تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,143 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,059 |
دین تخلق به آداب الهی است | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 4، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 12-14 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
ادب الهی دین تخلق به آداب الهی است مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی(ره) مروری بر مباحث گذشته ادب الهی وسیعتر از ادب انسانی است و جمیع ابعاد وجودی انسان را در برمیگیرد. در مباحث معرفتی آمده است که ادب الهی یعنی حفاظت از حدود الهیّه، به این معنا که انسان باید از مرزهای شناخته شدهای که از طریق وحی تبیین شده، حفاظت کند. مقتضای ادب در این میدان این است که نه چیزی بر دستورات الهی بیفزاید و نه از آن کم کند که از این زیادت و نقصان یا افراط و تفریط، به غلو و جفا تعبیر شده است. عقل، قلب، خیال، نفس و در نهایت اعضا و جوارح که همه در خدمت نفس هستند، هر کدام فعل متناسب با خود را دارند. انسان باید از افراط و تفریط یا غلو و جفا نسبت به حدود الهی بپرهیزد تا مؤدّب به آدابالله شود. تنها راه شناسایی حدود الهی وحی است که امری الهی است. لذا خداوند تربیتکنندۀ پیغمبر اکرم«ص»، ایشان تربیت کنندۀ علی«ع» و او بهعنوان سرآمد خاندان وحی، تربیت کنندۀ جمیع مؤمنین است.
پشتوانههای حفاظت از حدود الهی پشتوانۀ شخص در اینکه بتواند حدود الهی را حفظ کند و از نظر عملی از آنها تخلّف نکند، چیست؟ به عبارت سادهتر چگونه میتوان به هر چه خداوند دستور داده است، بی کم و کاست عمل کرد؟(۱)
پشتوانۀ اوّل: اعتقاد به اینکه خدا اعمال انسان را میبیند قرآن کریم در این زمینه دو مطلب را مطرح میکند. اوّل این که انسان مؤمن و معتقد به خداوند میداند که خدا تمام اعمال و افعال و حرکات درونی و بیرونی او را زیر نظر دارد. در آیات متعدّدی از قرآن به این معنا اشاره شده است، از جمله: «وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقیباً»؛(۲) خدا بر هرچیزی آگاه است. و: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً»؛(۳) خداوند بر احوال و کارهای شما دقیقاً آگاه است. «رقیب» یعنی کسی که در چیزی دقّت میکند. گاهی هم «رقابت» بهمعنای ظرافت و دقّت بسیار داشتن است.(۴) اگر انسان این نکته را درک کند که خداوند همۀ حرکات درونی و بیرونی و ابعاد وجودی او را زیر نظر دارد، میتواند از خود مراقبت کند و به جمیع آداب الهی ملتزم شود.
پشتوانۀ دوم: ظلم دانستن تعدّی از حدود الهی از طرف دیگر انسان مؤمن این را هم میداند که: «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛(۵) هر کس که از حدود و مرزهای الهی تعدّی و تجاوز نماید، حریم نگاه ندارد و مرتکب حرام شود، ظالم است. معیار ظلم عدم پایبندی به حدود الهی است، پس اگر کسی از مرزهای الهی تجاوز کرد، دچار افراط و تفریط شد و به یمین و به یسار زد، ظالم و ستمگر است. ظلم مراتب مختلفی دارد و تنها این نیست که شخص جان دیگری را بدون حق بگیرد؛ بلکه شرک هم نوعی ظلم است. قرآن در این باره میفرماید: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»؛(۶) همانا شرک، ظلم بزرگی است. به همین جهت کسانی که حریم الهی را رعایت نمیکنند، ظالم محسوب می شوند.(۷)
پشتوانۀ سوم: اینکه بداند تعدّی از حدود الهی مستوجب آتش است اگر انسان از حدّ و مرز الهی که جنبۀ الزامی و حتمی دارد، تجاوز کند، سرانجامش جهنّم و عذاب الهی خواهد بود. در قرآن کریم آمده است: «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ»؛(۸) هرکه از خدا و پیغمبرش سرپیچی کند و از حدود او تعدّی نماید، خدا او را وارد آتشی میکند که تا ابد در آن خواهد بود و عذاب فراگیری دارد. پشتوانۀ حفاظت از حدود الهی و اجتناب از افراط و تفریط یا غلو و جفا این است که انسان یقین داشته باشد خدا، رقیب اوست، تجاوز از حدود او ظلم محسوب میشود و ظلم مستوجب آتش جهنّم است. این اعتقاد و یقین قلبی، پشتوانۀ رعایت آداب الهی است.
«حدود و مرزها» در ادب الهیِ عقل بهکارگیری عقل در مسیر توحید یکی از شریفترین ابعاد وجودی انسان عقل نظری اوست که با آن ادراک و بهوسیلۀ آن، اصل مبدأ و معاد را اثبات میکند. پس کار عقل، تفکّر است. تفکّر نیز با توجّه به آیات و روایات، اشرف افعال درونی انسان محسوب میشود. نتیجۀ این عمل درونی در اصول اعتقادی، باید توحید باشد که دارای مراتب است؛ از جمله مرتبۀ ذات، صفات و افعال. در معارف ما برای تفکّر در توحید، حدّ و مرزی تعیین شده که به عنوان یکی از حدود الهی باید حتماً رعایت شود. پس اصل تفکّر، لازم و ضروری است، ولی مرز دارد و نمیتوان آن را یله و رها ساخت که به هرجا میخواهد سرک بکشد و در هر موضوعی وارد شود؛ همان طور که نمیتوان از این موهبت و عطیۀ الهی استفاده نکرد و آن را پرورش نداد؛ چرا که ادراک حقیقت هستی و اعتقاد به معاد ضروریترین کارکرد عقل نظری است. پس هم باید عقل را به کار کشید و آن را فعّال کرد(۹) و هم با پای عقل در هر موضوعی وارد نشد.
مطلوبیت اصل تفکّر و به کار انداختن عقل فکر را باید در چه راهی پرورش داد و عقل را چگونه باید فعّال کرد؟ امام صادق«ع» در روایتی میفرماید: «أَفْضَلُ الْعِبَادَه إِدْمَانُ التَّفَکُّرِ فی اللَّهِ وَ فی قُدْرَتِه».(۱۰) در روایتی از امامهشتم«ع» آمده است: «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَه الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا الْعِبَادَهُ فِی التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ».(۱۱) علی«ع» در وصایای خود به امام حسن«ع» میفرماید: «لَا عِبَادَه کَالتَّفَکُّرِ فی صَنْعَه اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».(۱۲) تشخیص اصل مبدأ به عهدۀ عقل است. این روایات، هم به اصل مطلوبیّت تفکّر اشاره دارند و هم جهت آن را ذکر میکنند که انسان عقلش را در چه اموری به کار بیندازد و فکر کردن در چه اموری مطلوب است.
کمکاری، تفریط و نقصان عقل، بیادبی است اقتضای ادب این است که انسان نه افراط داشته باشد و نه تفریط. تفریط یعنی انسان کار درستی را که از دستش برمیآید انجام ندهد. جفای بر عقل یعنی انسان به میزان توانایی و ظرفیت ادراک عقل از آن استفاده نکند و بهاصطلاح عامیانه عقلش را بهکار نیندازد. در تفکّر توحیدی انسان باید به وظیفهای که خداوند برای عقل او تعیین کرده، عمل و جمال و کمال الهی را ادراک کند و کسی که در این وادی قدم نمیگذارد، بیادب است.
ورود عقل به «کنه ذات خدا» ممنوع و غیرممکن است عقل در حیطۀ اصول اعتقادی، مخصوصاً در مسئلۀ توحید، رها نیست، بلکه آیات و روایات ما در این زمینه برای تفکّر مرز قائل شدهاند. اگر عقل، مبدأ را اثبات کند، کار تمام است و تفکّر، نتیجه داده است. عقل باید فعّال باشد و زیادت عقل به فعّالیتش در همین امور است. این مقتضای ادب است. امّا این فعّالیتها، محدوده و مرز دارند و نباید به افراط، زیادهروی و غلو کشیده شوند. در روایتی آمده است: «تَفَکَرُّوا فی آلَاءِ اللَّهِ وَ لَا تَتَفَکَّرُوا فی اللَّه»؛(۱۳) در نعمتهای خدا تفکّر کنید، امّا در ذات او تفکّر نکنید. تفکّر باید در صفات، آلاء و افعال الهی باشد. جبرئیل هم که از او تعبیر به «عقل فعّال» میشود، در مصاحبت با «عقل کلّ» یعنی پیغمبر اکرم«ص» هنگام سیر بهسوی حقّ تعالی، به مرحلهای میرسد که دیگر نمیتواند ادامه دهد و میگوید: «وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقَتُ»؛(۱۴) اگر سر انگشتی پیش بروم، سراسر وجودم خواهد سوخت. این مطلب، اشاره به همان مرزبندیهایی است که نسبت به مراتب توحید برای عقل وجود دارد. عقل هر قدر میخواهد میتواند در صفات خداوند پیش برود و فعّالیت کند؛ امّا در برخی از شاخههای توحیدی، حدودی وجود دارد که تفکّر نسبت به آن ممنوع است؛ بهخصوص در توحید افعالی که خیلی روی محدودیت آن تکیه شده است. لذا همان طور که تفکّر نسبت به کنه ذات بیادبی است، عدم تفکّر نسبت به صفات و افعال حقّ تعالی هم بیادبی تلقّی میشود.
محدودۀ مجاز و ممنوع دربارۀ توحید افعالی همان بخش محدود از تفکّرات مربوط به توحید افعالی هم که مجاز شمرده شدهاند، بسیار سازندهاند و تاثیر نعمتهای الهی روی انسان، بسیار زیاد است. علی«ع» میفرماید: «کَفَى بِالْعَبْدِ أَدَباً أَنْ لَا یُشْرِکَ فی نِعَمِهِ وَ إِرَبِهِ غَیْرَ رَبِّهِ»؛(۱۵) در ادب بنده همین بس که نسبت به نعمتهای الهی در آنچه که دارد و ندارد، غیر از خداوند را شریک قرار ندهد.(۱۶)
یک روایت دربارۀ قالب صحیح تفکّر ابوذر غفّاری در روایتی از پیغمبراکرم«ص» نقل میکند: «قَالَ رَسُولُ الله«ص» عَلى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ لَهُ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ»؛(۱۷) بر شخص عاقل لازم است که بهجهت عقلی که دارد، اوقات خود را به سه بخش تقسیم کند؛ «سَاعَةٌ یُنَاجِی فیهَا رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَ»؛ بخشی از آن را به مناجات با پروردگارش بپردازد، «وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فیهَا نَفْسَهُ»؛ در بخشی از آن نفس خویش را محاسبه کند تا ببیند آیا از مرزهای الهی تجاوز کرده است یا نه؟ «وَ سَاعَةٌ یَتَفَکَّرُ فیمَا صَنَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ»؛(۱۸) و بخشی را مشغول تفکّر در صُنع پروردگار باشد.(۱۹) همۀ این دستورات برای عقل است و تفکّر باید در چنین مسیری قرار گیرد.
نتیجه و بازدهی عقل بر قلب جزم و اعتقاد به مبدأ و خصوصیات آن نتیجۀ این نوع تفکّر است که باید در نهایت، بر روی قلب انسان اثر بگذارد. حرکات و افعال عقلی، آنگاه سودمندند که بر قلب اثر داشته باشند. قلب با تفکّر بیدار میشود و از عقل تأثیر میپذیرد. امیرالمؤمنین«ع» فرمود: «نَبِّهْ بِالتَّفَکُّرِ قَلْبَکَ»؛(۲۰): با تفکّر، چشم دلت را بیدار کن! پس در باب عقل باید از حدود الهی حفاظت عملی کنیم و دچار بیبند و باری عقلی نشویم، یعنی نه افراط و غلو و نه تفریط و جفا. چون عقل نیز مانند نفس فضائل و رذائلی دارد و ادب اقتضا میکند که انسان از رذائلش خالی و به فضائلش آراسته باشد.(۲۱) این ادب نیز تنها با محدود شدن به حدود الهی ممکن است.(۲۲)
«کیفیت تفکّر» در ادب الهی عقل «تفکّر با عبرت» بالاتر از شبزندهداری است دربارۀ کیفیت تفکّر و چگونگی به کار انداختن عقل در موضوعات مجاز، روایات متعددی وجود دارند. حسن صیقل از اصحاب امام صادق«ع» نقل میکند که از حضرت سئوال کردم: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ؟» آیا یک ساعت تفکّر، بهتر است از اینکه انسان شب تا صبح به عبادت بایستد و نماز بخواند؟ «قَالَ«ع»: نَعَمْ»؛ حضرت فرمود: بله؛ همین طور است. نماز، یک عمل قالبی است و اگر بدون تفکّر و روح باشد، هیچ ارزشی ندارد. خم و راست شدن که ارزش و معنا ندارد!(۲۳) بعد حضرت فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«ص»: تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ»؛ پیغمبر چنین فرمایشی داشت که ساعتی فکر کردن، بهتر از یک شب عبادت است. حسنصیقل میگوید: «قُلْتُ: کَیْفَ یَتَفَکَّرُ؟»؛ من از امام پرسیدم: چگونه باید تفکّر کرد؟ حضرت طبق میزان ادراک حسن صیقل و به اندازهای که میتوانست جنبۀ عمومی داشته باشد به او جواب دادند: «یَمُرُّ بِالْخَرِبَةِ وَ بِالدَّارِ فَیَتَفَکَّرُ»؛ انسان بهسراغ خانههای مجلّل و کاخهایی که خراب شده میرود و با خود فکر میکند، «وَ یَقُولُ أَیْنَ سَاکِنُوکِ؟» و میگوید: کجایند کسانی که در شما سکونت داشتند؟ «أَیْنَ بَانُوکِ؟» کجایند کسانی که شما را بنا کردند؟ «مَا لَکِ لَا تَتَکَلَّمِین؟»(۲۴) چه شده؟ چرا حرف نمیزنید؟ لذا تفکّر چشم دل را باز میکند و برتر از تهجّد و شبزندهداری است. حضرت میفرماید: اینگونه فکر کنید و عقل خود را به کار بیندازید. لازم نیست بنشینید و برهان فلسفی درست کنید! از آنچه که به آن نگاه میکنید، میتوانید بهرهبرداری فکری کنید.
پینوشتها [1]. شخصی راجع به دعا میگفت: فرض کنید هنگام خواندن دعای کمیل وقتی شخص به فراز یاربّ! یاربّ! یاربّ! میرسد، اگر حال خوشی به او دست داد چه اشکالی دارد که جای سه مرتبه ده مرتبه یا ربّ بگوید؟! او نمیدانست که اگر شخصی چنین کاری را انجام دهد، در واقع ادبِ دعا را به هم زده است. این ادب دعا نیست! اگر کسی میخواهد بهعنوان ذکر، یا ربّ بگوید میتواند تا هر زمانی که خواست بنشیند و ذکر یا ربّ بگوید؛ این کار بسیار خوب است؛ امّا اگر میخواهد دعا بخواند، باید ادب دعا را نگه دارد، چرا که دعا کردن نیز مانند هر چیزی ادب خاص خود را دارد. اگر انسان به خاطر لذّت بردن آن را ادامه میدهد، برای رضای خدا نیست. انسان باید طبق ادب الهی و دقیقاً به آنچه که در روایات آمده است عمل کند، از این راه است که آدم میشود. ۲. احزاب، 52. ۳. نساء، 1. ۴. در آیۀ اوّل «کُلِّ شَیْءٍ» و در آیۀ دوم «عَلَیْکُمْ» آمده است. «کُلِّ شَیْءٍ» اعمّ از انسان و غیر انسان است و شامل همه چیز میشود. ۵. بقره، 229. ۶. لقمان، 13. ۷. البتّه در آیۀ دیگری دارد که این افراد به خود ظلم میکنند. منظور این است که اگر انسان مرزهای الهی را رعایت نکند، در واقع به خود ظلم کرده است. آنجا که میفرماید: «وَ مَنْ یتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه»؛ طلاق، 1. ۸. نساء، 14. ۹. زیادتی عقل به معنای حجیم شدن آن، معنا ندارد! چون عقل مثل جسم نیست که چاق و لاغر شود! امّا فعّال شدن در مورد عقل معنا دارد و زیادتی متناسب با عقل، همین مسئله است که عقل، فعّال شود و به کار بیفتد. ۱۰. الکافی، ج2، ص55؛ «باارزشترین عبادت، تفکّر پیوسته در بارۀ خدا و قدرت او است.» ۱۱. بحارالأانوار، ج3، ص261؛ «عبادت کردن به زیاد نماز خواندن و بسیار روزهگرفتن نیست، بلکه عبادت، تنها در تفکّر در بارۀ خدا است.» ۱۲. بحارالأنوار، ج 68، ص314؛ «هیچ عبادتی مانند تفکّر در آفرینش خدای عزّوجل نیست.» ۱۳. بحارالأنوار، ج68، ص322. ۱۴. مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص176. ۱۵. بحارالأنوار، ج91، ص89. ۱۶. از اینکه در اینجا از لفظ عبد استفاده شده معلوم میشود که منظور از ادب در اینجا ادب الهی است نه ادب انسانی، چون بحث عبودیّت را مطرح میکند. ۱۷. بحث راجع به حدّ و مرزهای عقل است. به قول ما طلبهها: در اینجا وصفی که در موضوع مشرف به علیّت است اخذ میشود. حکم دائر مدار اوست. ۱۸. بحارالأنوار، ج12، ص56. ۱۹. البتّه این تقسیمبندی زمانی مربوط به عقل است و ربطی به بقیۀ امور آدم ندارد؛ لذا در ادامه روایت هم آمده است: «سَاعَةٌ یَخْلُو فیهَا بِحَظِّ نَفْسِهِ مِنَ الْحَلَال فَإِنَّ هَذِهِ السَّاعَه عَوْنٌ لِتِلْکَ السَّاعَات»؛ انسان باید زمانی را نیز برای بهرهگیری از نعمتهای حلال خدا قرار دهد؛ زیرا این قسمت از زمان، عون و یاوری برای ساعات دیگر است. یعنی این طور نیست که شخصی تمام شبانهروز را در باره مسائل مختلف تفکّر کند! بلکه باید طبق مرزهایی که خداوند قرار داده است پیش برود و هم ساعتی را برای عبادت قرار دهد، هم ساعتی را برای تفکّر در نعمتها، هم ساعتی برای محاسبۀ عملکرد خود و هم باید در قسمتی از زمان به دنبال کار برود و از حظوظ حلال دنیوی بهرهمند شود تا بتواند به بندگیاش بپردازد. ۲۰. الکافی، ج2، ص54. ۲۱. عقل نیز مانند نفس دارای رذائل و فضایل است. قوّه عقلانی در انسان، پنج رذیله دارد: 1. جهلِ مرکب. 2.شک و حیرت.3. شرک.4. خَواطرِ نفسانی. 5. مکر و حیله. اینها آفتهای قوّه عقلیّهاند. (حضرت استاد، بحث فضائل و رذائل قوّۀ عقلیه را در سال1359هـ ش طی 15 جلسه به طور مفصّل و مبسوط مطرح کردهاند که بخشی از جلد اوّل مجموعۀ «تهذیب الأخلاق» به آن اختصاص دارد.) ۲۲. من ضدّ عقل نیستم؛ بلکه میگویم: انسان باید شرع، عقل و شعور را با هم داشته باشد. نتیجۀ «شرع، عقل و شعور» این است که عقل میتواند راجع به اصل مبدأ هر چقدر که خواست فکر کند؛ امّا وقتی اصل مبدأ و یا به عبارتی خدا برایش اثبات شد، باید در محدودۀ خود قرار گیرد و به اموری که نمیتواند درست تحلیلشان کند، بپردازد. این مطلب، هم مقتضای شعور انسانی است و هم در شرع به عنوان «مرزهای الهی عقل» مطرح شده است. ۲۳. یکی از بزرگان که واقعاً مربّی و مؤدِّب بزرگی بود و ما نتوانستیم از او درست استفاده کنیم، میفرمود: ما ادای مسلمانها را درمیآوریم! گاهی هنگام نماز میگفت: بروم خم و راست شوم! گاهی میگفت: بروم ادای مسلمانها را در بیاورم! آیا نماز ادا در آوردن است؟ خم و راست شدن است؟ پس روح و جانش کجاست؟ جان نماز به همین فکرهای نورانی و الهی است. ۲۴. مشکاۀالأنوار، ص ۳۷.
سوتیترها:
2. عقل، قلب، خیال، نفس و در نهایت اعضا و جوارح که همه در خدمت نفس هستند، هر کدام فعل متناسب با خود را دارند. انسان باید از افراط و تفریط یا غلو و جفا نسبت به حدود الهی بپرهیزد تا مؤدّب به آدابالله شود. تنها راه شناسایی حدود الهی وحی است که امری الهی است. لذا خداوند تربیتکنندۀ پیغمبر اکرم«ص»، ایشان تربیت کنندۀ علی«ع» و او بهعنوان سرآمد خاندان وحی، تربیت کنندۀ جمیع مؤمنین است.
3. یکی از بزرگان که واقعاً مربّی و مؤدِّب بزرگی بود و ما نتوانستیم از او درست استفاده کنیم، میفرمود: ما ادای مسلمانها را درمیآوریم! گاهی هنگام نماز میگفت: بروم خم و راست شوم! گاهی میگفت: بروم ادای مسلمانها را در بیاورم! آیا نماز ادا در آوردن است؟ خم و راست شدن است؟ پس روح و جانش کجاست؟ جان نماز به همین فکرهای نورانی و الهی است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 244 |