تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,475 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
تادیب نفس | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 3، دوره 1392، شماره 379 - شماره پیاپی 378، مرداد 1392، صفحه 8-9 | ||
تاریخ دریافت: 20 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 20 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
تادیب نفس مرحوم آیت اله مجتبی تهرانی (ره)
مقدمه آرامش و اضطراب انسان، ارتباط مستقیمی با هدفگیری او در زندگی دارد؛ یعنی اگر هدف یک نفر امری ثابت، آرام و باقی باشد، روح او هم آرامش پیدا میکند و اگر هدفش فانی، ناآرام و متزلزل باشد، روح او نیز مضطرب میشود.
هدفگیری یکی از معیارهای ارزشیابی انسان در روایات گاهی این سئوال پیش میآید که معیار ارزیابی انسانها چیست، یعنی ما با چه معیاری میتوانیم انسان را ارزیابی و قیمتی بودن یا بیارزش بودن او را محاسبه کنیم. در این زمینه باید گفت همین هدفگیریهای انسان در زندگی است که به او ارزش میدهد یا او را از ارزش ساقط میکند. در نهجالبلاغه روایاتی از علی«ع» در این باره وجود دارد. علی«ع» میفرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ».(۱) ارزش هرکسی به اندازۀ ارزش هدف اوست و با آن چیزی که هدفگیری کرده، رابطۀ مستقیم دارد. هر چه هدف بالا و والا باشد ارزش انسان هم بالا و والا خواهد بود و هر چه هدف پست باشد، انسان نیز بیارزش میگردد. «مَنْ شَرُفَتْ هِمَّتُهُ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۲) ارزش و قیمت کسی که هدفش شریف باشد، عظیم و بزرگ است. «مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ بَطَلَتْ فَضِیلَتُهُ»؛(۳) کسی که هدفش کوچک باشد، با هدفگیری کوچک خود، فضیلتش را از بین میبرد.
ادب، ملاک و معیاری دیگر برای ارزیابی انسان در اینجا مطلبی را تحت عنوان یک سئوال مطرح میکنم(۴) و آن اینکه اگر معیار ارزیابی یک انسان هدفهای او باشد، پس چرا در بعضی از روایات مطلب دیگری را معیار ارزیابی انسان مطرح میکنند؟ در بعضی از روایات، معیار دیگری برای ارزشگذاری انسان مطرح شده که در اینجا به بخشی از کلمات علی«ع» در این رابطه اشاره میکنم. حضرت در روایتی میفرماید: «یا مُؤمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ»؛(۵) ای مؤمن! این علم و ادب، ثمن و قیمت نفس توست، پس در یادگیری علم و ادب کوشش کن، زیرا به هر میزان علم و ادب تو افزایش یابد، به بها و ارزش تو نیز افزوده میشود. علی«ع» در جملۀ دیگری میفرماید: «إِنَّکَ مُقَوَّمٌ بِأَدَبِکَ»؛(۶) اگر بخواهند روی تو قیمت بگذارند، یعنی بگویند که تو چقدر ارزش داری و بهای تو چقدر است، به میزان ادبی که در تو وجود دارد نگاه میکنند و لذا علی«ع» معیار ارزیابی انسان را ادب میداند.
هدف و ادب در کنار هم معیار ارزیابی انسان محسوب میشوند معیار ارزیابی انسان چیست؟ آنچه که معیار ارزشی انسان محسوب میشود هدف است یا ادب؟ چرا بسیاری از روایات، معیار ارزیابی انسان را «هدف» و برخی «ادب» معرفی میکنند؟ این دو مطلب در روایات ما وارد شدهاند و با یکدیگر منافاتی ندارند؛ یعنی میشود معیار درک ارزش انسان، هم «هدف» باشد و هم «ادب». به یک معنا اینها از یکدیگر منفک نمیشوند.
بررسی انواع معیارهای ارزشگذاری و نقد آنها 1ـ معیار امور وهمی مانند مال و مقام ادب یکی از مسائل اخلاقی و معرفتی است. در روایات ما ادب، بهخصوص با معیارهایی که از دیدگاههای مختلف موجب ارزش انسان میگردد، مقایسه میشود. گروه خاصی از انسانها که فقط امور دنیوی را میبینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی میکنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریهای مانند «مال» میدانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی میکنند، در حالی که مال با شخص مالدار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمیشود.(۷) برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچتر از مال است میسنجند!(۸) و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی میکنند. در مقابل این نگاهها، در روایات ما ملاک ارزیابی انسان ادب است و با این امور اعتباری مقایسه و گفته شده است که ادب بیشتر از مال و مقام موجب قیمت انسان میشود و بها و ارزش او را بالا میبرد. بهعنوان مثال در باب ترغیب به ادب این تعبیر آمده است که: «طَالِبُ الْأَدَبِ أَحْزَمُ مِنْ طَالِبِ الذَّهَب».(۹) و «طَالِبُ الْأَدَبِ أَحْزَمُ مِن طالِبِ الدُّنیا».(۱۰) سرآمد مظاهر دنیوی پول و مقام است. برخی میدوند تا پُست و مقامی بهدست آورند، برخی هم تلاش میکنند تا به پول برسند. آن پولی هم که نسبت به بقیۀ پولها واقعیت دارد طلا است.(۱۱) از دید برخی از اینها معیار ارزش و قیمت انسان به حساب میآید، اما روایت میفرماید آنکه بهدنبال تحصیل ادب میرود عاقلتر است از آنکه طلا و دنیا را طلب میکند. «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّه وَ الذَّهَب»؛(۱۲) احتیاج مردم به ادب، بیشتر است تا این که بهدنبال مال بروند و طلا و نقره بهدست آورند، چون آنچه که واقعاً به انسان ارزش میدهد ادب او است نه امور اعتباری.
2ـ معیار امور ظاهری مانند پوشش و لباس دیدگاههای مختلف دیگری در باب ملاک ارزش انسان وجود دارند.(۱۳) بعضیها که عقلشان به چشمشان است و ظاهرنگر هستند، معیار ارزشیشان ظواهر اشیاست. در نگاه این گروه چون ظاهر انسان مهم است، هرچه پوشش انسان آراستهتر باشد، بیشتر جلوه میکند و ارزش صاحب لباس بیشتر خواهد شد. گاهی روایات، ادب را با همین معیار ارزشی انسانهای ظاهرنگر مقایسه میکند و میفرماید: «الأدَبُ حُلَلٌ جُدُدٌ»؛(۱۴) فرد ظاهربین، نو بودن لباس را ملاک ارزش، و کهنگی آن را معیار بیارزشی میداند، اما امام«ع» ادب را بهعنوان لباس نوی انسان معرفی میکند. در روایت دیگری آمده است که: «الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَه»؛(۱۵) ادبها پوششهایی نو و تازهاند. یک پوشش هم نیست، بلکه پوششهایی جدید و نو در نو است،(۱۶) بهگونهایکه اصلاً کهنه نمیشود: «لاحُلَلَ کَالأدَبِ»؛ هیچ پوششی مانند ادب نیست.
3ـ معیار حَسَب و نَسَب دیدگاه سوم راجع به کسانی است که «پیوندها» و نسبتهای خانوادگی و نژادی را که از آن به حَسَب و نَسَب تعبیر میشود، معیار ارزشی انسان میدانند. البته در اینجا مسأئه تا حدودی جنبۀ واقعیت به خود میگیرد و دیگر مربوط به امور وهمی و اعتباری نمیشود، چون داشتن یک حسب و نسب شریف، از نژاد و خانوادهای که در سطحی بالا قرار دارند، یک امر واقعی است و از مقولۀ اعتبار و فرض نیست، زیرا کسی که دارای پیوند نژادی خاص است، واقعاً در سلسله علل معدّهاش، انسانهای شریفی وجود دارند و این مسئله، امری فرضی و وهمی نیست. پیوند هم دو نوع است. یا نسبی یعنی رابطهای مانند نسبت پدر و مادر و جدّ است و یا سببی است یعنی رابطهای که با ازدواج بهوجود میآید. پیوند پدر با انسان پیوندی نسبی و پیوند پدر زن با انسان پیوند سببی است.(۱۷) گاهی در میان روایات دیده میشود که در بیان معیار ارزشی انسان، حسب و نسب نوعی شرافت محسوب میشود، اما در عین حال، شرافت ادب را بیشتر از شرافت نسب دانسته و میفرماید که ادب بر حسب و نسب مقدم است. در روایات گاهی ادب، جایگزین حسب و نسب و گفته میشود: منفعت ادب از حسب و نسب بیشتر است. گاهی در تعبیرات مختلف دیگر میفرماید: ادب در مقایسه با حسب و نسب، انسان را سریعتر به مقصد میرساند. علی«ع» میفرماید: «الأدَبُ أحَدُ الحَسَبَینِ»؛(۱۸) ادب یکی از دو پیوندهای واقعی است.(۱۹) «أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ»؛(۲۰) بهترین پیوند خانوادگی، حسن ادب است. «حُسنُ الأدَبِ یَنُوبُ عَنِ الحَسَبِ»؛(۲۱) ادبی زیبا است که جایگزین پیوند خانوادگی و شرافت حَسَبی شود. «حُسنُ الأدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ وَ أشرَفُ سَبَبٍ»؛(۲۲) ادب نیکو با فضیلتترین نسب و شریفترین سبب است؛ یعنی ادب نیک، از پیوند خانوادگی و نژادی افضل و از سبب فامیلی اشرف است. این روایت ناظر به اقسام پیوندهاست که برخی نَسبی است و برخی سببی. «لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۳) هیچ پیوند خانوادگی سودبخشتر از ادب نیست. «لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۴) هیچ پیوندی مفیدتر از ادب نیست که انسان را به اهداف الهیاش برساند. در روایات ما اگر امر دایر شود به این که میان ارزش و شرافت دو نفر مقایسه شود، باید گفت که شخص باادب، هرچند که ادبش کم باشد، به شخص دیگری که حَسب و نسب بسیار خوبی دارد، امّا بیادب است، ترجیح دارد؛ چون ادب حتّی اگر کم باشد، از شرافت حسبی و نسبی بهتر است؛ لذا علی«ع» فرمود: «قَلیلُ الأدَبِ خَیرٌ مِن کَثیرِ النَّسَبِ».(۲۵) پیوندهای واقعی شریف، آنگاه برای انسان ارزشآفریناند که مزین به ادب باشند. حتی روابط معنوی انسانها نیز آنگاه قیمت و ارزش دارند که آراسته به ادب باشند، وإلّا فایدهای ندارد.
أنبیا و مسئله ادب الهی پیغمبراکرم«ص» در مکتب ادب ربوبی با اینکه شبههای نیست که در بین انسانها، شخصی بالاتر از پیغمبراکرم«ص» وجود ندارد و او بالاترین پیوند معنوی را با مبدأ وجود دارد، ولی این پیوند معنوی آنگاه ظاهر و کارا میشود که آراسته به ادب باشد. روایات بسیاری در این باره وجود دارد. فضیلبنیسار از امام صادق«ع» نقل میکند: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ»؛ شنیدم که حضرت برای بعضی از اصحاب فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ»؛ خدا پیغمبرش را بهنحو احسن ادب فرمود. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ»؛ وقتی که پیغمبر اکرم به کمال رسید و مؤدب به آداب الهیّه شد، به او خطاب کرد: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ* ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّه لِیَسُوسَ عِبَادَه»؛(۲۶) تو صاحب بهترین اخلاق هستی. سپس که مؤدب به آداب الهی شد، امر دین و امت را به او تفویض کرد. اینجا بود که حضرت در رأس جایگاه حکومتی اسلام قرار گرفت. خود پیغمبراکرم«ص» نیز در روایتی فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛(۲۷) خداوند مرا ادب کرد و چه نیکو ادبم فرمود. (بزودی این سلسله مباحث، تحت عنوان (ادب الهی) از سوی موسسه مصابیحالهدی منتشر خواهد شد.)
پینوشتها ۱ـ غرر الحکم، ص 93. ۲ـ غرر الحکم، ص 447. ۳ـ همان. ۴ـ این مطلب یک بحث طولانی است و من ندیدهام که علمای اخلاق بحث ادب را مستقلاً در جایی تحت این عنوان مطرح کنند، ولی به مناسبتهای گوناگون این بحث را مطرح کردهاند. بلکه به یک معنا پایه و ریشۀ بحثهایشان ادب است. اگر چه تحت عنوان ادب مطرح نکردهاند، ولی اهل معرفت این بحث را آوردهاند. اصلاً آنها وقتی در منازل معنوی و منازل سلوک الیالله تعالی وارد میشوند یکی از منازل را منزل ادب میدانند و میگویند: انسانی که بخواهد سیر معنوی و سلوک الی الله تعالی داشته باشد باید به این منزل برسد. این یکی از مقامات معنویه است که اهل معرفت آن را به عنوان مقامی از مقامات معنویه مطرح میکنند. ۵ـ روضه الواعظین، ج 1، ص 5. ۶ـ غررالحکم، ص 247. ۷ـ این رابطه یک رابطۀ اعتباری است و حقیقی هم نیست. ۸ـ اینها امور وهمی هستند. مقام بدتر از مال است. مال یک ما بهازایی دارد، اما مقام تنها یک رابطۀ موهوم اعتباری با فرد است که ما به آن میگوییم مالکیت اعتباریه. ۹ـ غررالحکم، ص247؛ «طلبکنندۀ ادب، دوراندیشتر از طلبکنندۀ طلاست». ۱۰ـ غررالحکم، ص435؛ «طلبکنندۀ ادب، دوراندیشتر از طلبکنندۀ دنیاست». ۱۱ـ چون برخی از پولها کاغذی هستند و برخی فلزی، ولی از بین همۀ آنها، طلا موقعیت خاصی دارد و ارزشش از همه بالاتر است. ۱۲ـ غررالحکم، ص 247. ۱۳ـ اینها را فقط اشاره میکنم و رد میشوم، چون بحث ما اساسی است. ۱۴ـ تحفالعقول، ص 20۰. ۱۵ـ غررالحکم، ص 247. ۱۶ـ کلمۀ «جُدُد» در این روایت به صورت جمع آمده است. ۱۷ـ البته رابطۀ سببی مافوق رابطۀ نسبی است که در روایات هم هست. انشاءالله در آینده به این بحثها میرسیم. ۱۸ـ غررالحکم، ص 247. ۱۹ـ اینها را انشاءالله در آتیه توضیح میدهم. من هنوز ادب را معنا نکردهام. اینها به عنوان مقدمۀ بحث است. ۲۰ـ غررالحکم، ص 248. ۲۱ـ بحارالأنوار، ج 72، ص 66. ۲۲ـ غررالحکم، ص 248. ۲۳ـ بحارالأنوار، ج 68، ص 397. ۲۴ـ الکافی، ج 8، ص 19. ۲۵ـ غررالحکم، ص 24۸. ۲۶ـ بحارالأنوار، ج 17، ص ۴. ۲۷ـ بحارالأنوار، ج 8 ، ص 372.
سوتیتر:
گروه خاصی از انسانها که فقط امور دنیوی را میبینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی میکنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریهای مانند «مال» میدانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی میکنند، در حالی که مال با شخص مالدار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمیشود. برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچتر از مال است میسنجند و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی میکنند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 308 |