.63
شیخ بهاء, میرداماد و ملاصدرا و علاّمه مجلسى و خوانساریها نیز, از علماى بنام دوره صفویه, چنین روحیه اى داشتند و گفت و گوى عالمانه را با اربابان دیگر مذاهب, بهترین روش برخورد مى دانستند.شمارى از نویسندگان معاصر, علامه مجلسى را به فرقه گرایى متهم ساخته اند و شگفت این که مجتبى مینوى, او را شخصى معرفى کرده که به خون مخالفان تشیع دست دراز مى کرده همه نوع آزار و شکنجه را در حق هر کس از سنى ویهودى و زرتشتى روا مى شمرده است.
سخنان واهى و بدون سند و مدرک مینوى علیه مجلسى
(…در این ایّام[دوران صفویه] ملاّى باسوادى در ایران داشتیم که کتابهاى بسیار, خود او و پدرش به زبان فارسى و عربى نوشته اند و اساس تشیّع در ایران, به سعى این دو نفر محکم تر شد و بدین سبب, مردم متعصّب به آن دو نفر بسیار معتقدند و نمى شود به کفش آنها کفشک گفت. ولى از لحاظ وضع مملکت و حتى از لحاظ خود مذهب شیعه هم به مسأله بنگریم, به قدرى این دو نفر خرافات را در مذهب شیعه کردند و ایجاد تعصّب در میان مردم کردند و آخوند و اهل دین را بر همه امور اهل مملکت مسلّط ساختند و دستگاه دولت را ضعیف و سست کردند که شاید در هیچ دوره اى, هیچ دو نفرى نتوانسته بودند عشر آنها از این قبیل زیانها به ملت ایران برسانند. مثلاً ملامحمد باقر, پسر ملامحمد تقى مجلسى, شاید براى مال دنیا و به حرص سیم و زر نبود که دست به خون مخالفان تشیّع دراز مى کرد و همه نوع آزار و شکنجه را در حق هر کس از سنّى و صوفى و درویش و زردشتى و یهودى و عیسوى, بلااستثنا جایز مى دانست. محرّک او شاید, فقط محرّک اعتقادى بود…)64
باید از مینوى پرسید: برابر کدام سند و مدرک, چنین بى باکانه علاّمه مجلسى را متهم مى کنید؟
کتابها و رساله هاى علامه, مانند رساله اعتقادات , بحارالانوار, حق الیقین در دسترس است. در هیچ کدام از این رساله ها مخالفان را تکفیر نکرده, بلکه روش او بر بحث و استدلال و مناظره استوار است.65 گسترش تشیع در دوران علاّمه مجلسى نه معلول تندروى و زور, بلکه کتابهاى روشنگر علامه بوده است.66 او در بحث با مخالف, چه در باب عقاید و چه احکام, استدلالهاى حریف را با انصاف نقل کرده و بدون توهین, از آنها پاسخ داده است.
کتاب بحارالانوار, که به همّت علاّمه مجلسى و همیارى گروهى از شاگردان حوزه درس او پدید آمده است, شاهد این گفته هاست.پس از آن نیز, حوزه ها و بزرگان علماى شیعه چون: میرزاى شیرازى, میرزاى دوم, آخوند خراسانى, سید جمال اسدآبادى,67علامه امینى, کاشف الغطا, آیت الله بروجردى68 سیدشرف الدین از پرچمداران وحدت اسلامى و مبارزه با فرقه گرایى بوده و در راه وحدت اسلامى گامهاى مؤثرى برداشته اند.
مجله حوزه با بررسى دیدگاه ها و سیرت این بزرگان, به نقش آنان در ایجاد وحدت اسلامى و همبستگى مسلمانان پرداخته است.69
ییکى از پاسخهاى مجله حوزه به کسانى که علماى شیعه را فرقه گرا خوانده اند, بررسى موضع گیریهاى علماى شیعه در برابر دولت عثمانى است. دولت عثمانى با آن همه انحصار طلبیها, حق کشیها, زجر, آزار و قتل که در حق شیعیان و پیروان اهل بیت, در آسیاى صغیر و عراق روا داشت و مبارزه شدید و متعصّبانه با مظاهر و نمادهاى مذهبى شیعه و بازگذاشتن دست وهابیان را در کشتار شیعیان و هزار جنایت دیگر, در عین حال, در وقت هجوم استعمار انگلیس و به اجرا درآوردن نقشه تجزیه ممالک اسلامى, علماى نجف, با تمام وجود از دولت عثمانى جانبدارى کردند و دلیرانه در برابر بریتانیا ایستاده و جنگیدند70 و آسیبهاى فراوانى به خاطر مقاومت و حضور در صحنه به حوزه هاى عتبات رسید. در حالى که در همان روزگار, بسیارى از قبائل و مفتیان سنى عراق, حجاز, مصر و…با بریتانیا همکارى کرده و به قصد تجزیه ممالک خود از امپراطورى عثمانى با آن جنگیدند.
حوزه هاى معاصر شیعى در ستیز با فرقه گرایى
برخلاف تصوّر و تبلیغات بدخواهان. مجله حوزه در مقاله هاى گوناگون نشان داد,دعوت به وحدت اسلامى و تقریب مذاهب از اصول بنیادین و مورد اتفاق علماى شیعه بوده و بزرگانى چون حضرات آیات: بروجردى, کاشانى, حائرى, امام خمینى و…پرچمدار وحدت اسلامى بوده اند.
بزرگان حوزه در رأس کسانى بودند که در جهان اسلام, از مسأله فلسطین حمایت کرده و مردم را براى فرستادن نیروى رزمى و کمکهاى مالى براى رزمندگان فلسطین و لبنان, برانگیزانده اند. آیت الله کاشانى و نواب صفوى,71 در راه کمک به مسأله فلسطین, بسیار تلاش کردند و بدون توجه به دیدگاه مذهبى مردم آن سرزمین و سنى بودن آنان, مسأله فلسطین را مسأله اسلام دانستند. آیت الله بروجردى, از مهم ترین حامیان فلسطینیان بود و با همه وجود به اشغال فلسطین توسط یهودیان سرگردان و حامیان غربى او واکنش نشان داد.72
امام خمینى, از سالها پیش از پیروزى انقلاب اسلامى, از طلایه داران دعوت به اتحاد مسلمانان بود و در نبردهاى اعراب و فلسطین , شیعیان را به کمک به مبارزان فلسطینى فراخواند.73
پس از پیروزى انقلاب اسلامى, علماى بزرگ و در رأس آنان امام امت و یاران آن بزرگوار, بیش از پیش, تقریب مذاهب و دفاع از امت اسلامى را در سرلوحه کار خویش قرار دادند.
مجله حوزه از آغاز, به عنوان زبان حوزه و آیینه حوزه ها, از منادیان وحدت اسلامى و مبارزه با فرقه گرایى بوده است.
مجلّه با ارائه مقاله هاى گوناگون هم به تبیین مبانى و راهکارهاى وحدت اسلامى پرداخته و هم عملکرد علماى معاصر و امام امت و یاران را در جامعه بازتاب داده است.
مجله حوزه ده ها مقاله, گزارش و مصاحبه در ضرورت وحدت اسلامى و لزوم وفاق اهل قبله منتشر ساخته است, از جمله: اعتقاد در قلمرو فقه74, تألیف اهل قبله,75 سلسله مقاله هاى حربه تکفیر,76 تقریب مذاهب اسلامى77 و… مجله, بارها هشدار داده: از ترفندهاى استعمار و عوامل منطقه اى آن , ایجاد اختلافهاى فرقه اى و تهمت فرقه گرایى به نظام اسلامى بوده و هست تا از این راه مسلمانان را گروه گروه کرده و آنان را از یارى انقلاب اسلامى و مسلمانان فلسطین باز دارد.78
مجله حوزه در عرصه دیگر به بررسى کارنامه و عملکرد انقلاب اسلامى و روحانیت انقلابى پرداخت و تأکید کرد: اعلان هفته وحدت سرآغازى بود براى نهادینه کردن همبستگى مسلمانان.
مجله حوزه روشن ساخت, اتهام فرقه گرایى از سوى بدخواهان و مخالفان کینه توز انقلاب اسلامى, نسبتى است ناروا و هیچ گونه شاهدى بر این مدعا وجود ندارد.در حالى که در جریان جنگ تحمیلى عراق علیه ایران, مفتیان متعصب سعودى و مصرى, به آتش اختلاف دامن مى زدند و فهد در متن طرح طائف, دامن زدن به اختلافات فرقه اى را در دستورکار قرار داد و مفتیان ناآگاه و کینه توز و متعصب از آن پشتیبانى کردند.79 و شیخ الازهر, رسما فتوا داد:
(هر کس دو شادوش برادران عراقى با ایران بجنگد, کشته شود شهید است)80
وى با این فتاوى سیاسى و موضع گیریهاى فرقه اى و متعصبانه, نه سلک عالم دینى که در سلک آتش بیار جنگهاى فرقه اى درآمد و هزاران جوان ناآگاه را روانه درگیریهاى نظامى کرده و به کشتن داد.
و اینک در عرصه دیگر, توان و استعداد هزاران جوان مسلمان, که مى تواند در مبارزه با استکبار و صهیونیزم جهانى به کار گرفته شود و با قارونهاى عرب و وابسته به استعمار درافتد, با فتواهاى فرقه گرایان متعصب, در رویارویى با اسلام و مسلمانان از آن بهره گرفته مى شود. این فتواهاى جاهلانه,جوانان مسلمان را در باتلاق سخت مخوفى گرفتار ساخته و از آنان جانیان سرسخت و بى شعورى ساخته که با اندک انگیزشى دست به خون بى گناهان مى آلایند و هر روزشمار زیادى از موحدان را به نام مشرک از پاى درمى آورند و مساجد و مدارس پیروان اهل بیت را در عراق و پاکستان منهدم مى سازند و این جنایتها را زیرلواى مقدس اسلام انجام مى دهند.
استعمار از اینان بهره مى برد و راه را براى مقاصد شوم خویش, با این جاهلان باز مى کند, همان گونه که معاویه از جهل خوارج بهره برد. خوارج به جاى این که معاویه را, که ام الفساد روزگار بود از سر راه بردارند, مرد عدالت را از دم تیغ گذراندند و جهانى را در تاریکى جهل خویش فرو بردند.
این جاهلان, کم خردان بى بصیرت,به فتواى علماى بى بصیرت و متعصب خویش خون مسلمانان و موحدان را متعصبانه و جاهلانه مى ریزند, اما عالم شیعى که اکنون رهبرى شیعیان عراق را بر عهده دارد, آیت الله سیستانى, چون از بصیرت بالایى برخوردار است و این آدم کشیها را متعصبانه و از روى جهل مى داند و نقشه استعمار, در هیچ شرایطى به پیروان غیور و از جان گذشته خود, اجازه نمى دهد, مقابله به مثل کنند و دست به خون پیروان مذاهب بیالایند.
وى تأکید مى ورزد, امر مى کند که بایستى تمام نیرو و توان جوانان مسلمان, در راه نابود کردن استعمار و صهیونیزم به کار رفته شود, نه در رویارویى با پیروان دیگر فرقه ها. این تدبیر, درایت و خردورزى و هوشیارى و برانگیخته نشدن علیه کسانى که به نام آنان, قتل و غارت انجام مى گیرد و شیعیان مظلوم و موحد, به نام مشرک از پاى درمى آیند, زبانزد خاص و عام گردیده,ستایش همه مصلحان و روشنفکران موحد و طرفداران واقعى حقوق بشر را در پى داشته است.
حتى مفتیان سعودى, الازهر و قرضاوى از علماى بزرگ و بنام اهل سنت این موضع گیرى آیت الله سیستانى را سخت ستوده اند.81
مجله حوزه با ارزیابى عملکرد عالمان شیعه روشن کرد: علماى شیعه هیچ گاه مسائل قومى, سیاسى داخلى و جنگ تحمیلى رژیم بعث عراق علیه ایران را, به حساب درگیریها و اختلافهاى مذهبى نگذاشتند و آنها را نقشه استعمار دانستند و حرکت سیاه استعمارى براى نابودى اسلام.82
علماى دین و فرقه هاى انحرافى و استعمارى
مجله حوزه در پاسخ این خرده گیرى و اشکال که چرا عالمان شیعه, با فرقه بابیت و قادیانیها, شدت عمل از خود نشان دادند و مردم را علیه آ نها برانگیختند, به شناساندن این فرقه ها پرداخت و ثابت کرد: اگر با این زخمهاى چرکین, علماى شیعه, شدید(البته شدید که مى گوییم نه این که به آزار و شکنجه پیروان آنها راضى شده و یا خود به چنین عملى دست زده باشند) بر خورد نمى کردند, یعنى با تبلیغات فراوان و آگاهاندن مردم و افشاى چهره واقعى این گروه هاى استعمارى, آنها را وادار به عقب نشینى نمى کردند و مردم را پیرامون آ نهانمى پراکندند, استعمار با فرود آمدن بر این پایگاه ها, استقلال ایران و دیگر سرزمینهاى اسلامى را به خطر مى انداخت.
این گروه ها از براى آ ن ساخته شده اند که در اردوگاه مسلمانان شکاف ایجاد کنند. اینها, هماره به عنوان چشم و ستون پنجم دشمن عمل مى کردند.83
در واقع, مبارزه فکرى و منفى عالمان دین با این فرقه ها, نه از روى فرقه گرایى و تعصّب کور که در دفاع از کیان اسلام, استقلال کشورهاى اسلامى بوده است, آن هم با سلاح منطق, استدلال و با آگاهاندن که دلیل بر این مدعا, ده ها کتاب, صدها مقاله اى است که علماى شیعه در ردّ افکار و سخنان وادعاهاى سران این فرقه ها نگاشته اند و از درون تشکیلات ویران گر آنها خبرداده اند.84
برخورد و گفت و گوهاى روشنگر و عالمانه و دقیق عالمان شیعه توانست جامعه اسلامى و جوانان مسلمان را از فرو افتادن در منجلاب الحاد و التقاط در امان بدارد و صولت کاذب مذاهب ساختگى را در هم بشکند. این خدمت بزرگ عالمان شیعى, چنان مهم بوده است و بنیادین و اثرگذار و تحول آفرین که نویسندگان و روشنفکران دقیق اندیش اهل سنت به آن اعتراف و تلاشهاى عالمان شیعى را در دفاع جانانه از اسلام, ستوده اند.
از جمله, مجله حوزه از قول عبدالفتاح عبدالمقصود, دانشمند بزرگ سنّى, نقل مى کنند:
(تاریخ بر خدمتهاى بزرگ عالمان شیعى در دفاع از اسلام, بهترین شاهد است. علماى بزرگ شیعه, در میدانهاى فکرى, به مجاهدتهایى توفیق یافتند که دست دیگران از آ ن کوتاه بود. علماى شیعه در برابر دشمنان اسلام و نشر تعالیم آن, و بیدارى مردم و سوق دادن آنان به سوى قرآن, زحمات و قربانیهاى بسیارى را متحمل شدند. اگر سایر مسلمانان, ده یک علماى شیعه در حمایت و نشر اسلام تلاش مى کردند, اسلام اینک شرق و غرب و عرب و عجم و سیاه و سفید را فرامى گرفت)85
مجله, در پژوهشى مستقل به خاستگاه فرقه هاى انحرافى, بویژه فرقه بهائیت, شیخیّه, ا سماعیلیه و بسترهاى رشد فرق در جامعه هاى اسلامى و شیوه علما در آگاهاندن مردم و صیانت جامعه در برابر فتنه گریهاى آنان پرداخته است.86
مخالفت و رویارویى عالمان شیعه با صوفیه
شمارى از نویسندگان روشنفکران, که اباحى گرى صوفیانه را مى پسندند و به آن گرایش دارند, روى خوش نشان ندادن علماى دین را به فرقه هاى اباحى گرا, از فرقه صوفیه و اهل خانقاه را, برخاسته از فرقه گرایى و تعصب کور آنان قلمداد کرده اند.
مجله حوزه, در چندین نوبت, این مبحث را از زاویه هاى مختلف به بوته بررسى نهاده است.با فرق گذاشتن بین عرفان مثبت و عرفان منفى, تأکید کرده که عرفان مثبت همان خودشناسى و راه یابى است. این عرفان, با کار و تلاش و قدرت و تمدن و علم و حکمت و استدلال و هنر و…همساز است. عرفانى که علما با آن به مخالفت برخاسته اند, عرفان منفى است. عرفان منفى, همان زهد منفى, جامعه گریزى, انزوا, عافیت جویى, شانه را از زیر بار مسؤولیت خالى کردن است.87 جریان تصوّف منفى که گوشه زاویه خانقاه ها جایگاه آن است, هماره به عنوان رقیبى در برابر فقها و مساجد مورد حمایت بیگانگان بوده است.88
سعید نفیسى, مقدس اردبیلى را به فر قه گرایى و صوفى ستیزى متهم ساخته است و مجله در پژوهشى مستقل, با ردّ منبع سخن, که همان حدیقة الشیعه است, بى پایه بودن سخن او را آشکار ساخته است.
مجلّه ثابت کرده که حدیقة الشیعه از آن اردبیلى نیست که با تأکید بر آن, اردبیلى را صوفى ستیز معرفى کرد. برفرض درستى انتساب این کتاب به اردبیلى, وى با همه عرفا و اهل معنى و کشف و شهود مخالف نبوده که خود فقیهى بوده عارف و داراى مقامات عالیه معنوى و اهل راز و کرامت.
مقدس اردبیلى با آن گروه از صوفیان و قلندرانى سرستیز داشته که اسلام را تفسیر به رأى مى کرده و بدعتهایى را رواج مى داده اند. اینان, اسلام جهاد و کار و تلاش را, به اسلام انزوا و جامعه گریز بدل ساخته بودند ومردم را با دور کردن از مساجد, سرچشمه آگاهى ها و حرکتها و شور و شعورها, به خانقاه ها رانده بودند که مغز ها را علیل بار مى آوردند و مردم را از تلاش و جهاد در راه احیاى دین و عمل به دستورات آن, باز مى داشتند.
مجله حوزه در ریشه یابى گرایش سعید نفیسى به صوفیه و متهم کردن مقدس اردبیلى به فرقه گرایى, روشن ساخت عرفان گرایى نفیسى و همگنان او, از روى عقیده بى شائبه نبوده است. او نسبت به باورهاى اسلامى و جایگاه عرفان در دین, ناآگاه بود و براى آن از خانقاه ها جانبدارى مى کرد که از پاى بندیهاى اخلاقى و تکالیف شرعى رها شود و به نام تسامح و تساهل مذهبى, چهارچوب باید و نبایدهاى فقهى را بشکند که با شکسته شدن این چهارچوب, زمینه براى هر طرح و نقشه اى علیه مسلمانان و اسلام, آماده مى گردد. این که این گونه گرایشها به فرقه اى, آن هم صوفیه آکنده از خرافات, و مخالفت با فقها, حساب شده بوده مى توان از بررسى ا فکار و عملکردهاى افرادى که به این بحثها دامن مى زنند, به روشنى دریافت.
مجلّه درباره گرایش نفیسى به صوفیه و طرفدارى از این فرقه و مخالفت با علماى شیعه, یاد آور شده است:
(دفاع نفیسى از صوفیه و جدا کردن صفوف آنان از مسلمانان, نه از جهت علاقه به عرفان و روحیه فتوت و آزاد اندیشى عارفان, که پناه گرفتن در سنگر صوفیان براى مقابله با اسلام و روحانیت بود.)89
مجله در پژوهشى دیگر به بررسى علت گسترش فرقه هاى انحرافى در روزگار قاجار پرداخته است و نشان داده که نابسامانیهاى اجتماعى از عوامل و زمینه هاى مناسب گسترش این فرقه ها بوده است و این که بیگانگان, با همه قدرت, از فرقه هاى منحرفى چون اسماعیلیه, صوفیه و بهائیت جانبدارى کرده و مى کنند, دلیل بر انحرافها و کژرویهاى این فرقه هاست و این که رواج آنها به سود استعمار تمام خواهد شد.راز گرایش شمارى از روشنفکران را به خانقاه ها و صوفیه در همین امر باید جست; زیرا آنان, نه براى استفاده از معارف عارفان, یا اندرزهاى واعظان و یا ادب فارسى, که این بخش از رهاوردها و میراث فرهنگى پیوندى با صوفیه و خانقاه موجود ندارد, بلکه به خاطر تکلیف گریزى و سهل انگارى در برابر آیینها و دستورهاى شرعى است:
(درآموزه هاى پاره اى از فرقه هاى اسماعیلى, تکلیف گریزى و سهل انگارى در برابر دستورها و آیینهاى شرعى دیده مى شود. زیرا اینان دستورهایى چون: گزاردن نماز, گرفتن روزه, پرداخت زکات و گزاردن حج را به امور باطنى تأویل مى برند که هیچ پیوندى با ظاهر ندارد. به فرقه هایى از اسماعیلیه نسبت داده شده است که بر این پندارند: وقتى حقایق دین آشکار شود, شرایع و قوانین باطل مى شوند.
راز گرایش و هوادارى گروهى از روشنفکران و درباریان دوره قاجار و پهلوى از صوفیه و خانقاه, در این نهفته بود, زیرا خانقاه, در همان حال که احساسها و گرایشهاى مذهبى این گروه را لبالب مى کرد,به گرایشهاى نفسانى آنان میدان مى داد و آنان, به دور از عذاب وجدان و احساس گناه, در پناه خرقه و خانقاه, از آزادیهایى که فقیهان برابر نص روشن آیات و روایات و ضرورت دین, آنها را مخالف شریعت مى دانستند,استفاده مى کردند از این روى, همیشه و هم اکنون نیز, فقیهان, آماج هجوم این گروه هاى بى پروایند)90
دفاع مجله حوزه ازعالمان به ناروا تکفیر شده
هیچ چیز به میزان ارتداد و بى مهرى به کیش و مذهب, مورد تنفر مردم مسلمان نبوده است. مردم کسانى را که به مقدسات مذهبى آنان تعرض کند, برنمى تابند.
استعمارگران, دربارها, شیّادان, سودجویان, مقام طلبان از این احساس و شور, بسیار سوء استفاده کرده اند. احساسات پاک و دغدغه مردم را دستاویز قرار داده و با استفاده از بى خبرى مردم, عالمان آ گاه, دقیق اندیش, استعمار ستیز, و دشمن شناس را به بى دینى و بى اعتنایى به مذهب متهم کرده اند. قشرى گرایان و متحجران نیز, گاه, عالمانى را که با یافته هاى ذهنى و اندیشه هاى سنگواره و بى مبناى آنان, همسو نبوده اند از حوزه دین و مذهب بیرون دیده و آنان را تکفیر کرده اند.
در مَثَل, در سده دهم هجرى, با سیطره اندیشه اخبارى گرى, بر بخشى از بدنه حوزه ها ,حکمت ستیزى رواج گرفت و کسانى ملاصدرا و شاگردان او را به دستاویز اعتقاد به مسأله وحدت وجود, تکفیر کردند.
در حوزه قم نیز, پس از رحلت آیت الله حائرى, دانش حکمت از سوى قشریها و جمود اندیشان مورد هجوم قرار گرفت و علیه حکمت گویان و حکمت آموزان جوّسازى شد.استادان حکمت متعالیه, از سوى متحجرین متهم به بى دینى شدند.91
سید جمال الدین اسدآبادى در گرما گرم مبارزات ضد استعمارى و ضد استبدادى, متهم شد که گرایشهاى الحادى و با بى دارد.
میرزا کوچک خان جنگلى و هیأت اتحاد اسلام, در هنگام مبارزات آزادى بخش علیه متجاوزان انگلیس و روس, متهم شد به دنبال پیاده کردن برنامه هاى اشتراکى, با بلشویکها متحد شده است.
قبل و پس از انقلاب اسلامى ایران, عالمان نقش آفرین در انقلاب و عرصه هاى سیاسى, اجتماعى و فرهنگى از سوى دو جریان آماج تکفیر قرار گرفتند. مقدّس نماها و ایادى استعمار. مقدس نماها, هر حرکتى که از سوى عالمان روشن, آگاه و زمان شناس برخلاف بافته هاى مغزهاى علیل آنان بود, برنمى تابیدند و خیلى زود, موضع مى گرفتند و زبان به شتم مى گشودند. از سوى دیگر, آمریکا و ایادى شاه مخلوع وقتى این حربه را کارآمد دیدند, آن را به کار بردند.
آمریکا, در گرماگرم حرکت پر شور مردم علیه سیاستهاى غیر انسانى آن در ایران, دست به دامن شمارى از عالمان دربارى اهل سنت مى شود, تا مگر بتواند بر کفر مردم ایران فتوا بگیرد:
(یکى از مهره هاى خبیث آمریکا و از دوستان شاه مخلوع معدوم, دستورى مى دهد تا از فقها و مفتیان اهل سنت, فتوا بر کفر ایرانیان عزیز بگیرند.)92
در بسیارى از صحنه گردانیهاى آمریکاییها و درباریان, مقدّس نماها و روحانى نماهایى از حوزه ها, یا از سر کوته بینى, ارتجاع, نفهمیدن و درک نکردن معارف جامعه ساز اسلام با آنان همکارى, هم آوایى و همرایى داشته اند که اگر بخواهیم یک یک آن موردها را برملا کنیم و بشماریم سخن به درازا مى کشد.
مجله حوزه, براى تحریف زدایى از جریانها و چهره هاى حوزوى که بى جهت تکفیر شده بودند به پژوهشهاى بنیادینى دست زده است. ابتدا, با تبیین مرزهاى اسلام و کفر,93 شاخصه هاى خروج از دین را فقیهانه و عالمانه بحث کرد و در ادامه بحث, عوامل و زمینه هاى تکفیر در جامعه اسلامى را به بوته بررسى نهاد و هشدار داد: مرز اسلام و کفر بسیار باریک است و به سادگى نمى توان کسى را کافر خواند و در بررسى علتها و انگیزه هاى تکفیرهاى بى جا در تاریخ, نشان داد: پاره اى از تکفیرهاى بى جا درباره چهره ها و جریانهاى حوزوى برخاسته از ناآگاهى مردم به زبان و اصطلاحات علوم ویژه است. در مَثَل, شمارى بر اثر ناآشنایى به اصطلاحات فلسفه و عرفان, وحدت وجود را با وحدت موجود یکى پنداشته و ملاصدرا را تکفیر کرده اند.
امام خمینى در این باره اظهار مى دارد:
(فلاسفه, مثلاً, زبان خاص به خودشان دارند. اصطلاحاتى خاص خودشان دارند. عرفا هم یک زبان خاص خودشان است و اصطلاحاتى خاص خودشان. فقها هم یک اصطلاحات خاص خودشان دارند. شعرا هم باز یک زبان خاص شعرى دارند و زبان اولیاء معصومین(ع) آن هم جورى است که باید ببینیم, این سه ـ چهار طایفه که با هم اختلاف دارند, کدام زبان شان نزدیک تر به زبان اهل عصمت است و کدام زبان شان نزدیک تر به وحى است…
من مقصودم این است که در بین همه این طوائف, اشخاص منزه بودند و این اختلافى که در مدرسه حاصل شده است که گاهى اخبارى, اصولى را تکفیر مى کند و اصولى هم اخبارى را تکفیر مى کند, با این که مطلب شان دو تا نیست, آنها[فلاسفه و عرفا] هم دو تا نیست.)94
مجله حوزه با مدارک روشن, ثابت کرد: بخش عمده تکفیرها علیه عالمان متعهد و جریانهاى انقلابى و اثرگذار از غرض ورزى و بداندیشى ریشه گرفته است.
مجله حوزه, افزون بر تبیین جایگاه فلسفه در علوم و معارف اسلامى, در شماره اى ویژه, افکار ملاصدرا را به بوته بررسى نهاده و در حد توان, اندیشه هاى وى را نمایانده و دیدگاه خرده گیران و ناقدان اندیشه هاى وى را نیز طرح کرده است.
در این پژوهش, از تحریفها و برداشتهاى نادرست از اندیشه هاى ملاصدرا پاسخ داده شده است.95
مجله حوزه, در نمایان و بررسى اندیشه ها و راه و رسم سید جمال الدین اسدآبادى نیز, به پژوهشى گسترده دست زد و روشن ساخت. سید جمال در اسلام ذوب شده است ودر راه تعالى مسلمانان و معرفى اسلام ناب, از جان مایه گذاشت.
مجله با ارائه بحثهاى تاریخى روشن,نشان داد سیّد جمال فرزند حوزه و رشد یافته دامن علماى بزرگ شیعه است. و با مدارک و اسناد نشان داد:
او نه تنها با گروه ها و فرقه هاى منحرف و بابیت میانه اى نداشته است, که مهم ترین نقد سخنان باب در جهان اسلام و عرب, از سوى سید انجام گرفته است.
اندیشه هاى ژرف او در معرفى اسلام راستین سدّى پولادین بر راه الحاد و انحراف, استوار داشت.
شیوه و رفتار پیامبرانه او, در رفتار با جوانان و صاحبان فکر و اندیشه و سیاسیون دگرگونى ژرفى در بین امت اسلامى آفرید و مردم را به سوى اسلام و مکتب اهل بیت متوجه ساخت.
شگفت نیست که اندیشه و رفتار و مشى او, چنان اثر بگذارد که یکى از علماى اهل سنت مشتاقانه به تفسیر و شرح نهج البلاغه امام على اهتمام ورزد. محمد عبده, وقتى ذهن و فکرش روشن و به این کار مهم همت ورزید که با سیّدجمال آشنا شد و از مکتب فکرى او بهره برد. این سرآغازى بود براى نشر اندیشه ها و معارف شیعه در دیار مصر.
مجله روشن کرد که سیّد جمال, براستى پاکنهاد, فرزانه, اطلاح طلب, مبارز نستوه علیه استعمار و استبداد بود.
اندیشه هاى آزادى خواهانه او, دگرگونیهاى ژرفى آفرید که حرکتها و حماسه هاى آ ن زمان و زما نهاى بعدى, بى گمان از روشنگریهاى آن مصلح بزرگ اثر پذیرفته بودند و عامل بروز و ظهورشان آ ن اندیشه هاى تابناک بود.
دست پروردگان او, جنبش مشروطه را پدید آوردند و همه نقش آفرینان در آن حماسه بزرگ, به پیمودن راه سید جمال افتخار مى کردند.)96
این درباریان مستبد قاجار بودند که براى از اثر انداختن موضع گیریها و سخنان آزادى خواهانه, روشنگر و ضد استعمارى و استبدادى سیّد, شخصیت مذهبى و دینى و هدفهاى انسانى ـ اسلامى او را زیر سؤال بردند و در اذهان عوام او را نامسلمان جلوه دادند.97
رویارویى بدخواهان با فتواى میرزاى بزرگ
میرزاى شیرازى, با حرکتى که آفرید, زیبایى و شکوه فتواى مرجعیت شیعه را نمایاند. این, همان چیزى بود که استعمار از آن سخت واهمه داشت و نمى خواست که در ذهنها ماندگار شود و شیعیان در برهه هاى حساس, چشم به فتواى عالمان خود بدوزند.
از این روى, وقتى در تاریخ ایران به جست و جو برمى خیزیم مى بینیم پس از تخریب و تحریف چهره عالمان اثرگذار و نقش آفرین در جنگهاى ایران و روس, بیش ترین تخریب گرى را درباره رهبر جنبش تنباکو و فتواى او داشته است.
درباریان قاجار, زخم خورده از شکست سیاسى و اجتماعى و حیثیتى در جنبش تنباکو و فتواى میرزاى بزرگ, سخت به تلاش برخاستند, تا به گونه اى, جایگاه والاى فتواى میرزا را در هم بکوبند و آن را خلاف مصالح کشور بنمایانند.
درباریان و تاریخ نگاران دربارى, براى از میان بردن اثر مثبت فتواى میرزا, همداستان شدند:
زمانى شایع کردند: دست روسها در پشت صحنه بوده و میرزا, با پشتگرمى تزار روس, با بریتانیا درافتاده و به مبارزه برخاسته است.98
ییحیى دولت آبادى و فریدون آدمیت, پیامدهاى مثبت و افتخارآفرین مبارزه روحانیت را با کمپانى رژى, انکار کرده و بر آن شده اند که به مردم القا کنند: این حرکت, براى مردم ایران زیانبار بوده است.99 و اینان, حتى فتواى میرزا را جعلى خوانده اند.100
مجلّه حوزه که همیشه در پى بازتاباندن نقش علماى بزرگ در تاریخ ایران و تشیع بوده است, در شماره اى که به میرزاى شیرازى ویژه کرده, روشن اندیشى, نگرش دقیق و زمان شناسى او را نمایانده و در شماره اى که به زندگى سیاسى, علمى و برجستگیهاى اخلاقى او ویژه کرده, از نقش ضد استعمارى حرکت او سخن گفته است و روى این نکته انگشت گذارده که آن حرکت شورانگیز سالها, راه نفوذ فرهنگى و نظامى استعمار را بر ایران بست و اگر حاکمان قاجار از خرد, سیاست, درایت, بینش و تدبیر برخوردار مى بودند و در عیش و نوش به سرنمى بردند, ورق برمى گشت و انگلستان براى همیشه, سرزمین ما را ترک مى کرد که از سیلى فتواى میرزا گیج شده بود و راه برون رفت از باتلاق خود آفریده رانداشت.اما حکومت گران خائن راه برون رفت را به او نشان دادند و آن, توطئه علیه روحانیت و علماى دین بود و این که حرکت میرزا در تحریم تنباکو و مخالفت با قرارداد رژى به ضرر ایران تمام شد!
این در حالى است که روشن اندیشان و آگاهان بى طرف و غیروابسته گفته اند:این فتوا کمر یک کمپانى خارجى را شکست و نیز از نقش بنیادین جنبش تنباکو در تاریخ ایران, آگاهاندن و بیدار کردن مردم سخن گفته اند و آن را سرآغاز جنبشهاى بزرگ دیگر برشمرده اند.
جلال آل احمد مى نویسد:
(وقتى میرزاى شیرازى با یک فتوا به تحریم تنباکو امر مى دهد, به اتفاق رأى همه نویسندگان تاریخ مشروطه, کمر یک کمپانى خارجى را مى شکند.(رژى))101
این که چرا روشنفکران غرب زده, با این جنبش درافتاده و آن را سخت مورد حمله قرار داده اند, مجله حوزه در مقاله:(تاریخ نویسان دربارى و نقش روحانیون در نهضت تنباکو) از این پرسش پاسخ گفته و ابعاد حرکت تاریخ نگاران دربارى و روشنفکران وابسته را علیه میرزا و فتواى او, باز گفته است:
(چرا آدمیت و امثال وى تلاش کرده اند, که حوادث و رخدادهاى تاریخى را به گونه سانسور شده و آمیخته با تحریف بازگو کنند؟
وابستگى و دل بستگى آنان به غرب و تاج و تخت شاهان و در نتیجه دشمنى با اسلام و روحانیت, از انگیزه هاى آنان در تحریف و سانسور تاریخ است. استعمارگران که بر سر راه نفوذ خویش در کشورهاى اسلامى, خود را با اسلام و عالمان اسلامى رویاروى دیدند, مبارزه با اسلام و علماى اسلام در رأس برنامه آن قرار گرفت.)102
تشنگان قدرت یا شیفتگان خدمت؟
قدرت, عنصرى است سودمند و در عین حال, اگر درست به کار گرفته نشود, زیانبار. یعنى اگر در راه عدالت و خدمت به مردم به کار آید سودمند و اگر در راه ستم از آن استفاده شود, زیانبار خواهد بود. اسلام, قدرت را ابزارى براى اجراى عدالت و اصلاح جامعه مى شمارد که در سایه آن به احکام خداوند عمل شود و ستمکار, نتواند به دیگران ستم کند. از این روى صالحان بایستى براى به دست گرفتن شریانهاى جامعه و اهرمهاى قدرت, پیش قدم شده و راه را بر بدکاران و افزون طلبان ببندند.
چه سرشت دین ستیزان و مستکبران, با تمامت خواهى شکل گرفته و همه قدرت و ثروت را از آن خود مى خواهند و جز اراده و خواست خود, رقیبى را برنمى تابند.
افزون طلبان در طول تاریخ, براى دور کردن دینداران و عدالت طلبان از نزدیک شدن به کانون قدرت و در دست گرفتن آن, چنین وانمود کرده اند:دین و دیانت شریف تر از آن است که به سیاست آلوده گردد و بر مؤمنان شایسته است خود را از آ ن دور بدارند.
در مرحله دیگر, مفسدان و شیفتگان قدرت, امامان و عالمانى را که براى در اختیار گرفتن قدرت و حکومت قدم برداشته اند, به دنیاطلبى متهم ساخته و در عرصه دیگر براى بدبین کردن مردم به آ نان, آنان را به ناکارآمدى و ناتوانى در استفاده از ابزار قدرت متهم ساخته اند.
امویان و عباسیان, تلاشهاى اهل بیت را براى بازگرداندن حکومت به جایگاه شایسته خود, قدرت طلبى وانمود مى کردند.
امیرمؤمنان درباره این شگرد تبلیغاتى رقباى خود فرموده است:
(فَان اَ قُل یقولوا حرصَ على الملک و ان اسکت یقولوا جزع من الموت)103
اگر لب به اعتراض گشایم, گویند آزمند ریاست است و اگر خاموش شوم گویند از مرگ مى ترسد.
امام در فرازى دیگر مى فرماید:
(کسى مرا گفت: اى پسر ابوطالب تو به خلافت سخت آزمندى؟ گفتم: این شما هستید که با آن که از آن دورتر و بیگانه ترید, بدان حریص ترید. و من به آن نزد یک تر و شایسته ترم. من حق خود را خواهم و شما نمى گذارید.)104
زمامداران نالایق نیز, هماره علمایى را که براى اجراى احکام خدا سعى در استفاده از قدرت داشتند, متهم به دنیاطلبى و دخالت در کار دیگران مى کردند.
حجة الاسلام شفتى که در روزگار فتحعلى شاه داراى مکانت اجتماعى چشم گیرى بود و به اجراى حدود الهى دست مى زد, از سوى حکومت گران و تاریخ نگاران دربارى و روشنفکران, به قدرت طلبى و دخالت در کار دولت متهم شده است.105
میرزاى شیرازى نیز, که در آن فتواى تاریخى تحریم تنباکو, استعمار انگلیس و حکومت استبدادى ایران را به گرداب اعتراضها و انتقادهاى مردم فرو برد و بینى شان را به خاک مالید,از سوى درباریان قاجار و نیز تاریخ نگاران دربارى, به قدرت طلبى و دخالت در کار سیاستمدارن متهم شده است و افزون بر این, این دسته از شبه روشنفکران معاصر درصددند کارنامه مبارزه علیه کمپانى رژى را ناکار آمد جلوه دهند.106
سید عبدالله بهبهانى, آقا نورالله اصفهانى و علماى دیگر دوران مشروطه, که در خط مقدم علیه مبارزه با بى عدالتى بودند, از سوى مخالفان, زیاده خواه خوانده مى شدند.
نویسندگان دربارى فعالیتهاى سیاسى و اقتدار شهید مدرس را, در مجلس دوم و سوم برنتابیده و او را قدرت طلب مى خواندند.
شاه تلاش امام خمینى را براى به دست گرفتن حکومت, حرکتى برخلاف قاعده و زیّ روحانیت وانمود مى کرد.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى, رقباى روحانیت و علما درصدد بودند که اینان از اداره کشور فاصله بگیرند و حضور علما را در عرصه قانونگذارى, مدیریت قضایى و گاه اداره کمیته هاى انقلاب, برخلاف شؤون روحانیت مى خواندند.107 و جبهه ملى, که اعضا و هوادارانش, سخت شیفته قدرت بودند و چشم به کرسیهاى دولت, مجلس و قوه قضائیه داشتند, شهید بهشتى و دیگر یاران امام را که در کار اداره کشور بودند و قدرت مندانه و باکیاست کشور را اداره مى کردند, قدرت طلب مى خواندند. 108
مجله حوزه, درباره مبانى قدرت و حکومت, سخن بسیار دارد در این مباحث روشن کرده است: اجراى فرامین دین و مبارزه با ستم و تجاوز از وظایف شرعیّه و عقلانیّه علماى دین است. اجراى شریعت و برپاکردن عدالت اجتماعى, بدون قدرت و حکومت ممکن نیست و با گوشه گیرى و انزوا نمى توان به وظایف بزرگ و دشوار, جامه عمل پوشاند و دخالت افراد ناکارآمد و یا ناپارسا در این حوزه ها دست اندازى به حوزه مسؤولیت افراد شایسته است. هرجا دانشمندان فرزانه و حکیمان خردمند در عرصه مدیریّت اجتماعى حضور داشته اند, کامیاب تر از دیگران بوده اند اگر در این راه آسیبى رخ داده است به دلیل کارشکنى زمامداران خودسر و فرصت طلبان نفوذى بوده است.
اقتدار ایران اسلامى در طول تاریخ, مدیون تلاشها و حرکتهاى اجتماعى و سیاسى علماى دین بوده است. مجله, به شبهه افکنیهاى مخالفان در این عرصه ها پاسخ داده است.
ایران, در دوره قاجار, با سه بحران: استبداد داخلى, استعمار و مداخله فرهنگى و سیاسى کشورهاى غربى و تهاجم نظامى روس روبه رو بود و علماى دین براساس شواهد روشن تاریخى, در هر سه عرصه, نقش عدالت خواهانه و بیگانه ستیزى خود را به خوبى ایفا کرده اند.
به هنگام اشغال قفقاز ایران از سوى روسیه تزار, ده ها نفر از علماى بزرگ چون: سید محمد مجاهد, ملا احمد نراقى و…براى دفع تجاوز روسیه و دفع ستم از مردم در نبرد شرکت کردند. در این راه رنجها به جان خریدند. پس از ناکام ماندن ارتش ایران در پس گرفتن زمینهاى اشغال شده, دربار قاجار, با جابه جا کردن صحنه ها, مزوّرانه بر خیانت امراى ارتش و هم پیمانان اروپایى ایران, سرپوش نهاد و شکست را به پاى دیگران, از جمله علماى دین نوشت و در دوره پهلوى, براى استفاده هاى سیاسى و شست وشوى مغزى جوانان, بر دروغ پردازیهاى مورخان قاجار شاخ و برگ داده شد.
مجله حوزه, با دقت, به روشن کردن نقطه هاى تاریک تاریخ آن دوره پرداخت و زمینه هاى نبردهاى ایران و روس را بررسى کرد و عملکرد عالمان از جمله, ملا احمد نراقى را, در جنگ اول و دوم روس, به بوته نقد و بررسى گذاشت. در این پژوهش, با ارائه مدارک موثق تاریخى و گفته هاى شاهدان صحنه, ثابت کرد علماى دین, در پاسخ دادخواهى مردم ستمدیده قفقاز و دعوت رسمى کارگزاران دولت, به صحنه آمدند و پیروزیهاى اولیه ارتش ایران, در نبرد با روسها, مدیون فتاوى جهادیه و حضور علماى دین در جبهه بود. این سستى و شاید خیانت سران ایرانى و سیاستمداران اروپایى بود که تلاشهاى ارتش را در نخجوان و گرجستان و ارمنستان ناکام گذاشت.109
مجله حوزه در پاسخ اتهام روشنفکران بر علماى دین, به دخالت در سیاست و اجراى حدود شریعت, در مقاله هاى متعدد, شرح داده است: اجراى حدود الهى و مجازات تبه کاران, وظیفه همه مسلمانان بویژه علماى دین است. سید شفتى و همانندان او در ادب کردن بدکاران و بَزَه پیشگان, برابر وظیفه شرعیه خود رفتار کرده اند, چه کارگزاران قاجار, بر اثر سهل انگارى و تسامح و یا ترس از انتقاد سفارتخانه هاى غربى, جرأت مجازات بَزَه کاران را نداشتند, این علماى مقتدرى چون: کلباسى و شفتى و …بودند که با استفاده از نفوذ و جایگاه اجتماعى و مردمى دست به کار شدند و به اجراى حدّ پرداختند و یا با بیرون کردن کارگزارى تبه کار, به حمایت از مظلومان برخاستند.110
در اصل یکى از مصداقهاى بارز جهاد, مبارزه با ستم است111 و علماى دین از شایسته ترین افراد این عرصه.
دفاع از عالمان روشن اندیش مشروطه
جنبش مشروطه, از مهم ترین حرکتهاى دینى و عدالتخواهانه آغاز سده معاصر به شمار مى آید. اگر از همه ظرفیتهاى آن استفاده مى شد, چون دینى بود و پایگاه دینى داشت, مى توانست تحوّلى بزرگ در کشورهاى اسلامى پدید آورد و ایران را در جایگاه والاى فرهنگ, تمدّن و معنویت در دنیاى معاصر قرار دهد. ولى رقباى علماى دین, بریتانیا, روشنفکران سکولار و درباریان, براى خارج کردن این جریان اثرگذار و روشنگر از دست علماى دین, دست به کارشکستن صولت آنان شدند.
مجله حوزه, در شماره هاى گوناگون, بویژه در ویژه نامه اى که به مشروطه و نقش عالمان دین پرداخت, زوایاى گوناگون حرکت مشروطه را نمایاند و چگونگى دفاع از علماى دین را هم در شماره هاى گذشته که کارنامه مجله به بوته بررسى نهاده شد, به اطلاع اهل تحقیق رساند. از این روى, در این جا بر آن نیستیم که به شرح در این مقوله سخن بگوییم و فقط به خاطر پیوستگى بحث و اشاره به تمام حلقه هاى مهم تاریخ معاصر که در مجله, در طول بیست و اندى سال, به بحث گذارده شده,به گوشه هایى از دفاع مجله از علماى مشروطه, اشاره مى شود.
مجله حوزه به خوبى نمایاند و روشن کرد: روشنفکرى در ایران بیمار به دنیا آمده است و داراى اندیشه اى تاریک و مغزى علیل است و بسیار مرعوب و هراسناک از موضع گیرى علیه قدرتهاى بزرگ, از ین روى, نمى توان در حرکتهاى بزرگ به این جریان اعتماد کرد.
در مشروطه, این جریان حتى به کسانى که به رویارویى با آن برنخاسته بودند, و به گونه اى با جریان روشنفکرى براى پیاده کرانِ مشروطه, هماهنگ بودند, جفا کرد.
مجله حوزه, به دفاع از علمایى که به ناروا مستبد و تاریک فکر خوانده شده بودند در شماره هاى ویژه پرداخت و زوایاى قضیه را روشن کرد.و در برابر اتهامهایى که در همان دوره و دوره هاى بعدى به علماى مشروطه زده شده بود, به روشنگرى دست زد و نقش بیدارگرانه, روشنگرانه آنان را به روشنى بازگفت و این اصل را در زندگى علماى دین, برجسته ساخت که: علما, به هدف انجام تکلیف الهى, همیشه به عرصه هاى سیاسى ـ اجتماعى وارد مى شوند.
اگر این اصل در پیشدید تاریخ نگاران و روشنفکران قرار مى گرفت, شاید اگر اهل انصافى در بین آنان پیدا مى شد, به گونه دیگر درباره علماى مشروطه قضاوت مى کردند.
اگر علماى دین, به زعم شمارى از روشنفکران و تاریخ نگاران, هدف شان از رهبرى مردم در عرصه کار و زار مشروطه فرو نشاندن عطش قدرت بود, چرا انگلستان و روشنفکران قدرت طلب, به مبارزه با آ نان برخاستند. به جاى مخالفت, مى توانستند از همان زبانى که آنان مسائل را مى فهمیدند,یعنى قدرت و دادن امتیاز, آ نان را ساکت کنند.
این که انگلستان و روشنفکران, با علماى دین به مخالفت برخاسته اند, معلوم مى شود که علماى مشروطه موضعى گرفته اند که صددرصد با هدفهاى استراتژیک آ نها, ناسازگار بوده است و انگلستان به هیچ روى نتوانسته از در مادى وارد شود و با آنان به گفت و گو بنشیند, زیرا اگر علما قدرت طـلب و در پى دنیا بودند و این دَر براى گفت و گو باز بود, نیازى نبود انگلستان راه هاى دشوارترى را بپیماید, تا به اهداف خود برسد.
آن عنصر حرکت آفرینى که علما را به صحنه آورده بود, دین بود و تکلیفى که دین بر دوش آنان مى گذارد. این تکلیف بود که آ نان را از کارهاى علمى و عرصه هاى دانش پژوهى, به صحنه مبارزه با استعمار و استبداد کشاند.
هدف علمایى که نهضت عدالتخواهى را پایه گذارى کرده بودند, اسلامیت حرکت و استقلال ایران بود. همان چیزهایى که انگلستان و روشنفکران و درباریان با آن میانه اى نداشتند, اینان اگر استقلال ایران را هم مى خواستند, در پرتو توجهات و مرحمتها و آقایى و سرورى بریتانیاى کبیر خواهانش بودند.
انگلستان نه اسلامیت جنبش مشروطه را مى خواست و نه استقلال ایران را. او به بهانه مشروطه و با علم کردن پرچم مشروطه خواهى و دادن آن به دست ایادى خود, بر آن بود که اسلامیت را از صحنه حرکت پاک کند و شور استقلال طلبى را خاموش سازد. از این روى, باید شخصیت نقش آفرینان در حرکت را در هم مى کوبید و آنان را با اتهام از صحنه بیرون مى راند.
مردم, چون علما را, خدا باور و خداجو مى دانستند و از قدرت طلبى و دنیامدارى برکنار, دور آنان حلقه زده بودند. این را انگلستان خوب مى دانست. از این روى براى جدا کردن مردم از علما, دقیقاً روى همین نکته انگشت گذارد و شایع کرد علماى در عرصه مشروطه, براى قدرت و دنیا, علیه استبداد و استعمار تلاش مى کنند.112 اینان افراد قدرت طلب هستند. این سخن و تهمت در نشریه ها و کتابها راه یافت و حتى سالهاى بعد, در دوران رضاخان از این حربه, که احساس مى کردند کارآمد است استفاده کردند.
از جمله کسانى که در نهضت مشروطه, از سوى بدخواهان به قدرت طلبى متهم شد,113 و در پاره اى از نشریه هاى آ ن دوران,به طنز, شاه لقب گرفته بود, آیت الله بهبهانى, از رهبران بزرگ مشروطه بود.
عالم دلیر, آزادیخواه, مردمدار و طلایه دار حرکت مشروطه, که در وقت به توپ بستن مجلس شوراى ملى, تاپاى جان ایستاد و ننگ پناهنده شدن به سفارتخانه هاى بیگانه را نپذیرفت و هماره پشتیبان مجلس شوراى ملى بود که به اعتراف یکى از تاریخ نگاران:
(بهبهانى, مردى بود شجاع و بردبار و با عزم و قوت قلب, فهیم و آشناى به سیاست. چون راهى را در پیش مى گرفت, بدون تردید و سستى, با جوانمردى و شهامت پیش مى رفت. کلمه تسلیم و تمکین در قاموس زندگى بهبهانى نبود. هیچ وقت سستى و زبونى از خود نشان نداد.)114
روشن است که این گونه کسان, با این ویژگیهاى برجسته, هیچ گاه نمى توانند مورد پسند استعمار و ایادى آن باشند. استعمارگران, به دنبال رجّاله هاى زبون و بزدل هستند که به سادگى مرعوب شوند و در کمند نان و نام در آیند و دستورات آنان را بى چون و چرا بپذیرند.
در رویارویى با تحریف گر ان نهضت جنگل
مجله حوزه, وظیفه خود مى داند که از حرکتهاى استقلال طلبانه, اسلام خواهانه و مردمى, در برابر جریانهاى مخالف, بدخواه, کینه ورز و تحریف گر, بایستد و واقع نمایى کند.
نهضت جنگل, به خطر حماسه اى که آفرید و شورى که انگیخت, مورد بغض و کینه بدخواهان دربارى, روشنفکران وابسته و استعمارگران قرار گرفت.
مجله حوزه, پس از دقت روى اتهامهایى که به میرزا کوچک خان جنگلى زده شده بود, پیش از هرکارى و پژوهشى زوایاى زندگى او را کاوید و در دو شماره به شناسایى قبله و قبیله میرزا پرداخت و آن گاه به پرسشها, تحریف گریها درباره شخصیت و راه و رسم بنیان گذار نهضت استقلال طلبانه, ضد بیگانه و مردمى جنگل, پاسخ گفت.
مجله, در پژوهشى بى طرفانه, با استفاده از اسناد و مدارک معتبر,نشان داد: برخلاف تبلیغات درباریان رضاخان, که او را مارکسیسم و تجزیه طلب مى خواندند و ماجرا را بر افراد بى خبر و ناآگاه از زد و بندهاى پشت پرده سیاست و قدرت, مشتبه جلوه دادند.115 ثابت کرد میرزا کوچک خان, پرورش یافته حوزه است. او در حوزه هاى علمیه تهران و رشت, توشه و بهره علمى و معنوى گرفت آن گاه به عرصه مبارزه با ستم پیشگان و استعمار برخاست. در نهضت مشروطه نقش آفرید و در فتح تهران از طلایه داران حرکت بود, ولى وقتى دید مشروطه از مسیر خود منحرف شده, با گروهى از جوانان مؤمن و پرشور خطه شمال, تشکیلاتى را بنیان گذارد که از تجزیه کشور جلوگیرى کند و دست غارتگران بین المللى و خانهاى محلى را از سر رعیت کوتاه سازد. مجله در بررسیهاى دقیق روشن کرد: همکارى موقت وى با بلشویکها و هواداران شوروى در آ ن خطه, نه از سر دلبستگى به جنبش بلشوکى که از روى مصلحت و براساس یک سیاست راهبردى دقیق و همه سویه سرچشمه مى گرفته است. آ ن چه او را برانگیزانده بود, عدالتخواهى بود که از قرآن سرچشمه مى گرفت. وى در عین احترام به مالکیت فردى, به تلاش برخاست دست غارتگران را از اموال عمومى و کشاورزان شمال کوتاه کند که موفق شد, از این روى در بین مردم محبوبیت پیدا کرد و مردم به شدت به او ابراز علاقه مى کردند هم روح عدالتخواهى که داشت و هم به خاطر پاى بندى به ارزشهاى والاى اسلامى او, هیچ گاه خود را پیرو مرام بلشویکى نمى دانست, بلکه او همه راه و مرام خود را از مکتب على(ع) آموخته بود. این که بر آ ن شد تا دست غارتگران را از اموال عمومى و کشاورزان کوتاه کند, از نهج البلاغه116 آموخته بود, نه از نوشته هاى بى بنیاد مارکسیستها. شعارهاى عدالتخواهانه بلشویکها, مبارزه آ نان علیه تزارهاى ستم پیشه, ادعاى آنان در جانبدارى از جنبشهاى آزادى بخش جهان و این که چشمد اشتى به خاک ایران ندارند و بر آ ن هستند در اولین فرصت قراردادهاى تحمیلى دوره تزار بر ایران را لغو کنند…میرزا را به این انقلاب نوپا امیدوار ساخت, ولى بعدها با رفتارى که بلشویکها از خود نشان دادند در مخالفت با ارزشهاى اسلامى و بى اهمیتى به جان و مال مردم, از آنان روى برگرداند و دریافت نمى تواند با همکارى آنان حرکتى را سامان بدهد و درد و رنجى از روى دل مردم کشورش بردارد.
این روى برگردانى آسان نبود, به قیمت جان اش تمام شد. مارکسیستها به وى خیانت کردند و بر اثر این خیانت, به چنگ عمال رضاخان افتاد و به شهادت رسید.117
بیان نقش حوزه نجف در مبارزات ضداستعمارى
در پى هجوم بریتانیا به عراق در جنگ جهانى اول, حوزه نجف به رهبرى میرزا محمد تقى شیرازى, مبارزه اى گسترده و کار ساز علیه اشغالگران آغاز کرد. این مبارزه با اوج و فرودهایى فراوان, تا استقلال عراق ادامه داشت. بر اثر سهل انگاریهاى نیروهاى خودى و جوّسازیهاى رقباى حوزه, فرصت طلبان به کانونهاى قدرت راه یافتند. حزب بعث عراق, پس از کودتا براى تثبیت موقعیت خود, به تحریف تاریخ دست زد. بعثیها, تاریخ سازى را رویه خود ساختند. در جراید و کتابهاى درسى تاریخى, به نسل نوخاسته وانمود کردند: حزب بعث وارث اصلى انقلاب عراق است و رهبرى جنبش ضداشغالگرى در دست روشنفکران بغداد بوده است, نه حوزه نجف.118
مجله حوزه در بیان نقش حوزه نجف در استقلال عراق. چندین پژوهش به انجام رسانیده است. در چندین مصاحبه با آگاهان و کسانى که به کانون حرکت نزدیک بوده اند, مانند آیت الله اراکى, محمد رضا طبسى و…تلاشهاى علماى بزرگ, مانند سید محمد تقى خوانسارى,119 خالصى, سید ابوالحسن اصفهانى,120 میرزا محمد تقى شیرازى, کاشانى و…را به ثبت رسانده است.
آیت الله اراکى, در مصاحبه با مجله حوزه مى گوید:
(وقتى استعمارگر پیر, یعنى انگلستان, به قصد تجزیه ممالک اسلامى و تفرقه بین مسلمانان, علیه ملت اسلامى وارد جنگ شده بود, مرحوم آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى, حکم دفاع صادر فرمودند و در آن زمان, بویژه در منطقه بین النهرین و عراق کم تر خانه, یا تجارت خانه و یا کتابخانه اى بود که عکس مرحوم آیت الله شیرازى در آن نباشد. در آن عکس, مرحوم میرزا در حال نوشتن بود. در پایین این عکس, نوشته شده بود: الامام الشیرازى یکتب حکم الدفاع العمومى. از این حکم, استقبال خوبى شد.اکثر بزرگان حوزه لباس رزم پوشیدند و به دفاع از اسلام برخاستند. یکى از بزرگان نجف, که از شاگردهاى مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانى بود,نقل مى کرد: در آن زمان, مدتى آیت الله کاشانى را ندیدم. تا این که روزى آ قاى کاشانى را دیدم که دو ردیف فشنگ بسته و یک تفنگ هم به دوش انداخته بود.)121
مجله حوزه, افزون بر این که از حضور و نقش آفرینى علما در نهضت عراق, در برابر کتمانهاى حزب بعث و وابستگان به این حزب, براى آگاهى طلاب و ثبت در تاریخ, روشنگرانه و با تکیه بر مدارک سخن گفت و مطالبى را به رشته تحریر درآورد, پژوهشهاى مستقلى نیز درباره مبارزات علماى نجف در راه استقلال عراق به انجام رساند122 و با شرح پایمردیها و مقاومت علماى عر اق, به تلاش برخاست ذهن طلاب را روشن کند و گامى در زدودن اثر تخریبى تحریف رویدادهاى مهم آن دیار بردارد و آشکار سازد,123 علماى دین, پیروان مکتب اهل بیت, همیشه و در هر کجا, از استقلال سرزمینهاى اسلامى به دفاع برخاسته اند, ولى به خاطر پاره اى از بى تدبیریها, سهل انگاریها, بى توجهى ها و ناهماهنگیها و تفرقه ها, ثمره تلاش آنان را دیگران چیده و به نام خود به ثبت رسانده اند.
دفاع از قهرمان آزادى
شهید مدرس: به شیوه ناجوانمردانه اى از سوى قلم بمزدان بدخواه, مورد تهاجم قرار گرفته است. خواجه نورى و یحیى دولت آبادى, موضعگیریها و فعالیتهاى سیاسى مدرس را, از سر خودخواهى و قدرت طلبى دانسته اند.124
تاریخ نگاران و نویسندگان دیگر از برابر مبارزات سیاسى و شهادت او, خاموش گذشته اند. دهخدا, در لغت نامه, اشاره اى به شهادت این مرد بزرگ نکرده است, مبانى فکرى و اندیشه هاى اجتماعى و عملکرد مدرس, هماره مورد توجه مجله حوزه بوده است. در نگاه مجله اندیشه هاى شهید مدرس براى پى ریزى جامعه اسلامى, مى تواند الگوى بسیار روشنى باشد. هر کس و گروه بخواهد ایران مستقل را پى بریزد, مدرس و حرکت استقلال طلبانه او از بهترین الگوهاست. مقاومت سرسختانه او در برابر دولتمردان و گردن فرازان, برخاسته از خودخواهى و غرورنفسانى نبود, بلکه برخاسته از باور و اعتماد به نفس او بود. او در برابر توده مردم, فروتن بود و در برابر گردن کشان, بسان کوه استوار مى ایستاد. راه نفوذ فرصت طلبان و مستبدان را بر خود بسته بود. آزادى و دلیرى با رو ح او آمیخته بود. آن رادمرد از ترس و زبونى نفرت داشت. او براى رسیدن به دنیا پا به سیاست ننهاده که به دنیا سخت بى اعتنا بود.
مدرس سیاست را عین دیانت مى شمرد و بر هر عالم دینى واجب مى شمرد که براى احیاى دین خدا و عدالت اجتماعى به میدان بیاید.
مجله حوزه, همیشه تلاش کرده این الگوى راستین را فراروى طلاّب و اهل فضل و جویندگان کمال قرار دهد و از سخنان و موضع گیریهاى او براى ساختن ایران کمک بگیرد و طلاب را برانگیزد به میدان بیایند و از انزوا بپرهیزند و انزوا و حضور مکرر در مکرر در درسها را دلیل بر فضل نینگارند, بلکه عرصه دارى در اجتماع و بهره مندى از دانش خود را مهم بشمارند و با دانش خود, امنیت قضایى جامعه را فراهم سازند و از زبان مدرس نقل کرد:
(مدرس اهل فضل و طلاب با استعداد را تشویق مى کرد که: در عدلیه یا وزارت معارف استخدام شوند و مى گفت اگر شما نروید و کوتاهى کنید, نااهلان جاى شما را مى گیرند. دستگاه قضایى هرج و مرج و مملکت دچار عدم امنیّت مى گردد. و وقتى مملکتى امنیت و آسایش نداشت, هیچ چیز در آن مملکت وجود ندارد.)125
در لا به لاى مصاحبه ها و مقاله هاى مستقل پژوهشى خود نیز اندیشه هاى پویاى مدرس را فراروى اهل نظر گذاشت. 126
در مقاله مدرس و تاریخ و پژوهش, مدرس و اصلاح حوزه ها,127 جایگاه علمى و مکانت معنوى مدرس را در حوزه ها و برنامه او را براى اصلاح حوزه ها به روشنى بیان کرد, به امید این که مدیریت حوزه هاى علمى, از این الگوى روشن, راستین و بى غش و زلال بهره ببر ند.
در رویارویى با تحریف گران شخصیت و اندیشه امام
اقتدار و پیروزى انقلاب اسلامى, به رهبرى امام خمینى, شوک و ضربه بزرگى به مکتبهاى الحادى و لیبرالیستى که داعیه رهبرى فکرى و علمى جهان را داشتند, وارد ساخت. مستکبران, که جز خود را برنمى تابیدند, با این حرکت نوپا,به دشمنى برخاستند و از هیچ ابزارى براى به زانو درآوردن و جلوگیرى از رشد و بالندگى آن خوددارى نورزیدند.
آمریکا, دست به جنایت آلود. به ترور و درو اثرگذاران در حرکت مردمى پرداخت. همزمان با ترور, به ترور شخصیت افراد نیز روى آ ورد و آن را در دستور کار خود قرار داد. خراب کردن چهره هاى اثرگذار و انقلابى, در سرلوحه برنامه هایش جاى گرفت.
امام, بیش از همه, آماج تیرهاى زهرآگین استکبار و شیطان بزرگ بود.
آمریکا, امام را متهم به قدرت طلبى,آزادى ستیزى کرد, تا مردم را از انقلاب اسلامى ناامید کند و جلوى گسترش آن را در دنیا بگیرد.
پس از استعفاى دولت موقت و ضرورت حضور بیش تر یاران امام در عرصه مدیریتى کشور, گروه هاى فشار بر تلاش خود علیه روحانیت افزودند, و اتهامها و نسبتهاى ناروا را یکى پس از دیگرى بر آنان وارد مى ساختند. در خارج از کشور نیز, مخالفان انقلاب, سلطنت طلبها, مارکسیستها, آمریکائیها و وابستگان به قدرتهاى بزرگ و کسانى که منافع خود را با پیروزى انقلاب از دست داده بودند, با استفاده ابزارى از جنایتکاران فرارى و بَزَه کاران, جنگ روانى گسترده اى را علیه امام و روحانیت به راه انداختند.
آیت الله نورى همدانى در مصاحبه با مجله حوزه مى گوید:
(بنده رفتم اروپا و سفر اول من دو ماه طول کشید. بعد که برگشتم عکسها و نوشته هاى فراوانى آورده بودم که چقدر رسانه هاى گروهى اروپا, مطبوعات شان علیه امام و انقلاب ما مطلب نوشته بودند. عکسهایى از حضرت امام, در حالى که شمشیرى به دستش است و حمله مى کند و…)128
پس از فتواى امام به ارتداد جبهه ملى و توهین کنندگان به حکم قصاص در قرآن و پس از اعلان ارتداد سلمان رشدى, به جرم توهین به پیامبر(ص),129 تبلیغات بدخواهان علیه اسلام و امام به اوج خود رسید.
پس از رحلت امام خمینى, گروهى از تجدیدنظر طلبان که حذف جایگاه قائم مقامى رهبرى را با منافع خود همسو نمى دیدند, به جمع مخالفان امام پیوستند و با تحریف عملکرد امام و رویکرد گزینشى با سخنان بنیان گذار جمهورى اسلامى, حرکت و اقدام داهیانه و خرد ورزانه آن مرد هوشمند و عالم بصیر را در عزل قائم مقام رهبرى, زیر سؤال بردند و از جمله چنین وانمود کردند: جریان مهدى هاشمى و برخورد آقاى منتظرى با امام, برخورد میان آزادى و استبداد بود و امام در جبهه دوم قرار دارد.130 این در حالى بود که آقاى منتظرى از افراد خشونت طلبى مانند مهدى هاشمى و منافقین دفاع مى کرد!
در دهه سوم انقلاب نیز, بار دیگر در عرصه جرائد, انقلاب اسلامى و امام و یاران از سوى شیفتگان لیبرالیسم غربى, به خشونت ورزى متهم شدند و عملکرد سالهاى آغازین نهضت را زیر سؤال بردند.
مجله حوزه از آغاز, خط امام را درست ترین راه اسلام و شریعت مى دانست و تحریف زدایى از چهره اصیل آن بزرگ را از رسالتهاى خود مى شمرد.
در اصل, یکى از برنامه هاى راهبردى نشریه حوزه, تبیین و شرح اندیشه ها و سیرت امام خمینى بود.
مجله از آن روى, روى اندیشه هاى امام انگشت گذاشت و به شرح و تفسیر و بازتاباندن آنها همت گمارد که اندیشه هاى آن بزرگ را تحوّل آفرین و زمین گیرکننده جریان مقدس مآبى روشنفکرى افراطى مى دانست.
مجله حوزه, افزون بر مقاله هاى پراکنده و متناوب در چندین ویژه نامه, مانند: شماره 32, 37, 38, 45, 85 و 86 و شماره 96 مبانى سیاسى و راه و رسم امام بررسى شده و از تحریف گریهاى دگراندیشان درباره امام و روحانیت پاسخ داده شده است.
مجله از باب ضرورت, به شمّه اى از نقش حوزه ها و علماى دین در پیروزى انقلاب اسلامى, دفاع از تمامیت ارضى, گسترش عدالت اجتماعى, دفاع از محرومان, ایجاد امنیّت, گسترش فرهنگ اسلامى, مبارزه با تجزیه طلبان, پرداخته است و منصفانه, به پرسشهاى مطرح درباره روحانیت و حضور روحانیون در عرصه هاى اجتماعى, پاسخ داده است.
در این نوشته ها, تأکید شده, دیدگاه امام و یاران در مدیریت کشور, بر استفاده از افراد مؤمن و متخصص استوار بوده و هر کس داراى این دو ویژگى بوده, از هر جریان و هر صنف, در اداه نظام اسلامى, شرکت داده شده است.
امام و روحانیت انقلابى, هیچ گاه جا را بر کسى تنگ نکرده و از آغاز استقرار نظام جمهورى اسلامى, تا جایى که ممکن بوده است از تواناییهاى افراد هوشمند و آگاه, در رفع نابسامانیها و گره گشایى از کار مردم, بهره برده اند.
مجله حوزه, در مقاله اى در پاسخ به کسانى که روحانیت را به عدم تخصص متهم مى کرده اند, یادآور شده است: کدام یک از رقباى روحانیت که روحانیان را براى اداره کشور مدیریت هاى سیاسى و فرهنگى, بى تجربه خوانده اند, سابقه اى در امور اجرایى داشته اند که روحانیون مسؤول, از آن بى بهره بوده اند؟
وانگهى به شهادت تاریخ و گواهى آگاهان منصف, روحانیت در دایره کارهاى مربوط به حوزه مسؤولیّت خود, از دیگر دست اندرکاران دقیق تر عمل کرده است:
(اداره انقلاب عظیم مردم…راندن و میراندن ضدانقلاب وابسته به شرق و غرب…سرکوب کردن تجزیه طلبان…خنثى کردن توطئه هاى آمریکا, اداره هشت سال جنگ و پیروزمندانه راندن دشمن از خاک مقدس ایران…کارنامه اى است درخشان و افتخارآفرین و حاکى از مدیریتى فوق العاده قوى)131
امام خمینى, فقیه بود و زبان اسلام, اندیشه و رفتارش با شریعت هماهنگى داشت.
امام, آیه جلال و جمال بود.132 راه هوس و افزون طلبى را بر خود بسته بود. در نگاه خدائیش, همه برنامه هاى شریعت, رحمت و لطف بود. و مهر و خشم خداوند راهى به سوى کمال و تعالى انسان به شمار مى رفت. احکامى مانند: جهاد, قصاص و حدود براى پاکیزه ساختن جامعه انسانى از هر گونه پلیدى و دنسى بود که جامعه هر چند گاه به آن آلوده مى شد.
در منطق امام, ولایت فقیه, زیباترین و با شکوه ترین نوع حکومت در روزگار غیبت است که مردم در سایه مهر آ ن, از آسایش, امنیت و فرهنگ زلال و ناب برخوردار خواهند بود و در آن به هیچ روى خشونتى دیده نمى شود, آن چه دارد و از آ ن مى تراود, مهرورزى است. زیرا اصل, اجراى قانون شریعت است و فقیه مجرى قانون خدا و پاسدار آزادى, کرامت و شرافت و عدالت در بین مردمان است و اگر ولى فقیه, سر از قانون بپیچد, ولایتى بر مردم نخواهد داشت:
(فقیه نمى خواهد به مردم زورگویى کند. اگر یک فقیهى بخواهد زورگویى کند, این فقیه دیگر ولایت ندارد.
اسلام است. در اسلام, قانون حکومت مى کند. پیغمبر اکرم, صلى الله علیه و آله و سلم, هم تابع قانون بود, نمى توانست تخلف بکند.
خداى تبارک و تعالى مى فرماید:
(اگر چیزى که من مى گویم تو بگویى, من تو را اخذ مى کنم… ولایت فقیه, ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودش. نظارت کند بر مجلس, بر رئیس جمهور که مبادا یک پاى خطایى بردارد…ولایت فقیه, ضددیکتاتورى است) 133.
امام, جز رضاى خدا, به هیچ چیز نمى اندیشید. خدمت به بندگان خدا را عبادت مى شمرد, عشق به خدا او را وادار کرده بود به این امر گردن نهد. قدرت او از ذخیره پایان ناپذیر پیوند با خدا برمى خاست, هدفهاى خود را نه از راه توسل به زور, بلکه از راه نرمى و مدارا و توجه دادن مردمان مؤمن به خدا و تکلیف پیش مى برد. با خداباورى و ایمان به راه, نگاه پرعطوفت و گفتار شیرین و کردار درست, دلها را تسخیر مى کرد و در چنگ مى گرفت.
برخورد امام با مخالفان نظام اسلامى کریمانه بود. وى, با موعظه و نیروى معنوى سدهاى بدبینى و خصومت و خشم را برمى داشت. به کجروان اندرز مى داد. گروه هاى مخالف را آ زاد گذاشته بود تا خواسته هاى خود را در جامعه منتشر سازند. بارها و بارها افراد و جناحهایى که علیه نظام , دست به سلاح برده بودند, بخشید و به آنان فرصت بازگشت داد.134
مجله حوزه,درباره جنگ تحمیلى و تحریف گریهایى که درباره آن انجام گرفته بود, دست به روشنگرى زدو با تکیه بر اسناد و مدار ک, نشان داد: ایران اسلامى, هیچ گاه آغاز گر جنگ نبوده, بلکه پس از حمله و یورش گسترده رژیم بعث, به دفاع از خود پرداخته است.135
امام در مبارزه مقدس ملت ایران براى دفع تجاوز, در پى صلحى پایدار بود و در برابر شعارهاى عوام فریبانه صدام, تأکید مى کرد که طرفدار صلحى است که متجاوز و آغازگر جنگ شناسایى شود و در دادگاه عدل اسلامى مجازات گردد, تا اندیشه تجاوز براى همیشه از سر متجاوزان بیرون برود و امنیت و آرامش به منطقه بازگردد وگرنه رها کردن متجاوز بدون نتیجه و تنبیه, او را بر تجاوزى دیگر تشویق مى کند,136 گذشت زمان درستى راه آ ن پیر روشن ضمیر را آشکار ساخت.
امام خمینى به پیروى از اسلام راستین, انگیزه هاى روانى و ا جتماعى افراد را در دین گریزى و یا انکار پاره اى از مسائل دینى, از نظر دور نمى داشت و بر این عقیده بود; اگر کسانى از روى ناآگاهى یا شرایطى ویژه,به دین پشت کنند, راه توبه براى ایشان باز است. امام جوانان را که از سر ناآگاهى رو به الحاد و مکتب کمونیزم رفته بودند, به اسلام فرامى خواند.137ولى برخورد امام با جبهه ملى شدید بود. زیرا جبهه ملى از روى آگاهى و به هدف دور کردن مردم از حقیقت در حکم ضرورى قصاص شبهه و تردید افکند و در سال 1360 ش. مردم را به مقاومت در برابر این حکم صریح قرآنى فراخواند. جبهه ملى, قصاص را خشونت و وحشى گرى خواند و در نتیجه, امام به جبهه ملى اعلام کرد: اگر به این سخن پاى بندى نشان بدهد و از این سخن برنگردد, مرتد است.138
ناسزا به پیامبران خدا نیز در نزد همه عقلاى جهان ناپسند و همه فقهاى اسلام آن را از موجبات ارتداد مى دانند. امام خمینى سلمان رشدى را که با پشتگرمى و تحریک غرب صهیونیزم جهانى با نوشتن کتاب آیه هاى شیطانى, به پیامبر اسلام(ص) اهانت کرد, مرتد خواند.جهان غرب در جانبدارى از او, با برافراشتن مشعل آزادى خواهى, احکام جزایى اسلام را خشونت آمیز خواند و ناسازگار با حقوق بشر و نظام اسلامى ایران را به مجازات و قطع رابطه تهدید کرد.
امام هیاهوى آمریکا و اروپا را بر سر حقوق بشر, دروغى آشکار خواند و با ارائه نمونه هاى عینى از حرکتهاى قهرآمیز و خشونت غربیان نسبت به مردم جهان سوم و مستضعفان جهان, آ نان را در پیشگاه وجدانهاى بیدار جهان رسوا نمود.139
امام بر این نکته بارها تأکید ورزید: غربیها از اسرائیل جنایتکار, که از هیچ گونه خشونتى در حق فلسطینیان خوددارى نمى کند, جانبدارى کرده و این کشور را مهد آزادى و دموکراسى مى خوانند و لبنانى ها و فلسطینى هاى ستمدیده را که در پى احقاق حق خود هستند, خشونت طلب مى خوانند.
امام چون به راهى که در پیش گرفته بود ایمان داشت و وجودش شعله ور از عشق به اسلام بود و دستورها و برنامه هاى آ ن را عین مهرورزى و لطف خدا به بندگان و آفریده ها مى دانست و از برنامه هاى راهبردى غرب علیه انسانیت به خوبى آ گاه بود, تأکید داشت که مسؤولان به هیچ روى نباید از اجراى احکام اسلام, در برابر شانتاژهاى غرب هراسى به دل داشته باشند.
مجله حوزه چون این دیدگاه امام را, عین واقع و سرشار از حقیقت مى دانست, بر آ ن تأکید ورزید:
(امام همواره به دولتمردان شجاعت مى بخشید که در برابر اجراى دستورها و آیینهاى خداوند سهل انگار نباشند و از ستایش و نکوهش بیگانگان و تهدیدهاى اقتصادى, سیاسى و نظامى غرب نهراسند و از این که اروپا و امریکا ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفى مى کنند, ترس به دل راه ندهید.)140.