جدول (ص 20)، قصه های گوش دراز (ص 21)

جدول

طراح: حسین کریمشاهی‌بیدگلی

افقی:

۲. برکت سفره است.

۳. تابلوی «بوق زدن ......» را معمولاً جلو بیمارستان‌ها نصب می‌کنند.

۴. میلاد سراسر شادی و سُرور ِ..... در سیزدهم رجب را به شما تبریک می‌گوییم.

۵. نوشته‌ی بزرگ که روی دیوار نصب می‌کنند – پولی که از بانک می‌گیرند و هر ماه قسط آن را می‌دهند.

۶. رودی در شمال ایران – مناسبت روز دوازدهم اردی‌بهشت.

۷. مدرک یک خانه برای صاحبش – خیانت‌کننده – کشوری در قاره‌ی آفریقا.

۸. فرد نیست – با آن درخت قطع می‌کنند و آهن می‌بُرند – نام زبان فارسی قدیم – حیوان زیباچشمِ تیزرو.

۹. «می‌روند» در زبان خودمانی – واحد پول کشور خودمان – برداشت محصول کشاورزی.

۱۰. روز تولد حضرت علی‌اکبر «سلام الله علیه» را ...... نام‌گذاری کرده‌اند – روی آش می‌ریزند.

۱۱. نوعی خودروی سواری – این ماده‌ی زیرزمینی، به طلای سیاه معروف است.

۱۲. از درس‌های مقطع دبستان، مطالعات ...... است.

۱۳. پسر حضرت آدم و حوّا.

۱۴. برقِ حاصل از برخورد ابرها در آسمان.

عمودی:

۲. تولد امام حسین«علیه السلام»، امامِ ...... شیعیان را تهنیت می‌گوییم.

۳. میوه‌ای با دو رنگ زرد و سیاه.

۴. یکی از سه حالت هر مسابقه – سرانجام به دریا می‌ریزد.

۵. الفت و خو – گوشه‌گیری.

۶. کلمه‌ی «هم‌مرز» بود که حرف اول و آخرش را برداشتیم – حیوان باربر بی‌آزار – فرزند مرغ.

۷. روکار ساختمان – این هم قسمتی از داخلِ خانه – تیره و کدر.

۸. لقب احترام‌آمیز برای زنان – جانشین او – حرف انتخاب – روز ...... پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» را به شما تبریک می‌گوییم.

۹. گونه – زندانیان را در آن نگه‌داری می‌کنند – آیَم، آیی، ......

۱۰. جمعِ علم – فرمانِ ماشین – کفش اسب.

۱۱. برای کمک گرفتن از امام اول شیعیان، می‌گوییم: ....... – تکه‌ی چرم یا پلاستیک که داخل کفش می‌گذارند.

۱۲. منسوب به ملت – بیابان وسیع.

13. خجسته و فرخنده.

14. ناگهان در زبان خودمانی.

 ==========

قصه‌ها‌ی گوش‌دراز

گوش‌دراز و رستوران

مترجم: علی محمدپور

این‌بار گوش‌دراز در رستوران خرسی کار پیدا کرد.

برای چی آقا؟

برای این‌که همه بدونن باید آشغال‌ها را اون‌جا بریزن و جای دیگری آشغال نریزن.

چشم ‌آقا!

صبح روز بعد

وای چرا رستوران من آشغال‌دونی شده! این‌همه آشغال از کجا اومده؟

آقا شما خودتون گفتین که آشغال‌ها رو این‌جا بریزید. منم به همه‌ی حیوونای جنگل گفتم آشغالاشونو بیارن این‌جا بریزن.

اون نوشته فقط برای مشتری‌هایی‌ست که به رستوران ما میان، نه برای همه‌ی جنگل.

وای! پس برای همین ما امروز هیچ مشتری‌ای نداریم.

از رستوران من برو بیرون.

آقا! قبل از این‌که برم، باید بگم که از همین نوشته‌های: «لطفاً در این‌جا آشغال بریزید» را درِ خونه‌تون هم زدم.

وای خدا...!

من رفتم؛ اما لطفاً زودتر همه‌جا رو تمیز کنید که تمیز بودن خیلی مهمه!