( 62 )
حکومتهایى که فقط نفع فرمانروایان را مى جویند نادرست و منحرف اند).2
در نظر فارابى مسؤول حکومت باید بکوشد تا زمینه رشدِ خوبیها و سودمندیهاى عمومى فراهم آید و همگان براى سعادت و برخورداریهاى اجتماعى یکدیگر را یارى رسانند:
(کار سیاستمدار مدینه که پادشاه آن است این که نظام مدینه ها را بدان سان نماید که اجزاء و دسته ها و اعضاء مدینه ها با نظام خاصى به یکدیگر پیوسته گردند و آن چنان سازگارى و ترتیب بین آنها برقرار کند که همه جمعاً جهت زدودن بدیها و حصول خوبیها به یکدیگر کمک و معاونت نمایند.)3
از دیدگاه ابن خلدون فلسفه و کارکرد دولتها در درون جامعه جلوگیرى از تجاوز و ستم و پاسدارى از حقوق انسانهاست.
ابن خلدون بر این اعتقاد است که چون در طبیعتِ حیوانى آدمیان تجاوز و ستم هست دولت به مانند ابزارى زورمند و مقتدر براى بازداشتن انسانها از پایمال کردن حقوق یکدیگر به کار مى افتد و مردمان را به نگهداشت اعتدال و تعامل اجتماعى وا مى دارد.4
درنگ در این سخنان نشان مى دهد که عدالت و اخلاق دغدغه اصلى فیلسوفان سیاسى در سنّت سیاسى گذشته بوده است. عدالت به عنوان والاترین فضیلت حیات سیاسى ستوده شده و مهم ترین مسؤولیت را برقرارى ارزشهاى انسانى بویژه عدالت دانسته اند.
عدالت از دیدگاه این فیلسوفان با مفاهیمى همچون: فضیلت و سعادت پیوند دارد.
در حقیقت عدالت زیربناى سعادت است آن هم سعادتى که بر پایه فضیلت باشد.
ارسطو مى گوید:
(سعادت عبارت است از به کار انداختن و به کار بردن فضیلت به طور کامل.)5
|