طنز (ص 46 و 47)

نامه‌های عهد عتیق

قربان خاک پای جواهرآسای مبارکت شوم!

دیروز شنیده شد که آفتابه‌ی مبارکه از مستراح صاحب کمالات اعلی‌حضرت همایونی سرقت شده. به شدت برافروخته شدیم و نگهبانان را گفتیم که ماجرا به بیرون درز پیدا نکند و رعیت چیزی نفهمد. چراکه رعیت، حرف مفت‌زن است و ممکن است بگوید جایی که آفتابه‌ی همایونی دزدیده شود، از اموال رعیت بیچاره چه انتظاری است؟ فی‌الفور دستور دادیم مستراح‌بان و نگهبان خاصه‌ی بیرونی را بخوابانند و فلک کنند؛ اما مُقُر نیامدند، فرمان دادیم در دهان‌شان سُرب داغ بریزند. مستراح‌بان بیچاره سرب را خورد و مُرد؛ اما نگهبان فلک‌زده، سرب را نخورده با دیدن وضعیت مستراح‌بان، در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد. تازه بعد از مرگ این دو نفر بود که خبر رسید آفتابه را خود اعلی‌حضرت به اندرونی برده‌اند جهت شکستن بادام و گردوی رسیده از ممالک محروسه. خدا را شاکریم که قصد دزدی نبوده و در قصر کسی نیّت پلید به خود راه نداده. آن دو نفر هم مُردند، فدای یک موی سر اعلی‌حضرت. هزاران نفر از این رعایا فدای آفتابه‌ی همایونی، چه باک!

خاک درگاه همایونی

پرانتزی

===============

کاریکلماتور

پله‌ها سردشان بود

سمیه سلیمی

* با برداشتن خال به صورتش حال داد.

* حوض بدون ماهی، شب‌ها در خود ماهی داشت.

* پله‌ها سردشان بود، روی‌شان موکت کشیدند.

* غار را چه کسی کشف کرد؟ کلاغ!

* همیشه ساعت‌ها، آدم‌ها را بیدار می‌کنند؛ این‌بار ساعت‌ساز، ساعت را بیدار کرد.

* اسفندیار کیست؟ کسی که در ماه اسفند در انجام کارها مادر را کمک می‌کند.

* کیف چون می‌خواست تنها نباشد با کفش سِت شد.

* کفش‌ها، مداد پاها هستند در صفحه‌ی برفی زمین.

* دروازه‌بان از بس گل خورد، دسته‌گل به آب داد.

* باد و قطار هم‌سفر شدند. وقتی به مقصد رسیدند، باد کوله‌باری خاک داشت و قطار کوله‌باری ساک!

* بازیکن فوتبال از بس گل کاشت، مدال بهترین باغبان را گرفت.

==================

آنتی‌بیوتیک اثر ندارد

فاطمه صفری

- تا به چشمان من خیره شدی، در نگاهت غرق شدم.

- به پزشکم گفتم: «آنتی‌بیوتیک اثر ندارد، این بار ویروس‌ها عاشقم شدند!»

- خدایا! تو دوست داشتی همه‌ی بنده‌هایت با تو خوب باشند و من می‌خواهم فقط یکی از این بنده‌ها با من خوب باشد.

- همیشه قرار نیست به چیزی که دوست داری برسی؛ گاهی باید آرزو کنی؛ گاهی باید آرزو کنی، دیگران قدر چیزهایی را که داری بدانند.