
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,297 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,548 |
امامان و داشتن مرز با دشمنان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 6، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 18-19 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
امامان و داشتن مرز با دشمنان
آیتالله سید احمد خاتمی
فرازهای بلند زیارت جامعه کبیره که متن جامعه معرفی امامان «ع» است در این سلسله مقالات محور بحث بود. در این مقاله نیز به تفسیر چند فراز دیگر از این زیارت بلند میپردازیم.
تولی و تبری «موال لکم و لاولیائکم مبغض لاعدائکم ومعاد لهم سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؛ دوست شما و دوست دوستان شما هستم و به دشمنانتان کینه میورزم و دشمن آنانم. با هر کس که با شما آشتی است در آشتیام و با هر کس که با شما در جنگ است درستیزم.» زائر امامان این آموزه را ابراز میدارد که نمیتوان ابراز عشق به امامان بدون ابراز نفرت از دشمنان آنها باشد. در مقاله قبل روایتی در این زمینه ذکر کردیم و اینک دو روایت دیگر در این زمینه تقدیم میداریم: ۱ـ «ان رجلاً قدم علی امیرالمؤمنین فقال له یا امیرالمؤمنین أنا احبک و احب فلاناً و سمی بعض اعدائه فقالاما الان فانت اعور فاما ان تعمی و اما ان تبصر؛(۱) شخصی شرفیاب امیرمؤمنان علی«ع» شد و عرض کرد من شما را دوست دارم، برخی از دشمنان شما را (که نام برد) دوست دارم. امام به او فرمود تو یک چشمی هستی. یا کور باش یا بینا.» معنای این حدیث این است یا فقط مرا دوست داشته باش یا او را. جمع بین این دو عیب است. ۲ـ در روایت دیگری از آن حضرت آمده است که: «لا یجتمع حبنا و حب عدونا فی جوف انسان ان الله لم یجعل لرجل من قلبین فی جوفه فیحب هذا و یبغض هذا فاما لحبنا فیخلص الحب لنا کما یخلص الذهب بالنار لا کدر فیه فمن اراد ان یعلم فلیمتحن قلبه فان شارک فی حبنا حب عدونا فلیس منا و لسنا منه؛(۲) دوستی ما با دوستی دشمنان ما در یک دل جمع نمیگردد، زیرا خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده تا با یکی کسی را دوست و با دیگری او را دشمن بدارد. دوستان ما در دوستی ما خالصند، همان گونه که طلا درون آتش خالص میشود و هیچ تیرگی در آن وجود ندارد. هر کسی میخواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند. اگر چیزی از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیست. ما هم از او نیستیم.» اصولاً شخصیت یک انسان سالم، شخصیت واحد و خط فکری او خط واحدی است و باید در تنهایی و اجتماع، در ظاهر و در باطن، در درون و برون، در فکر و عمل یکی باشد. هرگونه نفاق و دوگانگی در وجود انسان امری است تحمیلی و برخلاف اقتضای طبیعت او. انسان به حکم اینکه یک قلب بیشتر ندارد باید دارای یک کانون عاطفی و در برابر یک قانون تسلیم باشد و تنها مهر یک معشوق را در دل بگیرد. زائر در این فرازها این را اعلام میکند که در دلم جز محبت شما اهلبیت«ع»، این گلهای بیخار جهان هستی نیست. بر این اساس، عاشق اهلبیت«ع» با دشمنان آنان مرزبندی دارد. اگر این مرز نباشد، عشق راستین نیست و به تعبیر مولا علی«ع» معیوب است. این سخن را در مورد جانشینان امامان «ع» ـ چه نواب خاص و چه نواب عام ـ هم میتوان گفت. نمیشود دم از ولایت فقیه و ارادت به ولیفقیه زد و به مخالفان ولایت هم ارادت و علاقه داشت. همگان میدانند که در فتنه سال ۸۸ نظام ولایی، هدف بود و فتنهگران مورد محبت تمام دشمنان نظام اسلامی و ولایتفقیه قرار گرفتند. در کشور دو اردوگاه شکل گرفت: یکی اردوگاه عموم مردم که اردوگاه ولایت بود و دیگری اردوگاه استکبار که سران استکبار، صهیونیستها، سلطنتطلبها، منافقین، رقاصها و رقاصهها بودند. این اردوگاه یکپارچه از فتنه حمایت میکرد. آیا با این همه میتوان ابراز ارادت به ولایت فقیه را بدون ابراز تنفر از فتنهگران صادقانه دید؟ این فراز از زیارت جامعه کبیره میآموزد که چنین ارادتی صادقانه نیست.
دوستی با دوستان ائمه«ع» در این فراز سخنی فراتر از دوستی امام«ع» مطرح است و آن دوستی با دوستان ائمه«ع» است. معنای این سخن این است که دوستان اهلبیت«ع» باید بر این باور باشند که یک مجموعهاند و حلقه وصل این مجموعه ارتباط مکتبی است و پیوند عاطفی پیوندی ماندگار است. حضرت علی«ع» فرمود: «من سره ان یعلم الحب لنا ام مبغض فلیمتحن قلبه فان کان یحب ولیاً لنا فلیس بمبغض لنا و ان کان یبغض ولینا فلیس لمحب لنا؛(۳) هر کس که میخواهد دوستی یا دشمنیاش را با ما دریابد، باید دلش را بیازماید، اگر به دوست ما مهر میورزد دشمن ما نیست و چنانچه با دوست ما دشمنی میکند، دوستدار ما نیست.» از نگاه حضرت مولی علی«ع» انسان دارای سه دوست و سه دشمن است: «اصدقاءک ثلاثه و اعداک ثلاثه فاصدقائک صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک و اعداؤک عدوک وعدو صدیقک و صدیق عدوک؛(۴) دوستانت سه گروهاند و دشمنانت نیز سه گروه. دوستانت دوست تو و دوست دوستت و دشمن دشمنت هستند، اما دشمنانت، دشمن تو و دشمن دوستت و دوست دشمنت هستند.» (۴) «دحیه کلبی» برادر رضاعی پیغمبر اکرم«ص» و بسیار زیبا و صاحب جمال بود. او در جنگ احد و بعضی دیگر از جنگهای پیامبر در رکاب ایشان شرکت کرد، ولی بعد از رسولالله«ص» به شام رفت و در آنجا ساکن شد و تا زمان معاویه در آنجا بود. معاویه روی سیاست حیلهکارانهاش دحیه را بسیار اکرام و احترام و محبت کرد و به همین دلیل دحیه تحتتأثیر او واقع شد. او روزی شرفیاب محضر امیرمؤمنان علی«ع» شد و در حضور حضرت پیوسته از معاویه یاد و او را مدح میکرد. امام «ع» این دو بیت شعر را برای او خواند: صدیق عدوی داخل فی عداوتی و انی لمن ود الصدیق ودود فلا تقربن منی و انت صدیقه فان الذی بین القلوب بعید دوست دشمن من داخل دشمنان من است و من نسبت به کسی که دوستم را دوست دارد دوستی میکنم؛ بنابراین به من نزدیک نشو. اینک تو دوست آن دشمنی، زیرا دلهای ما بسیار از هم دور است. «دحیه» با شنیدن این دو شعر پرمعنا بسیار شرمنده شد.(۵)
امامان محور حق «محقق لما حققتم مبطل لما ابطلتم»: آنچه را شما حق دانستید حق میدانم و آنچه را که شما باطل دانستید باطل میدانم. در این فراز زائر برای چندمین بار این آموزه را اعلام میکند که محور حق اهلبیت عصمت و طهارتند. او آنچه را که آنها حق بدانند، حق میداند و آنچه را که آنها باطل بدانند، باطل میداند. دلیل این آموزه آن است که پیامبر«ص» آنها را محور حق نامیده است.
پیامبر و امامان حق «علی مع الحق و الحق مع علی ید و رضیما دار؛(۶) علی با حق است و حق با علی است،. هر جا که علی باشد، حق آنجاست». «اهل بیتی یفرقون بین الحق و الباطل و هم الائمه الذین یقتدی بهم؛(۷) اهل بیتم هستند که حق را از باطل میشناسند و آنانند امامانی که باید به آنها اقتدا کرد.» «فانهم مع الحق و الحق معهم لایزایلونه و لایزایلهم(8)؛ که آنان با حقاند و حق با آنان است. نه آنان از حق فاصله میگیرند نه حق از آنان».
مولی علی«ع» و امامان حق حضرت مولی علی«ع» نیز در مواردی از نهجالبلاغه به صراحت خود و اهلبیت خویش «ع» را محور حق مینامد: «... فوا الذی لا اله الا هو انی لعلیِ جادة الحق و انهم لعلی منزله الباطل...؛(۹) قسم به خدایی که معبودی جز او نیست، من در جاده حق قرار دارم و مخالفانم در لغزشگاه باطل». تعبیر «جاده الحق و مزله الباطل» تعبیر جالب و حسابشدهای است، زیرا حق همچون جاده مستقیم و روشنی است که انسان را به مقصد میرساند، ولی باطل جاده نیست، بلکه لغزشگاه و پرتگاه است. اینکه مولی از خود میگوید برای آن است که رهروان، راه حق راه را گم نکنند، نه برای آنکه خودستایی کند. به دیگر عبارت گاه انسان «من» میگوید برای «من» و هوای نفس خویش. این خودستایی است، ولی «من» گفتن برای «حق» خودستایی نیست، بلکه «حقمداری» است. «... و خلف فینا رایه الحق من تقدمها مرق و من تخلف عنها زهق و من لزمها لحق...؛(۱۰) و پرچم حق را در میان ما یادگار گذارد، پرچمی که هر کس از آن پیش گیرد از دین خارج شود و هر کس از آن عقب بماند هلاک گردد و آن کس که همراه و ملازم آن باشد به سر منزل سعادت میرسد.» در این سخن حضرت مولی علی«ع» پرچمدار پرچم حق را اهلبیت«ع» میداند و سه موضع را در برابر اهلبیت«ع» بیان میکند: ۱ـ افراطیها که از حق پیشی میگیرند و در بیراههها سرگردان میشوند مانند خوارج (مارقین)(۱۱) که به گمان خود میخواستند در عمل کردن به قرآن از امام زمان خود پیشی بگیرند و با کارهای احمقانه، گرفتار تضاد شدند. ۲ـ تفریطیها که چندقدمی به دنبال حق میروند و سپس تنبلی و سستی و هواپرستی، آنها را از ادامه پیروی از حق بازمیدارد و من تحلف عنها زهق.(۱۲) ۳ـ معتدلها که ملازم حقند که نه بر آن پیشی گیرند و نه از آن عقب میمانند همیشه در ظلّ و سایه حق گام برمیدارند و به سرمنزل مقصود میرسند. بر این اساس «اعتدال» تنها با «حق» تحقق پیدا میکند و «حق»، اهلبیت«ع» هستند و آنها که جانشین بهحق آنانند. «... و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم ازمه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق...؛(۱۳) ... و چگونه سرگردان میشوید در حالی که عترت پیامبرتان در میان شماست. آنان زمامدار حقاند و پرچمهای دین و زبانهای گویای صدق و راستی...». «... لایخالفون الحق و لا یختلفون فیه و هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام بهم عاد الحق الی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن مَنبَة...؛(۱۴) هرگز با حق مخالفت نمیکنند و در آن اختلاف ندارند. آنها ارکان اسلامند (ستونهای دین هستند) و پناهگاههای مردم به وسیله آنان (آل محمد) حق به اصل و جایگاه مناسب رسید و باطل از جایگاهش کنار رفت و زبان باطل از بن کنده شد...».
اطاعت از امامان «مطیع لکم؛ فرمانبرتان هستم». واژه اطاعت به معنای فرمانبرداری آزادانه و همراه با خضوع است. این را از تقابل واژه طوع و کره در آیه ۸۳ سوره آلعمران میتوان فهمید: «و لَهُ أَسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الْأَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیْهِ یُرجَعُونَ؛ و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر فرمان او تسلیماند». زائر در این فراز میگوید من با جان و دل گوش به فرمان شما هستم، زیرا این مهندسی خداوند در عرصه رهبری است. رهبری از رسول اکرم «ص» شروع میشود که « النبی أَولَى بِالْمُؤمِنِینَ من أَنفُسِهِم ...؛(۱۵) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است...». پیامبر اکرم«ص» در مسائل اجتماعی، فردی، خصوصی، مسائل مربوط به حکومت، قضاوت و دعوت از هر انسانی به خودش اولی است و اراده و خواست او مقدم بر اراده و خواست وی است. بعد از آن نوبت به اهلبیت«ع» میرسد. بر این اساس است که در قرآن پس از اطاعت از رسول، اطاعت از اولیالامر است که امامان معصوماند. « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...؛(۱۶) ای کسانی که ایمان آوردهاید مطیع خدا و مطیع رسول و اولیالامر باشید...».
معرفت به حق امامان«ع» «عارف بحقکم؛ به حق شما آگاهم». زائر در این فراز محضر امامان عرضه میدارد که بر این باورم که شما جانشینان خدا بر روی زمین هستید و واسطه فیض او بر زمینیان! این حق شماست. بر این باورم که دین را باید از مکتب شما آموخت که قرآن در خانه شما اهلبیت«ع» نازل شده است. بر این باورم که به اذن خداوند ولایت تکوینی دارید. بر این باور دارم که به اذن او علم غیب داردذ و باور دارم اوصاف بلندی که در این زیارت جامعه کبیره برای شما خوبان بیان شده است و این باور کیمیا و بسیار ارزشمند است. گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را گر کیمیا دهندت بیمعرفت گدایی(۱۷) این معرفت است که زیارت معصومان را ارزشمند میسازد. امام رضا«ع» فرمود: «... الا فمن زارنی و هو یعرف ما اوجب الله عزوجل من حقی و طاعتی انا و آبائی شفعاوه یوم القیامه؛(۱۸) آگاه باشید آن کس که مرا زیارت کند و او میداند آنچه را که خداوند واجب کرده که عبارت از حق من و اطاعت از من است، من و پدرانم در روز قیامت شفیعان او خواهیم بود». «مقر بفضلکم؛ به برتری شما اعتراف میکنم». زائر در این فراز به معصومان«ع» چنین عرضه میدارد که من بر این باورم که شما انسانهای برگزیده خداوند در جهان هستی هستید. حضرت مولی علی«ع» فضائل اهلبیت «ع» را چنین ترسیم میکند: «... لایقاس بآل محمد صلیالله علیه و آله من هذه الامه احد ولا یستوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا هم اساس الدین و عماد الیقین الیهم یفی الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه...؛ هیچکس از این امت را با آلم محمد«ص» نمیتوان مقایسه کرد و آنها که از نعمت آلمحمد«ع» بهره گرفتند با آنان برابر نخواهد بود، زیرا آنها اساس دین و ستون استوار بنای یقینند. غلوکننده به سوی آنها بازمیگردد و عقبمانده به آنان ملحق میشود و ویژگیهای ولایت و حکومت از آنهاست و وصیت و وراثت (پیامبر) تنها در آنهاست...». آری آنان در قله فضائلاند. با آن همه دشمنی که در حق آنان و آن همه تلاشی که در کتمان فضائل آنها شد، اما همچنان در قله فضائل بشریتاند. شافعی یکی از امامان ۴ گانه اهل سنت درباره مولی علی«ع» میگوید: «درشگفتم از مردی که دشمنان فضایل او را از روی حسد کتمان کردند و دوستانش از ترس، ولی با این حال شرق و غرب جهان را پر کرده است».(۲۰) ابن ابیالحدید معتزلی مذهب درباره حضرت میگوید: «چه بگویم در باره مرد بزرگی که دشمنانش اعتراف به فضیلت او داشتهاند و هرگز نتوانستند مناقب و فضایل او را کتمان کنند و از طرفی میدانیم بنیامیه بر تمام جهان اسلام تسلط یافتند و با تمام قدرت و با هر حیلهای سعی در خاموش کردن نور حضرت و تشویق بر جعل اخبار در معایب او داشتند. او را بر فراز تمام منابر سب و دشنام دادند و ستایشکنندگان او را تهدید به مرگ و زندانی کردند و کشتند و حتی اجازه ندادند یک حدیث در فضیلت او نقل شود و نامی از او برده شود یا کسی را به نام او بنامند، ولی با این حال جز بر بلندای مقام او افزوده نشد... و هر چه بیشتر کتمان کردند، عطر فضایل او بیشتر منتشر شد، همانند روشنایی روز که اگر یک چشم از آن محجوب بماند، چشمهای فراوان آن را میبینند...».(۲۱) در روایتی از نبیاکرم«ص» رسیده است: «یا علی ان الله تبارک و تعالی فضل انبیائه المرسلین علی ملائکته المقربین و فضّلنی علی جمیع النبیّین و المرسلین و الفضل بعدی لک یا علی و للأئمه من بعدک؛(۲۲) ای علی همانا خداوند انبیائش را برتر از ملائکه مقربش قرار داده و مرا برتر از جمیع انبیاء و مرسلین و بعد از من فضل از آن تو و امامان بعد از توست».
پینوشتها ۱ـ السرائر، ج ۳، صص ۶۳۹ و ۶۴۰. ۲ـ تفسیر قمی، ج ۲، ۱۷۱، تفسیر نورالثقلین، ج ۴/۲۲۴. ۳ـ الامالی طوسی، ص ۱۱۳. ۴ـ نهجالبلاغه، کلمات قصار، ۲۹۵. ۵ـ پیام امام، ج ۱۴، ص ۴۴۵، به نقل از مصادر نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۲۳۴. ۶ـ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۴۴۵. ۷ـ الخصال، ج ۲، ص ۶۶۴. ۸ـ کمالالدین، ج ۱، ۲۷۸. ۹ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۷. ۱۰ـ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۰. ۱۱ـ مارقین از ماده مروق به معنای خارج شدن تیر از کمان است. بر همین اساس به خوارج که از ایمان خارج شدهاند مارقین گفته میشود. ۱۲ـ زهق از ماده زهوق به معنای اضمحلال و هلاکت و نابودی است. ۱۳ـ نهجالبلاغه، خطبه ۸۷. ۱۴ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲۳۹. ۱۵ـ احزاب، ۶. ۱۶ـ نساء، ۵۹. ۱۷ـ فؤاد کرمانی. ۱۸ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، صص ۵۸۴ و ۵۸۵. ۱۹ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲. ۲۰ـ علی فیالکتاب و السنه، ج ۱، ص ۱۰. ۲۱ـ شرح نهجالبلاغه، ابن بیالحدید، ج ۱، ص ۱۷. ۲۲ـ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۳۵.
سوتیترها: 1. شخصیت یک انسان سالم، شخصیت واحد و خط فکری او خط واحدی است و باید در تنهایی و اجتماع، در ظاهر و در باطن، در درون و برون، در فکر و عمل یکی باشد. هرگونه نفاق و دوگانگی در وجود انسان امری است تحمیلی و برخلاف اقتضای طبیعت او. انسان به حکم اینکه یک قلب بیشتر ندارد باید دارای یک کانون عاطفی و در برابر یک قانون تسلیم باشد و تنها مهر یک معشوق را در دل بگیرد.
2. نمیشود دم از ولایت فقیه و ارادت به ولیفقیه زد و به مخالفان ولایت هم ارادت و علاقه داشت. همگان میدانند که در فتنه سال ۸۸ نظام ولایی، هدف بود و فتنهگران مورد محبت تمام دشمنان نظام اسلامی و ولایتفقیه قرار گرفتند.
3. در روایتی از نبیاکرم«ص» رسیده است: «ای علی همانا خداوند انبیائش را برتر از ملائکه مقربش قرار داده و مرا برتر از جمیع انبیاء و مرسلین و بعد از من فضل از آن تو و امامان بعد از توست».
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 598 |