تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,414 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
ضرورت نبوت از دیدگاه عقل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 10، دوره 1392، شماره 375 - شماره پیاپی 376، فروردین 1392، صفحه 30-31 | ||
تاریخ دریافت: 14 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 14 تیر 1395 | ||
عنوان مقاله [English] | ||
ضرورت نبوت از دیدگاه عقل | ||
اصل مقاله | ||
ضرورت نبوت از دیدگاه عقل
حجت الاسلام والمسلمین محسن غرویان با تجزیه و تحلیل بحث حکمت الهی و نظام احسن آفرینش به این نتیجه میرسیم که جهان براساس حکمت الهی آفریده شده و در نظام احسن هستی، انسان موجودی است مختار و آزاد و با این اختیار و آزادی، مراحل تکامل خویش را طی میکند و به آنچه که شایستگی آن را دارد، نائل میگردد. از طرف دیگر اقتضای حکمت خداوندی این است که موجبات و زمینههای استکمال موجوداتی را که بهتدریج به کمال خویش نائل میشوند، فراهم گرداند. به عنوان نمونه موجودات عالم ماده که در لحظه آفرینش واجد تمامی کمالات خود نیستند، باید در اثر حرکت جوهری به این کمالات نائل شوند و براساس حکمت الهی و نظام احسن هستی، میبایست شرایط این حرکت استکمالی فراهم باشد تا لغویت و بیهودهکاری در فعل الهی لازم نیاید. انسان نیز که یکی از موجودات این عالم به شمار میرود، از این قاعده مستثنی نیست و با افعال اختیاری، راه کمال خود را طی میکند. مبادی و پایههای این افعال اختیاری، سه چیزند: 1ـ شناخت و آگاهی ۲ـ قدرت ۳ـ امیال و گرایشها. تفاوت و تعدد امیال و گرایشها در وجود انسان، مقتضی وجود تعارض و تضاد خاصی بین بعضی گرایشها با بعضی دیگر است و در این میان، این انسان است که باید با اختیار و آزادی، دست به گزینش و انتخاب صحیح بزند. لازمه این انتخاب و گزینش، برخورداری از شناخت و آگاهی کافی نسبت به هدف نهایی خلقت و نیز نسبت به میل و گرایش آدمی در جهت آن هدف نهایی است.(۱)
هدف و کمال نهایی انسان در جهانبینی اسلامی، تنها کمال حقیقی و هدف غایی در حرکات و افعال انسان، قرب الهی است و این جز با افعال اختیاری انسان تحصیل نمیشود. جهان مادی با محدودیتهای خاص خود نمیتواند محل تحقق سعادت و کمال نامحدود باشد و لازمة عدل خداوندی نیز این است که جهانی دیگر، به دور از محدودیتهای مادی وجود داشته باشد تا ظرف این سعادت، پایدار و نامحدود باشد و انسان بتواند در آن جهان به هدف غایی خویش نائل گردد. طریق تحصیل کمال نهایی پس از شناخت سعادت و کمال نهایی، این سئوال مطرح میشود که آیا راه تضمین شده و مطمئنی برای رسیدن به چنین کمال و سعادتی وجود دارد و در صورت وجود چنین طریق قابل اطمینانی، آیا این راه قابل شناخت هست یا نه؟
راه و ابزار شناخت کمال لازمة حکمت الهی است که انسان با آزادی و اختیار و انتخاب خویش، کمال و سعادت خود را تحصیل نماید و لذا بدیهی است که باید راه مطمئن و تضمینشدهای برای تحصیل چنین کمالی وجود داشته باشد. از سوی دیگر، میبایست امکان شناخت این راه برای انسان وجود داشته باشد و انسان هم از آن آگاه گردد. به بیان دیگر از آنجا که در نظام خلقت خداوندی، انسان موجودی کمالجو و سعادتطلب آفریده شده است، ضرورتاً آنچه را هم که اسباب تحصیل این سعادت است، بایستی دراختیار داشته باشد، در غیر این صورت مستلزم صدق لغویت در نظام تکوین خداوندی است. اگر شخصی از شما بخواهد که حتماً در جلسة خاصی شرکت کنید و در غیر این صورت پیامدهای ناخوشایندی برای شما خواهد داشت و در عین حال آدرس جلسة مذکور را به شما ندهد، آیا این دعوت در نظر شما امری عبث و بیهوده نیست؟ بیشک خداوندی که تحصیل کمال حقیقی، یعنی تقرب به خویش را بر هر فردی لازم میداند و سرلوحة دعوت انبیاء و ادیان را نیز همین امر دانسته و به کسانی که در مسیر دیگری قدم برمیدارند وعدة عذاب و دوزخ داده است، ضرورتاً راهی را برای شناخت و رسیدن به این سعادت تعیین کرده است.
میزان کارایی ابزارهای شناخت برای شناختهای حصولی، جز دو ابزار حس و عقل ابزار دیگری در اختیار انسان نیست. اینک به ارزیابی میزان کارایی این دو ابزار شناخت میپردازیم تا ببینیم آیا میتوانند راه سعادت و کمال حقیقی را به انسان بشناسانند و همة افعالی را که برای تحصیل این کمال لازمند، به او معرفی کنند؟ از دیدگاه ما، حس و عقل (جدای از وحی) قادر به ارائه چنین راهی نیستند و این مطلب را از دو طریق میتوان اثبات کرد:
راه تجربی تجربة هزاران سال تاریخ بشریت نشان میدهد که عقل و حس انسان هیچگاه قادر به تأمین سعادت حقیقی او نبودهاند و انسان نه تنها درمورد سعادت اخروی که در همین زندگی محدود دنیوی هم نتوانسته است با حس و عقل خویش به سعادت واقعی و زندگی سعادتمندانهای نائل شود. «عدالت اجتماعی» هنوز هم یک آرمان خیالی و ایدهآل ذهنی صرف بوده و هرگز جامة عمل نپوشیده است. قوانین بشری دائماً ماده و تبصره تازه میخورند و اندکی بعد لغو و دگرگون میشوند. علوم انسانی که رابطة مستقیم با ابعاد وجودی انسان دارند، نیازها و کششهای او را تعیین میکنند و محل آراء و عقاید مختلف و اندیشههای گوناگونند، میتوانند در جهت رسیدن انسان به کمال واقعی خود مؤثر واقع شوند، ولی حتی در علم اخلاق هم که رابطة مستقیم با افعال اختیاری انسان و سعادت آدمی دارد، اختلافات مبنایی و غیرمبنایی فراوانی دیده میشود و شاید این اختلافات و تفاوت افکار و اندیشهها کمتر از علوم طبیعی نباشد، بنابراین عجز و ناتوانی ابزار شناخت بشری از ارائة یک برنامة کامل برای زندگی انسان در جهان فعلی، دلیل قاطعی است که حس و عقل قادر به تأمین سعادت دنیوی انسان و به طریق اولی، سعادت اخروی بشر نیستند. شاید گفته شود که دلیل فوق سبب یقین برای انسان نمیشود و نمیتواند این احتمال را نفی کند که ممکن است در آیندهای دور یا نزدیک، عقل بشر چنان تکامل یابد که بتواند مشکلات بشری را حل و سعادت او را تأمین کند، اما اصولاً حس و عقل، کارایی شناخت این گونه مسائل را ندارند و نمیتوانند راجع به این سنخ از مطالب، اظهارنظر کنند.
ناتوانی حس انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال میرسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیتهای خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمیشوند، از این رو حس هرگز نمیتواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است. آنچه در قلمرو شناخت حسی قرار میگیرد، صرفاً یک حادثة محسوس خارجی است و مدرک حسی هیچگاه بار ارزشی ندارد. به عنوان مثال در درگیری دو فرد، یکی به دست دیگری کشته میشود. آنچه مورد ادراک حسی انسان واقع میشود این است که اولی، دومی را کشت، اما تعیین این که حق با کدام است، آیا این کشته شدن عاقلانه است یا نه، آیا این کشته شدن، شرافتمندانه و مقدس است یا پست و شقاوتمندانه و به بیان دیگر درک این مسئله که آیا دومی بایستی به دست اولی کشته میشد یا نه، هرگز در توان ابزار حسی نیست. پس درک مفاهیم «خوب و بد»، «خیر و شر»، «باید و نباید» به کمک عقل صورت میگیرد و این گونه مفاهیم از معقولاتی هستند که باید به کمک عقل درک شوند. دو مفهوم «سعادت و «کمال» نیز از این گونه مفاهیم هستند که باید به کمک عقل درک شوند و حس هرگز قادر بر درک مفهوم «سعادت یا کمال» نیست، همان گونه که مصادیق آنها را نیز نمیتواند تعیین کند.
ناتوانی عقل در تعیین مصادیق عقل انسان دو نوع حکم دارد: دستهای از احکام عقل که به «بدیهیات اولیه» معروفند، قضایائی بسیار کلی از قبیل «هر معلولی علت میخواهد»، «هر ممکن الوجودی، نیازمند واجب است»، «اجتماع نقیضین محال است»، و... هستند. مفاد این احکام و قضایا، بسیار کلی و تحلیلها و استنتاجات مبتنی بر این سلسله قضایا نیز کلی هستند و در موارد جزئی و پدیدههای شخصی، کاربردی ندارند. دستة دیگر از احکام عقلی، «احکام و قضایای تجربی» نام دارند و مواردی هستند که عقل به کمک حس، موضوع خاصی را ملاحظه و بر اساس آن حکمی را صادر میکند. برای مثال، عقل انسان یک حکم کلی و عمومی دارد که: «هر معلولی محتاج علت است». باید دانست این قضیة عام هرگز نمیتواند مصادیق علت و معلول را مشخص کند، یعنی صرفاً براساس این قضیة عقلی، هرگز نمیتوان کشف کرد که آیا موجودی به نام الف، علت است یا معلول؟ و اگر معلول است علت آن چیست؟ برای کشف مصادیق علت و معلول، باید از «حس» کمک بگیریم و از این طریق، آثار معلولیت را کشف و آنگاه با استفاده از حکم عقل، یقین پیدا کنیم که این موجود خاص، موجودی است معلول و لذا نیازمند علتی است؛ آنگاه بار دیگر به کمک «حس» و روش مشاهده و آزمایش(۲) به جستوجوی علت بپردازیم و آن را کشف کنیم. به طورکلی همه قضایایی که در علوم تجربی از آنها استفاده میشود، از این دستهاند. روشن است که قضایای تجربی صرفاً در عالم ماده و محسوسات مطرحند، زیرا یک رکن اساسی «تجربه» را مشاهدة حسی تشکیل میدهد و آنچه که حس بدان تعلق نگیرد، تجربه نمیشود. بدیهی است که هیچ یک از دو دستة احکام عقلی مذکور، کارآئی لازم برای تأمین سعادت و تعیین مصلحت انسان را ندارند. کلیت و عمومیت احکام دسته اول آن چنان است که هرگز نمیتواند از بین افعال مختلف، «خوب و بد» را تعیین کند و اینگونه احکام، اصولاً ناظر به مسائل جزئی و پدیدههای خاصی نیستند. از طرفی میدانیم که در مسئلة سعادت و کمال نهایی انسان، مهمترین موضوع، رابطة دنیا و آخرت و نقش افعال اختیاری انسان در تأمین سعادت اخروی و تحصیل قرب الهی است و اینها اموری نیستند که بتوان تجربه کرد. تجربه و حس هرگز نمیتوانند تأثیر و انعکاس اخروی یک فعل را مشخص سازند تا بتوانیم بگوییم کدام فعل تأثیر مثبت و کدام تأثیر منفی دارد. تجربه هرگز قادر به تشخیص و تعیین سعادت و شقاوت اخروی و تمیز افعال سعادتمندانه از افعال شقاوتمندانه نیست.(۳) نتیجه آن که بشر با ابزار شناخت عادی خود هرگز نمیتواند راه تضمینشدهای برای رسیدن به کمال و سعادت نهایی خویش داشته باشد و لذا نیازمند راه دیگری است که مسیر سعادت او را تعیین کند و زمینة استکمال او را فراهم آورد، از این رو اقتضای حکمت الهی است که ورای عقل و حس، راه تضمینشدة دیگری دراختیار بشر قرار باشد و سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی و طرق تحصیل آنها را مشخص کند و بدین وسیله شرایط و امکانات لازم برای نیل به کمال نهایی انسان را فراهم سازد(۴) و آن راه، رهی جز وحی الهی نیست.
پینوشتها ۱ـ البته در بعضی اوقات مانند عادات و هیجانات، ممکن است گزینش و انتخاب صد در صد براساس شناخت و علم نباشد. ۲ـ راههای کشف مصادیق علت و معلول از قبیل روش «وضع و رفع» و... در کتابهای «منطق عملی» به تفصیل بیان شده است. ۳ـ البته ممکن است به کمک تجربه در بعضی موارد، سعادت و شقاوت دنیوی را در رابطه با افعال مختلف دریابیم، اما سعادت و شقاوت حقیقی، در آخرت است و آنچه که مهم است شناخت آنها و تمییز افعال خوب و بد در رابطة با آنهاست. ۴ـ در بعضی از کتابها، این مسئله تحت عنوان «قانون هدایت عمومی» آورده شده است که به نظر میرسد بهترین تفسیر و تبیین قانون همین است که آن را به حکمت الهی بازگردانیم.
سوتیتر:
انسان در مسیر تحصیل کمال به دنبال شناخت «خوب» و «بد» ها و درک «باید» و «نباید» هایی است که او را به این کمال میرسانند. شناخت امور ارزشی و مفاهیم اعتباری اگرچه با واقعیتهای خارجی ارتباط دارند، اما از سنخ امور حسی و خارجی نیستند و با حس، درک نمیشوند، از این رو حس هرگز نمیتواند تعیین کند که کدام فعل خوب و کدام عمل بد و ناپسند، کدام بایستنی و کدام نبایستنی است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 383 |