تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,131 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,048 |
منظومه اهل دل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 16، دوره 1393، شماره 387 - شماره پیاپی 388، خرداد 1393، صفحه 56-57 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
منظومه اهل دل
گوهر زهرا (سلامالله علیها) نقد هستی را خدا بر آلطاها هدیه کرد تا علی را غنچهای بیمِثل و همتا هدیه کرد
در بهشت آرزو با خلقت نورِ حسین عشق را عشقآفرین مفهوم و معنا هدیه کرد
در سپهر عشق و آزادی خدای ذوالجلال در پگاه نور خورشیدی دل آرا هدیه کرد
باز بحر بیکرانِ رحمت حق موج زد گوهری از بحر لطف خود به زهرا هدیه کرد
غنچۀ لبهای حیدر با تبسم باز شد زین گلسرخی که بر او حقتعالی هدیه کرد
عرشیان گفتند از عرش برین با فرشیان گوشوارِ عرشِ خود را، حق به مولا هدیه کرد
من نمیگویم خدا گل داد در دست علی بلکه میگویم به او باغی مصفا هدیه کرد
تا حسینبنعلی چشمان خود را باز کرد فطرس بیبال و پر را بال زیبا هدیه کرد
با شکوفاییِ خود دلدادگان عشق را یک جهان شیدایی و شور و تمنا هدیه کرد
تا دل ما را به نور خویش نورانی کند مهر او را دست رحمت بر دل ما هدیه کرد
روز اول حق به او بخشید عرش و فرش را روز آخر او تمام هستیش را هدیه کرد
شکرلله ای «وفایی» از ولا و مهر او توشهای بر ما خدا از بهر فردا هدیه کرد (هاشم وفایی)
به دعای عرفاتت... هرکسی در پی گمگشتهی ما میگردد دل جدا میرود و دیده جدا میگردد بر سر راه چو فطرس به حریم کرمش دل هر جایی ما در همه جا میگردد
بر لب تشنه او موج زند آبِ بقا خضر هم در پیِ این آب بقا میگردد
ای گل گلشن این عالم ایجاد حسین خلق را رحمت تو عقدهگشا میگردد
به دعای عرفاتت که چو لب باز کنی خار و خاشاک همی دست دعا میگردد
ای کریمی که زسرشاری بحر کرمت پیک جود تو به دنبال گدا میگردد
دل که بر سلطنت کون و مکان راضی نیست به غبار سر کوی تو رضا میگردد
باده نوشان همه را مژده که از میلادت در میخانه احسان تو وا میگردد (سید رضا موید)
خنده ارباب... تا دل غمزده از هجر به فریاد آمد نوری از سینهٴ جانسوز به امداد آمد
عشق مشغول ثناخوانی اربابش بود خبر از آمدن سید الاوتاد آمد
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب ناب که با مژده میلاد آمد
طلب مغفرت از کوی خدا میکردم بخشش دست کریمانه سجاد آمد
به تماشای حرم باغ بهشت آمده بود که از آن باغ جنان شاخه شمشاد آمد
گِرد او حور و ملک شاد به هم میگفتند که در این ماه نبی افضل اعیاد آمد
حرم سبط نبی عاطفهباران شده بود گوئیا فاطمه هم دیدن نوزاد آمد خنده از خندهٴ ارباب ندیدم خوشتر که در آغوش پدر زینب عبّاد آمد
تابش نور امامت ز جمالش پیداست به حسینابنعلی افضل اولاد آمد
تا در آن لحظه به هم چشم دو رهبر واشد افق قافله کرب و بلا پیدا شد (محمود ژولیده)
امیر سجاده سلام عطر خوش دلپذیر سجاده سلام دلبر سجده، امیر سجاده
سلام سفرۀ پر نعمت دعا خوانی سلام سفرۀ مهمانپذیر سجاده
سلام تازه شعر و شعور و احساسم سلام تازه مریدی به پیر سجاده
چقدر دست مرام من از تو خالی شد شبی که دور شدم از مسیر سجاده پیاده میشوم اینجا کنار اشکم تا بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده
و یطعمون علی حبه شما هستید منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده
منم فقیر شما یک عطا به من بدهید مرا اسیر کنید و خدا به من بدهید
بهشت قطعهای از تربت زمینت بود و عرش آینهای از دل یقینت بود
فرات کوفی، ابوحمزۀ ثمالیها زیاد از این صُلَحا توی آستینت بود
صدای آیۀ ترتیل تو که میآمد خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود
هزار رکعت، هر شب نماز میخواندی نماز یکسره مهمان شبنشینت بود
هزار دسته ملک در صف عبادت تو گدای روز و شب زینالعابدینت بود
همیشه خاطره عمه در دلت میسوخت و عکس قافله در چشم نازنینت بود
در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد دل تو خون شد و سجاده تو دریا شد
رسیدهاید از آن سوی باور ایمان به روی دوش گرفتید سورۀ انسان
منم که سورۀ افتاده از نگاه توام منم که دور شدم از نگاه الرحمان
چه میشود که نگاهی به ما کنید آقا که اسم ما بخورد بر کتیبۀ باران
که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان
صحیفههای دعا را به من بیاموزان که از دل کلماتت درآورم قرآن
خدا که اسم تو را یاد داد بر آدم منم صدات زدم، صدا زدم با آن
دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی یکی به نام حسین، یابن سیدالعطشان
علیترین پسر کربلا نگاهم کن مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن
در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود
در آن غروب که چادر ز خیمهها افتاد و دشت پر شده از نالههای معجر بود
در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد
در آن غروب که مَشکی به آسمان میرفت و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود
در آن غروب که عمه تو را تسلی داد و آتش دل او از تو نیز بدتر بود
در آن غروب که هر نیزهای به سویی رفت و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود
در آن غروب تو در کربلا شهید شدی کنار عمه به شام بلا شهید شدی (رحمان نوازی)
گهواره سقا روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده
هر که از قافله فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهواره سقا مانده زور بازوی تو بیحد و عدد خواهد شد بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد
با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد
از در خانه او پا نکشیدم هرگز چون حسینیتر از عباس ندیدم هرگز
ماه ذیالحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه، ولی کعبه بر او محرم شد
در طوافش سخن از عقل فراتر میگفت در حقیقت «لک لبیک برادر» میگفت!
این اباالفضل که از قبله فراتر میرفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر میرفت
علیاکبر به ثناگویی او میآید: چقدر منبر کعبه به عمو میآید (مجید تال)
سردار حرم می آید... سر سجاده دل وقت نماز است هنوز بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز
عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز این درِ خانه عشق است که باز است هنوز
پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم همگی مست می ناب علمدار شویم
به روی دست علی ماه هویدا شده است این قمر آینه هیبت بابا شده است
به رخش شمس خدا محو تماشا شده است در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است
گفت ارباب به زینب قمرم میآید دلت آسوده که سردار حرم میآید
ناز این دلبرِ خوش چهره خریدن دارد بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد
حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد
شیر با شیرخودش لرزه به دنیا انداخت گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت
جامهای دوخته مادر، چه به او میآید واژه یاس معطر چه به او میآید
رفته بر شانه حیدر چه به او میآید نام فرمانده لشگر چه به او میآید
آمده درس ادب را به جهان باب کند زَهره دشمن خود را به رجز آب کند
حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد
بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد
روی پیشانی خود نور ولایت دارد یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد (مهدی نظری)
هجر پیر جماران ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم ز درد دوری او نالهها ز دل داریم
به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب مرید ساقی عشقیم مست دلداریم
تمام عزت ایران تصدق سر اوست ز اقتدار خمینیست آبرو داریم
هنوز هم به خدا سر در حسینیهها میان قاب وفا عکس یار بگذاریم
میان ما همه عهدیست تا ابد باقی که پای عهد خود از جان خویش بیزاریم
به جان فاطمه سوگند تا قیامت هم ز حب آل علی دست برنمیداریم برای حفظ ولایت شهید باید شد که همچنان شهدا بیقرار دیداریم
کلام سید علی بر زمین نخواهد ماند که در رکاب علی از تبار عماریم
الا سقیفه تباران شعار ما این است برای یاری رهبر همیشه بیداریم
به خاک چادر زهرا قسم که ما شیعه شهید آن در و دیوار و خون مسماریم
خبر ز صلح حسن نیست حرف کرب و بلاست که ما بلای زمان را به جان خریداریم (قاسم نعمتی)
بی تو،در راه تو... با تو آن عهد که بستیم خدا میداند بی تو، پیمان نشکستیم، خدا میداند
با تو، سرلوحهی انصاف گشودیم به عدل بی تو، دیباچه نبستیم، خدا میداند با تو، هر بند گرهگیر گشودیم ز دست بی تو، از پا ننشستیم، خدا میداند
با تو، بستیم به هم سلسلهی صبر و ثبات بیتو، هرگز نگسستیم، خدا میداند
با تو، در میکده خوردیم می از جام ولا بیتو، با یاد تو مستیم، خدا میداند
با تو، بودیم و نهادیم به فرمان تو سر بی تو، در راه تو هستیم، خدا میداند
با تو، از دامگه حادثه جستیم و کنون بی تو، سر بر سر دستیم، خدا میداند
حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست پرتو روی نبی، پورعلی، رهبر ماست (مشفق کاشانی)
آیه های والفجر در آسمان نگاهش بهشت منزل داشت بهشت روشنی از آن همه فضایل داشت شکوه و هیبت و حسن و ملاحتش بیمثل عجب جمال و جلالی در آن شمایل داشت
نگاه روشن او آیههای «والفجر» و لبش ترنم «یا ایها المزمّل» داشت
رسید صبح سپید نزول «أعطینا» رسید و کوثری از روشنی حمایل داشت
مسیح بود و دمش جان تازه میبخشید که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت
دمی به ابروی پیوسته خم نمیآورد اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت
اگر که سیل عداوت، چوکوه پا برجا اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت
نشد فداش گر این نیمه جان ناقابل به راهش آن همه جان بر کفان قابل داشت
چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل حکیم عاشق و دلدادگان عاقل داشت
گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را مسیر روشن او سالکان واصل داشت
نهاد دست خدا در وجود «سیّد علی» شکوه و هیمنهای که «امام راحل» داشت
خدا کند که بفهمیم این سعادت را حیات طیبه را، نعمت ولایت را (یوسف رحیمی)
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 186 |