( 385 )
استقبال او رفت. وقتى معاویه نزدیک شد عمر گفت: آیا تو صاحب این موکب عظیم و پرشکوه هستى؟
گفت: بلى یا امیرالمؤمنین.
عمر گفت: به من خبر داده اند که نیازمندان به دربار تو روى مى آورند و بر در خانه ات ساعتها مى ایستند؟
معاویه گفت: صحیح است.
عمر گفت: چرا چنین مى کنى؟
گفت: ما در سرزمینى هستیم که جاسوسان دشمن رومیان در آن بسیارند لازم است براى ایجاد رعب در دل آنها بزرگى و شکوه و قدرت خویش را آشکار کنیم تا آنها به هراس بیفتند.)54
ابن عساکر در تاریخ دمشق به بخشى دیگر از بى بندوبارى معاویه اشاره مى کند.55 بنابراین چنین فردى نمى تواند خود را با کسى که تمام تلاشش اجراى احکام و حدود الهى است سازگار کند. خلیفه اى که آن چنان زهد مى ورزد که گاه براى لباس تنش نیازمند است. از ابن حیان تمیمى از پدرش نقل است که على بن ابیطالب را بر منبر دیدم که مى گفت:
(من یشترى منّى سیفى هذا؟ فلو کان عندى ثمن ازار مابعته فقام الیه رجل فقال: سلفک ثمن ازار.)
چه کسى است که این شمشیرم را بخرد؟ اگر پول ازارى داشتم این را نمى فروختم. سپس مردى برخاست و گفت: من وجه ازار را به صورت سلف به تو مى دهم.
عبدالرزاق در ادامه مى گوید: آن روز که على(ع) چنین گفت جز شام دیگر سرزمینهاى اسلامى در دستش بود.56
روشن است انسانى که خود این گونه زندگى مى کند هرگز روا نمى شمارد کارگزارانش به هر شکلى عمل کنند و تحمل این وضع براى معاویه بى گمان
|