تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,789 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
نقش فرهنگ در زندگی انسان(1) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 5، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 15-17 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
نقش فرهنگ در زندگی انسان(1)حضرت آیتالله مصباح یزدی اهمیت مسئله فرهنگمقام معظم رهبری امسال را سال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» نامیدند و توضیح دادند که فرهنگ مهمتر از اقتصاد است. رخنة اقتصادی را با سبد کالا میتوان جبران کرد، اما اگر رخنهای در فرهنگ به وجود آید خطرهای جبرانناپذیری دارد. از این تعبیرات بهخوبی میتوان اهمیت موضوع فرهنگ را بهخصوص در زمان حاضر درک کرد. البته ایشان بیش از دو دهه است که در فرصتهای مختلف بر مسئله فرهنگ، تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و از این قبیل تعابیر تأکید میفرمایند، هر چند چندان نتیجه عملی نداشته است. تعبیرات اخیر ایشان نشانه احساس اهمیت ویژه مسائل فرهنگی در این زمان است، زیرا چنین تعابیری را نه تنها از خود ایشان، بلکه حتی تعابیر مشابه را از حضرت امام«ره» هم نشنیدهایم. تعبیرات بسیار پر باری بود. لزوم تأمل بیشتر در اهمیت مسئله فرهنگدر عین حال که میفهمیم مسئله فرهنگ خیلی اهمیت دارد، باید دربارة نوع اهمیت آن بیشتر بیندیشیم. چه شده است که مقام معظم رهبری چنین تعبیراتی را به کار میبرند و با اینکه محور نامگذاری بیشتر سالهای گذشته مسائل اقتصادی و اجتماعی بوده، الان مسئله فرهنگ را مطرح و تصریح کردهاند که این مسئله خیلی مهمتر از مسائل اقتصادی است. برای روشن شدن ابعاد مختلف موضوع فرهنگ، باید بحث مفصلی در این زمینه انجام شود و فرصت زیادی میطلبد. در این فرصت کوتاه به این سئوال پاسخ میدهیم که اساساً فرهنگ در زندگی انسان چه اهمیتی دارد و سپس به اهمیت آن در انقلاب اسلامی میپردازیم. آن وقت شاید بتوانیم درک کنیم که علت تأکیدات مقام معظم رهبری چیست و چه احساس خطری کردهاند که این تعبیرات را به کار میبرند. مقدمهای برای تبیین مسئلهبحث را با مطلبی مقدماتی و بیانی ساده شروع و از به کاربردن تعبیرات علمی که نیازمند توضیح و تبیین است صرفنظر میکنیم. حرکات همه انسانها از بدو تولد برخاسته از چیزی است که ما اسمش را غریزه میگذاریم. طفل شیرخوار دوست دارد شیر بخورد. اندکی بعد که بیشتر رشد میکند احتیاج به نوازش دارد. در مرحلهای دیگر احتیاج به بازی و اسباببازی دارد. مجموعه این حرکات را کم و بیش به صورتهای مختلف در حیوانات هم میبینیم. همه حیوانات غذا میخورند و در راستای تأمین نیازهای دیگرشان تلاش میکنند. بچه حیوان خیلی دوست دارد بازی کند. خاصیت همه این رفتارها این است که چرابردار نیستند. حیوان هنگامی که گرسنه میشود، به سراغ غذا میرود و غذا میخورد و به این نکته فکر نمیکند که چرا باید غذا بخورد. روشن است که گرسنه باید غذا بخورد و طبیعی است که اگر نیازهای دیگری را احساس کند درصدد ارضای آنها برمیآید و دیگر فکر و تأمل نمیکند که چرا باید چنین کاری بکند. احساس نیاز میکند و باید این کار را انجام بدهد. این طور رفتارها مثل گیاه نیست که ظاهراً ادراکی ندارد، بلکه ناشی از تحریک عاملی درونی است و نوعی ادراک در آن هست. صاحب رفتار هرچند چرا ندارد و فکر نمیکند که آیا باید این کار را انجام داد یا خیر، میفهمد چه میکند و حتی از چنین رفتارهایی لذت هم میبرد و از انجام کاری لذت برد، انگیزهاش قویتر میشود و دفعة بعد برای دستیابی به لذت مجدد، با انگیزة قویتری آن کار را انجام میدهد. زمینة پیدایش مفهوم فرهنگ برای انسانبهتدریج و بهمرور زمان زمینهای برای انسان فراهم میشود که میخواهد دلیل انجام کارهایش را بداند و بگوید چرا و برای چه انجام میدهم؟ این یک زمینه رشد خاص ادراکی است که در انسان فراهم میشود و او را آماده میکند تا از مرز حیوان بالاتر برود. افق دیگری به روی انسان باز میشود و میفهمد که چرا بعضی از کارها را باید انجام بدهد و بعضی از کارها را نباید انجام بدهد. برای انجام دادن یا انجام ندادن، چِرایی وجود دارد. از اینجا بهتدریج زمینه مفهومی پیدا میشود که بعدها در ادبیات علمی ما فرهنگ نامیده میشود. یعنی کمکم در اثر تلقین، خانواده و عوامل دیگر، برای انسان انگیزه درونی پیدا میشود تا چراییها را بفهمد و کمکم خوب و بد برایش مطرح میشود. برخی از کارها خوباند و باید انجامشان بدهد و برخی از کارها بدند و نباید انجام شوند، در صورتی که قبلاً این حرفها مطرح نبود. هنگامی که گرسنه میشد میبایست غذا بخورد و دیگر خوب و بد نداشت. ویژگی فرهنگپذیری انساندر همه محیطهای انسانی که تاریخش از روزگاران قدیم به ما رسیده، کم و بیش در برخی از سنین، زمینه مطرح شدن باید و نباید برای انسان پیدا میشود. در ادبیات عمومی ما این گونه گفته میشود که وقتی انسان سرِ عقل بیاید و عقل پیدا کند، متوجه بایدها و نبایدها میشود، زیرا لزوم انجام دادن و یا انجام ندادن یک کار، حکم عقل است. اینجاست که در اقوام و اجتماعات مختلفی که در عالم وجود دارند و یا از گذشتهشان اطلاع داریم، یک سلسله باید و نبایدهایی مطرح شده و کسانی روی این رفتارهای انسان مطالعه کرده و آنها را فرهنگهای انسانی نامیدهاند. بعد از این بود که گفته شد هر قومی یک فرهنگی دارد و از باید و نبایدهای مخصوص به خود تبعیت میکند. با این بیان، فرهنگپذیری یکی از ویژگیهای انسان دانسته شد و جامعهشناسان به جای تعبیر حیوان ناطق در منطق کلاسیک، از تعبیر حیوان فرهنگپذیر در علوم اجتماعی بهره بردند. به گفته جامعهشناسان، بچه از زمانی شخصیت پیدا میکند که فرهنگپذیر میشود. پدیده شوم مبارزه با فرهنگبرخی این مسئله را مورد مطالعه قرار دادهاند که چگونه انسان به فکر باید و نباید میافتد و به تعبیر دیگر، باید و نباید از کجا پیدا میشوند و چرا ما باید اینها را بپذیریم؟ چرا باید فرهنگپذیر باشیم و به چه دلیل همان روش قبل را ادامه ندهیم؟ اصلاً چه کسی گفته که بعضی از کارها را باید انجام داد و بعضی از کارها را به دلیل زشت و بد بودن باید ترک کرد؟ این سئوال مخصوصاً با توجه به این نکته پررنگتر مطرح میشود که بیش از نیم قرن است که چنین گرایشهایی در دنیا به عنوان یک مکتب مطرح شدهاند. ابتدا جوانانی در آمریکا با این قید و بندها و به اصطلاح با این فرهنگها به مبارزه پرداختند و خطشکنی کردند. این گونه بود که بایدها و نبایدها زیر پا گذاشته شدند و از راه گفتار و رفتار مورد تمسخر قرار گرفتند. نمونهاش این شلوارهای پاره است که میپوشند و مد میشود. اگر کسی به آنها بگوید چرا شلواری که میپوشی باید پاره باشد یا چرا باید ابتدا حتماً سر زانویش را بسابند تا بپوشید، میگویند مد است! و در پاسخ به اینکه چرا مد است؟ میگویند: میخواهیم آن آداب و رسوم را بشکنیم. اگر قبلاً پوشیدن چنین لباسهایی زشت بود، الان دیگر نه تنها زشت نیست، بلکه خیلی هم خوب است که انسان شلوار پاره بپوشد! کمکم مدلهای عجیب و غریب آرایش مو در جوامع ظاهر شدند؛ شکلهایی که تا چندی پیش اگر کسی با چنین قیافهای در خیابان راه میافتاد میگفتند حتماً دیوانه است، اما حالا مد به حساب میآیند و ستارههای سینما، ورزشکارها، و... مدهایی مانند تاجخروس درست میکنند. چرا باید این گونه باشد؟ پاسخ چنین کسانی این است که چرا ندارد. میخواهیم مقررات و آداب و رسوم را بشکنیم. به هر حال زمینه فرهنگ از آن زمان شکل میگیرد که در انسان زمینه فهم خوبی و بدی کارها به وجود میآید. البته کسانی بعداً درباره چیستیِ عقلی که به خوبی و بدی حکم میکند بحثهایی را مطرح کردند. این که آیا ما واقعاً چیزی به نام عقل داریم که میگوید باید این کار را انجام داد و یا نباید فلان کار انجام شود؟ اگر عقل واقعیت دارد، آیا دو نوع عقل ـ عقل نظری و عقل عملی ـ داریم؟ این گونه مباحث در شناختشناسی و فلسفههای مضاف مطرح شدهاند. در نوشتههای دوران انقلاب و بعد از آن در باره رابطه باید و هست، بحثهای بسیاری صورت گرفته و برخی گفتهاند که انسان براساس دو نوع عقل ـ عقل نظری و عقل عملی ـ دوگونه ادراک دارد که هیچ کدام به دیگری ربط ندارد. مشکل تضاد فرهنگهاصدها و هزارها کتاب نوشته شده و دانشمندان زیادی در این زمینه مطالعه و تحقیق کردهاند که اصلاً فرهنگ چیست؟ بد و خوب به چه معناست؟ منشأ خوب و بد کجاست؟ آیا هر فرهنگی را باید پذیرفت؟ چرا نباید با فرهنگ مبارزه کرد؟ این گونه سئوالها همچنان مطرح هستند و هر روز هم بر تعدادشان افزوده میشود. کمکم کار به جایی رسیده که آن قدر فرهنگهای مختلف با محتواهای متفاوت در عالم پیدا شده، طرفدارانی پیدا کرده، و فیلسوفانی در مقام توجیه آنها برآمدهاند که انسان با معمای حل تضاد فرهنگها مواجه شده است. وقتی فرهنگها در مقام عمل، باعث تضاد و تزاحم میشوند و دعوا راه میافتد چه باید کرد؟ در این زمان میتوان به روشنی این مسئله را درک کرد. در یک خانواده، پدر و مادر یک فرهنگ دارند و جوانها با فرهنگ دیگری زندگی میکنند. پدر و مادر از رفتار جوانانشان رنج میبرند، در عین حال، جوانان به مد لباس، آرایش، سخن گفتن، رفتار با دیگران و... خیلی هم افتخار میکنند. با این معضل اجتماعی و با این اختلاف فرهنگها چه باید کرد؟ شیوههای رویارویی با تضاد فرهنگهابعضی قائل به پلورالیسم فرهنگی شده و گفتهاند فرهنگها مختلف و همگی خوبند، چون برآمده از اندیشه و اعمال انسانها هستند و در مورد آنها بد معنا ندارد. برخی انسانها این فرهنگ را میپسندند و دستهای فرهنگ دیگر را دوست دارند. باید و نبایدهای هر کسی برایش مقدس است و دیگران هم باید به آنها احترام بگذارند. برخی دیگر با انکار پلورالیسم فرهنگی، امکان قضاوت بین فرهنگها و امکان تقسیم فرهنگ به خوب و بد را پذیرفتهاند. بر این اساس، برخی از فرهنگها باید ادامه پیدا کنند و فرهنگ مضر و غیرصحیح باید کنار گذاشته شود. به هر حال، کار اختلاف فرهنگها به نزاع و جنگهای فرهنگی کشیده است. امروزه بازار جنگهای فرهنگی و به اصطلاح جنگهای نرم در عالم داغتر از جنگهای گرم است و جنگهای گرم نظامی جای خود را به جنگهای سرد فرهنگی داده است. کسانی که از راه جنگهای نظامی درصدد دستیابی به اهدافشان بودند، حالا به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه کردهاند و اکنون بدون صرف هزینههای نظامی میتوانند با کارهای فرهنگی به مقاصدشان برسند. با این بیان، چیستیِ فرهنگ و جایگاه مسئله فرهنگ در زندگی انسان روشن شد. بخشی از فلسفههای مضاف به تحقیق در باره پایهها و ریشههای فرهنگ، تعدد فرهنگها، قضاوت درباره فرهنگها، و... پرداخته است. فلسفه ارزشها و فلسفه اخلاق، مادر همه فلسفههای مضافی است که با فرهنگهای انسانی ارتباط دارند. در این رشته بحثهای مفصلی درباره ملاک ارزشها و خوب و بد صورت پذیرفته و در باره منشأ آنها تحقیق شده است. نقد دیدگاه پوزیتیویستی در باره فرهنگافرادی مانند اگوست کنت که پدر جامعهشناسی معرفی میشود، فرهنگهای معروف و برجسته دنیا را مناسب دوران خاصی از زندگی بشر دانستهاند که بهتدریج برچیده میشوند و جای خود را به فرهنگهای دیگر خواهند داد. آنها یک تقسیم کلی برای زندگی انسان ارائه دادند که بر اساس آن، انسان در یک دوران مانند حیوانات در جنگل زندگی میکرده و اصلاً خوب و بد و مسئلهای به نام فرهنگ برایش مطرح نبوده است. البته این تحلیل یک نوع غیبگویی است. به گفته آنها، بهتدریج در اثر عواملی، فرهنگهایی پیدا شدهاند. ابتدا در فرهنگهای خانوادگی، پدر، مادر، و فرزندان آداب و رسومی برای خودشان قرار دادند و با گسترش آنها آداب محلی و فرهنگ قومی پدید آمدند. بسیاری از این طرز تفکرها هیچ اساس علمیای ندارند. ابتدا از خیال و فکر نادرست و خرافه شروع شدند و امروز هم با گذشت هزاران سال نمیتوان یک دلیل علمی برای آنها ارائه داد. رفتارهای حیوانی و طبیعی همواره در انسان و حیوانات وجود داشتهاند، چون مقتضای طبیعت آنهاست، اما به اعتقاد برخی، منشأ اینگونه رفتارها به یک سلسله افکار و اندیشههای غیرعلمی، اسطورهای، افسانهای و خرافی برمیگردد، مانند اعتقادهای غلطی که امروز در همه دنیا هنوز هم کم و بیش وجود دارند. نحوست عدد سیزده و انجام ندادن برخی از کارها در فلان روز و فلان وقت از این قبیل هستند. هنوز هم در آسانسورهای امریکا طبقه سیزده را به صورت 1+12 مینویسند. همراه بودن عدد سیزده در یک حادثه ناخوشایند باعث این تصور نادرست شده است که عدد سیزده خصوصیتی دارد. این امور بهمرور زمان کمی شکل علمیتر پیدا کرده، در قالب سحر و جادو درآمده و قواعد، دستورات و آثاری برای آنها ذکر شده است. براساس این اعتقاد، چنین اموری به صورت کاملتر با نام دین منتشر شده و اموری مانند وجود خدا، قیامت و... از جمله مفاهیمی هستند که هیچ دلیل علمیای ندارند. چه کسی خدا را دیده است؟ برپاییِ قیامت در کدام آزمایشگاهی مشاهده شده است؟ دوران اسطورهها که شامل خرافات و سحر و جادو میشود، شامل دین هم میشود. مجموعه اینها یک دوره تشکیکی است و مراتبی دارد. گاه خرافاتش خیلی بیپایه است و گاه اسطورههایش شکل علمی پیدا کرده است. دین شکل کاملتر همان افسانهها و اسطورههاست. این را که جهنمی هست و افرادی در آتش انداخته میشوند و سالها میسوزند چه کسی دیده است؟ بالاخره با پیشرفت علم معلوم میشود اینها دروغاند و واقعیت ندارند! از اینجا به بعد دوران علم است که از قرن هیجدهم شروع شده و تدریجاً در حال تکامل است. روزی خواهد رسید که بساط همه این افسانهها و سحر و جادوها ـ دینها ـ برچیده خواهد شد، زیرا بشر خواهد فهمید که آنچه بر دنیا حاکم است قواعد علمی است، نه خرافات و افکار اشتباه. یک دسته از کسانی که در باره فرهنگ انسانی کار کرده و به این نتایج رسیدهاند. گذشته از توضیحات مفصل پیرامون هر یک از دورههای زندگی بشر، براساس دیدگاه این گونه افراد، یک سئوال کلی برای هر عاقلی مطرح است که نمیتوان از کنارش گذشت. بالاخره ما باید و نباید میخواهیم یا خیر؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، بر چه اساسی باید و نباید میخواهیم؟ همان گونه که اشاره شد حدود بیش از نیم قرن است که عدهای جوان منکر باید و نبایدهای فرهنگی شده اند و دلیلی برای رعایت آنها نمیبینند. آنها میخواهند بگویند کار شما بیخود است. چرا این قدر قید و بند درست کردهاید. دیگر نباید پذیرفت که نیازهای جنسی را باید با ازدواج تأمین کرد و ازدواج باید براساس شروط و قراردادهایی مانند مهریه صورت پذیرد. این حرفها چیست که میزنید؟ نیاز جنسی هست و باید قید و بندهای ارضای آن را شکست و از بین برد. بنابراین، نیازها باید طبق میل و خواسته انسان ارضا شوند. در مقابل، عدهای مسئله باید و نباید را ویژگی انسانیت انسان میدانند. اگر باید و نبایدی در کار نباشد، انسان با الاغ فرقی نخواهد داشت. به همین دلیل قرآن کریم درباره کسانی که باید و نبایدها را زیر پا میگذارند، تعابیری مانند إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ(۱)، فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحِمَارِ(۲)، فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ(۳)، و... را به کار میبرد.. واقعاً فرق انسان با حیوانات در درک لزوم پذیرش بایدها و نبایدها نهفته است. هنوز اکثر دانشمندان و فیلسوفان دنیا، بلکه اکثریت انسانهای روی زمین معتقدند که باید و نبایدهایی را باید پذیرفت و نمیشود آنها را بهکلی رها کرد؛ اما اختلاف در این است که چه باید و نبایدهایی را باید پذیرفت؟ ادیان موجود یا شبه ادیانی مثل بودیسم، هندوئیسم، و... قواعد و مقرراتی دارند و برای خود ارزشهایی را قائلاند. همان گونه که ادیان ابراهیمی مانند اسلام، یهودیت، و مسیحیت همگی این گونهاند. گاه فیلسوفانی که اصلاً خدا را قبول ندارند، ارزشها را میپذیرند. آنها اخلاق را قبول دارند، اما اخلاق منهای دین را مطرح میکنند. کسانی که همه چیز را بخواهند از بین ببرند خیلی نادرند، ولی به هر حال فکرش هست و در میان جوانها طرفدار زیاد دارد. پس، این یک سئوال اصلی است. جوانی که در ایران یا هر جای دیگر دنیا به دوران بلوغ و سپس به دوران جوانی میرسد، میگوید زندگی چرا باید قید و بند داشته باشد؟ پذیرش باید و نباید، خوب و بد، زشت و زیبا چه دلیلی دارد؟ چرا انسان نمیتواند مثل حیوانات هر چه دلش خواست انجام دهد؟ این یک سئوال اصلی است. این که این سئوال از چه وقت پیدا و چگونه مطرح شده است خیلی روشن نیست، اما با محاسبه میتوان به یک زیربنای فکری نانوشته در اختلاف فرهنگها پی برد. بالاخره هر طایفهای مجموعهای از ارزشهایی برای خود قائل است و گاه در صدد انتقال آنها به دیگران برمیآید. گاهی اوقات نیز پذیرش تنوع فرهنگها ریشه در پلورالیسم فرهنگی دارد و گفته میشود: «عیسی به دین خود، موسی به دین خود»، اما سئوال این است که چرا انسان اصل این باید و نبایدها را میپذیرد؟ با دقت میتوان به این نکته دست یافت که ارزشها لایة رویینِ باورها هستند. انسان ابتدا به برخی از هستها و واقعیتها معتقد میشود و براساس آنهاست که میگوید باید چنین کرد یا نباید چنان کرد. رابطه بین زیربنای فکری و زیربنای رفتاری غالباً نوشته شده نیست و به عبارت دیگر، رابطهای نانویساست، اما وجود دارد.
پینوشتها ۱ـ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلا؛ «یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند»؛ فرقان (25)، 44. ۲ـ مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ؛ «مَثَل کسانى که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلّف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خرى است که کتابهایى را بر پشت مىکشد. [وه] چه زشت است وصف آن قومى که آیات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمىنماید.»؛ جمعه (62)، 5. ۳ـ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون؛ «و اگر مىخواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مىبردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.»؛ اعراف (7)، 176.
سوتیترها:
1. در همه محیطهای انسانی که تاریخش از روزگاران قدیم به ما رسیده، کم و بیش در برخی از سنین، زمینه مطرح شدن باید و نباید برای انسان پیدا میشود. در ادبیات عمومی ما این گونه گفته میشود که وقتی انسان سرِ عقل بیاید و عقل پیدا کند، متوجه بایدها و نبایدها میشود، زیرا لزوم انجام دادن و یا انجام ندادن یک کار، حکم عقل است.
2. امروزه بازار جنگهای فرهنگی و به اصطلاح جنگهای نرم در عالم داغتر از جنگهای گرم است و جنگهای گرم نظامی جای خود را به جنگهای سرد فرهنگی داده است. کسانی که از راه جنگهای نظامی درصدد دستیابی به اهدافشان بودند، حالا به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه کردهاند و اکنون بدون صرف هزینههای نظامی میتوانند با کارهای فرهنگی به مقاصدشان برسند.
3. ارزشها لایة رویینِ باورها هستند. انسان ابتدا به برخی از هستها و واقعیتها معتقد میشود و براساس آنهاست که میگوید باید چنین کرد یا نباید چنان کرد. رابطه بین زیربنای فکری و زیربنای رفتاری غالباً نوشته شده نیست و به عبارت دیگر، رابطهای نانویساست، اما وجود دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,351 |