تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,285 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,202 |
دهان مزبله نیست! | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 3، دوره 1392، شماره 383 - شماره پیاپی 384، آذر 1392، صفحه 9-11 | ||
تاریخ دریافت: 21 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 21 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
دهان مزبله نیست! حضرت آیتاله حسن زاده آملی قدر این دهن را بدان که گفت بسمالله الرحمن الرحیم. او را آلوده نکن. نگذار هر حرفی را بزند. نگذار حرف هر کسی را پیش بکشد. نگذار هر چه دلش خواست ابراز کند. دهان است. خیلی شریف است. مزبله نیست که آدم هر غذایی را در او بگذارد. انسان باید واردات و صادرات دهانش را بپاید، حرفهائی را که میزند و میشنود مواظب باشد. خوراکش را مواظب باشد. بگذارد زبان را عقل بگرداند، نه هوا و هوس. عقل مدبر عاقل کشور وجود توست. آن که عقل دارد چه ندارد و آن که عقل ندارد، چه دارد؟ اول اندیشه، وانگهی گفتار، بگذارید اعضا و جوارح شما در فرمان عقلتان باشند. تن که آرامش دارد، آرمیده است و انسانی که تناش آرمیده است، وقر دارد و میگویند شخصی باوقار است، اطمینان دارد. سبکسار و سبکسر نیست. مثل کوه است که تندبادهای حوادث او را از جا تکان نمیدهند، نه مثل کاه که وزن و سنگینی ندارد و در دست گردبادها به هر سو غلتان است. بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکردهاند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی میگیرد. همین که دنیا اندکی به آنها روی آورد، عربدهشان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریهها و بیتابیها و سر و سینهزدنهایشان تماشائی! رسولالله(ص) فرمود: «المؤمن وقور». مومن، ثابت قدم، استوار، قرص و محکم، وقور، تنظیم، صابر و بردبار است. سکینه، سکون و آرامش جان و وقار سکون و آرامش تن است. انسان عاقل موحد، خداشناس، آن که جانش تنظیم دارد و سرمایه بینش و دانش تحصیل کرده است، در پیشامدها سکینه و وقار دارد. چون کوه سنگین است، حوادث گوناگون روزگار او را از جای خود حرکت نمیدهند و او را به بازی نمیگیرند. غش غش خندیدن، دلیل دلمردگی است. پیغمبر اکرم«ص» همیشه متبسم بودند. هر انسان الهیای خندهاش تبسم است. وقار، مقام، عظمت علمی، حضور، محبت و استرحام و دلسوزی انبیاء و اولیاء را که مظهر رحمت واسعه حقند و خیر و سعادت همه را میخواهند، بنده و جنابعالی میبینیم و میگوییم ما هم خیر مردم را میخواهیم، اما آنها طور دیگری خیر میخواهند. آنها میخواهند بنده و جنابعالی اندیشه کنیم و فرسنگها بالاتر برویم. افراد سبکسر و سبکسار و خفت موازینه بینش و دانش ندارند. جا گرفته نیستند، تربیت نشدهاند، فرهنگ ندیدهاند، مربی بالاسرشان نبوده است. کار آنها چیست؟ لباس فاخر پوشیدن : «دیبای معلمی بر حیوان لایعلم، خط بدی نوشته با آب طلا». ا لباس فاخر از برای انسان بیادب، مایه مباهات و شرافت نیست. سرمایه انسان بینش، فهم، توجه و حقیقت وجودی اوست: خداشناس باش، در هر لباس که خواهی باش. اوئی را تحسین کن که همیشه شاداب است و آمد و شد شب و روز، او را کهنه نمیکند و از بین نمیبرد. چرا دلخوش میکنید به چیزی که به گذشتن شب و روز فاسد و تباه میشود و از بین میرود. آن چیزی را طلب کن که محیط است بر زمان و مکان. به قول جناب عارف رومی: روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست آزمایشها، تجربهها و حوادث گوناگون، جان انسان را بارور و مثمر و میوهده و سنگین میکند. جان انسان در حوادث روزگار آبدیده میشود و قدر و قیمت پیدا میکند. روح در این تلاطمها قوی میشود. انسان در کلاس و مدرسه عالم تربیت میشود و توشه آخرت و سعادتش را در این بازار فراهم میکند. امام نهم«ص» فرمودند: «الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون». این نشئهای که در او هستی، بازار قیامتسازی و آخرت ساختن و آدم شدن است. کارخانه آدمسازی است. جای تجارت و کسب و کار است. عدهای از بیداران سود بردند و مردم غافل دلمرده زیان کردند و خودشان را فراموش کردند: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم » نباشید از کسانی که خدا را فراموش کرده و عذاب و کیفر و عقابشان این شده که « فأنساهم أنفسهم ». خدای متعال آنها را از خودشان فراموش میسازد که هیچ نمیپرسند: «ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟» آنان از گرفتن فیض باز میمانند و خدا آنان را به حال خود میگذارد. نمیفرماید من نمیدهم، میفرماید من میدهم، ولی مردم نیامدند که بگیرند. از طرف من امساک و بخل و انقطاع و منع و مسدودیت نیست. از آن طرف «یحبُّهم و یحبُّون». آنی را طلب کن که با تو هست، از تو دست برنمیدارد و مایه سعادت توست. البته لباس زینت است و انسان تا در دامن خاک است به زندگی احتیاج دارد، اما میانهرو باش: « وکذلک جعلناکم أمة وسطا لِتکونوا شهداء على الناس ».سرمایه و متاع دینت را ظهور قرار بده تا حجت مردم باشی و وقتی تو را دیدند، بگویند دین و دیندار یعنی این. با عمل خویش بندگان خدا را به سوی سعادت بکشان که: «دوصد گفته چون نیمکردار نیست». امیرالمؤمنین فرمودند؛ «همان طور که شب و روز از تو میگیرند، تو هم سعی کن از شب و روز بگیری. اهل حساب باش. امروزی را که بر ما گذشته، امروزی را که از من گرفت و یک مقدار از طناب عمرم را برید و یک قدم به ساحل مقصود نزدیکتر شدم ، من از او چه گرفتم و از این سفر چه به دست آوردم؟ این روزها مرحلهها و منزلهای زندگی و عمر ما هستند. همین جور منزل به منزل شب میآید و روز میگذرد و مرحلهای را میپیمائیم. ماهها میآیند و میروند. همین طور کیلومتر به کیلومتر و فرسخ به فرسخ، منزل به منزل طی طریق میکنیم. یک دم آرام نیستیم. در خواب و در بیداری هم در راهیم. چه باخبر باشیم، چه بیخبر، در راهیم. در راهیم، اما خوشا به حال بیداران و انسانهای با توجه و با حضور و کسیانی که در خویشتن فکر میکنند و از خود میپرسند که من کیستم؟ کجا بودم و به کجا میروم؟ کسی که به این حد رسید و در پی درمان درد خویش برآمد، دیگر به این و آن لب و لوچه نمیزند، با انگشت نشانشان نمیدهد، در سر راه مردم قرار نمیگیرد و کسی را مسخره نمیکند. اینها کار مردم دلمرده و بهائم الناس است. حضرت خاتم انبیاء پیغمبر اکرم«ص» در شب معراج مردمانی را دیدند که لبهایی داشتند بسیار ضخیم و کلفت و فروهشته همچون لبهای شتر. از جبرئیل پرسیدند این بیچارهها چرا به این صورت درآمدهاند؟ پاسخ شنیدند که این حاصل، اعمال، افکار، نیّات، شنیدنها، گفتنها و پندارهای آنان است. این همان چیزی است که در مدت عمر شنید و خواند و ضبط کرد. این حاصل نیت و عمل اوست. کسی که کسی را مسخره کرد، ادایی در آورد، این همه را نکرد مگر اینکه اول بار خویشتن را مسخره کرد. او سنگ ظلم و ستم را اول بر سر خود کوفت و به خود خیانت کرد. هیچ کس به کسی خیانت نمیکند، مگر آن که اول به خود خیانت کند. کتاب وجود خودت را بفهم و ورق بزن. ببین در دفتر وجودت چه نگاشتهای و با چه نوشتههایی داری از اینجا رهسپار آخرت میشوی. اگر کلمات باطل و حروف ناشایسته است، اگر تخمهای بدی کاشتهای، هر چه زودتر آنها را محو کن. توبه مسامحهبردار نیست. وجود تو آن درندهها، بوتههای خار، مارها و آتشها را با توبه از خود دور میکند. آنها را با خودت به کجا میبری؟ هر چه زودتر آنها را از خود دور کن. دنیا و آمال و آرزوها گولت نزنند. امروز و فردا نکن. این هفته و آن هفته و این ماه و آن ماه و امسال و سال دیگر نشود. مواظب باش. ماوراء طبیعت را مشاهده کن تا ببینی مردمی که در دل سایهاند، در بیچارگی و در عذاب و در دردهای گوناگونیاند که همه را به دست خود فراهم کردند و با خود بردند، وگرنه خدا آخرین شفیع، ارحم الراحمین، غفار و تواب است. کسانی که به دردهای گوناگون مبتلایند، اکثراً مردمی هستند که مراقب نفس حویش نبودهاند و کارشان به اینجا میکشد. پس هفته و ماه و فصل و سال دیگر و انشاءالله تابستان و انشاءالله پاییز و انشاءالله یک موقع دیگر، حاصلش این است که یک وقت چشم باز میکند و میبیند فرصت و سرمایه و مهلت از او گرفته شد و دنیا او را گول زد و فریب داد. دنیا دارالغرور است. زندگی در دنیا فریبنده است، آمال و آرزوها فریبندهاند. دارالغرور گولش زد و فریبش داد و حالا جیغ و دادش بلند است که خدایا! بگذار برگردم و فکری به حال خود بکنم. «کلا إنّها کلمة هُوَ قائلُها». البته فقط حرفش را میزند، وگرنه بارها مرد و باز برگشت. از چه مریضیهائی که جان سالم به در برد. مرگ آمد و او باز زنده شد. بارها و بارها خوابید و بیدار شد. همه دنیا و زندگی یکپارچه پند و عبرت است. علامه شیخ بهایی در کتاب شریف کشکول نقل میکند که هارون الرشید به موسی بن جعفر«ع» نوشت؛ «به عبارتی کوتاه نصیحتم کن.» حضرت پاسخ دادند: «هر چه را که چشم تو میبینید، موعظه و پند و اندرز است. منتهی عقل و فکر و انسان حرّ و بیدار و آزادمرد باسواد میخواهد تا کتاب وجود را ورق بزند و بفهمد». هر جا روی آوری، عالم یکپارچه پند و حقیقت است و تمام ذرّات، دین دارند. درختها، گیاهان، ستارهها، زمین، آسمان، هوا، دریا، پرندهها همه خلقتشان دلربا، برنامهشان حیرتآور و شعور و هوششان طوری است که آنها را به سعادت راهنمایی میکند. همگی ابزاری و اسلحهای و وسائلی دارند، با قوه غضب، دشمن را از خود دور میکنند و با شهوت، آنچه را که به حالشان نافع است جذب و آنچه را که مضر است، دفع میکنند. دل هر ذرّه را که بشکافی آفتابیش در میان بینی اگر انسان با زبان مخلوقات آشنا شود، هر چه را که میبیند پند و اندرز است. به فکر خود باش. آنی را طلب کن که او، تو میشود و تو او میشوی و مایه سعادت توست. آنچه که کسی او را از تو نمیگیرد و در زیر خاک دفن نمیشود. آتش او را نمیسوزاند. آب او را نمیبرد. گرگ او را نمیخورد. او را دریاب. او جان تو، سرّ تو و حقیقت توست، قدرش را بدان. ای دل به کوی دوست گذاری نمیکنی اسباب جمع داری و کاری نمیکنی امیرالمؤمنین میفرمایند که رسیدند به طایفة اوس و خزرج و دیدند مردمی هستند سوخته و بیدار و متواضع. نازپرورد متنعم نیستند. مردمی هستند ریاضت کشیده، حواس جمع، در راه. اینها صفات عاشقان و علائم دلدادگان به حق است. اینها دل شکسته دارند. خدای متعال فرمود مرا در دل شکسته بجویید. دلهای شکسته بیتالمعمورند و محل طواف ملائکه و عرشالرحمان. این مردمان گفتارشان سنگین و شریف. مردمی متین با دهانهای پاک و الفاظ شسته و برخورد شیرین. مجالست با آنها دلنشین و دیدارشان باصفا و روحانی. نشستن با صُلحا روح را صفا میدهد. حرف صلحا را زدن و در مجلس صلحا رفتن جان را صفا میدهد. حرف حق روزنهای است از عالم ملکوت. گفتار خیر، دل را نورانی میکند، همان طور که گفتار بد و ناپاک، به جان زنگ میدهد و تیره و سیاهش میکند. علی»ع» دیدار با اوس و خزرج را برای رسولالله«ص» بیان فرمود و عرض کرد که مؤمن کیست؟ صفت مؤمن چیست؟ رسولالله»ص» سرشان را فرود آوردند، سپس سر را بلند کردند و فرمودند: در مؤمن ۲۰ خصلت است که وقتی در او جمع شدند، میشود مؤمن و اگر این ۲۰ خصلت در او نباشد ایمانش کامل نیست. مومنان نماز را به وقتاش به جا میآورند. در دادن زکات و حقی که اجتماع به گردنشان دارد، مسامحه و امروز و فردا نمیکنند. سعدی چه خوش فرمود که: زکات مال به در کن کهفضله رز را چو باغبان ببُرد بیشتر دهد انگور حضرت امام صادق «ع» فرمودند: اگر مردم زکات مالشان را بدهند، یک تن فقیر هم در جامعه پیدا نمیشود. خدای متعال زکات را قوت فقرا و موجب برکت مال اغنیا قرار داد. مومن، مسکین بینوا و درویش تهیدست و فقیر را اطعام میکند، بر سر یتیم دست نوازش میکشد و مواظب لباس، خوراک، کسب و کار، پیشرفت، سعادت و از حرام پاک ماندنش هست. سعدی خدا بیامرز چه نازککاریها دارد: چو بینی یتیمی سرافکنده پیش مده بوسه بر روی فرزند خویش مومنان میانهرو و امت وسطاند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمیگویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درختها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و....به ما دروغ میگویند؟ اما نوبت که به انسان میرسد، ببین چهها میکند! مومن خلف وعده نمیکند. امام صادق «ع» فرمودند: «اگر به فرزندانتان وعدهای دادید، خلف وعده و بدآموزی نکنید». کار فرزند را به جایی نرسانید که بفهمد پس میشود آدم حرفی را بزند که از عهدهاش برنمیآید و لذا حرفش را عملی نکند. مومنان وقتی امانت به دستشان سپرده میشود خیانت نمیکنند. دین خدا، نماز و روزه در دست تو امانت و ناموس الهی است. امانت را حفظ کن. مواظب خود باش تا بتوانی رشد عقلی پیدا کنی و به مقام قرب الهی برسی. مومنان تلّ و وزر و وبال مردم نیستند، دست به سوی مردم دراز نمیکنند و فرزند خصال خودند. در سال حجهالوداع، حضرت رسول«ص» آداب حج را به مردم تعلیم داد و در منا سخنرانی فرمود و گفت: مردم! دست زبرین بهتر از دست زیرین است. سعی کنید که دست شما دست زبرین باشد نه دست زیرین. ببخش، بده، معطی و وهاب باش، نه آن که بگیری و دست دراز کنی و زیردست باشی. دست زبرین بهتر از دست زیرین است. دست زبرین میبخشد، دست زیرین میگیرد. فرمود بخشنده و دهنده و سخی و خدمتگذار و دلسوز به اجتماع باشید. چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز کار خویش بیبهره مباش تعلیم ز اره گیر در امر معاش نیمی سوی خود میکش و نیمی میپاش مومنان زاهدان شب هستند و در روز شیرانی هستند مشغول کسب و کار. رسولالله«ص» فرمود از پرنده کمتر نباشید. این کفتر را میبینید که صبح از لانه به در میآید، پرواز میکند؟ زمین سفره عام اوست. این سفره برای همه و همه گسترده است. ابوسعید ابوالخیر برای شیخ بزرگوار ابن سینا رحمت الله تعالی علیهما نامهای نوشت که: «ای عالِم بزرگوار! از آنچه که خدای متعال روزی شما کرد ما را هم درنظر داشته باشید.» جناب شیخالرئیس در جواب ابوسعید دستورالعملی مینویسد. این دستورالعمل را حضرت شیخ اجل علامه شیخ بهایی در کتاب کشکول آورده است و کاملتر از آن در نامة دانشوران ناصری بهنحو کمال ترجمه و سئوال و جوابهای ابوسعید و شیخالرئیس به فارسی شیوا و شیرین نقل شده است . شیخالرئیس به ابوسعید ابوالخیر نوشت که بدان بهترین حرکات نماز است. جان و سرّ و روحت را به سوی ملکوت عالم بدار تا بهتدریج رنگ بگیری و آنجایی بشوی و جان تو ملکوتی بشود. مراقبت داشته باش. بنفشهوار به سوی پست منگر، چون سرو و سنبله بالارو باش. هدفت به سوی عالم ملکوت باشد تا کمکم فیوضات ربوبی از عالم اله و از ماوراء طبیعت به سوی جان تو جاری بشود. جناب ابن سینا در آن دستورالعمل، دستوراتی بس شیرین و بلند برای جناب ابوسعید ابوالخیر نوشته است که مومنان مردم سحرند و همسایه را آزار نمیکنند. هر بد که به خود نمیپسندی با کس مکن ای برادر من مومنان مردمانی هستند آرام، ملایم، آرمیده، باوقار، ساکن، سلیم، چشمپوش. گامهایی که برمیدارند، به سوی بیچارگان و تهیدستان و بیوهگان است. در کتاب شریف بِهار آمده که وقتی امام زینالعابدین «ع» از دنیا رحلت فرمودند، از خانههایی در مدینه فغان برخاست و تازه معلوم شد که این خانهها را چه کسی اداره میکرده است. رسولالله«ص» فرمودند خدای متعال ما و شما را از متقین و اهل تقوا قرار دهد که تقوا بهترین زاد و توشه و صفت مردان خداست. اینان در تمام حالاتشان خدا موج میزند. در شدت حال خداست. در میدان جنگ هم که شمشیر فرود میآورند، خداست. امام زینالعابدین«ع» میفرمایند وقتی لشکریان پسر سعد یکبارگی قیام کردند و به سوی ما رهسپار شدند، در آن حال دیدم که پدر بزرگوارم، آن کوه سکینه و وقار، آن فانی فی الله، آن عالم ربانی، آن کعبه عاشقی، آن مظهر اتَّم اسماءُ صفاتالله، آن یگانه آزادمردی که سرمشق احرار است، مثل کسی که در حالت قنوت است، دستش را بالا برده و در مقابل سینهاش قرار داده، است و عرض میکند: «بار الها! تو پناه منی، تو چارة منی. در آنچه که پیش میآید، ناگواریهائی که پیش میآیند، دشمنیها و سختیهائی که پیش میآیند، من میگویم خدایا! تویی آن که در مهالک نجاتم دادی و آثار رحمتت همه جا و همه کس را فراگرفته است. من جز تو نمیدانم، جز تو نمیخوانم. یکی درد و یکی درمان پسندد یک وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد ابوجعفر طبری، مورخ نامور اسلامی میگوید وقتی تیر حرمله آمد و به گلوی طفل نشست، حسین بن علی«ع» رو به سوی حقیقت عالم کرد و حرفش این بود: الهی! چون تو ناظری و آگاهی، برای من سهل است.
سوتیترها:
1. بعضی از افراد جان و روح ندارند، تنظیم نیستند، قوی نیستند، رشد عقلی پیدا نکردهاند و لذا دنیا و حوادث آنها را به بازی میگیرد. همین که دنیا اندکی به آنها روی آورد، عربدهشان بلند است و چون از آنها اعراض کرد، گریهها و بیتابیها و سر و سینهزدنهایشان تماشائی!
2. مومنان میانهرو و امت وسطاند. اگر حدیث بگویند، صحبت کنند، خبر بدهند، دروغ نمیگویند. دروغ چرا؟ عالم، عالم حقیقت است. مگر درختها، زمین، ستارگان، حیوانات، دریاها و....به ما دروغ میگویند؟ اما نوبت که به انسان میرسد، ببین چهها میکند!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 260 |