( 4 )
(وما ارید ان اخالفکم الى ما انها کم عنه.)
نپندارید که من مى خواهم شما را از چیزى باز بدارم ولى خود به سراغ آن بروم.
مى فرماید: تنها یک هدف دارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آن جا که قدرت دارم:
(ان ارید الاّ الاصلاح ما استطعت.)
راهِ بسیار دشوارى است. راه پرفراز و نشیبى است توان را مى فرساید پیمودن آن از هر کسى بر نیاید مرد راه مى خواهد و اراده پولادین.
شعیب دشوارى راه را به خوبى مى داند و از گردنه هاى دشوار گذر و نفس سوز و سنگلاخهاى بسیار آگاهى دارد. مى داند در هر گامى که براى اصلاح مردم و جامعه بردارد پیش پایش چاهى ژرف دهان باز خواهد کرد و باز دارنده هاى بسیار از این سوى و آن سوى او را در حصار خود قرار خواهند داد و موجهاى سرکش و سهمگین قد برخواهند افراشت تا زورق او را در هم شکنند.
از این روى براى پیمودن این راه و براى رسیدن به قلّه بلند اصلاح و نگون سارى گردنکشان و زدودن زشتیها نارواییها و ناپاکیها از ساحَت جامعه خود را به آن منبع لایزال مى پیونداند و با تمام وجود مى گوید: (ما توفیقى الاّ باللّه.)
رسالتى است بس بزرگ و راهى است پرخطر و هول انگیز که اگر تکیه گاه و بازگشت گاهى چون او نباشد به سرانجام نمى رسد; از این روى مى گوید: (علیه توکلت و الیه انیب.)3
دیگر سفیران سعادت ابدى و رحمت سرمدى نیز چنین بودند این راه را پوییدند و این رسالت را به انجام رسانیدند.
پیامبر اسلام(ص) در دوران و جامعه اى به رسالت اصلاح فرد و جامعه برانگیخته شد که قرنها و دوران بسیار دراز در آن سرزمین نور هدایتى پرتو نیفکنده بود.
جامعه از هم گسسته بود. تباهى شب سیاهى هول انگیز و دهشت زا سایه شوم خود را از کران تا به کران گسترده بودند.
روحها مرده بود. زندگیها آلوده به گناه بود. نشانه هاى راستى و درستى رایتهاى ستم ستیزى همه و همه در هم شکسته بود.
دیّارى بر صراط نبود. صراط حق را شنها و رملهاى گناه و خارهاى مغیلان پوشانده بودند. هیچ کس به یاد نمى آورد آن نشانه ها آن رایتها در کجا برافراشته شده بودند و آن جاده روشن که پیامبران پیشین ترسیم کرده بودند در کدامین سو بود و به کدامین سو امتداد داشت.
نه کسى در پى حق بود و نه کسى در اندیشه دادن آن و نه کسى در تکاپوى گرفتن آن. ستمکار کار خود مى کرد و ستمدیده رنج خود مى برد و در آتش درد و حرمان خود مى سوخت.
تاریکى همه جا را و همه چیز را فرا گرفته بود. تاریکى تاریکى مى آورد و سیاهى سیاهى. قرنها و سالها بر این نسق گذشته بود و هیچ روزنى به روشنایى گشوده نشده بود.
در افق صفاى کم ترین گشایشى و پرتو امیدى نمى تابید و تا چشم کار مى کرد آسمانها گرانبار
|