تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,425 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,375 |
گوشی خرگوشی ، دریا - پدر - داستان یک هدیه | ||
پوپک | ||
مقاله 25، دوره 23، فروردین-261-1395، فروردین 1395، صفحه 50-51 | ||
نوع مقاله: کبوتر نامه رسان | ||
تاریخ دریافت: 24 خرداد 1395، تاریخ پذیرش: 24 خرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
کبوتر نامهرسان به کوشش: فاطمه بختیاری من خستهام از کارهای تکراری میخواهم کمی بازی کنم روی ابر خیال آسمان کمی تاببازی کنم باید یک فصل با آدمها قایمموشک بازی کنم شاید «من» پیدا شدم! پدر پدرم، مکانیک حرفهایست خیلی دیر و خسته از کار برمیگردد میخواهم آسمان را سیاه و خطخطی کنم تا زود بیایید بابا و کمی سرش را روی بالش نرم خانه بگذارد. هر دو شعر از محدثه زندوکیل- سیزدهساله داستان یک هدیه یک روز بابا و مامان رضا برای عیدش، لباس نو، کفش و کمربند چرمی خریده بودند؛ اما وحید، دوست رضا، لباس نو نخریده بود. وقتی رضا از او پرسید: «چرا لباس عید نخریدی؟» او گفت: «من لباس نو دوست ندارم.» رضا هم گفت: «حتماً دروغ میگویی... همه لباس نو را دوست دارند...» وحید گریه کرد و از آنجا رفت. او نمیخواست بگوید پدرش پول ندارد. رضا هم رفت خانهیشان و به مادرش گفت: «من دیگر با وحید دوست نیستم.» مامان پرسید: «چرا؟» او جوابی نداد. بعد رضا ماجرا را تعریف کرد. مامان و بابای رضا رفتند خانهی وحید. مامان و بابا به وحید هدیه دادند. وحید خوشحال شد. رضا هم خوشحال شد که وحید هدیهی مامان و بابایش را قبول کرده است. محمدرضا لطفینژاد- تهران پروانه و گل پروانهای توی دفتر نقاشیام کشیدم. بالهایش را قرمز کردم. کنار پروانه یک گل زرد کشیدم تا تنها نباشد. پروانه، برای گل از چیزهایی که در دشت دیده بود، میگفت. گل هم بوی خوشش را به پروانه میداد. آن دو دوست صمیمی هم شدند. بهاره خیرزاده- تهران موتورسیکلت و الاغ روزی یک موتورسیکلت با یک الاغی به گفتوگو پرداختند. موتورسیکلت با غرور گفت: «من حاصل تکنولوژی جدید هستم؛ علاوه بر آن، زیبایی و راحتی برای سرنشین دارم و میتوانم مسافرم را با سرعتی زیاد به مقصد برسانم. گرانقیمت هم هستم.» الاغ با آرامش گفت: «در عوض از وسایلی هستی که باعث آلودگی هوا میشوی، هزینهی سوختِ تو گرانقیمت است و بعضیها وقتی سوارت میشوند، با سرعت تو را میرانند و باعث ایجاد خطر میشوند.» موتورسیکلت خجالت کشید و دیگر حرفی نزد. مهتاب دلشاد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 184 |