تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,456 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,397 |
دستهبندی جدید منطقه پس از جنگ 33 روزه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 23، دوره 1392، شماره 383 - شماره پیاپی 384، آذر 1392، صفحه 60-61 | ||
تاریخ دریافت: 21 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 21 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
دستهبندی جدید منطقه پس از جنگ 33 روزه حسین رویوران حمله هفت سال پیش رژیم صهیونیستی علیه حزبالله لبنان در تابستان سال 2006 میلادی، منطقه خاورمیانه را وارد قطببندی حاد و شفاف سیاسی جدیدی کرد. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد که جورج بوش، پسر رئیسجمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیشدستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد. فهم این طرح در درک تحولات اخیر در خاورمیانه اهمیت فوقالعادهای دارد، زیرا بدون شناخت این طرح، بسیاری از رفتارهای سیاسی فعلی قابل فهم نخواهند بود. با فروپاشی بلوک شرق در آغاز دهه 90 میلادی، همه کشورهای بلوک سوسیالیستی، الگوی تمدنی غرب را انتخاب کردند. آنها در بعد سیاسی، الگوی لیبرال غربی، در بعد اقتصادی، نظام سرمایهداری و در بعد اجتماعی، فردگرایی را برگزیدند که این سه ویژگی مهمترین شاخصهای الگوی تمدنی غرب به شمار میآیند. این تحول برخی از دانشمندان آمریکاییها مانند فوکویاما را به این فکر انداخت تا کتاب پایان تاریخ را بنویسند. او بر پایه تحولاتی که در شرق اروپا صورت گرفت، به این باور رسید که تاریخ، نتیجه تضاد و تعارض ایدئولوژیک در سطح جهان است و از آنجا که الگوی تمدنی غرب در حال عالمگیر شدن است، از اینرو تاریخ به پایان خواهد رسید و الگوی غربی جهانگیر خواهد شد. واژهها و مفاهیم جهانگرایی و جهانی شدن و تشکیل سازمان تجارت جهانی نیز بر پایه این فهم مطرح گردید. پس از چند سال ساموئل هانتینگتون، دیگر دانشمند آمریکایی به نتیجه مغایری رسید و کتاب جنگ تمدنها را مطرح ساخت. او معتقد بود که همه تمدنها در مقابل تمدن غربی سر تسلیم فرود آوردهاند و تنها اسلام است که تسلیم نشده و فرهنگ اسلامی همچنان زنده است. برخی از کشورها مانند جمهوری اسلامی ایران و نیز برخی از گروههای سیاسی مقاوم اسلامی میکوشند الگوی سیاسی تازهای براساس فهم جدیدی از اسلام ارائه دهند و تاریخ زمانی به پایان خواهد رسید که تمدن اسلامی همانند دیگر تمدنهای آسیایی از قبیل تمدنهای چین و هند تسلیم غرب گردد و امید به رستاخیز تمدنی و فرهنگی در دل این جوامع کاملاً فراموش و خاموش شود. همزمان با نظریهپردازی کلان متفکران نظام سرمایهداری لیبرال انجام، دولتمردان آمریکا طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را بر پایه نظریه برخورد تمدنها طراحی کردند. در این طرح از دو تئوری رایج در عرصه روابط بینالملل در دهه نود، یعنی نظریههای همگرایی و وابستگی متقابل که مبنای برپایی منطقه یورو در اروپا و منطقه نفتا در امریکا شد، بهرهبرداری گردید. به عبارت دقیقتر دولتمردان جمهوریخواه آمریکا برای سلطه بر جهان اسلام، منطقه به هم پیوسته سرزمینی جهان اسلام از مراکش در غرب تا مرز هند و پاکستان در شرق و از آسیای مرکزی و قفقاز و بالکان از شمال تا افریقای مرکزی در جنوب را با نام غلطانداز خاورمیانه بزرگ معرفی کردند تا واقعیت تضاد با جهان اسلام را پنهان سازند و اعلام کردند که این منطقه در چهارچوب فرایند جدید همگرایی باید هماهنگ و همگون گردد و در نهایت هم در چهارچوب اصل وابستگی متقابل، با غرب، بهویژه آمریکا اتحاد و ائتلاف داشته باشد؛ به همین علت اصلاح ساختارهای سیاسی در منطقه در دستور کار مراکز گسترش دموکراسی غربی قرار گرفت و در کشورهای مختلف منطقه دهها اجلاس در این زمینه برگزار شدند. همگرایی مورد نظر آمریکا زمانی قابل اجرا بود که همگونی صورت میگرفت و زمینه همکاری و جمع کردن دولتهای اسلامی فراهم میشد. اشغال افغانستان و عراق، پیشدرآمد اجرای این طرح و هدفش مرعوب ساختن دوست و دشمن بود، با این امید که دیگر کشورها با مشاهده جدیت غرب، تسلیم واقعیتهای زورمدارانه جدید او شوند. انتخاب دو کشور افغانستان و عراق به عنوان اهدافی برای حمله، بهویژه کشور عراق که هیچ ارتباطی با حمله یازدهم سپتامبر نداشت، به مجاورت این کشورها با ایران برمیگشت و یکی از اهداف آن محاصره جمهوری اسلامی ایران و تحت فشار قرار دادن آن برای پیوستن به این پروژه سیاسی غربی بود. صرف هزینه سنگین سه هزار میلیارد دلاری از سوی آمریکا که در نتیجه اشغال این دو کشور مسلمان بر او تحمیل شد، در چهارچوب طرح سلطه بر جهان اسلام و مهار تمدن اسلامی قابل فهم و درک است. در اینجا نباید فراموش کرد که عرصه سیاسی عرصهای عقلانی است و دولتمردان آمریکا با محاسبه نتایج طرح سلطه بر جهان اسلام بود که حاضر شدند این هزینه گزاف را بپردازند تا ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بینالمللی تحقق یابد و نظام تک قطبی که هدف نهایی آمریکا بود، واقعیت پیدا کند؛ اما محاسبات کشت و درو هماهنگ نبودند و در نهایت به جای ارتقای جایگاه آمریکا در نظام بینالمللی، این کشور دچار بحران اقتصادی و ناگزیر به عقبنشینی نظامی از برخی کشورهای منطقه گردید. علت اشتباه محاسباتی واشنگتن این بود که آمریکا پس از اشغال افغانستان و عراق متوجه شد که همه رژیمها در حال تسلیم هستند، اما ایران، سوریه و برخی از جنبشهای اسلامی هوادار انقلاب اسلامی ایران همچنان مقاومت میکنند و از طرح سلطهطلبانه آمریکا تمکین نمیکنند. مراکز مطالعاتی و پژوهشی آمریکا و اتاقهای فکر این نظام سیر موفقیت و ناکامی این طرح را همواره در دستور بررسی داشتند و در جهت تطبیق واقعیتها با طرحهای نظری آمریکا، تئوریهای اصلاحی مختلفی را ارائه میدادند. این مشاوران پس از چند سال از اشغال افغانستان و عراق اعلام کردند که اگر آمریکا کانونهای مقاومت در برابر این طرح را مهار کند، اجرای نقشه خاورمیانه بزرگ به واقعیت تبدیل خواهد شد و هدف آمریکا تحقق پیدا خواهد کرد. این مراکز پژوهشی دو طرح مهار کانونهای مقاومت منطقهای را تسلیم دولتمردان آمریکا کردند که یکی مبتنی بر تسلسل حمله از مرکز به پیرامون و دیگری حمله از پیرامون به مرکز بود. به عبارت دیگر، طرح اول مبتنی بر حمله مستقیم به ایران به عنوان قلب و محور اصلی جریان مقاومت در برابر طرح سلطهطلبانه آمریکا و شکست دادن آن در جنگ بود. در این گزینه، همپیمانان پیرامونی یعنی سوریه و جنبشهای اسلامی لبنانی و فلسطینی به علت از دست دادن پشتیبان اصلی تسلیم میشدند و دیگر در برابر طرحهای امریکا مقاومت نمیکردند. گزینه دوم مبتنی بر تقدم حمله به جنبشهای حماس و جهاد در فلسطین و مقاومت اسلامی در لبنان بود و در مراحل بعدی طرح حمله به سوریه و سپس ایران به اجرا گذاشته میشد. به عبارت دیگر در طرح اولی حمله از مرکز به پیرامون طراحی شده بود و طرح دوم متضمن قطع دست و پای ایران در منطقه به عنوان مقدمه قبل از حمله مستقیم به ایران بود. دولتمردان آمریکا طرح دوم را انتخاب کردند و به همپیمان منطقهای خود یعنی اسرائیل دستور داد تا بهسرعت این طرح را به اجرا درآورد. دقیقاً به همین علت بود که مطبوعات آمریکا جنگ 33 روزه سال 2006 را جنگ نیابتی نامیدند و این نکته این واقعیت را نمایان میسازد که اسرائیل پایگاه پیشرفته غرب در منطقه شرق اسلامی است و هرگاه لازم باشد با برتری نظامیای که غرب دراختیار این رژیم قرار داده، در چهارچوب وظیفهای که به عهده دارد، طرحهای غرب را در منطقه پیگیری میکند و به اجرا میگذارد. کنفرانس مطبوعاتی خانم کاندالیزا رایس، وزیر وقت خارجه آمریکا در بیروت که همزمان با حمله رژیم صهیونیستی به لبنان سفر کرده بود، هدف آمریکا از این جنگ را کاملاً نمایان میسازد. او در این کنفرانس اعلام کرد که حمله اسرائیل به لبنان، درد زایمان قبل از تولد نظام جدید خاورمیانه است و منطقه قبل و بعد از این حمله وضعیت متفاوتی خواهد داشت. آنچه اهمیت دارد این است که آمریکا قبل از آغاز این جنگ، کشورهای همپیمان خود را موظف کرد که در کنار اسرائیل قرار گیرند و به علت این دستور تکلیفی و عینی، حسنی مبارک رئیسجمهور مصر، حمله و تجاوز اسرائیل به لبنان را نادیده گرفت و حزبالله را گروه ماجراجوئی اعلام کرد که امنیت لبنان را به خطر میاندازد. عربستان سعودی نیز اعلام کرد که از مقاومت بر ضد رژیم صهیونیستی حمایت نمیکند و مفتی روحانینمای این کشور نیز فتوا داد که دعا برای پیروزی حزبالله در این جنگ حرام است. حتی فؤاد سنیوره نخستوزیر وقت لبنان به علت همپیمانی با عربستان سعودی، تجاوز رژیم صهیونیستی بر ضد کشورش و اشغال بخشهایی از جنوب لبنان را محکوم نکرد و خلع سلاح حزبالله و مقاومت را تنها راه برونرفت از بحران جنگ اعلام کرد. این واقعیتها در جنگ 33روزه، جبههبندی میان اردوگاه مقاومت و همپیمانان آمریکا را آشکار و شفاف کرد و شدت تضاد میان آنها از آن زمان افزایش یافت. شکست اسرائیل در این جنگ و اعتراف رسمی به شکست و تشکیل گروه وینوگراد برای بررسی علل شکست نظامی اسرائیل، کینههایی را در جبهه هوادار آمریکا پدید آورد که در رفتارهای بعدی آنها کاملاً قابل مشاهده و محاسبه است. شکی نیست که تشدید تضادها میان دو قطب مقاومت و همپیمانی با آمریکا در هفت سال اخیر، حوادث بسیاری را پدید آورده است. حمله اسرائیل به غزه در اواخر سال 2008 و اوایل سال 2009 در همین چهارچوب قابل تعریف است. هر چند که اسرائیل به علت شکست نظامی و ضعف در برابر جبهه مقاومت تلاش داشت با بخشهای کوچکتری از جبهه حریف درگیر شود، ولی این ترفند هم نتیجهبخش نبود و شکستهای اسرائیل پیدرپی تکرار گردیدند. در سال 2012 اسرائیل یک بار دیگر تلاش جنگطلبانه خود بر ضد مقاومت را در نوارغزه تکرار کرد، اما پس از هشت روز ناگزیر گردید آتشبس اعلام کند و معادله جدید امنیت تلآویو در برابر امنیت غزه را بپذیرد که در ابعاد استراتژیک، برتری کامل جبهه مقاومت را در تحمیل خواستههای خود به دشمن صهیونیستی تثبیت کرد. تهدید آمریکا و اسرائیل به حمله نظامی بر ضد ایران به بهانه پرونده هستهای و سپس تشدید محاصره اقتصادی و یا بهتر بگوییم جنگ همهجانبه اقتصادی و سیاسی بر ضد کشورمان، گامهای بعدی آنان بر ضد جبهه مقاومت است، لکن غرب تا کنون موفق به تحمیل اراده خود به ایران نشده است. سرمایهگذاری گسترده اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و اردن و مصر با دستور مستقیم کشورهای غربی در حوادث داخلی سوریه و تلاش برای حذف بشار اسد رئیسجمهور سوریه از طریق براندازی و خشونت، انتقام و کینه جبهه هوادار سازش همپیمان با آمریکا را کاملاً آشکار میسازد. این اقدام که با معیارهای همبستگی قومی، دینی و جغرافیایی ناهمخوان است، تا کنون میلیاردها دلار هزینه در برداشته و نتوانسته است هدف خود را تحقق ببخشد. ایجاد فتنه مذهبی یکی دیگر از تلاشهای بسیار خطرناک جبهه همپیمان با آمریکا و اسرائیل در جهت تشدید تضادها علیه جبهه مقاومت از طریق به کارگیری تعصبات مذهبی و بهرهبرداری از تحجر و جهل است که متأسفانه تا کنون نتیجهای جز تضعیف جهان اسلام و مشوه جلوه دادن چهره رحمانی اسلام در جهان در برنداشته است.
سوتیتر: - جورج بوش، پسر رئیسجمهور اسبق آمریکا به بهانه حوادث 11 سپتامبر به دو کشور اسلامی افغانستان و عراق حمله و با طرح راهبرد حمله پیشدستانه، همه جهان اسلام را تهدید و در این چهارچوب، افغانستان و عراق را اشغال نظامی کرد و طرح سیاسی خاورمیانه بزرگ را روی میز قرار داد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 279 |