حوزه: بسم اللّه الرحمن الرحیم. با پیروزى انقلاب اسلامى و باران رحمت فکرى که پس از آن آذرخش زیبا و رخشان, باریدن گرفت, از سینه زمین غوغاى رویش برخاست. در این غوغا و هنگامه بزرگ تاریخ, که امام خمینى در پرتو اسلام و نامِ بلند محمد(ص) و اهل بیت پدید آورده بود, شمارى از شیفتگان آن عزیز, با شور انقلابى, مجله حوزه را بنیان گذاردند, تا با گشودن روزنه هایى به سوى کوه نور, اندیشه هاى ناب امام خمینى, که از کوثر زلال قرآن و سنت سرچشمه مى گرفت, جان خود را روشن کنند و زمینه را براى بهره مندى و نورگرفتن دیگران نیز فراهم آورند.
اکنون بیست و اندى سال از آن برهه مبارک مى گذرد و با نشر هر دو ماه یک بار, تا به امروز, 122 بار در محافل و مجالس اهل نظر و دانش و علاقه مندان به بحثهاى حوزوى, با مقاله هاى علمى و پژوهشى, در گزاره هایى چون: مسائل حوزه و روحانیت, کلام و عقاید, اخلاق و دستورالعمل, سیاست, اجتماع, تاریخ, کتاب شناسى و بررسى دیدگاه ها و اندیشه هاى کلامى, فلسفى, فقهى, سیاسى و راهبردى عالمان بزرگ شیعه در زمانهاى دور و نزدیک, حضور پیدا کرده است.
با نگاهى گذرا به 1188مقاله علمى و پژوهشى, گفت وگوها و ویژه نامه هایى که درباره گزاره ها, موضوعها و مسائل و مقوله هاى مورد نیاز روز حوزه ها, یا شخصیتهایى چون, میرزاى شیرازى, آیت اللّه بروجردى, میرزاى نائینى, سید جمال الدین اسدآبادى, شیخ مفید, خوانساریها, شهید سید محمدباقر صدر, شهید مصطفى خمینى, امام خمینى, فاضلین نراقى, میرزا کوچک خان جنگلى و… ویژه شده, همه و همه, این نتیجه به دست مى آید که مجله حوزه, هدف مندانه در پى یارى رساندن به موج و حرکتى بوده که برنامه راهبردى اش اصلاح حوزه و دمیدن روح بیدارى به کالبد آن بوده است.
مجله حوزه, از آن آغاز, با تمام توان, بر آن بوده آیینه حوزه هاى دینى باشد, و بى غرضانه و به دور از حب و بغضهاى نابخردانه, زیباییها و کاستیهاى آنان را بنمایاند. و از این جایگاه و بلندا, زیباییها را ببیند و بگستراند و جلوه گر سازد و کاستیها را در فرادید اهل درد و نظر قرار بدهد و براى از میان برداشتن آنها به تلاش برخیزد و دیگران را نیز برانگیزاند و از عالمان آگاه, خودساخته, دردآشنا, دلسوز, داراى طرح و برنامه و راه حل و برخوردار از اندیشه هاى بلند, ژرف و گسترده, یارى طلبد و براى هرچه بیش تر محدود کردن دامنه کاستى ها و ناکارامدیها و کم کم برچیدن آنها, از آنان طرح و برنامه بخواهد.
مجله حوزه, فرزند حوزه است و در دامن پرمهر آن رشد کرده است. چشمه اى است که از دل آن جوشیده و به حرکت درآمده است و دَماَدم, از شهد شیرین آموزه هاى آن چشیده است. از این روى, طبیعى خواهد بود که در گوناگون عرصه ها, رسالت و وظیفه خود بداند در برابر یورشها و شبیخونهاى کینه توزانه و غرض ورزانه به ساحَت حوزه هاى دینى, به دفاع از آنها برخیزد و جایگاه بلند حوزه ها را در طول تاریخ پرفراز و نشیب تشیع بنمایاند و نقش عالمان آگاه را در برهه برهه تاریخ, در بیدارگرى امت اسلامى, استقلال سرزمین هاى اسلامى, رویارویى با استعمار و هرگونه تلاش ویران گرِ سیاسى, فکرى, عقیدتى و اخلاقى, به گونه مستند بازگو کند و جلوه گر سازد.
مجله حوزه, در چهارچوب هدفها برنامه ها و سیاستهاى راهبردى که داشته, از دیدگاه ها و اندیشه هاى گوناگون, بهره برده و در حد توان آنها را به بهترین وجه, بازتاب داده است, تا اهل نظر و علاقه مندان بتوانند از آنها بهره برند و ره توشه خود سازند.
در این راستا, با 60 تن از عالمان بزرگ, بانفوذ, و شمع جمع طلاب و حوزه ها به گفت وگو نشسته و شمّه اى از زندگى علمى و معنوى و تلاشهایى که در راه نشر دانش و معنویت و تربیت طلاب و َدماندن آموزه هاى دینى و روح دیندارى به کالبد جامعه داشته اند, با رشحه قلم به روى کاغذ آورده, تقدیم حوزویان و حوزه ها کرده است به آن امید که در اصلاح ساختار حوزه ها با بهره گیرى از این زندگیهاى پربرکت, پرنشاط و سرشار از امید, دگرگونى در خور پدید آورند و با الگوگیرى از آنان در فراز و نشیب ها, هیچ گاه نگذارند, خستگى و فرسودگى به جان و روان شان رسوخ کند و غبار کهنگى, چهره شان را بپوشاند.
از جمله کسانى که در گذشته از محضرشان بهره برده و رهنمودهاى آنان را بازتاب داده ایم, حضرت عالى هستید. اگر به خاطر داشته باشید, به سال 1367 هـ.ش. با حضرت عالى گفت وگویى داشتیم که در شماره هاى 27, 28 و 29, چاپ و نشر یافت که شکر خدا بازتاب خوبى داشت و استقبال شایانى از آن شد.
اینک, بر اساس باورى که داریم: رهنمودهاى عالمان آگاه, باتجربه و عمرى را سپرى کرده در راه تعلیم و تربیت, نشر و رواج معارف ناب اسلامى, چراغ راه مى تواند بود; به محضر حضرت عالى رسیدیم, تا براى دهه سوم و آینده کار خود, با نگاهى که به گذشته مجله حوزه و کارنامه نوشتارى ما دارید, چراغى فراراه ما برافروزید, تا در پرتو آن, بهتر و استوارتر راه بپیماییم و جاده هاى پرپیچ و خم آینده را آسان درنوردیم و گرفتار تاریکیها و سنگلاخها نشویم و تلاش و جست وجومان اثرگذار باشد و امیدآفرین و در گشودن افقهاى جدید برّاتر. با توجه به این که روحانیت با چالشهاى فکرى جدى روبه روست و دشمنان کینه توز هم, بى محابا, همه دم, با فتنه انگیزیهاى خود, راه حق و حقیقت و تعالى و سعادت و راهى را که عالمان بیدار و آگاه پیش گرفته اند, غبارآلود و پیمودن آن را ناممکن مى نمایانند, تا رهروان کم گردند و روحانیت و طلاب جوان احساس تنهایى کنند و از پیمودن راهى که پیش گرفته اند به خاطر کمى همراهان به وحشت بیفتند و واپس گرایند و انزوا گزینند.
استاد: به نام خدا. با عرض خیرمقدم به محضر سروران عزیز. چند مطلب به ذهن من مى رسد که خدمت تان عرض مى کنم:
اول این که: تشکر مى کنم از شما که کار بسیار مهمى را انجام داده اید. کار شما, کار قلمى و خدمت بسیار بزرگى است. شما با زحمتهاى فراوان, توانستید علماى حوزه قم و دیگر حوزه ها را بشناسانید, فضلاى قم را معرفى کنید.
راهى را که شما در پیش گرفته اید, همان طور که گفتید و بر اهل اطلاع هم پوشیده نیست, مشکلات و فراز و نشیبهاى بسیار دارد که ناگزیر باید آنها را تحمل کرد و به سوى هدف به پیش رفت.
و به شما تبریک عرض مى کنم که توفیق یافته اید, تا این جا کار را به پیش ببرید. کار شما, شایسته تقدیر است; زیرا که براى خدا گام برداشته اید. من وظیفه دارم که از شما تقدیر و تشکر کنم.
دوم این که: فکر مى کنم محصول این چند ساله را باید دسته بندى کنید. از جمله مصاحبه ها را. بعضى از آقایان, در گفت وگوى با شما, به نکته ها و مطالب سیاسى پرداخته اند و از تجربه ها شنیده ها و دیده هاى خود گفته و براى ما باقى گذارده اند که خیلى مفید خواهد بود.
بعضى از آقایان در گفت وگوى با شما, به مسائل و مقوله هاى علمى پرداخته اند که آگاهى از آنها بسیار راهگشا خواهد بود.
بعضى از آقایان, در گفت وگوى با شما, از این که طلاب با یکدیگر چگونه باید رفتار کنند, چگونه باید باشند و در گذشته چگونه بوده, سخن به میان آورده اند که براى امروز حوزه هاى علمیه و تربیت طلاب مى تواند کارساز باشد.
بعضى از آقایان در گفت وگوى با شما, درباره نهضتها و انقلابها و چگونگى شکل گیرى انقلاب اسلامى و حرکت امام سخن گفته اند و به پاره اى از نقشه ها, ترفندها و حیله هاى دشمنان اشاره کرده اند که امروزه براى آشنایى طلاب با نهضتها و انقلابها و چگونگى برخورد با نقشه هاى دشمن, مفید خواهد بود.
بالاخره, مى دانیم که همه آقایان, در گفت وگوى با شما, به یک موضوع نپرداخته اند. در این گفت وگوها موضوعات مختلفى مطرح شده است که شما باید با مطالعه مصاحبه هاى این دو دهه مجله حوزه با شخصیتهاى سیاسى, علمى و اخلاقى, مطالب برجسته, راهگشا و مفید و مورد نیاز روز را جداگانه دسته بندى و در دسترس علاقه مندان قرار بدهید.
ـ آن چه درباره سیاست, حکومت و حرکتهاى انقلابى است در یک جلد.
ـ آن چه درباره مبارزات, تبعیدها, شکنجه ها و رویارویى علماى شیعه با استبداد و استعمار است, در یک جلد.
ـ آن چه درباره وضع مردم در دوران ستمشاهى است, در یک جلد.
بسیارى از مطالب را مردم, بویژه نسل جوان نمى دانند. آگاهى ندارند که در رژیم گذشته, بر سر مردم چه آمده است. انقلاب اسلامى چه کرده است. امروز روز شانزدهم دى است. خیلى از مردم نمى دانند که در روز شانزدهم دى 1357, چه روزى بوده و چه کارهایى انجام گرفته است.1
امام خمینى, رضوان اللّه تعالى علیه, در پیامى که از پاریس فرستادند, اعلام کردند:
(…حکومت ایران, حکومت غیرقانونى است. دولت ایران, دولت غیر شرعى و غیرقانونى است. وزرا را به وزارتخانه ها راه ندهید. مجلس غیر قانونى است…).
اینها باید براى مردم بیان بشود. کارهایى که انجام گرفته, گامهایى که برداشته شده, گام به گام آن, باید بازگو شود.
ـ بخشى را ویژه خاطرات کنید. خاطرات را جداگانه, با دسته بندى خاص, چاپ کنید و نشر دهید. پاره اى از خاطرات, خیلى روشنگرند و قضایایى را روشن مى کنند. بعضى از چهره ها در لابه لاى این خاطره ها به خوبى شناخته مى شوند.
ازباب نمونه, خاطره اى را, که به نظر من خیلى روشنگر است, براى شما پیش از این نقل کرده ام, نقل مى کنم:
(در روز اول افتتاح مجلس شوراى اسلامى, پیش از ظهر, با جمعى از آقایان به تهران رفتیم و در افتتاح مجلس شرکت کردیم. در همین جلسه افتتاحیه, قرار شد آقایان وکلا, بعد از ظهر به قم بیایند و جلسه اى هم در قم برگذار شود. ما از تهران, به قم برگشتیم و در ساعت تعیین شده, به مدرسه فیضیه رفتیم. سالن مطالعه کتابخانه, مملو از جمعیت بود. آیت اللّه خامنه اى, رهبر انقلاب و جناب آقاى رفسنجانى هم حضور داشتند. عده اى از غیر وکلا, از علماى تهران هم حضور داشتند. آقاى مهندس بازرگان و آقاى عزت اللّه سحابى هم آمدند. منتهى قدرى دیر آمدند. آقاى رفسنجانى, قدرى صحبت کردند و پس از صحبت ایشان, آقاى مهندس بازرگان, پا شد و رفت پشت تریبون.ابتدا علت تأخیر را این طور بیان کرد: بله, در خدمت یکى از علما بودم (منظورش شریعتمدارى بود) سپس, با یک زمینه چینى, سمت وسوى سخن را به این جا کشاند که:
(خوب است علما, نظارت داشته باشند و در اداره مملکت دخالت نکنند. قداست خودشان را حفظ کنند. قداست مقام و موقعیت علمى خود را حفظ کنند.)
اسمى از آیت اللّه العظمى, سید محمدتقى خوانسارى برد و گفت:
(آیت اللّه سید محمدتقى خوانسارى در سیاست دخالت مى کرد, ولى نه به طورى که خودش مدیریت را به عهده بگیرد, بلکه راهنمایى مى کرد. یک روزى رفتیم خدمت شان و گفتیم: آقا! شما همان درس و بحث خود را داشته باشید و قداست خود را حفظ کنید.)
و گفت:
(ما الآن معتقدیم که علما باید قداست شان را حفظ کنند. و به تدریس بپردازند, در مساجد بمانند و نماز جماعت بگزارند و خود را از مسائل سیاسى کنار بکشند.)
خیلى روى این نکته تأکید مى کرد که (علما باید قداست و عظمت خود را حفظ بکنند!)
در ضمن حرف, مى خواست از اوضاع و احوال و پیشامدهاى پس از انقلاب اسلامى انتقاد کند و همه را به حساب سوء مدیریت علماى دست اندرکار بگذارد! ازاین رو گفت:
(چند روز پیش, خانمى در میدان تجریش, در میان جمعیت, سخنرانى کرد و گفت: اى مردم! من پیش از انقلاب, نماز مى خواندم, قرآن مى خواندم,روزه مى گرفتم, ولى حالا, بعد از انقلاب, نماز نمى خوانم, قرآن نمى خوانم, روزه هم نمى گیرم و بعد یک مرتبه چادرش را برداشت و انداخت کنار و گفت: این هم حجابش.)
البته ایشان را بدون جواب نگذاشتند. یک نفر از وکلا گفت: جناب آقاى مهندس بازرگان, این هم از برکت دولت موقت شما بود.
بعد آقاى بازرگان داستان دیگرى سر هم کرد که به زعم خودش بفهماند روحانیت کارهاى به زمین مانده اى دارد که باید آنها را انجام بدهد و به گرد سیاست, که کار او نیست, نگردد.
(در اطراف اصفهان جائى هست که مردم در آن جا از نظر فرهنگى و اقتصادى در مضیقه هستند. اینها وقتى که در زمستان جُنب مى شوند, یک چوب دارند, به آن چوب علامت مى گذارند. در فصل بهار, وقتى هوا خوب شد و آب بسیار, مى روند آن چوب را به همان مقدارى که علامت گذارده شده است, زیر آب مى کنند و در مى آورند.)
بعد خودش خندید. یکى از وکلا گفت:
(اگر این قضیه راست باشد, جاى خنده نیست, بلکه جاى گریه است. چرا باید وضع مملکت ما به این جا رسیده باشد. باید ماسعى کنیم, درست کنیم.)
بازرگان به سخن خود ادامه داد, تا این که گفت:
(خوب است علما در سیاست دخالت نکنند. در مدیریت کشور دخالت نکنند. علما تجربه شان کم است. فقط نظارت داشته باشند. ما که تجربه مان زیاد است, بهتر است مدیریت مملکت را به عهده بگیریم.)
ناگهان یکى از نمایندگان مجلس, که در آخر جمعیت نشسته بود, از جایش بلند شد, آستینهایش را کم کم بالا زد و قدم به قدم جلو آمد و گفت:
(گوش کردن به این حرفها خلاف شرع است. گفتنش هم خلاف شرع است.)
به بازرگان نزدیک شد و دستش را به سرعت و شدت بالا برد که کشیده اى به مهندس بازرگان بزند که بعضى از آقایان, که اطراف آقاى بازرگان بودند, بلند شدند و نگذاشتند. مجلس به هم خورد.
فرداى آن روز, کارى پیش آمد رفتم جماران که خدمت حضرت امام برسم. خلوت بود. کسى نبود. تا رسیدم گفتند: امام فراغت دارند, بفرمایید. به خدمت امام رسیدم, مطالبى که در نظر داشتم, به عرض ایشان رساندم.
سپس به امام عرض کردم: جریان دیروز مدرسه فیضیه خدمت تان عرض شد.
فرمودند: خیر.
شروع کردم به بیان آن چه در سالن مطالعه کتابخانه فیضیه روى داده بود.
وقتى حرفهاى بازرگان را گفتم, امام خمینى گرفته شد. معلوم بود ناراحت بودند. بعد تا گفتم: آخر مجلس, یکى از طلبه هاى قم, که اکنون وکیل مردم تبریز در مجلس شوراى اسلامى است, از جاى خود برخاست و هى آستینهایش را بالا زد و قدم به قدم به طرف بازرگان جلو آمد و گفت: گوش کردن به این حرفها خلاف شرع و از گناهان کبیره است. وقتى به مهندس بازرگان نزدیک شد و خواست کشیده اى به او بزند, آقایان نگذاشتند, امام خیلى خوشحال شدند.
فرمودند: آن آقا کى بود؟ آن آقا کى بود؟
بنده آن آقا را معرفى کردم. امام, خیلى خیلى خوشحال شد.
این گونه خاطرات اگر از مجله بیرون کشیده شود و در مجموعه اى چاپ بشود و در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد, به جوانان ما روحیه مى دهد و موضع گیریهاى افراد را و هدفهایى که در سر داشتند, به خوبى روشن مى کند.
ـ بعضى از مقاله ها بسیار طولانى است. یکى از کارهاى شما پس از بیست سال, باید این باشد که نکته هاى ناب را برگزینید و در مجموعه اى جداگانه ارائه بدهید.
ـ آن چه درباره شخص امام و سیاستهاى ایشان است, باید جداگانه چاپ شود, تا همگان از آنها اطلاع یابند و با نحوه موضع گیریها و چگونگى تفکر, بویژه دشمن شناسى ایشان آشنا شوند.
امام, هرگاه مى دید دشمن خیلى سروصدا راه انداخته و علیه انقلاب و خود ایشان تبلیغات زهرآگین مى کند, درمى یافت که سخنان و موضع گیریهایش به هدف خورده و مؤثر بوده است.
در این باره خاطره اى دارم که گویا آن را هم براى شما, نقل کرده ام:
(روزى خدمت ایشان رسیدم, به بنده فرمودند: شما به عنوان نماینده این جانب, به اروپا سفر کنید. کار شما در آن جا این است که:
مسلمانان و دانشجویان را با معارف اسلامى آشنا کنید.
با رسانه هاى جمعى و گروهى به گفت وگو بپردازید. انقلاب اسلامى را به مردم آن دیار بشناسانید.
هدف انقلاب اسلامى را براى آنان شرح دهید.
و…
بنده, به دستور ایشان, سفر دوره اى خود را به اروپا شروع کردم. سفر اول من به اروپا, دو ماه طول کشید. در برگشت به ایران, عکسها و نوشته هاى بسیارى آورده بودم که بیانگر تلاش گسترده رسانه هاى گروهى و مطبوعات اروپا, علیه انقلاب و امام بود. عکسهایى از امام چاپ کرده بودند که امام شمشیر به دست گرفته و حمله مى کند و یا نماز مى گزارد و از سر پنجه هایش خون مى چکد. مى خواستند بگویند: اینان نماز مى خوانند, خون هم مى ریزند.
و یا ایستاده و گرزى به دست گرفته و پیرامون ایشان, رئیس جمهور آمریکا, رئیس جمهور شوروى, نخست وزیر انگلیس, رئیس جمهور فرانسه ایستاده اند و امام با گرز به کله آنان مى کوبد.
من از این گونه تبلیغات در اروپا ناراحت بودم. به امام عرض کردم: باید کارى بکنیم.
امام فرمودند: شما ناراحت نباشید. اگر این جور نبود باید ما ناراحت مى شدیم. شما از این ناراحت نباشید. اینها سیلى خورده اند.)
ـ یا کارهایى که درباره نهضتهاى اسلامى سده اخیر انجام داده اید, بایسته است که به گونه جداگانه در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد.
نهضت مشروطیت که شما کار کرده اید2, مسأله بسیار مهمى است. مشروطیت یک جریان شگفتى است. حرکتى است بسیار عبرت آموز. سردار اسعد بختیارى , سپهدار تنکابنى, دو نفر غرب زده, آمدند, بر مملکت مسلط شدند و شیخ فضل اللّه نورى را به دار آویختند و مسیر مشروطیت را به سمت و سوى غرب برگرداندند. خیانت بسیار بزرگى انجام دادند. اینها براى مردم تحلیل شود. باید براى مردم روشن شود که چه کسانى مسیر مشروطیت را از اسلام به سوى غرب برگرداندند.
ـ کار دیگرى که شایسته است شما انجام بدهید, چاپ و نشر جداگانه آن بخشهایى است که در مجله حوزه, کتابهاى تاریخى معاصر نقد شده و تحریفها, دروغها و تهمتهاى تاریخ نگاران دربارى و کینه توز, درباره دین, علما و روحانیت, به گونه مستند, پاسخ داده شده است.
شما باید در مجله حوزه, دست تحریف گران را رو کنید و به اصلاح تاریخ بپردازید. بنده, کتابهاى تاریخى را مطالعه مى کنم. شما جنگهاى ایران و روس را, که زمان فتحعلى شاه روى داده, مطالعه کرده و مى دانید,3 چقدر از علماى بزرگ و بنام ما زحمت کشیده و رنج برده و در بسیج مردم مسلمان علیه روس, نقش داشته اند, با این حال, بعضى از تاریخ نگاران, چه مغرضانه, با قضیه برخورد کرده و نوشته اند:
(علما, با نعلین مى رفتند به جنگ روسیه. خیال مى کردند: با عبا و عمامه و نعلین مى توان با روسیه جنگید.)
شما به مرحوم ملااحمد نراقى اشاره کردید که ویژه نامه اى درباره ایشان نوشته و چاپ کرده اید. در جنگهاى ایران و روس, چهل نفر مانند ملااحمد نراقى در رکاب سیداحمد مجاهد بودند. یکى شهید ثالث, محمدتقى برغانى بود4. بعضى از این تاریخ نگاران, تمام خرابیها, ویرانیها و نابسامانیهاى دوران قاجار را به گردن علما و روحانیون انداخته و نوشته اند: عامل و باعث ویرانى مملکت در دوره قاجار, آخوندها بودند.
شما در لابه لاى تاریخ بنگرید از این دست تحریفها, خلاف گوییها و کتمانهاى زیاد مى بینید که باید تلاش کنید واقعیت را به مردم بگویید و غرض ورزیهاى تاریخ نگاران اجیر و دربارى را به بهترین وجه پاسخ بدهید5. امیدوارم در راهى که پیش گرفته اید, موفق باشید.
یادداشتها:
1. در 16 دى ماه سال 1357, حضرت امام خمینى, رحمةاللّه علیه, دو پیام صادر کردند:
1. خطاب به اصحاب مطبوعات و روزنامه نگاران.
2. به کارکنان دولت و عموم مردم.
در پیام به اصحاب مطبوعات و روزنامه نگاران, از آنان خواستند اعتصاب را بشکنند و به کار خود ادامه بدهند:
(بسمه تعالى
از متصدیان مطبوعات محترم که زیربار سانسور دیکتاتورى نرفتند, تشکر مى کنم و اکنون که دولت غیرقانونى جدید, مدعى برداشت سانسور است, آقایان به کار خود ادامه دهند و از اعتصاب بیرون آیند, تا تکلیف ملت, با دولت غیرقانونى معلوم شود.
مقتضى است سایر اعتصاب کنندگان محترم به اعتصاب خود ادامه دهند که امید است پیروزى نزدیک باشد. ان شاءاللّه.)
در پیام به مردم و کارکنان دولت, از آنان خواستند به اعتصاب خود ادامه بدهند و هشیار باشند که توطئه خطرناک از طرف عمال شاه خائن و طرفداران غارتگران بین المللى, در دست اجراست:
(… ملت آگاه ایران! شجاعانه مبارزات خود را ادامه دهید که اگر لحظه اى غفلت کنید, تمام خونهایى که در راه اسلام و آزادى داده اید, هدر مى رود و چنان ضربه اى به شما وارد مى کنند که نفس هایتان قطع و فریادهاى حق تان, در گلو شکسته شود. من به عموم ملت دلیر اعلام مى کنم که رژیم سلطنتى غیر قانونى و مجلسین غیرملى و غیرقانونى و حکومت غاصب غیرقانونى و یاغى است. اطاعت از این دستگاه, اطاعت از طاغوت و حرام است. اطاعت از شاه مخلوع و دولت یاغى, جرم است در قانون و حرام است در شرع.
آیا ملت و قواى انتظامى مى دانند که به حسب اطلاع مطبوعات خارجى, شاه در آستانه خروجش, تنها بیش از هزار میلیون لیره انگلیسى از ایران خارج کرده است و حساب دیگر پولهاى خارج شده او با خداست. اینک چند مطلب را لازم مى دانم, تذکر دهم:
1. کارمندان وزارتخانه ها, وزراء فاسد غیرقانونى را نپذیرند و از آنان اطاعت نکنند و در صورت قدرت, به وزارتخانه ها راه ندهند که این امر, تکلیف شرعى آنان و خدمت به کشور و ملت است. و اطاعت از آنان مخالفت با ملت و اسلام است.)
2. ملت از دادن مالیات, مطلقا و از دادن پول آب و برق و تلفن خوددارى کنند و از آن چه اعانت به دولت است, احتراز کنند که اعانت به دولت غاصب حرام و موجب غضب خداوند است. …)
صحیفه نور, ج4/141 - 142
در 16 دى ماه 1357 ش.هـ. خبر ورود سرّى ژنرال رابرت هایزر, معاون فرماندهى نیروى هوایى آمریکا در اروپا, افشا شد.
بر اثر رشادتها, شور انقلابى و حماسه جاودانه مردم ایران, به رهبرى امام خمینى, سران کشورهاى: آمریکا, انگلیس, فرانسه و آلمان, با تشکیل کنفرانسى در گوادلوپ, به بررسى مسائل ایران پرداختند. در این نشست سه روزه, کارتر, ژیسکاردستن و اشمیت, رئیس جمهور فرانسه و صدر اعظم آلمان را متقاعد مى کند که حضور شاه در ایران غیرممکن است.
کالاهان, نخست وزیر انگلیس, وقتى مى بیند همه به این نظر رسیده اند که شاه را نمى توانند بر اریکه قدرت نگهدارند, ناگزیر موافقت مى کند و با سران سه کشور یادشده همراه مى شود.
در همین زمان, رابرت هایزر, با یک مأموریت سرّى ویژه, از سوى جیمى کارتر, وارد تهران مى شود. از ورود هایزر به تهران, به جز چند نفر از فرماندهان ارتش, هیچ کس, حتى شخص شاه, خبر نداشته است.
ارتشبد حسین فردوست مى گوید:
(… من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعى نداشت. من, تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدره اى به محمدرضا اطلاع داده که هایزر, 20 روز است در تهران است. محمدرضا, تلفنى از سولیوان, سفیر آمریکا گله مى کند. و فرداى آن روز, سولیوان و هایزر, به اتفاق هم, به دیدار محمدرضا مى روند. ماجراى این ملاقات را بدره اى به اطلاع من رساند. او گفت که: در این ملاقات, هایزر, بدون معذرت خواهى از تأخیر خبر ورود خود, کار را خراب تر مى کند و از محمدرضا مى پرسد:
(این که شنیده ام به استراحت مى روید, آیا صحیح است؟)
و تاریخ خروج محمدرضا را مى پرسد.
محمدرضا پاسخ مى دهد:
(این یک امر شخصى است.و هر موقع لازم دانستم, از این مرخصى استفاده مى کنم.)
سولیوان, متوجه برخورد بدِ هایزر مى شود و به شدت جبران مى کند و مى گوید:
(علت تأخیر در اطلاع ورود هایزر صرفاً کار زیاد بوده و این سؤال نیز براى این است که بداند, آیا کسالتى دارید, یا خیر؟
مأموریت هایزر در تهران چه بود؟ اطلاعى ندارم. و عجیب است که وى, هیچ تماسى با من نگرفت و او را هیچ گاه ندیدم. مطلع بودم که از آغاز, محل کارش در ستاد ارتش بوده و تعدادى افسر نیز همراه داشته.
طى مدت اقامت وى در تهران, قره باغى با او روابط منظم داشت و این را سپهبد خاتم, در کمیسیون افسران در ستاد ارتش [روز 22 بهمن] علناً بیان کرد که:
(او که جانشین ستاد ارتش است و براى کارهاى جارى از قره باغى وقت مى خواسته به او وقت نمى داد, ولى تمام صبح ها را با هایزر و افسران همراه او کمیسیون داشته است.)
تنها اطلاعى که قره باغى از مأموریت هایزر به من داد, این بود که:
(وى براى برداشتن دستگاهى از روى هواپیماى F-14 و نیز برداشتن کلیه رادارهاى مستقر در شمال, که براى کسب اطلاع از درون خاک شوروى بوده آمده است.)
قره باغى, جز این دو مطلب, سخن دیگرى درباره مأموریتهاى هایزر در ایران نگفت.)
ظهور و سقوط سلطنت پهلوى,ج1/600
ژنرال هایزر, در کتاب خاطراتش, درباره مأموریت به ایران مى نویسد:
(من براى بررسى این مسأله که انجام یک کودتا, چگونه میسّر است و آیا اصلاً به مصلحت هست, یا نیست, مخفیانه به تهران آمدم. پس از انجام بررسیها, از واشنگتن دستور نهایى صادرشد. دستور این بود: براى واشنگتن حیاتى است که در ایران, یک دولت قوى و باثبات به رهبرى بختیار برقرار گردد. کار اساسى من این بود که ارتش را وادار کنم ضمن هماهنگى با بختیار, تمام مؤسسات مهم دولتى را, تحت رهبرى بختیار, به دست بگیرد. اگر این کار شکست بخورد, یکراست به سوى شق بعدى, یعنى کودتاى نظامى خواهیم رفت.)
همان/601; مأموریت مخفى هایزر در تهران/453- 454
روزنامه پراودا (29 ژانویه 1979) در افشاى مأموریت هایزر نوشت:
(ایالات متحده, ژنرال روبرت اى. هایزر را به ایران اعزام داشته, تا به عنوان نایب السلطنه در آن جا مشغول شود. او در این سمت خود, مأموریت دارد که یک کودتاى خزنده را به وسیله سران نظامى طرفدار سلطنت, که هنوز از محمدرضا شاه پهلوى, دستور مى گیرند, هدایت کند. این, به معنى آن است که ژنرال هایزر همراه با دولت و سران ارشد نظامى, مسؤول خونریزیهاى روزانه در خیابانهاى تهران و دیگر شهرهاى ایران است.)
ظهور و سقوط سلطنت پهلوى/ 600 ـ 601, پاورقى
2. مجله حوزه, چهار شماره خود را: (115, 116, 117, 118) به نهضت مشروطیت و کالبدشکافى زوایاى آن و تحریف زدایى از این نهضت اختصاص داده است, با این عنوانها:
1. برگى از حماسه بزرگ 2. چرایى رویارویى عالمان دین در نهضت مشروطیت 3. تعامل دین و سیاست در نهضت مشروطیت 4. نهضت مشروطیت و سه رویکرد سیاسى علماى مشهد. 5 . حوزه علمیه نجف, لبالب از شور و نشور 6. نهضت بزرگ فتوا در انقلاب مشروطیت 7. اندیشه هاى نائینى چراغ راه 8. مشروطیت در اندیشه هاى تابناک حوزه نجف 9. حوزه نجف در نهضت مشروطیت 10. فرجام حماسه 11. آسیب شناسى کارکرد عالمان در مشروطه 12. سنت و تجدد در نهضت مشروطه 13. اجتهاد و عقلانیت در نهضت مشروطه 14. شیوه هاى تبلیغاتى جریان روشنفکرى در نهضت مشروطیت 15. حوزه علمیه تهران در نهضت مشروطیت.
3. مجله حوزه در دو شماره اى (107 - 108) که به فاضلین نراقى ویژه کرده, به جنگهاى ایران و روس و درسهایى که مى شود از این جنگها گرفت, پرداخته است و به کسانى که به تلاش برخاسته اند تا فتحعلى شاه و عباس میرزا از زیر بار ننگ قرارداد ترکمن چاى برهانند و آنان را بى گناه و بى تقصیر بنمایانند, و بى تدبیریها, بى سیاستیها, خود رأى ها و خیانتهاى دستگاه قاجار, شاه و عباس میرزا را به گونه اى بپوشانند و از ذهنها و فکرها و صفحه تاریخ بزدایند, و همه تقصیرها و گناه ها و بى سیاستیهاى که به قرارداد ترکمن چاى انجامید, به گردن علما بیندازند, به گونه مستند پاسخ داده است.
4. ملا محمدتقى, معروف به شهید ثالث, به سال 1172 در برغان چشم به گیتى گشود. پس از فراگیرى علوم مقدماتى نزد پدرش,ملامحمد ملائکه, به حوزه قزوین رفت و پس از مدتى تحصیل, به حوزه اصفهان هجرت کرد و سپس به قم و از آنجا به کربلا رخت کشید و از محضر عالمان بزرگ آن روزگار بهره برد. به سال 1220, به ایران بازگشت و در حوزه تهران به تدریس و تربیت طلاب پرداخت. تا این که با دو برادرش: محمدصالح و محمدعلى در جلسه اى که در کاخ گلستان,با حضور فتحعلى شاه برگذار شده بود, شرکت جست. در این جلسه, که بسیارى از علماى بزرگ تهران حضور داشتند, بحثى بین محمدصالح برغانى و ملامحمدعلى مازندرانى, معروف به جنگلى, در باب ولایت فقیه و اختیارات شاه و این که شاه نمى تواند بدون اذن ولى فقیه کارى انجام دهد, درگرفت. شاه از جسارت و چگونگى برخورد برادران برغانى خشمگین شد و گویا دستور تبعیدشان را صادر کرد.
محمدتقى برغانى راهى عتبات شد. و بار دیگر, به حوزه درس استادش سیدعلى طباطبایى پیوست. پس از مدتى استفاده از محضر سیدعلى طباطبایى و تشکیل حوزه درسى, به همراه شیخ جعفر نجفى, صاحب کتاب کشف الغطاء, به ایران بازگشت.
محمدتقى برغانى, با بدعتهاى زمان خود درافتاد. با صوفیه به رویارویى برخاست. نقطه اوج این رویاروییها, با شیخیه و بابى گرى است, که جانش را بر سر ردّ شیخیه و بابیه, بدعتها و رفتار و گفتار غلوآمیز و خارج از دین و دفاع از اسلام و تشیّع گذاشت و در سحرگاه 15 ذیقعده 1263ق. در حال نماز, به دست چند بابى از پاى درآمد و شربت شهادت نوشید. از فرازهاى بلند زندگى او, شرکت در جنگ ایران و روس است که به فرمان سیدمحمد مجاهد گردن نهاد و در رکاب آن عالم بزرگ در جبهه حضور یافت و با این حضور پرشکوه, ورق زرین دیگرى بر کارنامه سرتاسر شور و حماسه خود افزود.
براى اطلاع بیش تر از شرح حال این عالم بزرگ, ر.ک: دائرة المعارف تشیع, ج10/149; علماى مجاهد/102; دانشنامه جهان اسلام, ج3/116- 118; اعیان الشیعه, ج9/197.
5. استعمار و ایادى آن, قدرت مندان و زورگویان تاریخ, همیشه براى این که مردم را از واقعیتها دور نگهدارند و آنان را در جهل و نادانى فروبرند و جلو هرگونه انگیزانندگى و خیزش علیه خود را بگیرند, دست به تحریف تاریخ مى زده اند. این پدیده شوم را در تاریخ تمامى ملتها و امتها و قومیتها مى توان دید. قدرتهاى بزرگ, براى این که ملتى را از هویت و حماسه هایى که داشته و آفریده, دور کنند و گذشته او را از خاطرش ببرند و قهرمانان او را از آوردگاه فکر و فرهنگ اش بتارانند و محو سازند, دست به شگرد تحریف زده, و به واژگونه جلوه دادن واقعیتها روى آورده اند.
مجله حوزه, با شناختى که از استعمارگران دسیسه باز, در تحریف تاریخ ملتها و قومها, بویژه امت اسلامى داشته, با این پدیده شوم درحدّ توان, به مبارزه برخاسته و دستهاى آلوده تحریف گر و تاریخ نگاران قطب شرق و غرب, استعمارى فراماسونرى و دربارى را روکرده است. از همان اوان, سلسله مقاله هایى با عنوان: (جریان شناسى تاریخ نگاریها در ایران معاصر) (از شماره 19- 35) ارائه داد که بسیار روشنگر و درس آموز بود. در مقاله نخست این سلسله مقاله ها آمده است:
(علم تاریخ در جهان معاصر, به مثابه یک اهرم نیرومند و استوار سیاسى و فرهنگى است که آزمندان سلطه طلب و جهانخوار, از رهگذر آن, سنگین ترین مشکلات سیاست استعمارى و تجاوزکارانه خود را در جهان حلّ وفصل مى کنند.
اکنون در جریان فکرى ـ سیاسى مسلط بر جهان, یعنى اندیشه صلیب ـ صهیونیستى غرب, مرام الحادى و ماتریالیستى شرق و انواع شاخه ها و شعبه هاى شناخته و ناشناخته وابسته, و یا منشعب از این دو جریان سیاسى و فکرى, در استراتژیهاى سیاسى ـ فرهنگى جهان گشایانه و تجاوزطلبانه شان, از علم تاریخ و فروع آن, بیش ترین بهره ها را مى گیرند و در کاربرد استراتژیهاى نفوذى خود, در مناطق مورد نظرشان از آن استمداد مى طلبند.) شماره 19/161
سپس مى افزاید:
(قطب شرقى قدرت و سلطه … از معارف تاریخى … براى دو مقصود استفاده مى کند: اول, به منظور جعل تبارنامه ماتریالیستى براى خود.
دوم, استفاده سیاسى روز به منظور نفوذ و تسلط در یک منطقه و یا کشور.
براى پیشبرد هدف نخستین خود, مجبور است با اندیشه هاى الهى و توحیدى تاریخ, به یک نوع جدال و مبارزه اهریمنى نامقدس بپردازد; چراکه اندیشه توحید, طریقت و طرز تفکرى است که از متن هستى جوشیده و نشانه ها و آیات روشن و انکارناپذیرى در عالم طبیعت دارد. روى همین اصالت خود, بر همه پهنه گسترده تاریخ بشر, دامن گسترده است. و وجود آن, خود دلیلى بر بطلان ماتریالیسم مى باشد.…
از طرف دیگر, این مطلب نیز آشکار است که مبلغان و پیشاهنگان ترویج کننده اندیشه یکتاپرستى و توحید, انبیا و پیامبران بوده اند. چنانکه هم آنان بودند که با فداکاریها و از خود گذشتگى هاى حیرت انگیزشان, براى جوامع بشرى, فرهنگ و تمدن, آرمان گرایى و اصول همزیستى, و بالأخره قواعد زندگى مدنى و قانون و شریعت به ارمغان آوردند. و در حقیقت, بعثت انبیاء, به مثابه موتور محرکى در ساختمان تاریخ بشر بوده و مى باشد.
بنابراین, جهانخواران مارکسیست در پیگرد هدف نامیمون تبارتراشى تاریخى بى حاصل خود, براى مادیگرى, خواه ناخواه, به جنگ انبیاء کشیده مى شوند. لذا مى بینیم که آکادمیها و انستیتوهاى علوم انسانى و معارف تاریخى دانشگا ه هاى روسیه شوروى, همه بسیج مى شوند که براى اقوام مختلف و سرزمینهاى گوناگون جهان, تاریخ بنویسند و در ضمن تاریخ نگارى قالبى و حزبى خود, تحت نام دروغین پژوهش و علم, آثار انبیا (این پیشاهنگان نور و ایمان و تمدن) را از صفحه تاریخ حذف کنند.) همان/162
در بخش دوم این سلسله مقاله ها, زیر عنوان: جایگاه تاریخ در استراتژى نفوذى ـ فرهنگى بلوک غرب, مى خوانیم:
(جریان فکرى صلیبى ـ صهیونیستى حاکم بر غرب نیز, از تاریخ و دانشهاى وابسته به آن, به عنوان ابزار و اهرم سیاسى استفاده مى کند.…
چه کسى است که کتابهایى مانند: (تمدن در بوته آزمایش) از آرنولد توین پى, تمدن شناس و مورخ پرآوازه انگلیسى, (درسهایى درباره اسلام) اگناس گلدزیهر صهیونیست و (حیاة محمد) امیل درمنگهام صلیبى و امثال اینها را بخواند و این احساس به او دست ندهد که این نوع مورخین غربى, پیشقراولان استعمار و تبشیر هستند و با این حربه تاریخ نگارى, در حقیقت, به جنگ فرهنگى ـ سیاسى اسلام و مردمان مشرق زمین آمده اند.) همان, شماره 20/148
در این سلسله مقاله ها, مقاله هایى به تاریخ نگارى دربارى ویژه شده که ملاکها و معیارهاى راهگشایى را به پژوهشگران تاریخ معاصر ارائه مى دهد, تا بتوانند در پرتو آنها, سره از ناسره باز شناسند و در نقل و استفاده از کتابهاى تاریخى, گرفتار باتلاقهایى نشوند که تاریخ نگاران جیره خوار, براى لقمه نان و خوشامد پادشاهان ساخته و فراروى نسلها قرار داده اند:
(تاریخ نگارى, از مقوله هاى فرهنگى است. بنابراین, تاریخ نگارى دربارى نیز, خود بازتابى از فرهنگ و شیوه هاى تفکر و زندگى حاکم بر دربارها و محافل قدرت و سلطنت به شمار مى آید. رسالت آن نیز عبارت است از انجام دو عمل زیر:
1. توجیه وضع موجود و مشروع نشان دادن آن در سایه توسل به تاریخ و بازگوئى دلبخواه حوادث گذشته, به منظور تثبیت پایه هاى فکرى و فرهنگى قدرت حاکم, با کشف و یا جعل ریشه هاى تاریخى و تبارنامه هاى فکرى و سیاسى براى این قدرتها
2. گزارش حوادث و رخدادهاى معاصر براى آیندگان, به گونه سانسور شده و یا آمیخته به تحریف.
مورخ دربارى با به یادگار گذاشتن چنین نوشته اى درباره تاریخ رژیم و جامعه معاصر خود, اذهان نسلهاى آینده را فریب مى دهد و نوعى تقدس دروغین براى حکام زمان خود مى تراشد و فضائل و مکارم فراوانى براى آنان مى بافد.) همان, شماره 21/140 - 141
بعد دیگر از کار تاریخ نگاران دربارى عبارت است از: تعبد و تملق در برابر سلاطین و تعریف و تمجید آنان, بدون آن که حتى اشاره اى به مظالم انبوه و تبهکاریهاى فزون از شمارش آنان کرده باشند. سلطان ستایى و شخص محورى, امرى است که خود به خود در مقام تاریخ نگارى, به نفى و انکار مردم و حذف آنان از صحنه هاى تاریخ مى انجامد…. روى همین اصل است که شما وقتى کتاب ناسخ التواریخ سپهر, مجلدات ضخیم مربوط به قاجار را مى بینید بالاى سر هر صفحه از آن, این قبیل عبارات, جلب توجه مى کند:
(شرح سلطنت و جهانگیرى آقامحمد شاه قاجار … شرح سلطنت و جهانگیرى فتحعلى شاه قاجار … شرح سلطنت و جهانگیرى محمد شاه قاجار … شرح سلطنت و جهانگیرى ناصرالدین شاه قاجار…
چنانکه مى بینید, مردم و حوادث تاریخى اصل نیستند و اهمیتى ندارند و اگر هم ذکرى از آنها رفته باشد, تنها در سایه این سلاطین است. جالب توجه است که اعطاى این القاب دروغین (جهانگیرى و…) به این پادشاهان خوشگذران و غیر متعهد, در حالى از جانب مورخ صورت گرفته است, که به جز آقامحمدخان قاجار, بقیه آنها, نه تنها یک وجب از سرزمین را نگشوده اند, بلکه اراضى, مراتع, شهرها و روستاهاى فراوانى, که زمانى جزء خاک ایران بوده, به بیگانه ها واگذار کرده و ذلیلانه از دست داده اند. نمونه آن, همه سرزمینهاى مسلمان نشینى است که از قفقاز و ماوراء قفقاز گرفته تا آسیاى مرکزى, هرات و قندهار و بلوچستان و غیره در زمان زمامدارى این سلاطین از ایران تجزیه شده اند. اما با این حال, به عنوان یک فاتح و جهانگیر معرفى شده اند.) همان/148 - 149