میرزا یوسف خان مستشارالدوله
مقایسه اصول اسلامى با اعلامیه حقوق بشر فرانسه سال 1789
بنده کم ترین, یوسف, خلف مرحمت پناه حاجى میرزا کاظم تبریزى, در سال هزار و دویست و هفتاد, هـ.ق, به موجب فرمان مبارک اعلیحضرت ولى نعمت همایون شاهنشاه ایران, ناصرالدین شاه, خلدالله ملکه و سلطانه, به کارپردازى حاجى ترخان که به اصطلاح فرانسه (کونسلى)2 باشد مأمور شدم. مدت هشت سال در آن جا اقامت کرده, در تاریخ هزار و دویست و هفتاد و هشت, هـ.ق, حسب الاجازه اولیاى دولت علیه به ایران مراجعت کرده و به زیارت خاکپاى همایون پادشاهى شرف اندوز گشتم. پس از هفت ماه توقف در تهران, حسب الامر, به حاجى ترخان معاودت کردم, و بعد از سه ماه به عزم سیاحت از حاجى ترخان, به مسکو و از آن جا به پطرزبورغ رفتم. شش ماه در پطرزبورغ, در جاى وزیر مختار دولت علیه (شارژدافر) ماندم. پس از آن, در تاریخ هزار و دویست و هشتاد هجرى به کونسول ژنرالى تفلیس سرافرازى حاصل کردم. چهار سال تمام در تفلیس ماندم. در مدت اقامت خود در مملکت مزبوره, که انتظام و اقتدار لشکر و آسایش و آبادى کشور را مى دیدم, همواره آرزو مى کردم: چه مى شد که در مملکت ایران نیز نظم و اقتدار و این آسایش و آبادى حاصل مى گردید. در اواخر سال هزار و دویست و هشتاد و سه,هـ.ق, به موجب فرمان پادشاهى, خلدالله ملکه, به شارژدافرى پاریس سرافراز گشتم. از راه اسلامبول عازم مقصد گردیده, وقتى که داخل شهر پاریس شدم, اکسپوزیسیون, یعنى: بساط عمومى هزار و دویست و هشتاد و هفت مسیحیه را ملاحظه و مشاهده کردم; و در مدت سه سال اقامت خود در پاریس, چهار دفعه به عزم سیاحت به لندن رفتم. در این مدت مى دیدم که در فرانسه و انگلیس, انتظام لشکر و آبادى کشور و ثروت اهالى و کثرت هنر و معارف و آسایش و آزادى عامه صد آن قدر است که در مملکت سابق الذکر3 دیده بودم. و اگر اغراق نشمارند, توانم گفتن که آن چه در مملکت سابق الذکر مشاهده کرده بودم, نمونه[اى] بوده است از آن که بعد در فرنگستان دیدم. اگرچه سبب این نظم و این ترقیات و این آبادى را از عدل مى دانستم; به سبب آن که این سلطنت و این ثروت و این آبادى و عمارت, به غیر عدالت میسر نمى شود. چنان که در اثر آمده [است]: (لا سلطان الا بمال و لا مال الا بعمارة و لا عمارة الا بعدل.) سلطنت و حکومت جز به ثروت, و ثروت جز به سازندگى, و سازندگى جز به عدالت صورت نبندد. و هرچند بر وجه یقین مى دانستم که این عمارت از عدالت است, و این ثروت و راحت از حسن سیاست, لیکن پیش خود خیال کرده و به خود مى گفتم: با این که بنیان دین اسلام بر عدل و انصاف است, و با این که در چندین جاى قرآن مجید, خداى تعالى عدل را ستوده و سلاطین و حکام اسلام نیز هیچ وقت منکر عدل نبوده اند; پس چرا ما چنین عقب مانده و این طور از عالم ترقى, خود را دورتر داشته ایم؟ چون روزى در این فکرت شدم, از شدت تفکر خوابم ربود. پنداشتم هاتف غیبى از سمت مغرب ما بین زمین و آسمان به سوى مملکت اسلام متوجه شده, به آواز بلند مى گفت: (اى سالکان سبیل شریعت سید انام, و اى پیشوایان با غیرت اهل اسلام! این انتم من النصرة والسلطنة؟ این انتم من الثروة والمعرفة چرا این طور غافل و معطل نشسته اید؟ و چرا از حالت ترقى سایر ملل اندیشه نمى کنید؟ همسایه شما, وحشیان کوهستان را داخل دایره مدنیت کرده و هنوز شما منکر ترقیات فرنگستان هستید. در کوچک ترین بلدهاى مجاور شما, مریضخانه ها و معلم خانه هایى منتظم براى ذکور و اناث بنا کرده اند و هنوز در معظم ترین شهر شما یک مریضخانه و یک معلم خانه نیست. کوچه هاى دهات همجوار شما تنظیم و توسیع و تطهیر یافته, ولى هنوز در شهرهاى بزرگ شما, به سبب تنگى و اعوجاج و کثافت و سوراخهاى بى نهایت که در کوچه هاست, عبور نامقدور گردیده. در همجوارى شما راه آهن مى سازند و هنوز شما به راه عراده نپرداخته اید. در همسایگى شما جمیع کارها و امورات اهالى در محکمه هاى منتظمه, از روى قانون, بر وفق حقانیت فیصل مى یابد; در دیوانخانه هاى [محاکم قضایى] شما هنوز یک کتاب قانون نیست که حکام عرف, تکلیف خود را از روى آن بدانند. در همسایگى شما هرکس بدهى خود را بى محصل آورده به دیوان مى دهد; در ملک شما, حکومت را مجبور به گماشتن تحصیلداران مى کنند; [و] فلان و فلان… این غفلت و بى اعتنایى, حالش براى شما و اخلاف شما موجب خسارت و ندامت عظیم خواهد گشت. در روز جزا در حضور خداوند, مسؤول و شرمنده خواهید شد. از خواب غفلت بیدار بشوید. بر خود و اخلاف خود ترحم کرده, به معاونت و ارشاد اولیاى دولت و به اتفاق و اتحاد علماى دین, راه ترقى خود را بپایید.) چون هاتف غیبى از ایراد این مقالات فارغ گشت, بنده از خواب بیدار شدم, در حالتى که بدنم از صولت تقریرات هاتف به شدت مى لرزید. پس از آن که آرام حاصلم شد, عزم این را کردم [که]: با یکى از دوستان که از تواریخ و احادیث اسلام اطلاع کامل داشت, ملاقات کرده, سرّ این معنى را بفهمم که چرا سایر ملل به چنان ترقیات عظیمه رسیده اند, و ما در چنین حالت کسالت و بى نظمى باقى مانده ایم؟ به آن دوست رسیده این مطلب را با او به میان آورده, سرّ این معنى را پرسیدم. جوابم چنین داد که: (بنیان و اصول نظم فرنگستان, (یک کلمه) است و هرگونه ترقیات و خوبیها [که] در آن جا دیده مى شود, نتیجه همان (یک کلمه) است.) گفت: (اهل مملکت شما از اصول مطلب دور افتاده اند.) پرسیدم: چگونه؟ دوست مزبور جواب داد که: (بعضى از شما, نظم و ترقى فرنگستان را از فروعات غیر برقرار مى دانید; و برخى, از علوم و صنایع تصور مى نمایید مانند: تلغراف و کشتیها و عراده هاى بخار و آلات حربیه, که اینها نتایج است, نه مقدمات. و فقط به نظریات ساده قصد نظر مى کنید, و از عملیات صرف نظر مى نمایید. و اگر مى خواهید در ایران اسباب ترقى و مدنیت راه بیندازید, در بدو کارها از تعیین کلمه واحده غفلت مى نمایید. و هرگاه کسى از دانشمندان اسلام محض خدمت وطن, تألیفى در این مواد مى نویسد, از تاریخ و صنایع فرنگستان تعریف مى کند و از بنیان و اصول عمل اداره آنها اشاره نمى نماید. این است که کودهاى4 کارگزاران دول اسلام بى ثمر, و نوشته هاى مؤلفین این مطلب, متروک و بى اثر مانده). گفتم: (چگونه یک کلمه؟ مگر با یک کلمه این همه ترقیات مى تواند حاصل برد؟ آن یک کلمه چیست, معنى آن را به من بیان کنید؟ گفت: (معنى یک کلمه را من مى گویم و شما در رساله خود درج نمایید.)
مقدمه در شرح یک کلمه
آن دوست چنین گفت: (یک کلمه که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است, کتاب قانون است که جمیع شرایط و انتظامات معمول بها که به امور دنیویه تعلق دارد, در آن محرر و مسطور است; و دولت و امت, معاً, کفیل بقاى آن است. چنان که هیچ فردى از سکنه فرانسه یا انگلیس یا نمسه [آلمان] یا پروس [اتریش] مطلق التصرف نیست. یعنى در هیچ کارى که متعلق به امور محاکمه و مرافعه و سیاست و امثال آن باشد, به هواى نفس خود عمل نمى تواند کرد. شاه و گدا و رعیت و لشکرى در بند آن مقید هستند و احدى قدرت مخالفت به کتاب قانون ندارد. و باید بدانید که قانون را به لسان فرانسه لووا مى گویند و مشتمل بر چند کتاب است که هر یک از آنها را کود مى نامند, و آن کودها در نزد اهالى فرانسه به منزله کتاب شرعى است در نزد مسلمانان, اما در میان این دو فرق زیاد هست. فرق اول: کود به قبول دولت و ملت نوشته شده نه براى واحد. فرق دوم آن است که کود فرانسه, همه قوانین معمول بها را جامع است و از اقوال غیر معموله و آراى ضعیفه و مختلف فیها, عارى و منقح است. اما کتب فقهیه اسلام, اقوال ضعیفه را نیز حاوى است و هر قولى اختلاف کثیر دارد, به نحوى که تمیز دادن صحیح از ضعیف دشوار است, اگرچه مجتهد و مفتى باشد, مگر اعلم از علماى عظام. بهتر مى بود که به مفاد فرمان جلیل: (واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا),5 علما متفق شده, قوانین شریعت را معین فرموده بنویسند و همه مهر کنند, و اولیاى دولت و وکلاى ملت نیز مهر کرده در خزانه ضبط نموده و از روى آن نسخ متعدده طبع کرده, تمام حکام و صاحبان دیوان از اعلى و ادنى, حتى کدخدایان شهرها بدانند که بناى عمل عامه مردم, شریعت مى باشد و قادر به اجراى حکم خلاف قانون شریعت نخواهند بود. فرق سوم آن است که کود فرانسه به زبان عامه نوشته شده است. معانى و مقاصدش به سهولت مفهوم مى شود, و شرح و حاشیه را احتیاج ندارد. معنى البلاغ المبین6 در قرآن متین این است. پس کتاب قانون, بدون اغلاق, به زبان معمول این زمان, که هرکس از خواندن آن بهره مند شده تکلیف خود را بدانند باید نوشته شود. فرق چهارم که عمده و اهم است, آن است که کود فقط مصالح دنیویه را شامل است. چنان که به حالت هرکس از هر مذهب و ملت که باشد موافقت دارد, و امور دینیه را کتاب مخصوص دیگر هست. اما در کتاب شرعى مسلمانان, مصالح دنیا به امور اخرویه ـ چون صلوة و صوم و حج ـ مخلوط و ممزوج است; فلهذا براى سیاست عامه ضرر عظیم دارد; چرا که ملل غیر مسلمه, از ساکنان ممالک اسلام به خواندن کتاب قانون شما رغبت نمى کنند, به سبب آن که احکامى که از قبیل صوم و صلوة و حج و خمس و زکوة و امثال آنهاست با مذهب ملل غیر مسلمه موافق نیست, و به هیچ وجه به احکام مزبوره عمل نخواهند کرد. اما در سایر احکام که به امور دنیا تعلق دارد, تکلیف رعایایى که از مذاهب مختلفه در تحت اختیار دولت واحده هستند, على السویه است. پس هرگاه مانند علماى متقدمین, قوانین اسلام را کتابهاى علیحده بنویسند; مثلاً کتاب عبادات و معاد علیحده, و کتاب سیاست و معاش را علیحده, ضررى به شریعت نخواهند داشت. و در حدیث شریف: (انتم اعلم بامر دنیاکم); شما به کار دنیایتان آگاه ترید. فرموده شده, تنظیم امور دنیا را به اعتبار مکلفان سفارش نموده. فرق پنجم, کود, قوانین عرفیه و عادیه را نیز جامع است. ولى در نزد مسلمانان مسائل بسیار که به عرف و عادت تعلق دارد, در سینه هاست نه در کتاب. و مادام که قوانین عرفیه در کتاب محدود نیست, وقوع مظالم بى شمار به اسم عرف و عادت آسان است با وجودى که اصول متخذه مسلمانان به شریعت پیامبر(ص) اسلام موافق نیست, زیرا که در اثر آمده: (المعروف عرفاً کالمشروط شرعا); آن چه عرفاً, معروف و مشهور است, مانند چیزى است که در شرع, شرط شده باشد. پس قید و تسجیل قوانین عرفیه نیز واجب است. بالجمله هر وقت که ذات امپراطور یا پادشاه, وضع قانونى را اراده نماید ـ اگر به مالیات و خراج متعلق نباشد ـ اول به دیوان سنا, یعنى مشورتخانه اعظم ارسال مى کنند, بعد به دیوان وکلاى ملت, والا بالعکس. یعنى اگر متعلق به خراج باشد, اول به دیوان وکلاى ملت مى فرستد بعد به سنا. و این قاعده به آیه کریمه (وامرهم شورى بینهم7); کار آنان, به صورت شورا میانشان جریان دارد, موافق است, و قضیه امتحان و تدقیق و مباحثه وکلاى ملت, به فرمان عالى (فاعتبروا یا اولى الابصار8); اى صاحبان دیده (دل و دیده سر) پند گیرید, مطابقت تمام دارد. و حسن این ترتیب, در عقول سلیمه محل انکار نتواند شد. چون اهالى فرانسه و سایر دول متمدنه به واسطه وکلاى خود از حق و ناحق, مباحثه و گفت وگو کنند, هر تکلیفى را که قبول نمایند, ظهور اختلاف و عدم مطاوعت9 محال مى باشد, چونکه خود بر خود حکم کرده اند. و ذات امپراطور و پادشاه نیز ایمن باشد, زیرا که از غدر10 ارباب نفوذ, و از فتنه اهل فساد به این طریق فارغ البال مى شود. و هرچه مى فرماید, مخالفى را تصادف نکند و امراء و ارکان دولت نیز آسوده و فارغند, به سبب آن که امور و مصالحى را که در اکثر احوال موجب شکایتها تواند شد, بعد از آن که به دیوان وکلاى ملت اعلام, و آراى عامه را استحصال11 کردند, دیگر بر دولت و امت چه غایله12 و هایله13 خواهد ماند؟ گذشته از قانون, غالب امور دیوانى نیز در فرنگستان به قبول ملت و دولت اجرا مى یابد. هر که این تفاوتهاى پنجگانه را به خلوص خاطر و تأمل تمام بخواند, لاجرم خواهد دانست که در فرنگستان شخصى مطلق التصرف نیست. یعنى خودرأى و خودسر در امور اهالى نمى تواند مداخله و حکم بکند, مگر موافق آن چه در قانون نوشته شده [است]. خلاصه همه سربسته اند به رشته قانون, و در این معنى در قرآن کریم مى فرماید: (ایحسب الانسان ان یترک سدى)14; آیا انسان گمان مى کند که بیهوده به خود واگذار شده است. چون در مملکتى که انسان سربسته است و سدى نیست, یعنى مثل شتر گلائى نیست, هرکس به قانون معین وظیفه خود داند و به کار و شغل خود بپردازد, لامحاله ستم نکند و ستم نبیند; زیرا هر چیزى را که خارج از قانون است داند و مدافعه کند; و قانون حسب الاصول مذکوره در زیر کفالت دولت و امت است, و بقاى او عین بقاى جان و مال جماعت است. اکنون مى توانم گفت که (یک کلمه) سابق الذکر عبارت از قانون است; ولى به شرط آن که مقاصد تفاوتهاى پنجگانه را موافق باشد, همه عمارات و انصاف در این است. عمارت و ثروت و راحت همه از عدالت مى زاید, و وصى پیغمبر, على, فرموده اند: (العدل اساس العمران); عدل, اساس آبادى است. سؤال کردم که: کودها از چگونه مبادى اجتهاد کرده شده است; جامع حق است و سرمشق چندین دول متمدنه. گفت: (معهذا من نگفتم کود فرانسه یا سایر دول [را] براى خودتان استنساخ کرده معمول بدارید. مراد من کتابى است که جامع قوانین لازمه و سهل العبارة و سریع الفهم و مقبول ملت باشد. تدوین چنین کتابى با شروطى که در شرح تفاوتهاى پنجگانه بیان کردم, ممکن است. خصوصاً در دیوانى که اجزاى آن از رجال دانش و معرفت, و ارباب حکمت و سیاست باشند. همه کتب معتبره اسلام را حاضر و جمله کودهاى دول متمدنه را جمع کنند; در مدت قلیل کتابى جامع نویسند. چون کتابى چنین مقبول عقلایى ملت نوشته شود و به دستخط همایون شاهنشاه برسد, و حفظ آن به عهده مجلس مخصوص مستقل سپرده شود, لامحاله وظیفه دولت و ملت بر قانون مى باشد. یک کلمه که من گفتم این است و تدوین چنین کتابى به طریق مذکور, یعنى بر وجه مذاکره و مشاوره در نزد اسلام نامسبوق نیست. در کتب اخبار ثبت است که در اوایل اسلام, اصحاب پیغمبر, قوانین تجهیز لشکر و تدوین دیوانها را از قانون فرس قدیم اقتباس کردند. و عالمیان را معلوم است که شاه عالَم گیر از سلاطین هند, به جمع علما و کبرا, فتاوى مشهوره و منقحه را به وجود آورد.) پس از آن که دوست مزبور شروح مسطوره را از روى اطلاع کامل و بصیرت تمام به بنده نمود, ختم کلام به این طور کرد: (حال اگر به مشتملات کودهاى فرانسه و سایر دول متمدنه عطف نظر کنید, خواهید دید که تداول افکار امم, و تجارب اقوام عالم, چگونه مصدق شریعت اسلام اتفاق افتاده, و خواهید فهمید که آن چه قانون خوب در فرنگستان هست و ملل آن جا به واسطه عمل کردن به آنها, خود را به اعلى درجه ترقى رسانیده اند, پیغمبر شما هزار و دویست و هشتاد سال قبل از این براى ملت اسلام معین و برقرار فرموده.) پس از اتمام صحبت با دوست مزبور, چندى اوقات خود را به تحقیق اصول قوانین فرانسه صرف کرده, بعد از تدقیق و تعمق, همه آنها را به مصداق: (لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین)15 هیچ تر و خشکى نیست مگر آن که در کتاب آشکار(قرآن) وجود دارد. با قرآن مجید مطابق یافتم. زهى شرع مبین که بعد از تجربه ها[ى] هزار و دویست و هشتاد سال, بیهوده نگشته; و زهى حبل متین که پس از ترقى علوم و (تقدم فنون) فرسوده نشده. بهتر آن است که بیان تفصیل این نکته را از ماقبلش فصل نموده, و به جهت اطلاع وطن تاشان16 خود به ایراد اصول قوانین فرانسه پردازم.
فصل در حقوق عامه فرانسه
اگر ما تجسس و تفحص در اجزاى کودهاى فرانسه بکنیم, اطناب بى منتها و کار بیهوده و بى حاصل است; زیرا که همه قوانین دنیویه براى زمان و مکان و حال است, و فروع آن غیر برقرار است; یعنى فروع آنها قابل التغییر است, ولى اجمالاً عرض مى کنم که روح دائمى کودهاى مزبوره و جان جمله قوانین فرانسه, مشتمل بر بیست و یک فصل است, چنانکه در ابتداى کود چاپ شده. در فقره اول از نظامنامه حکومت که کنستى توسیون17 نام دارد, عبارتى مسطور شده که ترجمه اش این است: (این کنستى توسیون, شناخت و تصدیق و تکفّل کرد آن اصول کبیره را که در سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه, اعلان شده بود; آن اصولى که اساس حقوق عامه فرانسه است.) بنده آن اصول کبیره و اساسیه را تفحص کردم, بر وجه اشارت سابقه و ارقام آتیه در بیست و یک فصل مندرج یافتم. پس ترجمه آن فصول را به عبارات فارسى در این رساله ثبت نمودم. اصول کبیره اساسیه فرانسه اینهاست: 1. مساوات در محاکمات در اجراى قانون. 2. منصب و رتبه دولت براى هیچ کس ممنوع نیست, اگر اهل باشد. 3. حریت شخصیه. یعنى هرکس حر و آزاد است. و کسى را مجال تعرض نیست, مگر به حقوقى که در کود مذکور است. 4. امنیت تامه بر نفس و عرض و مال مردم. [5. در امنیت عرض و ناموس.] [6. در امنیت مال.] 7. مدافعه ظلم, هرکس را حق است. 8. حریت مطابع. یعنى هرکس آزاد و مختار است در نگارش و طبع خیال خود, به شرط آن که مخالف و مضر احکام کود نباشد. اگر مخالف و مضر باشد منع و ازاله ضرر واجب است. 9. حریت عقد مجامع. یعنى جماعت, حر و مختار است در اجتماع, اگر مذاکرات ایشان به کود, مخالف و مضر نباشد. 10. اختیار و قبول عامه, اساس همه تدابیر حکومت است. 11. حریت سیاسیه. یعنى اهالى حق دارند در انتخاب وکلا و نواب براى دیوان کورلژیسلاتیف;18 یعنى دیوان قانونگذار که در مقابل دیوان دولت است. 12. تعیین مالیات و باج به موجب ثروت بلاامتیاز. 13. تحریر اصول دخل و خرج دولت. 14. هر مأمور و حاکم, در تصرفش مسؤول است. 15. قدرت تشریع و قدرت تنفیذ, بالفعل منقسم باید بشود, و در ید واحد نباشد. یعنى قانون جدا, و مجلس اجراى قانون, جدا باشد و به هم مخلوط نباشد. 16. عدم عزل اعضا از محکمه ها. 17. حضور رژى ها19 در حین تحقیق. 18. تشهیر20 مفاوضات21 سیاسیه و حوادث جنائیه در روزنامه رسمیه. یعنى هر منصب و رتبه و شغل به هرکس دادند, و هر قسم تنبیه و سیاست در حق مجرمین روا دانستند, هرگونه تقریرات در مجلس مبعوثان ملت ایراد کردند, در روزنامجات رسمیه آن روزى, حقیقت وقایع اعلان و انتشار یابد. 19. عدم شکنجه و تعذیب. 20. حریت صنایع و کسب. 21. بناى مکتب خانه ها براى اطفال فقرا. اکنون مى خواهم بعضى ملاحظات خود را بر اساس کودهاى فرانسه ها, معروض خدمت هموطنان خود بدارم.
فصل اول:
عبارت است از مساوات در محاکمات و مرافعات, در اجراى قانون; یعنى اجرا شدن احکامى که در قانون نوشته شده, در حق اعلى و ادنى, وضیع و شریف, قوى و ضعیف, به طریق مساوات باشد, و به هیچ وجه امتیاز نداشته باشد; اگرچه مدعى علیه, ذات امپراطور باشد, حکم قانون چون دیگران بر او نافذ است. ملاحظه باید کرد این قضیه را که بر اقامت عدل وانصاف چقدر مدخلیت دارد, و در دین مقدس اسلام همین است. طلب قصاص عکاشه و ابوسعید الخدرى از حضرت رسالت پناه, و مرافعه جناب ولایت مآب, على, علیه السلام, با خصم خود در نزد شریح قاضى, ثبت کتب احادیث است. و در کتب تواریخ آمده که ابویوسف قاضى, خلیفه عصر, هارون الرشید را به جهت ادعاى یهودى[اى] به محکمه شرع برده و مرافعه کرد, و خداى تعالى در قرآن مجید در سوره نسا امر به این معنى فرموده, مى فرماید: (و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل.) یعنى: زمانى که حکم کنید میان خودتان حکم کنید به مساوات. زیرا که عدل در لسان عرب به معنى تسویه است, چنانکه اعتدال المیزان گویند. در سوره نحل ایضاً فرموده: (ان الله یأمر بالعدل والاحسان وایتاء ذى القربى وینهى عن الفحشاء والمنکر.)22 خداوند فرمان دهد به عدل و احسان و صله رحم, و نهى مى فرماید از عمل بد و منکر. و ایضاً در سوره مائده امر مى فرماید: (و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط)23. یعنى: اگر حکم کنى تو, پس حکم کن میان ایشان به عدل و مساوات. ایضاً در سوره مزبوره مى فرماید: (فلا تخشوا الناس واخشونى.)24 یعنى: اى حکم کنندگان مترسید از مردمان در اجراى احکام حق, و بترسید از من که خداوند هستم. و باز در سوره انعام مى فرماید: (و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربى.)25 یعنى: زمانى که حکم کنید پس طریق عدل و مساوات را مرعى دارید اگرچه محکوم علیه, خویش نزدیک شما باشد. و باز در سوره (ص) خطاب به حضرت داوود مى فرماید: (یا داود انا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى.)26 یعنى: به درستى که اى داود, گردانیدیم ترا خلیفه در روى زمین. پس حکم کن میان مردمان به راستى و مساوات. چنان که محقق27در شرایع الاسلام در کتاب قضا فرموده: (تجب التسویه بین الخصوم.) رعایت عدل بین دشمنان واجب است. حال ما باید بدون اغماض, از راه حقانیت و انصاف بگوییم که در…28 به هر ذى شعورى بدون دلیل معلوم است که ظلم, قبیح و مخرب مملکت و سبب غضب خدا و موجب انواع ذلتهاست. حکام حالیه اسلام, مقصرى را که بالفرض شرب یا خلاف دیگر کرده, به معرض عتاب مى آورند. در آن بین اگر حاکم به سببهاى دیگر متغیر است, امر به کشتن یا قطع ید او مى نماید; و اگر تغییر خارجى ندارد, حکم مى کند او را به چوب مى بندند. در این بین رقعه اى به دست حاکم مى دهند, اندازه چوب خوردن مقصر, موقوف به مطلب آن رقعه است. اگر مطول است آن قدر باید چوب بخورد تا رقعه تمام شود, اگر مختصر است کم تر چوب خواهد خورد. اغلب اوقات, اندازه چوب خوردن مقصر موقوف به تشفى قلب حاکم است. اگر قسى القلب است, مقصر در زیر چوب مى میرد و الا ناخنهایش مى ریزد. کدامیک از محکمه هاى عدالت مملکت اسلام, موافق احکام مزبوره29 رفتار مى شود؟ کدامیک از احکام عرف را در دست خود, کتاب قانون است که از روى آن با رعایا ـ که امانت محترمه خداوند است ـ رفتار کند؟ هر عقل و هر قانون و هر انصاف تصدیق مى کند که تنبیه هرگونه جرایم, قبل از وقت باید معین شده باشد, که حکام را از آن اندازه نه قدرت زیادتر باشد, نه کم تر. با این که در شرع مقدس, پیغمبر آخرالزمان, در حدود,30 نهایت تأکید شده, معهذا چیزى که اصلاً محل اعتنا نیست این مسأله است, و تأدیب بندگان خدا محول به میل حکام شده, مثلاً چند نفر مقصر که درجه جرم آنها همه به یک قرار باشد, بعضى را حاکم مى کشد, برخى را چوب مى زند, بعضى را خلعت مى دهد. در همین فقره اندک تأمل بشود معلوم مى گردد چقدر ظلم فاحش, [و] خارج از طریق عقل و انصاف است. و همچون مملکت نیست از خرابى و بلا و غضب و استیلاى بیگانه ایمن باشد. از مضرت و قباحت آن اگر کتابها شرح داده شود کافى نخواهد بود.
فصل دوم:
از فصول مذکوره (کنستى توسیون) فرانسه, عبارت از امتیاز فضلى است. یعنى نایل شدن به منصب و رتبه دولت از روى فضل و علم. مقصود از فضل و علم, نه این است که یک نفر سرتیپ یا یک نفر حاکم, در علوم انشا و ادبیات, ماهر و فاضل باشد; بلکه مقصود این است که یک نفر سردار در بدو طفولیت, علوم متعلقه نظام و لشکرکشى را تحصیل کرده و در مدرسه نظامیه, عمل آن را نیز ببیند و بعد داخل خدمت عسکریه شده, مراتب را به تدریج طى کرده, و در وقت و موقع خود به رتبه سردارى یا سپهسالارى برسد. همچنین یک نفر حاکم باید از بدو درس, [درس] اداره و علم حقوق را تحصیل بکند و از کدخدایى به تدریج ترقى کرده به فرمانفرمایى برسد. و طرز سلوک و رفتار خود را با زیردستان خود بداند, و با آنها از روى نصفت و عدالت رفتار کند. در این باب نیز خداى جهان ما را از ارشاد و هدایت محروم نفرموده, چنانکه در سوره حجرات مى فرماید: (ان اکرمکم عندالله اتقیکم.)31 یعنى: عزیز و مکرم ترین شما نزد خداوند, پرهیزگارترین شماست. و باز در سوره هود مى فرماید: (ویؤت کل ذى فضل فضله.)32 یعنى: بدهد خداى, صاحب فضلى را جزاى فضل او باز در سوره آل عمران مى فرماید: (لا اضیع عمل عامل منکم.)33 یعنى: ضایع نگردانم عمل عاملى را از شما. باز در سوره والنجم مى فرماید: (لیجزى الذین اساؤا بما عملوا و یجزى الذین احسنوا بالحسنى.)34 یعنى: سزا دهد آنان را که بد کردند و جزا دهد آنان را که نیکویى کردند. و در سوره بقره فرمود: (ولا تنسوا الفضل بینکم.)35 یعنى: فراموش نکنید تفضیل را در میان یکدیگر. ایضاً در سوره نور آیه 38 مى فرماید: (لیجزیهم الله احسن ما عملوا…) و کلام معجز نظام حضرت ولایت پناه على, علیه السلام, [که] فرموده: (الشرف بالفضل والادب لا بالاصل والنسب.) یعنى: شرف و بزرگى به فضیلت و ادب است نه به اصل و نسب مصدق این معنى است. و نیز فرموده: (ایها الفاخر جهلا بالنسب انها الناس لام و لاب هل تریهم خلقوا من فضة ام حدید ام نحاس ام ذهب انما الفخر لعقل ثابت و حیاء و عفاف وادب) اى کسى که به نسب خویش فخر مى فروشى, مردم از یک پدر و مادر پدید آمده اند. آیا چنین مى نگرى که آنان از نقره یا آهن و یا مس و طلا خلق شده اند؟ [یعنى ذات و گوهرشان و یا آن چه از آن پدیدار شده اند با یکدیگر اختلاف دارد؟]. افتخار باید کرد به عقل و حیاء و پاکدامنى و ادب. و ایضاً فرماید: (لا فضل الا لاهل العلم انهم على الهدى لمن استهدى ادلاء.) فضل و برترى نیست مگر براى عالمان. زیرا آنانند که براى آن کس که هدایت بجوید, راهنمایند. و در این باب علامه حلى, رحمة الله علیه, در اواخر کتاب صلات نوشته است: (یجب ترجیح الفاضل على المفضول عقلا لقبح تقدیم المفضول على الفاضل من الحکیم الخبیر وسمعاً.) برترى نهادن فاضل بر مفضول, از سوى فرد دانا و آگاه, نقلا و عقلا واجب است, زیرا مقدم داشتن مفضول بر فاضل, قبیح است. در سوره یونس, علیه السلام, [آمده است]: (فمن یهدى الى الحق احق ان یتبع ام من لایهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون.)36 یعنى: آیا کسى که هدایت مى کند و راه مى نماید به سوى حق, سزاوارتر است به اینکه پیروى کرده شود یا کسى که راه نیابد به خودى خود مگر اینکه هدایت کرده شود؟ چگونه حکم مى کنید؟ فضل و ادبى که مقتضى حالت این عصر است, هر عاقل با بصیرت مى داند که علوم و صنایع حاضره حالیه است که به واسطه آن, ملل بى تربیت فرنگستان در صد سال به آن چنان درجه اوج و ترقى عروج نموده و کل مشرق زمین را محتاج به خود کرده اند.
فصل سوم حدیث شخصیه است:
یعنى بدن هرکس آزاد است, واحدى را قدرت نیست سیلى و مشت به کسى بزند یا دشنام و فحش بدهد. صورت این مسأله متعدد و کثیر است. من جمله, احدى را درون خانه کسى حق دخول و تجسس نیست, و هیچ کس را به گناه دیگرى عقوبت نمى توان کرد, و کسى را با ظن مجرد نمى توان گرفت و حبس نمود, و احدى را بدون حکم قانون, جریمه و تنبیه و سیاست نمى توان کرد. این نیز کانه قانون اسلام است, چنانکه خداوند در سوره حجرات مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمین.)37 یعنى: اى کسانى که ایمان آورده اید اگر فاسقى به شما خبرى بیاورد, پس تفحص کامل در صدق و کذب آن بکنید. مبادا از راه عدم علم و نادانى به حقیقت کار, در حق قومى, فعلى مکروهى برسانید پس از آن چه کرده باشید نادم و پشیمان مى شوید. ایضاً در همان سوره مأثور است: (یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا.)38 یعنى: اى آن کسانى که صاحب ایمان هستید, اجتناب کنید از گمان بد در حق مردم. به درستى که بعضى [از] گمان[هاى] بد گناه است. و تجسس مکنید چیزى را که بر شما مخفى باشد. باز در سوره نور مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتاً غیر بیوتکم حتى تستأنسوا.)39 یعنى: اى آن کسانى که ایمان آورده اید داخل مشوید به خانه هاى غیر, تا وقتى که انسیت حاصل شود. باز در آیه دیگر بعد از این مى فرماید: (فان لم تجدوا فیها احداً فلا تدخلوها حتى یؤذِن لکم وان قیل لکم ارجعوا فارجعو هو ازکى لکم.)40 یعنى: پس اگر کسى را در خانه نیابید داخل نشوید تا وقتى که صاحبخانه اذن به شما بدهد. هرگاه به شما بگویند که بازگردید پس بى توقف باز گردید و اصرار در ملاقات نکنید که آن باز گردیدن, براى شما پاکیزه تر است. ایضاً در سوره بقره مى فرماید: (و لیس البر بان تأتوا البیوت من ظهورها.)41 یعنى: نیکویى نیست در آن که درآیید به خانه ها از پشت بامها.
فصل چهارم, امنیت جانى است:
این نیز از اصول اسلام است. چنانکه خداى تعالى در قرآن مجید مى فرماید: (من قل نفساً بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعاً.)42 یعنى: اگر[کسى] کسى را بى آن که نفسى را کشته باشد و یا فسادى کرده باشد مانند دزدى و زنا, [بکشد] همچنان است که همه مردمان را کشته است. ایضاً در سوره تین و انعام و بنى اسرائیل فرموده: (ولا تقتلوا النفس التى حرّم الله الا بالحق.)43 یعنى: نکشید نفسى را که حرام کرد خداى کشتن او را مگر به حق. ایضاً در سوره بنى اسرائیل مى فرماید: (ومن قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً.)44 یعنى: مقرر کردیم مر وارث مقتول را تسلط و قوت قصاص. و باز در سوره بقره مى فرماید: (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى.)45 یعنى: اى مؤمنان, واجب شد بر شما قصاص نمودن در کشتن قاتلان. باز در همان سوره مى فرماید: (ولکم فى القصاص حیوة یا اولى الالباب.)46 یعنى: زندگى و بقا براى شما در قصاص است اى صاحبان عقل. ایضاً در سوره نساء آیه 33 و در سوره فرقان آیه68 در همان معنى [آمده است].
فصل پنجم در امنیت عرض و ناموس:
در سوره نور مى فرماید: (الزانیة والزانى فاجلدوا کل واحد منهما مأة جلدة.)47 یعنى: به مرد و زن زناکار بزنید صد تازیانه. ایضاً در سوره 24 [نور] آیه چهارم و ششم و در سوره فرقان [آمده است]: (ولا یقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق و لا یزنون.)48 به علاوه آیات مذکور, حکم رجم در زناى محصنه از احکام استوار در امنیت عرض و ناموس است.
فصل ششم امنیت مال:
خداى تعالى در سوره مائده مى فرماید: (والسارق والسارقة فاقطعوا ایدیهما.)49 یعنى: ببرید دستهاى دزد را, خواه مرد باشد خواه زن. این آیات باهره در امنیت جان و عرض و مال, قانون متین [و] محکم است. پس معلوم شد که این قانون از اصول قوانین مذکوره فرانسه نیز, مطابق است با احکام خداى, و قانون اسلام. آنها این قوانین شریفه را رعایت کرده اند, در مدت چهل سال سى کرور نفوس فرانسه به هشتاد کرور رسیده. اما در مملکت ما از چندین سالها به این طرف, نفوس ایران را نشنیده ایم که زیاده بر هیجده کرور برآورد کرده باشند.
فصل هفتم از فصول مذکوره:
کود مدافعه ظلم, هرکس را واجب است. هر که به نظر بصیرت بنگرد, اغلب خوبیها و آسایش و آبادى و امنیت فرنگستان از وجود این قانون است. و چون امر مزبور, علت اصلى عدل و انصاف است, این است که خداى تعالى در چندین محل قرآن مجید, امر و ترغیب به آن مى نماید. من جمله در سوره آل عمران مى فرماید: (ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر واولئک هم المفلحون.)50 یعنى: باید بعضى از شما باشد که آنها دعوت بکنند مردم را به کارهاى نیک, و امر و ترغیب نمایند به امور پسندیده, و منع نمایند از امور ناشایسته که باعث خرابى مملکت و عدم امنیت است, و آنهایى که این کار را مى کنند ایشانند رستگاران. ایضاً در سوره هود مى فرماید: (ولا ترکنوا الى الذین ظلموا.)51 یعنى: میل مکنید به سوى آنان که ستم کرده اند: ایضاً در سوره آل عمران مى فرماید: (کنتم خیر امة اخرجت للناس.)52 یعنى: شما [مسلمانان] بهترین امّتها هستید که براى مردم پدید آمده اید. و در سوره توبه آیه72 و آیه122, و در سوره حج آیه41, و در سوره نحل آیه92, و در سوره لقمان آیه16, در این معنى احکام اکیده و آیات صریحه است. از نتایج حسنه این قانون, اختیار و آزادى زبان و قلم شایع شده, هرکس از اعلى و ادنى, هر چیزى که در خیر و صلاح و رفاه مملکت و ملت به خیالش برسد, با کمال آزادى مى نویسد و منتشر مى کند. اگر خیال و تصورات او مقبول امت باشد. تحسین, و در صورت عکس, منع و تقبیح خواهند کرد. پس این قانون شریف نیز طبق قانون اسلام است. و در این باب شیخ طوسى, علیه الرحمه, در کتاب نهایة الاحکام گفته است: (الامر بالمعروف والنهى عن المنکر فرضان من فرایض الاسلام. و هما فرضان على الاعیان. لا یسع احداً ترکهما او الاخلال بهما. والامر بالمعروف والنهى عن المنکر یجبان بالقلب واللسان والید اذا تمکن المکلف من ذلک. الخ…) امر به معروف و نهى از منکر, دو فرض از فرایض اسلام و واجب عینى هستند و هیچ کس را نرسد که آن دو را ترک گوید یا اخلالى در آنها به وجود آورد. امر به معروف و نهى از منکر با دل و زبان و دست واجب است, هرگاه مکلف توانایى اجراى آن را داشته باشد.
فصل هشتم آزادى مطبعه هاست:
بعضى از احکام این آزادى, داخل [در] حکم علوم و معارف است. اگر آن چیز [ى که] چاپ شده, متعلق به علوم و معارف باشد, پس در شرف آنها آیات و احادیث بسیار است که بعضى از آنها را خواهیم نوشت; و برخى از احکام آزادى مزبور داخل [در] امر به معروف و نهى از منکر است. اگر چیز[ى که] چاپ شده متعلق بر اینها باشد, پاره اى از احکام آن, به حق مدافعه مظالم راجع است. بالجمله مطبوعات از قبیل کتب و رساله و روزنامه هرچه باشد, لاجرم به یکى از احکام مزبوره راجع مى شود. پس آن راجع, البته حکم مرجعش را دارد. و اگر مطلب چاپ شده ضررى به دین یا به اخلاق عامه و یا مخالفت به احکام کود دارد, ازاله آن ضرر واجب است. و در حدیث شریف (الضرر یزال) وارد است و این حدیث در نزد کافه اسلام, اصلى از اصول فقه شده است. باید دانست که حدیث مطابع در ممالک متحده آمریکا و انگلیس و فرانسه و سوئیس و بلژیک و یونان به مرتبه کمال است. و امروز در شهر پاریس, صد چاپخانه و ششصد کتابفروش است.
فصل نهم, آزادى مجامع است:
هر فرقه و هر جماعت, هر وقت اراده کنند, در مجمعى, مخصوصاً جمع شده در مسأله اى از مسائل علوم, یا سیاست و افعال حکومت, و یا در امر معاش خود بدون موانع, گفت وگو و مباحثه مى کنند. و هر صنفى از اصناف اهالى را از قبیل: اصیل زادگان و ارباب صنعت و اهل لشکر و زارعین, مجمع هاى مخصوص است. و همه مجمع ها اگرچه در افکار طریق مختلفه دارد, ولى در دوام و ترقى دولت همه به مقصد واحد متوجه است. و عقد جماعات ولى به مقصد واحد, در زمان پیغمبر(ص) مختار و آزاد بود; چنانکه اصحاب کرام هر روز در مسجد نبوى(ص) فرقه فرقه اجتماع کردندى و از آن حضرت چندین مسائل خفیه استفسار و استیضاح نمودندى. حضرت پیغمبر به منبر صعود فرموده, و در مجمع عام به حل مشکلات و ایضاح مسائل مبادرت فرمودندى. وقتى که آن حضرت, اسامه را به سردارى لشکر نصب فرمود, و به جهاد مأمور کرد, جماعتى از اصحاب پیغمبر اعتراض از جوانى اسامه به میان آوردند, و در اهلیت وى شبهه نمودند. با این که اسامه با لشکر از مدینه بیرون رفته بود, معهذا او را نگاه داشتند تا آن که پیغمبر از خانه سعادت بیرون آمده و به منبر صعود فرمودند. اهلیت اسامه را با آثار, اثبات, و اصحاب را قانع و ساکت کردند. با وجودى که تن مبارکش خسته و ضعیف بود, هیچ اظهار رنجش خاطر نفرمود.
فصل دهم اختیار و قبول ملت, اساس همه تدابیر حکومت است:
و این کلمه از جوامع الکلم است, و در نزد صاحبان عقل, مرتبه صحتش حاجت [به] تعریف نیست و در نقل و شرع اسلام نیز چنین است. و آیه کریمه در آل عمران: (ولو کنت فظا غلیظ القلب لا انفضوا من حولک.)53 یعنى: اگر بودى تو درشت خوى و سخت گوى, هرآینه پراکنده شدندى اصحاب تو از گرداگرد تو. و آیه شریفه (وامرهم شورى بینهم), در این امر, باب عظیم است و این باب از مقاصد استشاره است.
فصل یازدهم از فصول مذکوره کود فرانسه:
حق انتخاب وکلاست مر اهالى را در مقابل دیوان دولت. و به این سبب اهالى را در بحث و توفیق افعال حکومت, مداخله عظیم هست; و وکلاى مزبوره که به اصطلاح فرانسه [به آنها] دپت مى گویند با شرایط معلومه و معینه در کتاب قانون, از جانب اهالى, منتخب, و در مجلس کورلژیسلاتیف; یعنى مجلس قانونگذار, مجتمع مى شوند. و این قاعده در شریعت مطهره اسلامیه به باب مشورت راجع است; و مشورت از قوانین اعظم اسلام است. چنانکه خداى تعالى در قرآن مجید به رسول خود امر مى فرماید. در سوره آل عمران: (وشاورهم فى الامر)54 یعنى: مشاورت کن در کارها با اصحاب خود. و جناب پیغمبر با اکابر مهاجر و انصار در باب اذان براى اخبار نماز جماعت, شورى فرمودند. ایضاً آن حضرت در جنگ احد با این که رأى مبارک شان متحصن شدن در مدینه بود; اما چون رأى جماعت و اصحاب, مایل به خروج از مدینه شد, پیغمبر خدا بعد از شورى رأى جماعت را بر رأى مبارک خود ترجیح دادند. ایضاً حدیث وارد است, وقتى که: حضرت رسول از مدینه به قصد حج و عمره به مکه تشریف مى بردند, در یکى از منازل با اصحاب خود مجلس مشورت منعقد فرمودند. و نیز از حضرت رسالت پناه مروى است: (بدبخت نشود بنده اى که به مشورت در امرى شروع نماید.) و کلام معجز بیان حضرت ولایت مآب, على(ع): (لاصواب مع ترک المشورت) بدون مشاوره, کار درست و صواب به ظهور نمى رسد. مؤید آن قول است. همچنین در اثر مشهور: (المشاورة اصل فى الدین و سنة الله فى العالمین و هى حق على عامة الخلیفة من الرسول الى اقل الخلق.) یعنى: مشورت اصلى است از اصول دین و سنت خداوند است بر عالمان و آن حق است بر عامه خلق الله از رسول گرفته تا ادنى خلق. خلاصه حضرت رسول, به جهت وضع سنت مشورت در میان امت, در هر کار با اصحاب خود شور فرمود.
فصل دوازدهم:
تعیین مالیات و باج است بر حسب ثروت بلا امتیاز و این امر نه فرمان مجرد امپراطورى است و نه با میزان احتیاج هیأت دولت; بلکه از روى مداخل و منفعت سالیانه هرکس است. تعیین این کار به رضا و قبول دیوان وکلاست که در حقیقت, قبول عامه است; فلهذا بدهى که اهالى, متحمل اداى آن شده است, در سر وعده معینه به پاى خود, محصل به محل معین برده, مى دهند, زهى عدالت که هر کسى از روى تعیین, قرض خود داند و به صفاى دل دهد, و این امر از روى مساوات است, نه از روى امتیاز, به این معنى که هرکس از اعلى و ادنى, مقدار معین از منافعش یا مداخلش [را] باید به دولت بدهد و احدى مستثنا نیست; و این قرار با شریعت اسلامیه مطابقت کلیه دارد. چنانکه در قرآن مجید و احادیث شریفه, مقدار و زمان زکات و صدقات, معین و معلوم است; و فردى از این تکلیف معاف و مستثنا نیست. باید دانست که قاعده ایشان در این خصوص بر این است که اول, مکنت و قدرت و استطاعت اهالى را مشخص, و بد[هى] سالیانه آن را معین کرده و به مقام مطالبه و اخذ برمى آیند. این قاعده بعینها مطابق شرع اسلام است, زیرا که قرآن و احادیث, ایمان را قبل از عمل تکلیف کرده و عمل را پس از ایمان. چنانکه تکلیف اول, به وجوبیت زکات و صدقات ایمان آوردن است. آنان که ایمان ندارند زکات شان عندالله مقبول نیست.
فصل سیزدهم:
تحریر اصول دخل و خرج دولت و نشر آن است. بد[هى] اهالى را قدر معینى لازم است, و این قدر معین در مقابل خرج دولت, مقیاس و میزانى است ضرور. اگر مخارج یک دولت, محرز و معلوم نباشد, تعیین مالیات بر وجه عدالت میسر نشود و مقدار احتیاج اداره ها چون اداره لشکر و اداره داخله و اداره خارجه و غیره بدین طریق معلوم مى شود. یعنى قبل از وقت, مشخص مى کنند که براى وزارت جنگ فلان مقدار و براى وزارت داخله فلان مقدار و براى وزارت خارجه فلان مقدار مخارج خواهد شد. به این طرز, خلاصى از اسراف در خرج دولت و رفع تعدى نسبت به رعایا آسان مى گردد. از آن طرف هم, چون اهالى مى دانند که مخارج لازمه دولت, فلان مقدار است, در اداى آن تعلل نمى ورزند. پس این قاعده نیز در شریعت مطهره اسلامیه به باب تبلیغ و تفهیم مطابق است [با] حدیث: (فلیبلغ الشاهد منکم الغایب.) یعنى: شما که در این مجلس حاضرید تبلیغ بکنید غائبان را در این باب. برهان واضح است و حضرت رسالت پناه در اکثر خطبه ها در پى هر جمله, (هل بلغت) فرمودى. اگر مستمعان (نعم) گفتندى و خواهش توضیح و تکرار ننموندى, به جمله آخر گذشتندى. باید دانست احسن سیاست آن است که بر اخلاق حسنه مؤسس باشد. این کلام ارسطاطالیس است و به عقل و نقل مطابق. پس واجب است که تدابیر دولت به تغییر اخلاق تبعه و اهالیش, سبب نباشد; بلکه به تهذیب و تزیین اخلاق آنها اسباب عمده شود. بنابراین, اکثر تدابیر سیاسیه فرنگستان در تهذیب و تحسین اخلاق اهالى, مدخلیت عظیم دارد. و قضیه تعیین مالیات و تحریر خرج که شرح داده شده از این تدابیر است. امروز, در ممالک اسلام چون محصلان مالیات به سر اهالى گذاشته شوند, اهالى که از مخارج دولت خبر ندارند, چنین پندارند که بدهى آنها به هوى و هوس حکم داران صرف مى شود. لهذا اکثر آنها براى تخلیص گریبان از تکالیف دولت, به خیال پیدا کردن راه هاى حیله و دروغ, آنها را کشف کنند و آنها را به مجلس برند و چوب زنند. لاجرم اهالى را خوف و مسکنت و هتک ناموس و فرار عارض گردد, و اخلاق شجاعت و بسالت و علو همت آنها مرده شود. در دولت انگلیس, سابقاً براى تعیین مالیات نسبت به واردات اهالى, قاعده تفحص گذاشته بودند; امروز آن قاعده را ترک کرده و به قول خود به هرکس اعتماد مى کنند. یعنى از مداخله هایى که صلاح دولت و رعیت است, و موافق قانون در بدو کار معین کرده اند, از خود شخص مى پرسند و او هرچه بگوید باور مى نمایند و مالیات را از روى مداخل او, از قرار گفته خودش اخذ مى کنند. ملاحظه باید کرد که به اهالى به چه درجه اعتماد کرده اند, و به جهت همین اعتماد, چقدر اخلاق آنها را به اصلاح آورده و به صدق و راستى معتاد شده اند. از وقتى که این تدبیر را به کار برده اند, مالیات دولت روز به روز زیاد شده, و به تجربه دیده اند که سابقاً اگر از صد نفر ده نفر بدهى خود را ناراست گفتى, امروز پنج نفر به هم نمى رسد.
فصل چهاردهم:
هر وزیر و امیر و حاکم در مأموریت خود مسؤول است. سبب مسؤول بودن این است که هر مأمور مکلف است به متابعت احکام قانون, چون سایر مکلفان. و این قاعده نیز از شریعت اسلام است, زیرا که در قرآن عظیم, هر تکلیفى به صیغه جمع آمده, (اطیعوا و آتوا) فرموده و خطاب عام کرده, حتى ذات پیغمبر را از تکلیف استثنا ننموده. مسلمانان که در مکلف بودن انبیا و اولیا معتقدند, هیچ حاکم و امیرى را از تکلیف آزاد نمى توانند شمرد. حدیث: (کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته.) همه شما چوپانانید و همه شما مسؤول رعیت خویش هستید مؤید این قول است.
فصل پانزدهم:
تفریق قدرت تشریع از قدرت تنفیذ. مقصود از این سخن آن است که وضع و تنظیم قوانین در اختیار مجلسى باشد, و تنفیذ و اجراى آن در دست مجلس دیگر. چنانکه آن مجلس هیچ گونه بیم و امیدى از این مجلس نداشته باشد, تا که هر یک از دو مجلس ودیعه خود را به استقلال و آزادى تمام حفظ توانند کرد. اگر در فواید و محسنات تفریق دو اختیار مذکور, صد جلد کتاب نوشته شود, باز هزار یک فواید آن را شرح نمى توان داد. الآن هرگونه ترقى و قدرت و ثروت و مأموریت و تجارت در دول فرنگستان دیده مى شود, از نتایج جدایى دو اختیار است. هر قسم بى نظمى و بى پولى و عدم قدرت و نکث در صنایع و تجارت و زراعت در مشرق زمین مشاهده مى شود, از اختلاط و امتزاج دو اختیار است. عقلاى روى زمین از روى تحقیق و تجربه گفته اند: در دولتى که دو اختیار, مخلوط هم استعمال مى شود, ممکن نیست که باعث ضعف و خرابى, و بلکه بالمآل سبب انقراض آن دولت نگردد. بالجمله این قانون مستحسنه فرنگستان نیز از قوانین قدیمه اسلامیه است. چنان که در ایام پیشین, مجتهد و مفتى در وظیفه خود, والیان و محتسبان در وظیفه اجرا و تنفیذ مستقل بودند. اگرچه تنظیم قانون و تنفیذش در حقیقت, به مرجع واحد, یعنى به وحدت امامت مربوط است, ولى در ترتیب, تفریق واجب است. چنانکه شیخ على کرکى در شرح شرایع الاسلام در کتاب امر به معروف مى گوید: (ویفرق بین الحکم والفتوى بان الحکم انشاء قول فى حکم شرعى یتعلق بواقعة شخصیة, کالحکم على عمرو و بثبوت دین زید فى ذمته. و اما الفتوى فانها بیان حکم شرعى لا یتعلق بمادة شخصیة, و انما هو على وجه کلى. فهو فى الحقیقة بیان مسألة شرعیة.) بین حکم و فتوى, فرق نهاده مى شود به این که: حکم عبارت است از ایجاد و ابراز قولى و حکمى شرعى که مربوط به امرى شخصى باشد, مانند حکم بر این که زید را دَینى بر عمرو است که بر ذمه اوست. اما فتوى عبارت است از بیان حکمى شرعى که مربوط به امرى شخصى نیست, بلکه به طور کلى صادر مى شود و در حقیقت, بیان مسأله اى شرعى است.
فصل شانزدهم:
عدم عزل اعضا از مجالس حکم, یعنى از محکمه هاى عدالت و از دیوانخانه سنا, ابدى است. فواید این قانون بسیار است: اول این که: در اعمال مشکله, تجربه و بصیرت حاصل کرده اند. دویم این که در کار دولت و ملت بى غرض هستند. سیّم, چون به دوام و بقاى در منصب مطمئن هستند, محتاج نمى شوند که از کسى حمایت خواهند و در مقابل آن به قبول توسط مجبور شوند. این قانون نیز به شریعت اسلامیه مطابقت دارد; زیرا که عزل مأمورى از منصبش بى جنحه و بى ثبوت تهمت, ظلم و جفاست, و ظلم و جفا در شریعت اسلام ممنوع است.
فصل هفدهم:
حضور ژورى ها55 در حین تحقیق جنایات. ژورى اشخاصى هستند که اهالى مملکت آنها را از مردمان آبرومند و درستکار و امین انتخاب مى کنند, و اقل آنها دوازده نفر مى باشند, و همیشه هنگام تحقیق جنایات و جرایم کبیره در محکمه هاى عدالت حضور به هم مى رسانند. چون قاضى, اجتماع و گفت وگوى مدعى و مدعى علیه را استماع نماید, پس آن کار را محول به تمیز و تحقیق ژورى ها مى کند و از ایشان رأى مى طلبد. ژورى ها به محل مخصوص و خلوت داخل شده, بعد از مذاکره و تحقیقات فیمابین خود, به هر چه اتفاق و یا اکثریت آرا قرار گرفت, آن را به قاضى افاده مى کنند. ژورى ها را حق حکم و یا تعیین مقدار عقوبت نیست, بلکه فقط نظر ایشان به بیان رأى و اشارت مقصود است. فلهذا این قاعده نیز در شریعت اسلام به باب مشورت راجع است. بنابرآن, آنها را مشاور نامیدن سزاوار است. در این باب شیخ طوسى در کتاب قضا گفته است: (ینبغى ان یکون فى مجلس الحکم للقاضى اهل العلم من اهل الحق و عنده المخلف من اهل کل مذهب واحد ان حدثت حادثة یفتقر فیها ان یسئلهم عنها لیتذکر جوابه فیها و دلیلهم علیها فان کانوا بالقرب ذاکر و ان کانوا بالبعد استدعاهم و اذا حکم بحکم فان وافق الحق لم یکن لاحد ان یعارضه و ان اخطا وجب علیهم ان ینبهوا علیه…) سزاوار است که در مجلس قضاوت قاضى. عالمانى از مذهب شیعه, و نیز کسانى از فرقه مذاهب مخالف باشند که اگر حادثه اى واقع شد و نیاز پدید آمد که در آن واقعه از آنها سؤال شود, جواب آن را تذکر دهند و دلیل خود را اقامه نمایند. این کسان اگر در مجلس حاضر باشند باید با آنها مذاکره و مشورت شود و اگر حاضر نباشند باید آنها را به مجلس قضاوت فرا خواند و چون حکمى صادر کردند, اگر موافق مذهب تشیع بود, هیچ کس را نرسد که با آن مخالفت ورزد, و اگر مخالف بود, باید آنها را به طریق حق و حکم راستین متوجه سازند. لفظ ژورى در اصطلاح فرانسه به معنى آن کسى است که سوگند خورده باشد. چون ژورى ها حین انتخاب شدن, بر وفق قانون معینه سوگند یاد مى کنند که همیشه بر جاده حق و راستى بوده و بدون هرگونه منظور و غرض, آراى خود را بر مسموعات و مخاصمات در حق هرکس بوده باشد, بر وجه راستى و خلوص بیان نمایند. پس ژورى در وظیفه خود مشاور سوگندخوار است. مخفى نماند که قاعده انتخاب ژورى در محکمه هاى مخصوص فرنگستان به جهت مؤید بودن منصب قضا واجب آمده است. چون منصب قضاوت در قانون شان ابدى است و قضاوت متمکنه و مؤیده را مجال استیلا باقى است. پس براى سد مجال, تعیین ژورى و مشاور واجب افتاده; ژورى هایى که در یک امر اظهار رأى کردند, در امر دیگر ژورى هاى علیحده انتخاب مى کنند.
فصل هیجدهم:
تشهیر و اعلان مفاوضات سیاسیه و حوادث جنائیه و مخاطبات رسمیه وکلاى ملت در روزنامجات دولتیه, این قانون مطابقت تامه دارد به قاعده تبلیغ شرعى که در فصل سیزدهم شرح کردیم, و به وجوه مذکوره راجع است به قانون حریت مطابع.
فصل نوزدهم:
عدم شکنجه و تعذیب. مادام که هر گناهى را در کتاب قانون جزاى مخصوص و معین موجود است, تعذیب جانى براى اقرار گرفتن و به بهانه هاى دیگر غیرممکن است; و جزاى هر تقصیر, قبل از وقت در کتاب قانون معین است, و احدى از حکام و امرا و سران لشکر, جرأت و قدرت ندارند که نسبت به زیردستان خود بدون حکم قانون, به هواى نفس به جهت اقرار گرفتن یا سببهاى دیگر, که محض ظن باشد چوبى بزنند یا شکنجه بکنند, یا فحش بگویند. حتى در قانون ایشان چوب و تازیانه زدن ممنوع است, و در لسان ایشان فحش و دشنام نیست. این قسم تنبیهات را خلاف شأن انسانیت است در حق اسب و استر و سایر حیوانات بارکشى هم روا نمى دانند. این قانون شریف نیز طبق قانون اسلام است, چنان که خداى تعالى در قرآن مجید مى فرماید: (و من جاء بالسیئه فلا یجزى الا مثلها.)56 هر کسى بدى روا دارد, پاداش وى جز بدى نیست. ایضاً در (و ان عاقبتم فعاقبوا بِمِثلِ ما عوقبتم.)57 اگر کسى را عقوبت مى کنید, مانند عقوبتى که دیده اید عقوبت کنید. ایضاً در سوره آل عمران آیه24 و در سوره زمر آیه70 بالجمله نکته شریعت اسلامیه را در باب سیاست امروز [که] اهل اسلام ترک و فراموش, و اهل فرنگستان اخذ و تدارک کرده اند, واجب آمد که در این جا به سمت تحریر درآورم. در شرع پیغمبر(ص) اصلى است از اصول, که قضات و حکام مهما امکن در [تخفیف] حدود کنند. یعنى در تخفیف جزاى جانى سعى نمایند. جماعت متمدنه که از اهل شهوت و غفلت مرکب هستند, لاجرم افرادش از ارتکاب جرم و جنایت و استحقاق حدود خالى نمى باشد. اگر حکام, طریق تجسس و شکنجه را پیش بگیرند, بسى جانها را باید اعدام و بسى پرده هاى ناموس را باید هتک کنند. با این که طبیعت اصول اجتماع در این عالم مدنیت [آن است که] حفظ جانها و ستر و حرمت ناموسها را بر اعدام و هتک ترجیح دهند, و به قدر امکان از عیبها اغماض نمایند, و این ترجیح و اغماض به جز ترک تجسس و شکنجه میسّر نمى تواند شد. و در این نکته از جانب پیغمبر(ص) حدیث وارد شده: (ادرو الحدود ما استطعتم.) یعنى تخفیف بدهید در اجراى حدود هر چه ممکن باشد. در فرنگستان به جهت تکمیل این قانون, سلاطین را حق عفو و بخشش هست. مثلاً هیچ پادشاهى قادر نیست در حق ادنى ترین ناس, حکم زدن یک چوب و تازیانه بدهد. اما هر پادشاه حق این را دارد مقصرى [را] که دیوان عدالت حکم بر قتلش کرده باشد, پادشاه قتل را تبدیل به حبس مؤبد بکند در صورتى که اولیاى مقتول راضى بشوند. ملتفت باید شد که این معنى به چه درجه باعث محبت و اخلاص قلبى اهالى نسبت به پادشاه مى باشد; در حقیقت سلاطین را منبع عفو و رحمت قرار داده اند. عجب تر این است که این قضیه در مشرق زمین به تمامه برعکس است. ببین تفاوت کار از کجاست تا به کجا؟
فصل بیستم حدیث صنایع و کسب:
مقاله شرعیه در این نوع حریت, همان آثار[ى] است که در حریت مطلق وارد شده. باید دانست که در فرنگستان باعث عمده و اعظم در ترقى صنایع و کسب آزادگى آنهاست. چنانکه هرکس به هرگونه کسب و به هر قسم صنعتى که بخواهد اقدام کند, مانع و ملامتى از کسى نخواهد دید. معهذا آن نیز در تحت قانون است. به این معنى [که] کسى که صنعتى و عملى اختراع کرد, امتیاز آن چه از دولت متبوعه خود, چه در سایر دول متمدنه, تا مدت معینه با شروط قانونیه براى خود تحصیل کرده, از منافع آن بهره مند مى شود. این باعث مى گردد که هرکس در اختراعات جدیده صرف افکار کنند, و به این وسیله حِرَفْ و صنایع, ترقى و انتشار مى یابد.
فصل بیست و یکم:
از فصول مذکوره حقوق عامه, بناى مکتب خانه ها و معلم خانه ها براى تربیت اطفال فقرا [است] چون تعلیم علوم و معارف در فرنگستان مطلقاً از الزم امور و اقدم وظایف است. لهذا تعلیم اطفال فقرا و مساکین, حتى نابینایان را از حقوق عامه شمرده اند. بنابراین [ذکر] بعضى آثار شرعیه از آیات قرآن و احادیث نبوى(ص) در شرف علم در این جا مناسب افتاد. من جمله خداى تعالى در قرآن مجید مى فرماید: (یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات.)58 خداى تعالى, اهل علم و دانش را درجات عالیه وعده فرموده. ایضاً در سوره زمر مى فرماید: (هل یستوى الذین یعلمون والذین لایعلمون)59 آیا کسانى که مى دانند, با آنان که نمى دانند مساویند. تقدیم عالمان و تأخیر جاهلان را اشاره فرموده. و ایضاً در سوره بقره آیه272, و ایضاً در سوره طه آیه113, و در سوره علق آیه3و4, و در سوره عنکبوت آیه42, و در سوره نحل آیه45, و بنى اسرائیل آیه13, در شرف و فضیلت علم, تأکیدات بلیغه فرموده. و حدیث معاذ بن جبل در فضیلت علم و تعلّم در کتاب جامع بن عبدالبر مسطور است که جناب رسالت پناه, صلى الله علیه وآله, فرموده: (تعلموا العلم فان تعلیمه لله حسنته و طلبه عبادة و مذاکراته تسبیح, والبحث عنه جهاد, و تعلیمه لمن لایعلمه صدقة, بذله لاهله قربة. لانه معالم الحلال والحرام, و منار سبل اهل الجنة, و هو الانیس فى الوحشة والصاحب فى الغربة والمحدث فى الخلوة, والدلیل على السراء والضراء والسلاح على الاعداء والزّین عند الاخلاء. یرفع الله به اقواماً فیجعلهم فى الخیر قادة وائمة. تقتص آثارهم و یقتدى بفعالهم. ترمق اعمالهم وتقبس آثارهم, و ترغب الملائکة فى خلتهم, و باجنحتها تمسحهم. یستغفر لهم کل رطب و یابس و حیتان البحر و هوامه و سباع البر و انعامه. لان العلم حیوة القلوب من الجهل, و مصابیح الابصار من العمى. یبلغ العبد العلم منازل الاخیار والدرجات العلى فى الدنیا والآخره, التفکر فیه یعدل الصیام و مدارسته تعدل القیام. به توصل الارحام, و به یعرف الحلال والحرام. و هو امام العقل, والعقل تابعه ویلهمه السعداء ویحرمه الاشقیاء). دانش بیاموزید که آموختن دانش براى رضاى خدا از جمله اعمال نیک است. طلب آن, عبادت است, و سخن و مذاکره در آن, تسبیح خداوند است, بحث و مناقشه در آن جهاد است, تعلیم آن به کسى که نمى داند صدقه است و بذل آن بر اهل دانش (کسانى که شایستگى آن را دارند) موجب نزدیکى به خداست. زیرا دانش راهنماى شناخت حلال و حرام, و نشان راه اهل بهشت است. علم به هنگام ترس و وحشت, همدم انسان, در غربت, مصاحب وى است. علم راهنماى به سوى خوشبختى و سلاح آدمى در مقابله با دشمن, و زینت و افتخار وى در نزد دوستان یک رنگ است. خداوند به واسطه دانش, اقوامى را بلند مرتبه مى گرداند و در خیرات و خوبیها آنها را رهبر و پیشوا قرار مى دهد; آثار این پیشوایان در دانش, همواره نقل و حکایت مى شود و کردارهایشان را پیروى مى کنند, اعمالشان را مى نگرند و آثارشان را اقتباس مى نمایند. فرشتگان راغبند که با آنان دوستى برقرار سازند و با بالهایشان آنها را بسویند. هر تر و خشک, و تمام موجودات ریز و درشت دریا, همراه با درندگان و چهارپایان زمین, جهت آنان از خداوند طلب بخشش و استغفار مى نمایند. زیرا دانش, زندگى بخش دلها از جهل و نادانى, و نوربخش چشمان از کورى و نابینایى است. بندگان توسط دانش به جایگاه برگزیدگان و مراتب عالى در دنیا و آخرت نائل مى شوند. تفکر و اندیشه در آن برابر روزه داشتن است. به وسیله دانش, صله ارحام صورت مى بندد, و حلال و حرام باز شناخته مى شوند. دانش, پیشواى عقل, و عقل, پیرو آن است. دانش به سعادت مندان الهام مى شود, و اشقیاء از آن محروم مى مانند. و قال ایضا: (لا یقبض العلم انتزاعاً من الناس ولکنه یقبض العلماء). یعنى: علم قبض نمى شود و نمى میرد, لکن علما قبض مى شوند. قال ایضاً: (اطلبوا العلم من المهد الى اللحد.) ز گهواره تا گور دانش بجوى. و مضمون کلام معجز نظام جناب ولایت مآب على, علیه السلام: (العلم علمان: علم الابدان و علم الادیان. والعقل عقلان: عقل المعاش و عقل المعاد). دانش بر دو گونه است: علم تن و علم دین, عقل نیز بر دو قسم است: عقل معاش و عقل معاد. ملتفت باید شد که علم ابدان را بر علم ادیان مقدم داشته. اگرچه در ایران مدارس بسیار است و تحصیل علوم مى کنند, اما از براى معاد, نه از براى معاش. با این که پیغمبر(ص) فرمود: (من لا معاش له لا معاد له.) کسى که معاش ندارد, معاد ندارد. و آن قسم تحصیل در جنب تحصیل علوم صنایع و معاش اهل فرنگستان مثل چراغ است در مقابل آفتاب, و مانند قطره است در جنب دریا. از اشعه علوم فرنگیها ذره اى به ایران تابیده, صنعت طبابت و آبله کوبى و تلغراف و عکس تصویر ایجاد شده که منافع و محسناتش مستغنى از بیان است.
خاتمه: مشتمل است بر دو بیان:
بیان اول, خلاصه را باید شناخت که مدعا و نتیجه همان است, و اصول سیاست فرنگستان داخل در اوست و آن این است که در دنیا, فردى از آفریدگان, از شاه و گدا و رعیت و لشکرى, هیچ کس حق حکم ندارد. یعنى حاکم نیست, بلکه محکوم و مکلف است. آنان را که حاکم مى نامند, بر سبیل مجاز است نه حقیقت. اما آن که حاکم کیست, یعنى مبدأ حکم در کیست؟ شریعت اسلام و نظریات علماى اروپا در این باب متفق است که: حاکم, حضرت یزدان است [و]: (ألیس الله باحکم الحاکمین.) آیا خداوند حاکم ترین حاکمان نیست؟ مصداق این معنى است. هر اصل و قاعده که حضرت یزدان به طبایع و عقول ما تودیع, و به وسایط انبیا تسلیم کرده, ظهور آن سعادت ماست; چون که حکم یزدان است. حدیث: (…60 اقلام الحق و کلما حکم به العقل حکم به الشرع.) هر چه عقل بدان حکم کند, شرع نیز بدان حکم مى کند. و بالعکس, به این نکته اشارت عظیم, و حدیث: (ما رآه المؤمنون حسنا فهو عندالله حسن.) آن چه از نظر مؤمنان نیک است, در نزد خداوند نیز نیک است. در این بحث ایضاح جمیل دارد. بیان ثانى از مضمون رساله: ظاهر شد که آن فصول مذکوره اگرچه حقوق عامه فرانسه نام دارد, ولى در معنى, حقوق عامه مسلمانان بر کل جماعت متمدنه است. و چون جمیع آنها با احکام و آیات قرآنیه مؤید آمده, پس احکام الهى است و واجب است که آنها را به عمل آوریم و به احکام الهى امتثال کنیم, تا به سعادت آیه شریفه: (وهذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون.)61 این کتابى است که مبارک نازل فرمودیم. پس از آن پیروى کنید و پرهیزکار باشید تا شاید مورد رحمت حق قرار گیرید. نائل آییم و از سخط آیات شریفه: (ومن لم یحکم بما انزل الله. فاولئک هم الکافرون; و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون; و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون.)62 کسانى که به آن چه خداوند نازل فرموده حکم نکنند کافرند و کسانى که به آن چه خداوند نازل فرموده حکم نکنند, ظالمند ـ و کسانى که به آن چه خداوند نازل فرموده حکم نکنند فاسقند. رستگار و ایمن شویم. علاوه بر خاتمه کتاب, بعضى جزئیات از قوانین مدنیت آیات, در فرانسه و در سایر ممالک فرنگستان هست که خداى تعالى از راه کمال رأفت و رحمت ما را از اشعار و تنبیه آنها نیز محروم و بى خبر نگذاشته. من جمله اسباب احیاى نفوس است که در فرنگستان به چندین وسایل مختلفه فراهم آورده اند, از قبیل: بناى مریضخانه و ترغیب شناوران براى تخلیص غرق شدگان, و چندین مجالس دیگر که ذکر آنها موجب اطناب است. در این باب خداى تعالى در قرآن مى فرماید: (و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً.)63 هرکس آن را زنده گرداند, گویى که تمام خلق را زنده گردانیده است. ایضا تنظیم و پاکى و زینت راه ها و شهرها و دهات است که به آیه شریفه: (انا جعلنا ما على الارض زینة لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً.)64 ما آن چه را که بر روى زمین است زینت قرار دادیم تا آنان را بیازمایى که کدامیک بهترین اعمال را انجام دهند. مطابق است. و حدیث جامع الصغیر: (طهروا افنیتکم.) حیاط خانه هاى خویش را پاکیزه کنید. اشاره بدین معنى است. ایضاً سوره اعراف آیه72 . دیگر صحت و درستى اوزان و مقیاس و مسکوکات است که خداى تعالى در چندین محل قرآن به تأکیدات بلیغه ما را تنبه فرموده. من جمله در سوره انعام آیه153. و اعراف83, و بنى اسرائیل73, و شعرا181 تا 183, و سوره مطففین و سوره هود85 و86. دیگر به کار انداختن معادن است, خاصه معادن آهن که به موجب آیه شریفه: (و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس.)65 و آهن را نازل کردیم که در آن سختى شدید, و منافعى براى مردم است. ارشاد به این عمل نافع فرموده. دیگر ثبت اسناد و قبالجات و شرط نامجات در دیوان مخصوص, آیه282 در سوره بقره: (یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم…) در این باب دلیل کافى است دیگر, اعتنا و دقت در تهیه و ترتیب امور عسکر است, از قبیل توافق اسلحه به اسلحه دشمن و مهیا بودن آذوقه, و ثبات ورزیدن افراد لشکر در جنگ, و صاحب علم و اطلاع بودن سران سپاه, و بعد از تسلیم شدن دشمن به مهربانى با ایشان رفتار کردن. در سوره 47 آیه4, و در سوره 3 آیه200 و در سوره 47 آیه8, در باب جمیع فقرات مذکوره در قرآن, احکام و آیات صریحه وارد است که اگر خداوند توفیق عنایت فرماید رساله جداگانه در این باب خواهم نوشت. از سهوهاى اهل مشرق زمین که به آن جهت از عالم ترقى دورتر مانده اند, یکى هم این است که مى گویند دنیا به جهت دیگران است و آخرت براى ما. و حال آن که در اخبار وارد است: (نعم المال الصالح والولد الصالح للعبد الصالح. لان بالمال ینال ثواب الصدقات و اعانة المحتاج و اغایة الملهوف و قضاء حوائج الاخوان, التى قال فیه الصادق: من طاف بالبیت اسبوعا کتب الله ستة آلاف حسنة و محى عنه ستة آلاف سیئة, و رفع له ستة آلاف درجه و قضاء حاجة المؤمن افضل من طواف و طواف و طواف; حتى عد عشرا.) بهترین مال صالح و بهترین فرزند صالح از آن بنده صالح است; زیرا با مال, به ثواب صدقات فقرا و یارى نیازمندان و همراهى با غمدیدگان و رفع حاجت برادران خود نایل مى گردد; که امام صادق در آن باب فرمود: هر آن کس که خانه خدا را یک هفته طواف کند, خداوند جهت او شش هزار نیکى مى نویسد و شش هزار بدى او را محو مى کند, و وى را شش هزار درجه برتر مى نشاند; ولى برآوردن حاجت مؤمن, بهتر است از طواف, طواف, طواف. و این را ده مرتبه تکرار کرد. و در دیوان منسوب به حضرت امیر آمده: رب فتى دنیاه موفورة لیس له من بعدها آخرة و آخر دنیاه مذمومة یتبعها آخرة فآخرة و آخر فاز بکلتیهما قد جمع الدنیا من الآخرة و اخر یحرم کلتیهما لیس له الدنیا ولا الآخرة
چه بسا جوانى که دنیایش سرشار از لذتها و فراخى و فراوانى باشد, ولى پس از آن وى را آخرت نیکو نیست. و دیگرى, دنیایش مذموم است و از لذایذ آن بهره مند نیست و در دنبال آن, آخرت وى پدیدار گردد, آخرتى نیکو. و دیگرى, در دنیا و آخرت پیروز گشته, یعنى لذایذ دنیا و فیروزى در آخرت را جمع کرده است. و دیگرى هر دو را از دست بداده یعنى نه دنیا دارد و نه آخرت. و خداى تعالى در قرآن مجید مى فرماید: (و من کان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى و اضلّ سبیلا.)66 یعنى: هرکس دیده بصیرتش در این دنیا نابینا باشد و راه صواب نبیند پس او در آخرت نیز نابینا و گمراه تر خواهد بود. اگر بگویند که مقصود خداوند از کلام مزبور این است که هرکس در این دنیا خداشناس نبوده, اعتراف به وحدانیت خداوند لاشریک نداشته باشد, نابینا و گمراه است. در این خصوص بر من لازم نیست از مراتب خداشناسى و اعتراف اهل اروپا به وحدانیت واجب الوجود شرح بدهم. تحقیق این فقره موقوف به همت مردان بزرگ است که بروند و مراوده و معاشرت با ایشان کرده, و با چشم حقیقت بین, حالت آنها را مشاهده نموده بفهمد. به حسب ظاهر هیچ گونه مانعى در مراوده و معاشرت ایشان با اهالى فرنگستان به نظر نمى آید, و خداوند در جذب قلوب و مهربانى و معاشرت با غیر اهل اسلام نهى نفرموده, بلکه به عدالت [و] محبت و رفتار کردن با آنها امر نموده. چنانکه در سوره ممتحنه مى فرماید: (لاینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین.)67 یعنى: خداوند نهى نمى کند شما را از آنان که با شما جنگ و کارزار نکردند, در کار دین و ملت و شما را بیرون نکردند از وطن خودتان; نیکویى کنید با ایشان و حکم به عدل نمایید در حق ایشان. به درستى که خدا دوست دارد عادلان را. ایضاً در سوره حجرات مى فرماید: (یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا.)68 یعنى: اى گروه مردمان, به تحقیق ما آفریدیم شما را از مرد و زن و گردانیدیم شما را شعب ها و قبایل, تا بشناسید یکدیگر را. این امر بدیهى است که فیمابین ملل مختلفه تا مراوده و معاشرت نباشد, معرفت به احوال و اوضاع همدیگر نمى توانند حاصل کرد. و مادامى که معرفت حاصل نگشته, از حِرَفْ و صنایع و امتعه همدیگر منفعت نمى توانند برداشت. جاى هیچ شبهه نیست که اگر از اکابر قوم و از صاحب بصیرت اسلام, چند نفر, امتثالا لقول على بن ابیطالب, علیه السلام که فرمود: (تغرب عن الاوطان فى طلب العلى و سافر, ففى الاسفار خمس فوائد تفرج هم و اکتساب معیشة و علم و آداب و صحبة ماجد.) به فرنگستان بروند و وضع مدنیت آنها را به رأى العین مشاهده نمایند. بعد از مراجعت به ایران, بلاتردید اسباب هزار قسم ترقى را فراهم خواهند آورد و به سعادت آیه شریفه: (لقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلاً.)69 یعنى: به تحقیق گرامى گردانیدیم فرزندان آدم را و سوار کردیم آنها را در بر, بر چهارپایان و در بحر در کشتیها و روزى دادیم ایشان را از طعامهاى پاکیزه و لذیذ و برترى دادیم ایشان را بر بسیارى از آن چه آفریدیم. نایل خواهند شد.
تحقیق:
هر نیکى که خداى تعالى در روى زمین خلق کرده, در هرجا و میان هر ملت که باشد, راجع به یک مرکز و یک منبع است. و همچنین بد در هرجا و میان هر ملت و هرگونه بدى مشاهده بشود, راجع به منبع بد است. پس ما باید هرگونه نیکى از اسباب مدنیت از نظم و عدالت و آسایش و ثروت و مأموریت و حفظ صحت و رونق تجارت و قدرت دولت و تربیت ملت از ذکور و اناث و ترقى هر قسم صنایع, و تنظیم راه ها و توسیع و تطهیر کوچه ها, و درستى اکیال و اوزان و مقیاس و صحت مسکوکات سیم و زر و غیره و در هرجا و میان هر طایفه مشاهده بکنیم, در اخذ و تحصیل آنها باید به نص آیه شریفه: (یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم.)70 اى کسانى که ایمان آورده اید بر شما باد که محافظت کنید نفسهاى خودتان را. زیان نرساند شما را کسى که گمراه شده چون هدایت یافته باشید. عمل نماییم. در لزوم آبادى و ثروت و استفاده از نعمات الهى آیات و احادیث کثیره وارد است, چنان که در لزوم تعمیرات عمومیه و ساختن راه ها خدا مى فرماید: (والله جعل لکم الارض بساطاً, لتسلکوا منها سبلا فجاجاً.)71 خداوند, زمین را جهت شما وسیع گردانید تا در آن سکنى گیرید, و در آن راه هاى گشاده قرار داد. ایضاً در سوره14 آیه37, و ایضاً در سوره بقره آیه27, و حدیث شریف: (لیس خیرکم من ترک الدنیا للآخره و لا الآخرة للدنیا ولکن خیرکم من اخذ من هذه و هذه.) یعنى: نیک شما آن نیست که به جهت آخرت دنیا را و به جهت دنیا آخرت را ترک بکند و لکن خوب شما آن کسى است که هم این را و هم آن را تحصیل بکنید. ایضاً حدیث شریف: (احرس لدنیاک کانک تعیش ابداً و احرث لآخرتک کانک تموت غداً.) براى دنیایت آنچنان کشت کن که گویى جاوید خواهى ماند; و براى آخرتت آنچنان کشت کن که گویى فردا خواهى مرد. در فرنگستان بد گفتن و دشنام دادن و سب کردن آنانى را که از دین و آیین فرنگى ها خارج هستند ناپسندیده و ممنوع است و با دین و آیین احدى کار ندارند. کسى از کسى نمى پرسد در چه دین و آیین هستى; و این قسم سؤال بسیار عیب است. الحق مى توان گفت که در این باب نیز عمل کرده اند به مضمون آیه شریفه: (ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله, فیسبوا الله عدواً بغیر علم کذلک زیّنّا لکل امة عملهم ثم الى ربهم مرجعهم فینَبِئُهُم بما کانوا یعملون.)72 یعنى: دشنام مدهید آنان را که مى پرستند به جز از خداى, و قبایح ایشان را یاد مکنید. پس ایشان نیز در مقابله آن ناسزا گویند خداى را از روى تجاوز و بى دانشى, چنان که بیاراسته ایم از براى هر گروهى کردار ایشان را. بعد به سوى آفریدگار است بازگشت ایشان, پس خبر مى دهد ایشان را آن چه را که مى کردند….
تحقیق:
فرنگیها قدر نعمات و آیات خداوند را زیادتر از اهل مشرق زمین مى دانند, و اعتناى تمام به مفاد کلام حقیقت فرجام دارند: (و من آیاته… اختلاف السنتکم والوانکم.)73 به جهت قدرشناسى نعمات خداوندى است که در فرنگستان اکثر اهالى از ذکور و اناث, اقلا, سه چهار زبان مختلف یاد مى گیرند. در مشرق زمین اگر کسى زبان خارجه تکلم کند, هزار ایراد به او وارد مى آورند. در کتابخانه هاى پاریس و لندن بیش از پنجاه لسان کتب دیده ام. فى یوم جمعه بیستم شهر ذیقعده 1287 در پاریس تحریر شد.