حوزه هاى دینى و عالمان دانش آموخته و برخاسته از آن حوزه ها, همیشه, تلاش ورزیده اند تا معارف و آموزه هاى دین را به فراخور نیازهاى فکرى متدینان, بازگویند و بپراکنند و در هر زمان, بیانى و روشنگرى درخور فهم اهل زمان از آموزه هاى دینى داشته باشند. در یک نگاه کلى, معارف اسلامى به سه بخش, دسته بندى مى شود:
اعتقادى ـ فکرى
اخلاقى ـ سلوکى
عبادى ـ مناسکى
در حوزه دانشهاى دینى, براى هر بخش از معارف, دانش خاصى شکل گرفته که به ترتیب عبارتند از:
کلام و الهیات
اخلاق و عرفان
فقه و حقوق
در این که کدام دانش, نسبت به دانش دیگر, برترى دارد و پیش است و باید در نظام تعلیم و تعلّم, جایگاه برترى بیابد و یا آن که هرسه در یک ردیف قرار دارند و از همسانى برخوردارند و باید همبرابر یکدیگر فهم و نشر شوند, جاى درنگ و نظر است.
البته ناگفته نماند براى این مهم شاید نشود چگونگى ها, رویدادها و زمینه هاى عصرى را نادیده انگاشت. شهید ثانى علوم شرعى را چهار دسته مى شمارد و در بیان بایستگى تعلیم و تعلّم, هریک از این دانشها به آیات و روایات استنادمى جوید:
(…الفصل الاول فى اقسام العلوم الشرعیة الاصلیة وهى أربعة: علم الکلام وعلم الکتاب العزیز وعلم الاحادیث النبویة وعلم الاحکام الشرعیة المعبّر عنها بالفقه.
فأما علم الکلام ویُعَبَّرُ عنه باصول الدین, فهو اساس العلوم الشرعیة و قاعدتها, لأنّ به یُعرَف اللّه تعالى و رسوله و خلیفته و غیرها ممایَشتمِلُ علیه و به یُعرَف صحیح الآراء من فاسدها وحقُّها من باطلها وقدجاء فى الحثِّ على تعلّمه وفضله کثیر من الکتاب والسنة…
وأما علم الکتاب فقداستقرّ الاصطلاح فیه على ثلاثةِ فنون قداُفردت بالتصنیف وأطلق علیها اسم العلم:
احدها: علم التجوید…
ثانیها: علم القراءة…
ثالثها: علم التفسیر…1)
فصل اول در اقسام دانشهاى شرعى اصلى که به چهار دسته, دسته بندى مى شوند:
علم کلام, علم به کتاب خدا, علم به احادیث نبوى و علم به احکام شرعى که از آن به علم فقه تعبیر مى شود.
اما علم کلام, که آن را اصول دین مى نامند, اساس و بنیاد علوم شرعى و محور و قاعده آنهاست. زیرا انسان, با این دانش است که به خداوند شناخت پیدا مى کند و با رسول خدا و جانشین او, آشنا مى شود. و نیز به حقایق دیگر معرفت مى یابد, حقایقى که شناخت و راه به آنها در پرتو علم کلام ممکن است.
و در پرتو این دانش است که باورها و عقاید درست از نادرست, حق از باطل را باز مى شناسد.
در کتاب و سنت, انگیزاننده هاى بسیارى براى فراگیرى این علم و آگاهى از آن وجود دارد…
اما دانش کتاب, بر سه فن استوار است که در باره هریک از این سه فن کتابهاى جداگانه اى نگارش یافته است و به هریک از آنها کلمه (علم) اطلاق شده است: علم تجوید… علم قراءت… علم تفسیر…
با نگاهى به دوران پیشین, این نتیجه به دست مى آید که علم کلام در برابر علم فقه و دیگر علوم, جایگاه بس والایى داشته است. فقیهان, بررسى و درنگ روى علم کلام را پیش مى داشته اند و در مجلسها و محفلهاى گوناگون, به آموزاندن دانش کلام همت مى گمارده اند.
بسیارى از فقیهان نامور شیعه, افزون بر آثار فقهى, آثار کلامى نیز دارند و بحث خدا شناسى را برابر آیات شریفه و روایات, که انسان را به شناخت خداوند, بر مى انگیزانند, مهم و در سرلوحه حرکت و کارهاى علمى و در رأس هرم دانش قرار داده اند.
امّا پس از هنگامه اى که اخباریان به پا کردند, یعنى از قرن دوازدهم هجرى به بعد, هر فقیهى که پا به عرصه گذاشت, گویا خود را برابر سیل دَمان اخبارى گرى دید, از این روى, ناگزیر شد تمام توش و توان خود را به کار ببندد, تا پایه هاى فقه را بر دانش اصول استوار سازد, تا اندیشه هاى اخبارى به آن گزند وارد نسازند.
این حرکت, به جاى خود مهم و سرنوشت ساز بود و هیمنه اخبارى گرى را در هم فروریخت; امّا دامن زدن بیش از حد به آن, آن هم در دوره هاى بعدى, که نیازى احساس نمى شد, عالمان ما را از بحث اصلى بازداشت و کلام, که زیربناى هر دانشى است, از جایگاه واقعى خود, برکنار ماند و از درسهاى حوزه در این دوره هاى اخیر حذف شد و یا در حاشیه قرار گرفت. امّا پس از پیروزى انقلاب اسلامى, به این دانش, احساس نیاز شد. پایه هاى فکرى انقلاب اسلامى, باید بر دانش کلام استوار مى شد. یاران انقلاب و کسانى که انقلاب را بر دوش مى کشیدند که همانا طلاب جوان و دانشجویان و اهل فکر بودند, باید از نظر کلامى پخته مى شدند و این مهم و برنامه و حرکت بنیادین, از عهده هیچ مرکز علمى و نهادى برنمى آمد جز حوزه هاى علمیه. حوزه هاى علمیه ابتدا باید نیروهاى خود را به آبشخور کلام رهنمون مى شد و از کوثر زلال کلام, به آنان مى چشاند و آن گاه دامنه این دانش ناب را به سرتاسر کشور, به همه جوامع علمى و به ذهن و فکر اهل فکر و مردمان, مى گستراند.
مجلّه حوزه, با درک این مسأله و نیاز روز حوزه ها و جامعه هاى علمى, دست به کار شد که هم جایگاه دانش کلام را بنمایاند و نیاز به دانش کلام را در روزگار جدید آشکار سازد و هم زوایاى ناروشن از معارف را به کمک این دانش, روشن سازد.
به برکت انقلاب اسلامى, مدیریتهاى اجتماعى, به رشته هماهنگى و همسویى با معارف و ارزشهاى اسلامى درآمدند و این امر, ایجاب کرد که حوزه هاى علمیه, پژوهشگران و عالمان, به تلاش برخیزند و زوایاى گوناگون دین: کلامى, اخلاقى, سیاسى, فرهنگى و اقتصادى را روشن سازند, تا فرد و جامعه بتواند برابر آنها رفتار خود را سامان دهد.
مجلّه حوزه, حرکتى در همین ساحَت بود. با نگاهى فراگیر به ساحَتهاى دین و با توجه به انتظارها و نیازها و خلأهاى فکرى جامعه, به پاسخ گویى دینى پرداخت و نیاز جامعه را به پاسخ گویى دینى و برآوردن نیازها بر اساس آموزه ها و معارف دینى, به روشنى باز گفت و اهل فکر را به این مقوله توجه داد که کلام باید محور قرار بگیرد. و همه آفتهاى فکرى, از میدان دار و محور نبودن کلام ناشى مى شود.
بخش معارف و کلام مجلّه حوزه, با همین انگیزه گشوده شد. این گام, هرچند کوچک, امّا اثربخش بود. از آن جا که با استقبال فضلا, طلاب و اهل فکر روبه رو شد, کسانى که باید درمى یافتند, دریافتند نپرداختن به این موضوع در حوزه و در حاشیه قرار گرفتن آن, بس زیان آور بوده و مایه عقب ماندگى فکرى.
مجلّه حوزه, افزون بر گشودن این بخش و طرح بحثهاى مورد نیاز و جدید در آن, در بخشهاى دیگر به تناسب, به مقوله کلام پرداخته است. از باب نمونه پاره اى از مقوله ها که با شکل و هیأت سیاسى مجال طرح یافته, کلامى اند, مانند ولایت فقیه. از این مقوله و موضوع, هم در بخش کلام مجله سخن رفته و هم در بخش سیاسى.
ییا در شماره هایى به گونه ویژه, مسائل کلامى در کانون بحث قرار گرفته است, مانند شماره مهدویت, که نمایان گر دغدغه مجله نسبت به زمین ماندن بحث و آگاهى رسانى از مقوله بسیار مهم اعتقادى است و احساس مسؤولیت در برابر آسیبها و آفتهایى است که چه بسا از این زاویه به اعتقادات فرد وارد شود و در جامعه اثر بگذارد.
مجلّه, در این ساحَت نیز گذشته گرا نبود که توجه کافى و وافى به مسائل نوپیدا و جدید در عرصه کلام داشت. البته ریشه ها را در بوته بررسى نهاد. زیرا اگر ریشه هاى هر مقوله جدید, به درستى در بوته بررسى نهاده شود, هرچه شاخه و برگ برویاند و بگستراند و بر فروع آن افزوده شود, مشکلى در فهم ایجاد نخواهد کرد, به روشنى درک و فهم خواهد شد و شبهه هاى پدید آمده درباره آن, از صفحه ذهن زدوده خواهند شد.
آن چه در این نوشتار مى آید, یک نگاه بیرونى به مقوله کلام و بحثهاى پیرامونى آن در مجلّه حوزه است که با عنوان معارف و کلام, بازتاب یافته است:
به طور کلى, بحثهاى معرفتى و کلامى که در مجلّه حوزه ارائه شده در چهار محور زیر مى گنجد:
اعتقادى ـ کلامى
اخلاق و عرفان
قرآن ـ تفسیر
الهیات و کلام
1. اعتقادى ـ کلامى
مسائل اعتقادى ـ کلامى, از جایى شروع مى شود که انگیزاننده است. انگیزانندگى که به طور جد به آن نیاز است. ذهن و فکر طلاب و فضلاى جوان را متوجه مقوله هاى کلامى مورد نیاز کردن, به یک خیزش بستگى داشت و شناساندن یک الگو و سخن گفتن از یک انسان موفق این عرصه, که در لایه هاى زیرین و پایه اى حوزه شناخته شده بود; امّا لایه هاى رویین و نوخاستگان او را نمى شناختند و چیزهایى از ویژگیهاى فکرى او شنیده بودند, امّا از ژرفاى اندیشه او آگاهى نداشتند و او ملا على نورى بود, فرزانه اى که اندیشه و نوع نگاهش مى توانست در آن برهه براى حوزه هاى علمیه, در کارهاى فکرى و علمى, راهگشا باشد.
مجله حوزه, مسائل اعتقادى ـ کلامى را با عنوان: پاسخهایى در بحث عقاید از عالمِ فرزانه, ملا على نورى شروع کرد و نمایاند که باید مسائل کلامى از این چشم انداز نگاه شود.
شروع بحث از این چشم انداز و بیان رسالت حوزه ها در این باب, گامى استوار بود که نشان مى داد مجله حوزه دریچه اى را که به سوى بحثهاى اعتقادى مى گشاید, به طور کامل خردگرایانه است و بنا دارد از بحثهاى سست و ناسازگار با خرد بپرهیزد و دورى گزیند.
بحث از اعتقادات و کلام, با پرسش و پاسخ شروع مى شود و شکل مى گیرد; یعنى مجله بنا دارد این روش را الگوى کار خود قرار دهد, البته به زبان روز و درخور فهم نسل نوخاسته.
مجله با این نگاه, جایگاه دانش کلام را مى نمایاند و با اشاره به شرح حال ملا على نورى, از زبان سید جلال الدین آشتیانى, افزون بر این که رنگ خاصى به کار خود مى دهد و با توجه دادن حوزه ها و حوزویان به شناخته نبودن ملا على نورى, با آن بزرگى و گستردگى دانش, یک موجى علیه غفلت از مسائل کلامى و متکلمان و عالم صاحب اندیشه, پدید مى آورد. با طرح پرسشى که از ملا على نورى در یک مسأله کلامى شده و پاسخى که وى داده, به نظر مى رسد, مجله حوزه, با یک حرکت ابتکارى, بحث از مسائل اعتقادى ـ کلامى را در دور جدید کلید مى زند:
سؤال:
روح انسان, مجرد است, یا مادى؟ براى او, فانى شدن است, یا نه؟
اگر بفرمایید مجرد است وفانى نمى شود, چه مى فرمایید درخصوص آیه شریفه: کل شىء هالک الا وجهه.
جواب:
بدان اى برادر ایمانى که اصناف انسان, سه طایفه اعتبار کرده مى شوند:
طائفه اول: انبیاء, اولیاء و اوصیاء.
طائفه ثانیه: مؤمنین و تابعین ایشان.
و طائفه ثالثه: کافرین و من فى جهنم.
در طائفه اولى, پنج روح است: روح القدس, روح الایمان, روح القوة, روح الغضب و روح الشهوة و روح المدرج.
و در طائفه ثانیه: چهار روح از ارواح خمسه مزبور, غیر از روح القدس.
در طائفه ثالثه, سه روح است از ارواح خمسه, غیر از روح القدس, روح الایمان.
روح القوة, مجرد مى باشد و فناپذیر نمى باشد. لقوله: ما خُلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء.
و روح الغضب و الشهوة, که عبارت از نفس حیوانى است, که نشانش همین غضب و شهوت مى باشد و روح المدرج, که عبارت از نفس نباتى و روح طبیعى باشد, که نشانش تنمیه و تغذیه و تولید مثل است, مادى مى باشند و فناپذیرند….)
این بحث در شماره دوم ادامه مى یابد. منتهى سؤال از مقوله دیگر است و پاسخ ملا على نورى همچنان روشنگر, برهانى و دقیق و سرمشق براى بحثهاى کلامى.
مجله در بحث از اعتقادات, هدفهاى والایى را در چشم انداز خود قرار مى دهد که در فراز زیر (از مقاله: نگرشى به رسالت حوزه ها درزمینه عقاید, شماره 6/45) نمود یافته است:
(سخن از عقاید, یعنى بیان سنگین ترین و همگانى ترین بار رسالت انبیاء. انبیاى الهى, که برانگیخته شدند, در دعوت به سوى حق, از اصول یکسان در تبلیغ رسالت پیروى مى نمودند. و نخستین سخن خود را از دعوت به توحید شروع کردند. و با مطرح کردنِ توحید, شالوده نظام الهى را پایه ریزى مى نمودند.
از این روى, گسترش بُعد عقیدتى بعثتهاى انبیاء, از حیاتى ترین و مشکل ترین مسائل تاریخ مذهب به شمار مى آید; زیرا دورى از شناختنِ عقاید و تفسیر صحیح آن, موجب پیدایش و پیشرفت مکتبهاى کفر و شرک و نفاق مى شود و در نهایت زمینه ساز اسارت انسان در بند حاکمیت کفر زمان)
مجله حوزه در نگاه اول, گزاره هاى اعتقادى ـ کلامى که براى فضاى فکرى پس از انقلاب اسلامى, سازوار و درخور بحث بود و ضرورت بازنگرى داشت, در سرلوحه کار و برنامه خود قرار داد. و این پرسشها و گزاره ها در آن فضا, که آیینها و قانونها و برنامه هاى اسلامى, با شتاب چتر مى گستراندند و جامعه را در پرتو نور خود مى گرفتند, بسیار معنى داشت:
(1. ضرورى دین چیست و معیار آن کدام است.
2. ضروریهاى دین کدامند.
3. آیا انکار ضرورى خود موضوعى مستقل براى کفر است, یا در صورتى که نتیجه اش انکار خدا و رسول باشد, موجب کفر است؟
4. چه نوع انکارى موجب کفر است؟ انکار از روى آگاهى و توجه, یا از روى جهل و غضب.
5. آیا شبهه علمى در ضرورى دین, موجب کفر است, یا نه؟
6. آیا مجرد تفسیر و تأویل مادّى, از ضروریات دین, انکار به حساب مى آید, یا خیر؟ یا این که باید قصد تحریف در کار باشد.
7. آیا برخى از ضروریات را به زبان خاص (مثل این که گفته شود این حکم ضرورى براى مسلمانان صدر اسلام بوده است) یا گروه خاص محدود کردن, موجب کفر است, یا نه و….).2
طرح این پرسشها و پاسخ دقیق و علمى به آنها, فضا را, که شاید بعضى ملتهب مى کردند و یا بنا داشتند ملتهب سازند و وانمود کنند با قرار گرفتن اسلام و قانونهاى آن در رأس هرم جامعه, جاى نفس کشیدن و ابراز عقیده نیست و ابراز هر عقیده ناسازگار با متکلمان و فقیهان شیعه و یا با آراى مشهور کفر است و… با برخورد علمى و دقیق, آرام مى کرد و به طالب علمان و فضلاى جوان, مى آموزاند که چگونه با موجهاى تبلیغى برخورد کنند و بحثهاى کلامى و عقیدتى را چگونه پیش ببرند که جوانان را نرماند و در ضمن جواب منطقى به پرسشها و شبهه ها داده شود و در ضمن پاسخ و جدیت براى شبهه زدایى و رویارویى با اندیشه هاى ویران گر و انحرافى, از هرگونه غلیان احساسات جلوگیرى کنند که مباد به تکفیرهاى بى جا بینجامد و جامعه اسلامى با چهره زشت در بین دیگر جامعه ها جلوه گر شود.
با روشها و زبانهاى گوناگون, زشتى کارکرد کسانى را که در طول تاریخ, به جاى مناظره و ارائه بحثهاى منطقى دست به حربه تکفیر برده و به رویارویى با مخالفان برخاسته اند, نمایاند:
(یکى از گرفتاریهاى ما مسلمانان, در طول تاریخ, این بوده که بعضى از اشخاص و یا فرقه هاى مسلمان در عمل, خلاف این روش [بلندنظرى در برخورد با افکار] را پیموده اند و از روى نادانى و جهالت, و یا عناد و لجاجت, تعصبهاى بى جا, تنگ نظریها, خودمحوریها, یا تحریکات بیگانگان از اسلام, چنین مى پنداشته اند که تمامى آن چه را خود بدان معتقدند, جزو اصول اعتقادى است و باید ملاک کفر و اسلام دیگران قرار بگیرد. در نتیجه به جاى برخورد صحیح و منطقى با آراء مخالف و پیشه کردنِ طریق استدلال و برهان, به حربه اتهام و تکفیر روى آورده و کوچک ترین مخالف با عقاید خویش را با این حربه و چماق, پاسخ مى داده اند. وحتى به این عمل خویش, به عنوان نوعى از تعصب در دین و حمایت از آن افتخار مى کرده اند. در حالى که تعصب در دین و حمایت از آن معنایش این نیست که چماق اتهام و تکفیر را جایگزین منطق و استدلال نماییم. هیچ گاه حامیان واقعى دین و متعصبان به حق, چنین سیره و روشى نداشته اند, حتى در رابطه با ملحدان و کافران, که جز کفریات, چیزى بر زبان آنان جارى نمى شده است.)3
مجله حوزه در گاهِ بحث از آزادى, انواع آزادى را به بوته بررسى مى نهد, از جمله: آزادى فکر, بیان, قلم, عقیده, مذهب, اقلیتهاى مذهبى و… و دیدگاه اسلام را از زوایاى گوناگون مى کاود و به این نتیجه مى رسد:
(در مکتب مقدس اسلام, عالى ترین هدف و گرانقدرترین مقصد, نیل به آزادى و نجات از انواع بندگیهاى پنهان و آشکار است. یک فرد مسلمان, موظف است همواره مواظب خود باشد تا قدمش در راه یکتاپرستى نلغزد و طوق عبودیت و بندگى غیر خدا را هرگز به گردن نیفکند و آزادى پر ارزش خویش را حتى براى یک لحظه از دست ندهد…. اسلام آزادى را والاترین جلوه حرمت مقام انسان و نقطه قوت و امتیاز او مى شناسد: (لقد کرمنا بنى آدم…) تکریم انسان مفهوم بسیار لطیف و زیبا و در عین حال وسیع و گسترده اى است که همه ارزشها و خوبیها و کمالات انسانى از جمله: (آزادى) را در خود جاى مى دهد و اصل محکم و متقن قرآنى است در معرفى مقام و منزلت انسان و از وظایف مهم پیامبر این است که بارهاى سنگین را از دوش مردم بردارد و زنجیرهاى اسارت و بدبختى انسانها را در هم بشکند….)4
مجله حوزه, با این بینش و نگاه به مبانى دینى و اسلامى, آزادى تفکر را زیربناى دیگر آزادیها مى داند و با رویکردى اعتقادى ـ کلامى, در آن به بررسى مى پردازد.
در این کاوشها و بررسیها, عطف توجه به این مهم است که نگاه به این گونه گزاره هاى سیّال و توجیه پذیر, باید با واقع نگرى و اصالت اندیشى خردورزانه, صورت گیرد و از سلطه پذیرى فکرى و تقلیدزدگى فرهنگى و برآیندهاى منفى و نادرست تجددگرایى به دور باشد, تا سوءاستفاده ها و نارواییهایى که به اسم دفاع از آزادى ممکن است گوهر آزادى و دستاوردهاى راستین آن را نابود سازد, پیش نیاید و مباحث بر معیار حقیقت و اعتدال کاویده شود.
با این رهیافت به بحث آزادى, روشن مى شود که آزادى در گزیدن عقیده, امرى ضرورى است; زیرا امکان ندارد که باورهاى قلبى و در اساس, هویت فکرِ دینى, با اکراه و اجبار شکل بگیرد. در اسلام, دین باوریِ آزادانه و ایمانِ آگاهانه, یک اصل مسلّم و قطعى براى دیانت و دیندارى دانسته شده است. حتى, تشریع قانونِ جهاد, هرگز به معناى تحمیل عقیده نیست, بلکه براى برداشتنِ بازدارنده هاى دعوت به دین و رهایى از نظام سلطه, جلوگیرى از فتنه و ستم و یا ضرورت دفاع از دین و دینداران در برابر دشمنان است:
(آزادى انسان در انتخاب عقیده امرى است ضرورى. تسخیر قلوب, که لازمه باور و رکن اعتقادات است, با اکراه ممکن و میسّر نمى گردد; از این روى, اسلام, آزادى انتخاب و ایمان آگاهانه را به عنوانِ اصلى از اصول اساسى مکتب, پذیرفته و مردمان را از اکراه و اجبار بر دین باز داشته است. قتال و جنگ نیز, نه به خاطر دعوت و اجبار به دین که در راه رفع موانع دعوت و جلوگیرى از فتنه و ستم تشریع و تجویز شده است).5
از همین منظر, آزادى تفکر در اسلام, عاملى بایسته و لازم براى رشد و بلوغ اجتماعى معرفى و بر آن تأکید مى شود.
این آزادى, تمام ساحَتهاى دین را, اصول و فروع, دربر مى گیرد. از همین روى, اسلام مسلمانان را از آن چه مانع پدید آمدن محیطى آزاد و سالم و آرام براى تفکر و اندیشه است, پرهیز مى دهد و هرگونه برخورد تند و غیر اصولى را با اندیشه ها, نادرست مى شمارد.
آزادى بیان و اظهار عقیده, که از مهم ترین مظاهر آزادى و جزءِ حقوقِ مسلم انسانى است, نتیجه طبیعى اصول و آموزه هایى دانسته شده که در متن دین جاى دارند, مانند: امر به معروف و نهى از منکر, مشورت نهى از کتمان حق و نصیحت و خیرخواهى.
با شرح این اصول و آموزه ها, روشن مى شود که مردمان در نظام اسلامى این آزادیها را حقى دینى براى خود مى دانند.
مجله حوزه, براى ثابت کردن و به کرسى نشاندن این رهیافت و روشنگرى بیش تر زوایاى موضوع, از ارتداد و کیفر مرتد و نسبت آن با مقوله آزادى (از شماره 41 به بعد) سخن به میان آورده و به این نتیجه رسیده است: نه مجازات مرتد, دلیل مشروعیت سلب آزادى است و نه حکم به ارتداد ابزار مبارزه با آزادى تلقى مى شود; بلکه اولاً شرایط عصرى و انگیزه اشخاص دو عامل مهم در تعیین ارتداد است و ثانیاً, مرتد صرفاً به سبب اظهار عقیده مجازات نمى شود, تا بگوییم با آزادى بیان و عقیده ناسازگار است. دلیل مجازات مرتد, پیامدهایى مانند: به وجود آوردن جنگ روانى, شعله ور کردن درگیریهاى مذهبى و… است:
(از آن چه تاکنون در شناخت مرتد و مجازات او گفتیم, مطالب ذیل روشن گردید.
1. مسلمانى که در برخى از اصول اعتقادى دچار شک و تردید گردیده است, تا آن را انکار نکند, مرتد شمرده نمى شود.
2. انکار ضرورى دین, ازروى ناآگاهى و یا شبهه, موجب ارتداد نمى گردد.
3. انکار و ارتداد قلبى, تا در گفتار و یا کردار بروز نکند, موجب کیفر نیست.
5. ادعاى غفلت و یا جدّى نبودن سخن و کردار کفرآمیز, در صورت احتمالِ صداقت, موجب رفع کیفر است.
6. اظهار کفر از مسلمانى که اسلامش تقلیدى محض است و بر اثر عدم شناخت صحیح از اسلام به ارتداد گراییده است, در صورت توبه, موجب کیفر نمى شود.
همچنانکه اگر فردى در محیط غیر اسلامى و یا ضد اسلامى, بر اثر جهل و ناآگاهى به ارتداد گرایید, کیفر مرتد در حق وى اجرا نمى شود.
با توجه به آن چه گذشت, تنها مرتدى سزاوار کیفر است که آگاهانه و با علل و انگیزه هاى نفسانى و سیاسى, چیزى را که موجب انکار دین است, در گفتار و یا کردار خویش, ظاهر سازد. چنین فردى, اگر مرد و مسلمان زاده باشد, کشته مى شود و اگر زن باشد, در صورتى که اظهار ندامت نکند, به حبس و زندان محکوم مى شود. اگر مسلمان زاده نباشد, در صورت عدم بازگشت به اسلام, حکم مسلمان زاده درباره او اجرا مى شود.
… در مسأله مجازات مرتد, علت را باید در جاى دیگر جست وجو کرد و مسائل دیگرى را مورد بررسى قرار داد. به نظر ما, دلیل مجازات مرتد, پیامدهاى سوئى است که در صورت عدم پیش گیرى از آن, پدید مى آمد. … مانند تحقیر و نابودى دین… تضعیف عقاید اسلامی… جنگ روانی…. درگیریهاى مذهبی… خطر نفوذ… و سهل انگارى در انتخاب دین.)6
نگاهى کلى و تحلیلى به این بخش از مطالب, روشن مى کند که طرح این گونه مسائل و مباحث از معارف دینى, اگرچه همیشه و در هر شماره از مجله امکان پذیر است; اما پرداختن به آنها در دهه آغازین انقلاب اسلامى, به لحاظ موجودیت و فعالیت گروه هاى الحادگرا و التقاطى و ایجاد درگیریها و برخوردهاى فکرى و عملیاتى با مسلمانان و نظام اسلامى, افزون بر روشنگرى در حوزه معرفت دینى, به واقع, مباحث و مطالبى راهبردى و استراتژیک براى جامعه و نظام نوپاى اسلامى تلقى شده و ناظر به عینیتهاى دینى ـ اجتماعى بوده است.
همچنین اختصاص یافتن شماره اى از مجله به امام زمان(عج) و مسائل مربوط به مهدویت,7 بیان گر دغدغه مجله و حساسیت نویسندگان و دست اندرکاران آن, به پاسخ گویى و حرکت برابر ضرورتها و نیازهاى معرفتى ـ کلامى است. یادآورى این نکته خالى از لطف نیست که در آن برهه زمانى, به لحاظ گذشت نزدیک به یک دهه از جنگ نابرابر و تحمل فشارها و تنگناهاى ناشى از آن, احساس دینى در میان مردمان التهاب یافت, بویژه درباره ارتباط با امام زمان(عج) و ظهور آن حضرت, پاره اى تفسیرها و مطالب نادرست رواج پیدا کرد. در چنین فضایى بود که ویژه نامه امام زمان(عج) با مقاله ها و نگارشهایى روشنگر, راهگشا و انتقادى, شکل گرفت.
این ویژه نامه را با عنوانهایى چون تولد و زندگى حضرت مهدى(ع), ارتباط با امام زمان(ع) در عصر غیبت, مهدویت و مدینه فاضله, حکومت اسلامى در عصر انتظار, بررسى نشانه هاى ظهور, موافقان و مخالفان مهدى(عج), زندگى دینى پیش از ظهور نشر یافت و با اقبال خوانندگان و اهل فکر رو به رو شد.8
این مقاله ها, حاوى مطالبى است که پرسشها و ابهامهاى بسیارى را درباره امام زمان و عقیده مهدویت در شیعه, روشن مى کنند و افزون بر آسیب شناسى فضاى عقیدتى و فکرى پدید آمده, فهمى درست در خصوص این مقوله و عقیده مهم را عرضه مى دارد, تا فرهنگ و کلام شیعى از رخنه مطالب سست و خرافى مصون بماند.
2. اخلاق و عرفان
دانش دین, آن گاه به ثمر مى نشیند که با خوى ورزى, خوش خلقى و سلوک زیباى باطنى همراه باشد. ضرورت این مهم براى حوزویان, که هدایت گران و راهنمایان دینى جامعه و مردم, بشمارند, بیش از هرکس دیگر مورد توجه است. براى این امر, در سه محور نکته ها و جستارهایى ارائه شده است:
یکم. مباحث نظریِ اخلاق اسلامى ـ حوزوى.
دوم. رهنمودهاى عملى و تجربى بزرگان حوزه با عنوان: (نامه ها و دستورالعملها) (که در حقیقت خوى ورزى به اخلاق الهى را سفارش مى کنند و راه سلوک معنوى و عرفانى را براى خواننده مى نمایانند.)
سوم. شرح بیانى روشن از عرفان مثبت و آسیب شناسى در ساحَت عرفان شیعى.
اخلاق اسلامى ـ حوزوى
مقاله هایى که در محور نخست شکل گرفته, با این رهیافت به اخلاق پرداخته است که احساس اخلاقى برانگیزد و وجدان مسؤولیت پذیرى اخلاقى را در حوزویان و طالب علمان, بالا ببرد. براى این هدف, ابتدا مسائل و اصول بنیادین در اخلاق جست وجو شده و براساس آنها, ایده اخلاقى و راه هاى رسیدن به آن بررسى شده است. با این عنوانها و مقاله ها:
جایگاه اخلاق در هندسه معارف اسلامى9
آثار فردى و اجتماعى و دنیوى و اخروى اخلاق10
ارج و بهاى اخلاق در سیره عالمان دین11
هدف در اخلاق اسلامى و بى کرانگى سیر اخلاقى12
بررسى مسلک هاى اخلاقى13
در این بررسیها, پس از شرح درباره (قرب الهى) به عنوان دورنماى هدف در اخلاق اسلامى, سه مسلک را براى رسیدن به هدف مى کاود: راه خرد, راه دل, راه عشق و عقل.
پس از بررسى این راه ها, راه عبادت و عبودیت حق, براى سلوک و رسیدن به سراى یار و نیل به قرب الهى, برترین راه معرفى مى شود.
در ادامه, با بررسى دو عنوان دیگر:
خودآگاهى عرفانى, انگیزه سلوک اخلاقى14
اهمیت و نقش ایمان در اخلاق اسلامى15
نسبت میان هدف و راه رسیدن به هدف را, که در این رهیافت مورد نظر است, روشن مى کند و چون در نظر بوده که مباحث رویکردى حوزوى داشته باشد, سلسله مقاله هایى با عنوانهاى زیر, آن رویکرد را پر رنگ تر و پرنمودتر کرده است:
اصول نوشتار اخلاقى16
چگونگى آموزشهاى اخلاقى17
نگاهى به منابع اخلاق18
آداب و اخلاق اهل علم19
در همین راستا سلسله مقاله هاى: آفات علم,20 سمت و سوى حوزوى پیدا مى کند و بر آن تأکید دارد. به موازنه ارزشها و ضد ارزشها در حوزه علم و دانش دین مى پردازد و با نگاهى آفت شناسانه ضرورت بیدارى اخلاقى را به علم آموختگان حوزه مى نمایاند.
نامه ها و دستورالعملها
دومین محورى که در آن معارف اخلاقى عرضه شده است, سلسله نوشتارهایى است با عنوان: نامه ها و دستورالعملها. در حقیقت, این محور کامل کننده بخش نخست است; زیرا در آن بخش, همان گونه که گفته شد, بیش تر مسائل نظریِ اخلاق بررسى شده است و در این محور, اخلاق سلوکى و راهنمایى و ترغیب به رفتارهاى اخلاقى مطرح است. این نوشتارها, تا پیش از شماره سیزدهم با عنوان نامه آمده است, مانند: نامه آخوند محمد بهارى همدانى,21 نامه عارف و عالم میرزا جواد ملکى تبریزى,22 نامه عالم ربانى شیخ مجتبى قزوینى,23 نامه عالم عارف فیض کاشانى24 و… و از شماره سیزدهم به بعد, با عنوان: دستورالعملها ادامه یافته است, مانند: دستورالعمل حضرت امام خمینى,25 دستورالعمل سید السالکین آیت اللّه سید احمد کربلایى,26 دستورالعمل عارف گرانمایه بیدآبادى,27 دستورالعمل اخلاقى از عارف بلند مرتبه ملا حسینقلى همدانى و….28
انتشار این نامه ها و دستورالعملها را مى توان حرکتى ابتکارى در مطبوعات دینى براى عرضه معارف اخلاقى دانست و به توفیق و اقبال آن امید بست; زیرا اثرگذارى مطالب اخلاقى براى خواننده و شنونده, بیش از هرچیز, مرهون صاحبان قلم و صاحبان سخن است. وقتى خواننده یا شنونده, حقایق اخلاقى را از شخصى دریافت کند که او را متخلّق و داراى دل و اندیشه پاک و رحمانى مى شناسد, احساس معنوى و برانگیختگى جدى ترى در خود مى کند و بى گمان, اثرپذیرى بیش ترى خواهد داشت.
از سوى دیگر, انسان خودساخته و بزرگى که حقایق و کمالهاى اخلاقى را با موفقیت و توفیق الهى در باطن و دنیاى درونش تجربه کرده است, هرچه مى گوید, تراوشى است از سویداى دل او. و مصداق این حقیقت است که: (سخن کز دل برآید/لاجَرم بر دل نشیند).
سخن گر خیزد از اعماق جانى
به فریاد آورد جان جهانى
چو شرح عشق گوید بیقرارى
برَد آرامش از هر بردبارى
سخن کز دل برآید آتش است آن
که مى سوزد تو را تا پرده جان
چو آید نغمه دل, دل بجوید
نشیند بر دل و از دل بگوید
برو بشنو کلام پاک جانى
که سازى جان خود, زان دم, جهانى29
هم از این روست که عارف بزرگ حاج میرزا على آقاى قاضى, استاد علامه طباطبایى, مى گوید:
(کسى که طالب راه سلوک طریق خدا باشد, اگر براى پیدا کردن استاد این راه, نصف عمر خود را در جست وجو و تفحص بگذراند تا پیدا کند, ارزش دارد و کسى که به استاد رسید, نصف راه را طى کرده است.)30
عرفان
در این محور معارفى ارایه شده است تا چهره منفى و انزواگرایانه از عرفان اسلامى ـ شیعى زدوده شود و سالک و عارف راستین از ظاهرگرایى صوفیانه و دَیرنشینى مسیحانه و بست نشینى مرتاضانه تمایزى روشن پیدا کند. در این تلاشِ معرفتى, چهره عرفانِ مثبت, این گونه بیان شده است:
(عرفان مثبت, هیچ حقیقتى را از عالم هستى, اعم از آن که مربوط به انسان باشد یا غیر انسان, حذف نمى کند و بلکه همه الم را با یک عامل ربانى درونى صیقلى مى نماید و شفافش مى سازد و انعکاس الهى را در تمامى ذرات و روابط اجزاء این عالم نشان مى دهد.)31
این بررسى, نگاهى را تأیید و تأکید مى کند که آدمى باید در راهیابى به عرفان و معنویت, به همان اندازه که به همه خواسته هاى واقعى و قانونى اش, هدف مند مى نگرد, در دستیابى به مراتب و پاداشهایى مانند: تصرف در عالم ماده و آگاهى به پاره اى امور غیبى هدف مند بنگرد و این مراتب وسائلى براى بیدارى و کمال یابى تلقى گردد و سالک, هرگز به این گونه امتیازها به عنوان هدف ننگرد و در آنها نماند و از سیر و حرکت باز نایستد.
از سوى دیگر, مطالعه این بخش, خواننده را به نگاهى نو از عرفان اسلامى مى رساند که دستیابى به معنویت دینى و تجربه عرفانى, هیچ گونه تضاد و تصادمى با فعالیتهاى اجتماعى و معیشتى ندارد, بلکه اساسى ترین ویژگى زندگى عرفانى, کار و تلاش پیگیر در این دنیاست; زیرا عارف وجود خود را وابسته به خدایى مى بیند که او خود هر لحظه در کارى است:
(یسئله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شأن)32
هرچه و هرکه در آسمانهاست, فیض وجودى خود را از او مى خواهد. هر روز خدا در کارى است.
از این نگاه, گنج معنویت براى انسانهایى که اشعه اى از خورشید با عظمتِ خداوندى در عرصه طبیعت هستند, با کار و کوشش در راه تنظیم و ساماندهى به امور مادى و معنویِ مردمان به دست مى آید و مرهم نهادن به زخم یک انسان, همانند ذکر (یا حیُّ یا حیّ) در تاریکیهاى شب تلقى مى شود.
اراده اى که در ساماندهى معارف این بخش, دیده مى شود, اصالت بخشیدن به حرکتى است که به مقتضاى شرایط اجتماعى دین و نگاه کلان به کلیت گزاره هاى دینى مى کوشد تا رداى پشمین و سنگین را از قامت عرفان اسلامى ـ شیعى برگیرد, تا از خمودى آن را به در آرد و با عشق به زندگى و تعهد اجتماعى درآمیزد, تا آن جا که سلوک عرفانى در مَعبر شؤون حیات بشرى اتفاق بیفتد. به همین منظور است که مى بینیم چشم اندازى را مى گشاید, تا نسبت عرفان با سایر مقوله هاى وجودى و اثرگذار در زندگى فردى و اجتماعى انسان, نمود یابد, مانند: عرفان و قدرت, عرفان و تمدن, عرفان و علم و عقل, عرفان و هنر, عرفان و عشق, عرفان و آزادى
هم اینک فقر معنوى, بویژه در دنیاى غرب, سبب شده تا مکتبها و مرامهاى عرفانى خریدار پیدا کنند و در این میان, عرفانهاى شرقى با اقبال بیش ترى روبه رو شوند. اگرچه برخى جریانهاى عرفانى کاذب مانند عرفان سرخ پوستى, در غرب پدید آمده و رواج یافته است و کم و بیش جامعه ما و نسل حاضر را تحت تأثیر قرار داده است, ولى این رویداد, به انگیزه و علتهایى, که اکنون مجال سخن از آنها نیست, نمى تواند پاسخ گوى تشنگى معنوى انسان باشد. مجله تنها به منظور شفاف سازى این فضاى عرفانى, یک شماره را به (جریان شناسى عرفانى)33 اختصاص داده و کوشیده است تا هم ماهیت و مدعیات این گونه عرفانها روشن کند و هم در مقایسه و برابرسازى با عرفان اسلامى, زیبایى عرفان اسلامى را بنمایاند.
به هر روى, چشم انداز عرصه هاى عرفانى مطرح شده در مجله نشان مى دهد که تلاش براى ارائه معارف اصیل عرفانى و بازتاب دادن آنها, اگرچه از نخستین شماره مجله, با عنوان نامه ها و دستورالعملهاى اخلاقى ـ عرفانى, که شرح آن رفت و نیز انتشار مقاله هایى تحقیقى ـ تحلیلى در این موضوع, تداوم داشته است; این تلاش به سازوارى نیاز جامعه و نسل جدید نبوده است. این کاستى ازوقتى که مجله بیش تر به سوى ویژه نامه ى موضوعى و شخصیتى روى کرده, دیده مى شود. البته در این ویژه نامه ها مى شد, نامه ها و دستورالعملهاى عرفانى و اخلاقى درج شود و فضا را بیش از پیش عطرآگین کند, ولى متأسفانه, این مهم فرو گذاشته شده که بایسته است در حرکت جدید, با متد و روش جدید و نگاه ژرف تر, از این مقوله سخن به میان آید.
3. قرآنى ـ تفسیرى
یکى دیگر از اولویتهاى معرفتى که دغدغه خاطر نویسندگان مجله نسبت به نیازهاى معرفت دینى را نشان مى دهد, ضرورت بازگشت به قرآن و رویکرد دوباره به معارف قرآنى است. مطالعه سلسله مقاله هایى که در این باره, از شماره نخست آغاز شده و ادامه یافته, در مرحله نخست این ضرورت را براى حوزویان و دین پژوهانِ حوزوى باز نموده و در مرحله بعد, سوق دادن دینداران به بهره بردارى صحیح از قرآن و به کار بستن رهنمودهاى آن, بازکاوى شده است.
سوگمندانه باید گفت که در دهه هاى پیشین توجه درخور و شایسته به متن قرآن و به پژوهش گذاشتن آموزه هاى وحیانى, حتى در برنامه تعلیم و تعلّم حوزه ها کم تر دیده مى شد. مجله به منظور آماده سازى زمینه بازگشت به قرآن و معارف قرآنى و جاى گرفتن تلاشهاى تفسیرى و قرآن پژوهى در سیستم آموزشى و پژوهشى حوزه, نوشتارهایى در سه محور عرضه کرده است.
یکم. کتابشناسى تفسیر قرآن
دوم. جریان شناسى تفسیر
سوم. شبهه شناسى تحریف قرآن
در محور یکم و دوم, ابتدا کتابهاى تفسیر قرآن در فرهنگ اسلامى طبقه بندى تاریخى و در دو بخش: تفاسیر شیعه و تفاسیر اهل سنت, با نگاهى کتاب شناسانه معرفى شده است. این نگاه, به گونه اى صورت گرفته که افزون بر معرفى کتابها, جریان شناسى تفسیر نیز اتفاق مى افتد.
در محور سوم, روایات تحریف قرآن, که در بعضى کتابها مانند (فصل الخطاب) گرد آمده و زمینه نسبت نارواى به شیعه را پدید آورده (که همانا عبارت باشد از باور به تحریف قرآن) با دقت و ژرف اندیشى بررسى شده و ساحَت تفکر شیعه از این اتهام, پاک دانسته است.
در مقاله هاى دیگر, چگونگى بازگشت به قرآن و راهکارهاى آن در نگاه احیاگران دینى جست وجو و این نکته مورد تأکید قرار گرفته که در شرایط کنونى, به منظور پایدار ماندن و سلامت فرهنگ دینى در میان امواج سهمگین فرهنگ بشرى, پاک کردن معرفت دینى از کژیها, ناخالصیها و التقاطها, بازکاوى و بازنگرى مبانى و احکام و آموزه ها و باورها و رهنمودهاى وحیانى ـ انسانى قرآن, بازشناسى روشهاى عقلانى, براى پیاده سازى آنها, جدى ترین نیاز در حوزه معرفت دینى و ضرورت دینداریِ امروز است.
مجله, مسؤولیت این مهم را در درجه نخست, متوجه عالمان دینى و حوزویان مى کند و آنان را مسؤول مى داند و پیامدهاى سستى ورزیدن و شانه از زیر بار مسؤولیت خالى کردن را, یک به یک برمى شمارد.34
4. الهیات و کلام جدید
نگاه مجله به این بخش از معارف دین, بیش تر روى بحثها و مقوله هایى است که هم میراث کلام اسلامى بازآفرینى و احیا شود و هم اندیشه ها و جستارهاى نوین کلامى, به شکل کلام معاصر یا کلام جدید, مورد توجه و درنگ قرار گیرد.
این نگاه, بر باورى قرار یافته که دانشِ کلام هویتى جارى دارد. به همان اندازه که مسأله هاى معرفتى و علمى و فلسفى پیش رونده و نوشونده است, پژوهشهاى کلامى نیز از این ویژگى جدا نیستند. ثبات اندیشى و همراه نشدن با دگرگونیهاى فکرى و عملى و یا به دیده انکار نگریستن و چشم را بر آنها فرو بستن, بى گمان توان مندى کلام اسلامى را فرو مى کاهد و به نارسایى و مهجوریت سوق مى دهد, همچنانکه تسلیم شدن مطلق و تن دادن به هرچه تغییر و تجدد است, چیزى براى اثبات و دفاع باقى نمى گذارد.
چشم اندازى که مباحث کلامى مجله مى گشاید و رهیافتى که براى پژوهش مسائل کلامى فراروى مى نهد, بیان گر این نکته است که از یک سو نگاه تاریخى به مقوله هاى کلامى و بازنمودِ تحول ماهویِ این مقوله ها, نباید ما را به توجیه تسلیم وار و تأویل نابجاى موضوعها و گزاره هاى جدید بکشاند; و از سوى دیگر, بر این باور نباشیم که جز مسائل گذشته, چیزى صورت نبسته و مسائل جدید همه اش شبهه و ایجاد شکاکیت در ساحَت تفکر دینى است.
در لابه لاى مباحث کلامى مجله, تلاش براى تبیین و بازنمود حقیقتى زمان مند به چشم مى آید که امروزه هرگونه دین پژوهى با اضلاع گوناگون, به دانش کلام پیوند دارد. پس این دانش تا در مقام آموزش و پژوهش اولویتى درخور نیابد و ستونِ استوار دین پژوهى و دین اندیشى نگردد, رویارویى توان مندانه دین با انسان و جامعه مدرن و دیندارى در عصر جدید, بدرستى امکان ظهور نخواهد یافت. مقاله: علم کلام و بایستگیهاى بالندگى,35 به گونه مستقیم و صریح, همین مقوله را مى کاود و عناوینى از این دست را شرح مى کند:
حضور جدى فلسفه و کلام در جامعه امروز, وظایف جدید در حوزه کلام, تحول و کارآمدى علم کلام, واقع گرایى در کاوشهاى کلامى, شناخت مسائل جدید کلامى.
این تلاش بر این نکته تأکید مى ورزد که بشر امروز, در ساحَتِ فکر و ایده سازى براى زندگى با دشواریهایى روبه روست که بیش تر آنها در حوزه مطالعات کلامى ـ فلسفى پژوهیده و پاسخ یابى مى شود. برخى گزاره هاى دینى که تاکنون در این بخش از مجله نشر یافته و به گونه مستقیم, با همین نگاه به موضوع نگریسته است, عبارت است از:
دین و آزادى, جایگاه تعبد و تعقل در معارف اسلامى, پویایى اسلام در پویه زمان, دین و تکنولوژى, مبانى کلامى ولایت فقیه, دین و تمدن, عقل و دین, پلورالیزم دینى.
این چشم اندازهاى کلامى ـ فلسفى ضمن آن که بخشى از دشواریهاى فکرى ـ معرفتى را روشن و گره گشاى کرده, بر این توصیه نیز پاى فشرده است که افکار و اندیشه هاى شکل گرفته در فرهنگ و زندگى جدید را باید جدّى بگیریم; زیرا موج این افکار, بویژه در ساحَت کلام و الهیات, جغرافیاى انسانها را درنوردیده, حضور دین پژوهان را در این عرصه هاى فکرى ـ معرفتى ضرور و ناگزیر کرده است. اگرچه, در مراحل نخستین, آدمى از عصیان گرى این موجها مى هراسد, زیرا به خاطر همراه بودن آنها با سلطه فکرى و سیاسى و ارعاب فرهنگى, ممکن است لغزشهاى مرعوبانه را براى برخى پدید آورد, ولى بى شک تحمل و ظرفیت نشان دادن, بر قدرت و توان فکرى و شکوفایى کلام و فلسفه اسلامى خواهد افزود. بى گمان, ابن سیناها, فارابى ها, ابن رشدها, فخر رازى ها, خواجه نصیرها, صدراها و… از همین اقیانوس پر تلاطم و موج زاى نقد اندیشه ها گذر کرده اند و امروز نیز رشد و بالندگى معارف دینى ـ کلامى ما, گذر از همین موجها را اقتضا مى کند.