تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,752 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,965 |
امر و ترغیب نسبت به «تأدّب به آداب الهی» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 5، دوره 1393، شماره 387 - شماره پیاپی 388، خرداد 1393، صفحه 12-13 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
امر و ترغیب نسبت به «تأدّب به آداب الهی»
مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) بحث ما در بارۀ ادب الهی است که مربوط به عقل نظری و روش رفتاری صحیح نسبت به دستورات و حدودی است که خدای متعال در شرع مقدّس بیان فرموده است. در روایات بسیاری امر و ترغیب شده که مؤمنین تلاش کنند تا مؤدّب به آداب الهی شوند. مثلاً در روایتی آمده است: «تأدبوا بآداب الله»؛ (۲) ای مؤمنین؛ به آداب الهی مؤدّب شوید!
بیادبی، حسرت در هنگام مرگ را در پی دارد امام هشتم«ع» در روایتی میفرمایند: «هنگامی که آیۀ شریفۀ « وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُم»؛(۳) نازل شد که ای پیغمبر«ص» به بهرههای مادّیای که به دیگران دادهایم، چشم نداشته باش؛ « فَأَمَرَ النَّبِیُّ«ص» منادیاً ینادی من لم یتأدب بأدب الله تقطعت نفسه علی الدنیا حسرات»؛(۴) پیغمبر امر فرمودند که یک منادی این جمله را در بین مسلمین ندا بدهد که اگر کسی مؤدّب به آداب الهی نشود، هنگام مرگ با حسرت از دنیا خواهد رفت.(۵) شما میدانید که حسرت برای انسان بدترین زجر درونی بهشمار میآید. پس این روایت هم نوعی ترغیب و تشویق به ادب الهی و تحذیر نسبت به ترک این آداب است.
«ادب الهی» موجب رستگاری است در روایتی از علی«ع» آمده است: «من تأدب بآداب الله عز و جل أداه إلی الفلاح الدائم»؛ اگر کسی به آداب الهی مؤدّب شود، همین ادب او را به رستگاری جاودانه میرساند. همان طور که قبلاً هم اشاره شد، اگر انسان به آداب الهی مؤدّب شود، در آداب انسانی نیز به حد کمال رسیده است و هیچ نقصی ندارد. پس آن چیزی که برای ما مطلوبیت دارد این است که خود را به آداب الهی مؤدب سازیم.
بررسی معنا و مفهوم ادب الهی بحث در بارۀ ادب الهی، بحثی است که اهل معرفت نیز به آن پرداختهاند. البتّه آنها هنگامیکه بحث ادب را بهصورت مطلق مطرح میکنند، موضوع بحثشان «ادب الهی» است. آنها ادب الهی را یکی از مقامات معنوی بهحساب میآورند و میگویند: زمانیکه انسان در سیر و سلوک منازل معنوی قرار میگیرد، به منزلی به نام «ادب» میرسد که مراد از آن، «ادب الهی» است.
1ـ تحصیل اخلاق و تهذیبقواوافعال راجع به ادب تعاریف گوناگونی وجود دارد. اگر چه مراد همۀ آنها یک چیز بیشتر نیست، ولی تعبیرات و تقسیمبندیهای مختلفی در این زمینه به وجود آمده است. برخی از اهل معرفت در تعریف ادب میگویند ادب تحصیل اخلاق و تهذیب اقوال و افعال است. افعال را نیز به دو بخش تقسیم میکنند: یک؛ «افعال قلوب» که به آن نیّات میگویند و دو؛ «افعال قوالب» که به آن اعمال گفته میشود. سپس میفرمایند تحصیل اخلاق و تهذیب اقوال و افعال آنگاه حاصل میشود که آنچه در نیات انسان میگذرد با آنچه که در اعمال او ظاهر میشود، تطبیق نماید و آنچه را که در درون خود دارد، در بیرون به نمایش بگذارد. ظاهر عدهای بهگونهای است که خود را برخلاف آنچه هستند نشان میدهند. این عده شامل این تعریف از ادب نمیشوند. چون تحصیل و تهذیب اقوال و افعال باید به این نحو باشد که شخص، آنچه را که هست بنمایاند و آنچه را که مینمایاند، همان باشد.
2. طهارت درونی قلب و بیرونی قالب اهل معرفت در تعریف دیگری از ادب میگویند: «الأدب أدبان»؛ ادب بر دوگونه است: «أدب السرّ و أدب العلانیه»؛ ادب درون و ادب بیرون. «فأدب السرّ طهاره القلوب»؛ ادب درون، پاکی دل است. «و أدب العلانیه حفظ الجوارح من الذنوب»؛ و ادب آشکار و ظاهر، حفظ اعضای ظاهری از گناهان است. این عده از اهل معرفت میگویند هر کدام از این ادبها جنبۀ تطهیری دارد. ادبِ درون، طهارت قلب و ادبِ بیرون، طهارت قالب است. دل و اعضا و جوارح باید از گناهان پاک باشد. چون گناه سراپای انسان حتی اعضا و جوارح بیرونی او را آلوده میکند.
انواع و اقسام ادب الهی حفاظت از مرزهای الهی در تمام ابعاد ادب به معنای حفظ حدود و محافظت عملی از مرزهای الهیه است. مراد اهل معرفت از ادب در تعاریفشان نیز همین معناست. خداوند در سورۀ مبارکۀ توبه در توصیف مؤمنین میفرماید: « التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»؛(۶) حفظ حدود شرعی و حراست و حفاظت عملی از مرزهای شناخته شدۀ الهی، ادب است. از طرف دیگر در بین تمام ممکنات، انسان تنها موجودی است که با آنکه مجموعهای از عوالم وجود است،. برای هر یک از اعضای وجودی و درونی او از ناحیۀ خداوند حدی قرار داده شده است. «أتزعم أنک جرم صغیر و فیک إنطوی عالم الأکبر»؛(۷)
1. ادب عقل لذا در روایات راجع به ادب عقل، ادب قلب، ادب نفس مسائل مختلفی مطرح شده و هر کدام از اینها ادب خاص خود را دارند. علی«ع» در باب عقل میفرماید: «صلاح العقل الأدب»؛(۸) یا دارد که: «کل شیء یحتاج إلی العقل و العقل یحتاج إلی الأدب»؛(۹) هر چیزی احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج به ادب است. بنابراین عقل میتواند بیادب و یا با ادب باشد.(۱۰)
2. ادب قلب همچنین در روایات مطالبی راجع به قلبِ با ادب و قلب بیادب وجود دارد. در روایتی آمده است: «قال الله تعالی لعیسی«ع» أدب قلبک»؛(۱۱) قلبت را ادب کن. علی«ع» هم در روایتی میفرماید: «زک قلبک بالأدب»؛(۱۲) دلت را به وسیلۀ ادب تزکیه کن! معلوم میشود در مورد قلب نیز، نوعی ادب مطرح میشود.
3. ادب نفس راجع به نفس هم روایات زیادی وجود دارند که به دلیل کثرت روایات، میتوان این نوع از ادب را یکی از آداب شاخص ادب الهی دانست. علی«ع» در روایتی میفرماید: «النفس مجبوله علی سوء الأدب»؛ نفس از نظر درونی مرزشناسی ندارد و هیچ حدی سَرش نمیشود؛ به همینخاطر بیادب است. شهوت و غضب که سرآمد قوای نفسانی به شمار میآیند، در خواستههای خود هیچ مرزی را نمیشناسند و طلب بینهایت دارند، لذا بیادب هستند. «و العبد مأمور بملازمه حسن الأدب»؛ اما کسی که میگوید: من بندۀ خدا هستم، مأمور است که ملازم با ادب باشد و موظف است که نفس بیادب خویش را مؤدّب سازد، «و النفس تجری فی میدان المخالفه». اینجاست که نفس زیر بار نمیرود و وارد وادی مخالفت میشود. «و العبد یجهد بردها عن سوء المطالبه»؛ و بنده مدام تلاش میکند نفس را از خواستههای زشتش برگرداند. «فمتی أطلق عنانها فهو شریک فی فسادها»؛ پس هرگاه که عبد، مهار نفس خویش را رها کند، در فساد نفس شریک خواهد بود، یعنی اگر انسان حیوان سرکش نفس خود را رها کند تا وارد هر مزرعهای بشود، او هم در ایجاد این فساد شریک میشود:. «و من أعان نفسه فی هوی نفسه»؛ هرکس به نفسِ بیبند و بار خود در رسیدن به خواستههای بیپایانش کمک کند: «فقد أشرک نفسه فی قتل نفسه»؛(۱۳) در نابود ساختن نفس خود، شریک نفسش خواهد بود، چون نفس، خود را به هلاکت میرساند و او نیز به آن کمک میکند. پس نباید نفس خود را رها کرد، بلکه باید مهار شرع بر دهان او زد و او را محدود کرد تا مرزهای الهی را رعایت کند.
4. ادب خیال حتی خیال(۱۴) هم باید زیر سایۀ ادب الهی قرار بگیرد؛ چون این قوّه نیز در بحث ادب الهی جایگاه خاصی دارد. خیال هرزهگرد، بیادب است. این هرزهگردی چه بسا در انسان منشأ معاصی میشود. اگر به خیال نیز مهار شرع زده شود، میتوان آن را ادب کرد. انسانهای کامل و مؤدب به آداب الهی کسانی هستند که در جمیع ابعاد وجودیشان مرزهای الهی را حفظ میکنند و عقل، قلب، نفس، خیال و تمام اعضا و جوارحشان، روش رفتاری صحیح الهی پیدا میکنند. اینها هنگامیکه درون را اصلاح میکنند، بیرونشان هم اصلاح میشود، زیرا ظاهر انسان نمودار درون اوست.
لوازم و کیفیت تحصیل ادب الهی حفاظت از حدود الهی بین دو حالت غلو و جفا چگونه میتوان از مرزهای الهی حفاظت کرد؟ اهل معرفت میگویند حفظ حدود الهی باید بین دو حالت «غلو و جفا» باشد. «غلو» یعنی حالت تجاوز از مرزهای الهی که ما به آن «افراط» میگوییم. مثلاً عقل باید در مسئلۀ تفکر، مؤدب باشد تا بتواند ما را به مبدآ هدایت کند ؟ اما آیا میتوان در مورد تمام جوانب موجودی که دارای جمیع کمالات است فکر کرد؟ ما در دستورات شرع داریم که نباید عقل را نسبت به ذات خدا به کار انداخت: «کلما قدم فکری فیک شبرا فر میلا»؛ هر بار که فکر من یک وجب به ذات تو نزدیک شد، یک فرسخ عقب کشید و در تاریکی فرو رفت. در روایت دیگر داریم: «تفکروا فی آلاء الله و لا تتفکروا فی الله»؛(۱۵) پس با وجود این دستورات الهی، عقلی که در ذات خداوند تفکر کند، بیادب است. اصل وجود خداوند را میشود اثبات کرد، اما این که ذات خداوند چیست، حریمی است که نباید وارد آن شد. ورود در این منطقه افراط از حد، بیادبی و غلو محسوب میشود. «جفا» به معنی کوتاه آمدن نسبت به مرزهای الهی است که ما به آن حالت «تفریط» میگوییم. جفا این است که آنچه را باید انجام بدهی، انجام ندهی.
تنها منبع شناخت حدود الهی آداب و حدود الهی را از چه مجرایی باید شناسایی کنیم تا بتوانیم به رعایت و حفاظت از آنها بپردازیم؟ در اینجا به چند روایت اشاره میکنم تا پاسخ سئوال روشن شود. روایت اول از پیغمبر اکرم«ص» است که فرمودند: «أدبنی ربّی(۱۶) فأحسن تأدیبی»؛(۱۷) پروردگار من، مرا نسبت به جمیع ابعاد وجودیام ادب کرد و خوب هم ادب کرد. یعنی خداوند تمام مرزهایی را که باید شناسایی کنم به من نشان داده و بهخوبی هم این لطف را کرده است. روایت دوم هم از پیغمبر است: «أنا أدیب الله و علی أدیبی»؛(۱۸) من محصول و دستپروردۀ خدا هستم و علی«ع» تریبت شده و محصول تأدیب من است. روایت سوم از علی«ع» است که فرمود: «إن رسولالله أدبه الله عز و جل»؛ خدا پیغمبر اکرم«ص» را ادب کرد: «و هو أدبنی»؛ و پیغمبر«ص» هم مرا ادب نمود: «و أنا أودب المؤمنین». من نیز مؤمنین را ادب میکنم: «و أورث الأدب المکرمین» و آداب الهی را برای مؤمنین بزرگوار به میراث خواهم گذاشت. با توجه به این سه روایت، پاسخ بسیار روشن است که اگر کسی بخواهد مؤدب به آداب الهی شود و حدود الهی را بشناسد تا از آن در جمیع ابعاد وجودیش حفاظت کند، باید از کسانی که مؤدب به آداب الهی هستند بهره بگیرد. راه شناسایی حدود الهی فقط همین است که انسان به درخانۀ ذویالقربی و اهلبیت«ع» و پیغمبر«ص» برود.
پینوشتها 1ـ تحف العقول، ص 348. 2ـ حجر، 88. 3ـ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 222. 4ـ اینکه «این آیه با ندای منادی، چه ارتباطی دارد؟» مورد بحث من نیست، من نمیخواهم تفسیر بگویم؛ فقط دنبال این هستم که اصل مطلب را دربارۀ ادب الهی، پی بگیرم. 5ـ توبه، 112. اوصافی را که در این سوره میگوید برای اعضا و جوارح نیست، بلکه جنبۀ درونی دارد؛ مثلاً «التائبون» مربوط به دل است. 6ـ ریاض السالکین، ج7، ص169؛ «تو مجموعهای از عوالم وجود هستی که برای هرکدام از این عوالم حدی قرار داده شده است.» 7ـ غررالحکم، ص 247؛ «ادب، مایۀ صلاح عقل است.» 8ـ غررالحکم، ص 247. 9ـ انشاءالله در آینده میرسیم که ادب عقل چیست؟ و چطور باید عقلهایمان را ادب کنیم؟ 10ـ تحف العقول، ص 500، اینکه چگونه میتوان قلب را ادب کرد خود بحثی است که در ادامۀ همین روایت وجود دارد و ما انشاءالله در آینده به آن خواهیم رسید. 11ـ بحارالانوار، ج 74، ص 207. 12ـ مشکاۀ الأنوار، ص 244. 13ـ ما در اصطلاح به قوۀ خیال، واهمه میگوییم. 14ـ مجمع البحرین، ج 1، ص 29. 15ـ دقت کنید! در روایت میفرماید: «رَبِّی»، چون جنبۀ پرورشی دارد و بحث تأدیب در کار است، از واژۀ «ربّ» استفاده میکند. نمیفرماید: «أَدَبَّنیَ الله». ربّ به معنای پرورشدهنده است. تعبیرات زیبا و دقیق به کار رفتهاند! 16ـ بحارالأنوار، ج 68، باب 92، ص 372. 17ـ بحارالأنوار، ج 16، ص 231.
سوتیترها: 1. حفظ حدود شرعی و حراست و حفاظت عملی از مرزهای شناخته شدۀ الهی، ادب است. از طرف دیگر در بین تمام ممکنات، انسان تنها موجودی است که با آنکه مجموعهای از عوالم وجود است،. برای هر یک از اعضای وجودی و درونی او از ناحیۀ خداوند حدی قرار داده شده است.
2. عقلی که در ذات خداوند تفکر کند، بیادب است. اصل وجود خداوند را میشود اثبات کرد، اما این که ذات خداوند چیست، حریمی است که نباید وارد آن شد. ورود در این منطقه افراط از حد، بیادبی و غلو محسوب میشود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 394 |