تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,819 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
رهبری، در اجتهاد موضوعات زمان، یگانهاند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 7، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 20-23 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
«سیره علمی و عملی رهبر معظم انقلاب» در گفت و شنود پاسدار اسلام با آیتالله محمد واعظزاده خراسانی
رهبری، در اجتهاد موضوعات زمان، یگانهاند
درآمد: این بار برجستگیهای علمی و عملی رهبر انقلاب را از زبان کسی میشنویم که خود از عالمان برجسته و درس خوانده در مکاتب نجف، قم و مشهد هستند و غیر از مکانت علمی و قوه تشخیص بالا در این زمینهها، به سبب آشنائی والدشان با خاندان رهبر انقلاب و سپس به واسطه خویشاوندی، آشنائی عمیق و گستردهای نسبت به شخصیت حضرتشان دارند و لذا ارزیابی و تحلیلهایشان از وزانت و اعتبار خاصی برخوردار است. با تشکر از ایشان که با گرمی از ما استقبال کردند و با حوصله به پرسشهایمان پاسخ دادند. محمدرضا کائینی
جنابعالی بهواسطه ارتباط خویشاوندی با خاندان رهبر معظم انقلاب از پیشینه علمی و عملی ایشان خاطرات ارزشمندی دارید. سابقه آشناییتان با ایشان به چه زمانی برمیگردد؟ بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله. بنده بخشی از خاطرات مربوط به ایشان را از مرحوم پدرشان و در سالهای 1334 شنیدهام. میدانید که خاندان رهبر معظم انقلاب از علمای بزرگ تبریز ـ که در آن زمان مرکز علم بود ـ هستند و جد بزرگ ایشان از علمای بزرگ تبریز بودند. پدر ایشان مرحوم آسید جواد خامنهای بودند و نزد والدشان و برخی دیگر از علمای آن بلاد تحصیل میکردند و سپس به نجف رفتند از محضر بزرگانی چون مرحوم میرزای نائینی بهره گرفتند. ایشان فردی ملا بود و از بزرگان نجف اجازات اجتهاد متعددی داشتند، منتهی هنگامی که در مشهد بودند، فقط به عنوان یک امام جماعت محترم مطرح بودند و اهل ظهور و بروز بیرونی نبودند و کمتر در باره مسائل علمی صحبت میکردند. به هر حال پس از تحصیل در نجف ایشان به تبریز برمیگردد که من از آن دوران از ایشان خاطرات زیادی را شنیدهام، از جمله این که میگفتند شاهد به دار آویخته شدن ثقهالاسلام تبریزی در روز عاشورا بودند. علت این که از تبریز به مشهد مهاجرت کردند چه بود؟ نمیدانم، اما این که چگونه آمدند، خودشان برایم نقل کردند که برای سفر از تبریز به مشهد ابتدا به قفقاز رفتند و از آنجا با کشتی عازم عشقآباد شدند و سپس به مشهد آمدند. ایشان قبلاً همسری داشتند که فوت کرده و چند فرزند از وی باقی مانده بود. در مشهد ایشان با صبیه مرحوم آسید هاشم نجفآبادی میردامادی از نوادگان دختری میرداماد ازدواج کردند. ظاهراً شما شرح مفصل این خاندان را در آثارتان به رشته تحریر در آوردهاید. بله، مخصوصاً در کتاب شرح حال آیتالله بروجردی در باره خاندان نجفآبادی میردامادی نوشته و اشاره کردهام آسید هاشم در سال 40 به مشهد آمدند. ایشان نزد عرفای شهیر زمانه درس خوانده بود و تا آخر عمر هم این حالت در ایشان وجود داشت و لذا در مشهد هم خیلی مورد توجه عرفا قرار گرفت. ایشان هم قبلاً عیالی در نجف یا همدان داشت که فوت شده بود و هنگامی که به مشهد آمد، ازدواج کرد و صاحب چهار دختر و چهار پسر شد که مرحوم آسید حسن نجفآبادی پسر سوم ایشان و مردی فاضل و روحانی بود و جای پدر را گرفت. مرحوم والد ایشان با دختر بزرگ آسید هاشم از عیال قبلی وی ازدواج کرد و به این ترتیب ما باجناق ایشان شدیم و افتخار همصحبتی و همنشینی با ایشان را پیدا کردیم. از ویژگیهای برجسته ایشان نقل بفرمایید. الحق و الانصاف مرد بسیار مهذبی بود. ما قبل از رابطه فامیلی هم با ایشان ارتباط داشتیم، چون در مسجد ترکها در بازار پیشنماز بود و محرم و صفر که در آنجا مجالس روضهخوانی برپا میشد، پدرم و آقای وحید خراسانی منبر میرفتند و لذا این ارتباط از آن زمان برقرار بود. تدریس هم میکردند؟ میدانستم با ابوی آقای علمالهدی، امام جمعه فعلی مشهد و آشیخ غلامحسین تبریزی مباحثه داشتند، اما این که تدریس هم میکردهاند، خبر ندارم. از آشناییتان با مقام معظم رهبری بفرمایید. روزها به مدرسه نواب و درس مرحوم آشیخ هاشم قزوینی میرفتم که عصرها مکاسب میگفت. تا سال 1328 هم که به قم رفتم، در درس خارج ایشان شرکت میکردم. در آنجا دو نوجوان به مدرسه میآمدند که یکی آسید محمد، برادر بزرگترشان و یکی کوچک که خود ایشان بودند. آسید محمد حدود پانزده سال داشت و آیتالله خامنهای کوچکتر بودند و بسیار باهوش و زرنگ به نظر میرسیدند. در آنجا به حجره طلبهای میرفتند و درس میخواندند. من در سال 28 که به قم رفتم دیگر از ایشان خبر نداشتم، اما میدانم در مشهد ادبیات میخواندند و در درس خارج آشیخ هاشم که انصافاً در فقه و اصول استاد یگانهای بود، شرکت میکردند. من اساتید زیادی را در قم و نجف دیده بودم، ولی حقیقتاً استادی به بلاغت و فصاحت ایشان سراغ نداشتم. در درس آیتالله میلانی هم شرکت میکردند؟ آقای میلانی در سال 32 و دوره دکتر مصدق به مشهد آمد. آیتالله خامنهای قطعاً در درس ایشان شرکت میکردند و تا آخر درس ایشان میرفتند. میدانید آیتالله میلانی از شاگردان فوقالعاده برجسته میرزای نائینی و مرحوم کمپانی بود. من سابقه آقای میلانی را در کربلا میدانستم و ابوی بنده هم در باره ایشان مطالب جالبی را نقل میکرد. در هر حال در سال 1339 که از قم به مشهد برگشتم، هنوز ایشان درقم تحصیل میکردند و جزو فضلا بودند. چند سال بعد ایشان به خواست پدر به مشهد برگشت و مجدداً به درس آقای میلانی رفتند و موازات آن سطوح عالیه را دنبال کردند و خود هم تفسیر عمومی میگفتند که دانشجویان و طلاب بسیار علاقمند به آن بودند. علمای دیگر که ایشان از محضر آنان استفاده کردند چه کسانی بودند؟ ایشان سفری به نجف کردند و قطعاً در آنجا هم از محضر اساتیدی بهره گرفتند، اما اقامتشان در نجف کوتاه بود. در قم محضر آیتالله بروجردی، امام خمینی و حاج آقا مرتضی حائری را درک کرده بودند. باتوجه به اشرافی که بر حوزههای علمیه مشهد، قم، کربلا ونجف دارید و ارتباط شما با رهبر معظم انقلاب هم بسیار نزدیک است، از مراتب علمی ایشان چه ارزیابی و تحلیلی دارید؟ ایشان هوش، زیرکی و استعداد فوقالعادهای دارد. بله، در زمره کسانی که 50 سال درس خارج خواندهاند نیست، اما افراد بااستعداد با یک برنامه درسی منظم خیلی بیشتر از کسانی که سالها درس خارج میخوانند پیشرفت میکنند. در شایستگی ایشان همین نکته بس که مرحوم امام ایشان را برای رهبری بعد از خود در نظر داشتند. بسیار شنیدهایم که افراد زیادی اصرار داشتند امام آقای منتظری را کنار نگذارند و معتقد بودند کسی را برای جانشین امام نداریم، اما امام روی ایشان تأکید میکردند. ایشان یک مجتهد روشنفکر و روشنبین است که مسائل دنیای جدید را بیش از هر کسی واقف است و میتواند آنها را حل کند. برخی از آقایان علما واقعاً به مسائل زمان اشراف و آگاهی ندارند، اما ایشان کاملاً مسلط است.این ویژگی در امام هم وجود داشت، به همین دلیل ایشان از لحاظ روشنفکری در صدور فتوا از بسیاری از علما پیشتر و در واقع آمیزهای از اجتهاد حوزوی و روشنبینی سیاسی و اجتماعی است. از مبارزات ایشان در دوران قبل از انقلاب چه خاطراتی دارید؟ در مشهد در واقع سه نفر رهبری مبارزات را به عهده داشتند. آیتالله خامنهای، آیتالله طبسی و مرحوم هاشمینژاد. هر سه هم منبریهای قوی و بلیغی بودند. من مرحوم هاشمینژاد را قبلاً دورادور در قم میشناختم و وقتی به مشهد آمد، منبری انقلابی و معروفی شده بود. در هر حال در مشهد این سه تن محور فعالیتها و دیگران ساکت بودند. البته آیتالله حاج آقا حسن قمی از آنها حمایت میکرد، اما دیگران کاری به مبارزات نداشتند، بماند که برخی متمایل به رژیم بودند و عدهای هم علناً با اینها مخالفت میکردند و با دربار رابطه داشتند و این سه تن را تا جایی که در توان داشتند آزار میدادند، طوری که یک بار که مرحوم مطهری به مشهد آمد، با نگرانی گفت باید فکری به حال این سه تن کرد. فشار رویشان زیاد است. مرحوم آمیرزا جواد آقا تهرانی احساس میکرد اینها جوان و در معرض آزار و اذیت عوامل رژیم هستند و لذا باید عالم مسنّی قدم به میدان بگذارد و از آنها حمایت کند، لذا آشیخ ابوالحسن شیرازی را که از نجف به مشهد آمده بود وارد فعالیتهای این سه تن کرد و آنان در کنار او که از علمای معمر بود راحتتر به فعالیتهای خود ادامه دادند. در هر حال این سه نفر تا پیروزی انقلاب یا زندان بودند یا تبعید. هر بار که ایشان از تبعید برمیگشتند، من به دیدنشان میرفتم و شرح ماجرا را میپرسیدم، اما چند روز بعد خبردار میشدم که احضار یا زندانی شدهاند. آقای طبسی هم در زندان خیلی اذیت شدند. فرآیند مبارزات در مشهد تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به چه نحو بود؟ همان طور که اشاره کردم محور مبارزات در مشهد این سه تن بودند، اما چند ماه مانده به پیروزی انقلاب رژیم شاه آیتالله حاج آقا حسن قمی را که در کرج تبعید بود، آزاد کرد و ایشان هم به مشهد آمد. حاج آقا مهدی، برادر حاج آقا حسن، شوهر همشیره بزرگ ما بود و قوم و خویش بودیم. بنده و بسیاری دیگر معتقد بودند رژیم در چنین مقطعی به این دلیل ایشان را آزاد کرده است که به مشهد بیاید و مردم دور ایشان جمع شوند. آخرش هم که دیدیم نظر بنده درست است. یادم هست در منزل آقای قمی جلسه سخنرانی بود. اسم امام که میآمد مردم سه تا صلوات میفرستادند. نمیدانم داماد ایشان یا کس دیگری بلند شد و گفت: «باید برای آیتالله قمی هم مثل آیتالله خمینی سه تا صلوات بفرستید». شیخ علی تهرانی که خیلی هم جوشی بود، اعتراض کرد که نخیر! برای آقای قمی باید یک صلوات بفرستید. به هر حال به نظر بنده رژیم خیلی سعی کرد از آقای قمی رقیبی برای مرحوم امام بتراشد. همین کار را هم در شیراز کردند و خواستند شیخ بهاءالدین محلاتی را بزرگ و به مردم القا کنند که سه نفر در رأس انقلاب هستند. عاقبتالامر هم دیدیم همه کنار رفتند و امام به عنوان رهبر انقلاب در صحنه باقی ماند. حضرت آقا و همراهان ایشان چگونه توانستند از رهبری امام در مشهد حفاظت کنند؟ راهپیماییها ابتدا از جلوی خانه آقای قمی شروع میشدند. این سه تن راهپیماییها را به میدان مجسمه (شهدای فعلی) بردند که البته طرفداران آقای قمی اعتراض کردند. تلاش شد آقای قمی در مقابل امام قرار نگیرد، بلکه به عنوان یکی از علمای انقلابی که با امام همکاری داشتند و نه در ردیف امام تلقی شود، به همین دلیل برای او صلوات نمیفرستادند. جنابعالی هم در این راهپیماییها شرکت میکردید؟ بله، با این که استاد دانشگاه بودم و شرکت در راهپیماییها مرا دچار مشکل میکرد، همیشه شرکت میکردم ودر صف جلو در کنار این آقایان بودم. اوایل اغلب مردم فقط تماشا میکردند و میترسیدند در راهپیماییها شرکت کنند، ولی بهتدریج ترس همه ریخت و همه مردم شهر وارد صحنه تظاهرات شدند. یادم هست شیخ علی تهرانی سر چهارراهها میایستاد و به راهپیمایان میگفت این طرفی بروید، آن طرفی نروید. از همان اول خیلی دلش میخواست حرف حرف خودش باشد، اما پیشگام بودن این سه تن و هماهنگی و وحدتی که داشتند این امکان را به دیگران نمیداد. هنگام ورود امام به ایران ظاهراً شما همراه دیگر روحانیون در دانشگاه تهران بودید. روایت خاطره آن روز از زبان شما باید شنیدنی باشد. بله، اول قرار بود امام در اوایل بهمن بیایند و من و چند تن از اساتید به تهران رفتیم، اما بختیار فرودگاهها را بست و روحانیون در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند. آیتالله خامنهای در اداره آن جمع نقش عمدهای داشتند و چند سخنرانی هم کردند. وقتی معلوم شد امام نمیآیند، دوستان به مشهد برگشتند، ولی من که پسر و دخترم دانشجوی دانشگاه تهران بودند نزد آنها ماندم تا امام بیایند. روز قبل از ورود امام به ما خبر دادند هر کسی میخواهد به استقبال امام برود به دانشگاه بیاید. آن شب ما را در دانشکده حقوق بدون تشک و لحاف جا دادند. صبح هم صبحانه مختصری خوردیم وگفتند بروید جلوی در بزرگ دانشگاه. حدود پنج هزار روحانی از شهرهای مختلف در آنجا حضور داشتند. تقریباً ساعت دو بعدازظهر چند ماشین آمد و عبور کرد و به خاطر ازدحام جمعیت نتوانستم ببینم امام در کدام ماشین بودند. من و آقای نورانی همراه هم بودیم. خانه ایشان در میدان امام حسین(ع) بود و منزل بچههایم در نارمک. به علت بسته بودن راه پیاده به طرف میدان امام حسین(ع) حرکت کردیم و از آنجا با ماشین به منزل فرزندانم رفتم. پس از آن که مسئولیت رهبری به عهده ایشان قرار گرفت، رابطه شما با ایشان نزدیکتر هم شد و مسئولیتهایی چون دبیرکلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی را به شما سپردند. از چگونگی این همکاریهای خاطراتی را نقل کنید. پس از پیروزی انقلاب بنده برای کارهای مختلفی به تهران و خدمت ایشان میرفتم. یک بار در جلسهای که برای تأسیس مجمع جهانی اهلبیت(ع) برگزار شده بود، مطرح شد که خوب است برای تقریب مذاهب اسلامی هم مجمعی ایجاد شود. پس از این جلسه خدمت آقا بودیم و بحث این پیش آمد که مسئولیت این کار را چه کسی به عهده بگیرد و آقای تسخیری مرا پیشنهاد کرد. ایشان این فکر را پسندیدند و بلافاصله به من ابلاغیه دادند و در مکانی که در حال حاضر محل دانشگاه مذاهب است، جلسات مجمع تقریب تشکیل میشدند. بعد به دفتری در کنار مصلای تهران منتقل شدیم و ساختمانی را برای فعالیتهای مجمع تقریب به ما دادند که در حال حاضر بنیاد حکمت ملاصدراست. شما چه مدت ریاست این مجمع را به عهده داشتید و در آن مدت چه فعالیتهایی را انجام دادید؟ من یازده سال رئیس مجمع بودم و در آن فاصله چند کتاب مهم از جمله دوره نشریه دارالتقریب را که 60 شماره و در طول پانزده سال منتشر شده بود تحت عنوان «رسالهالاسلام» چاپ کردم. از زمانی که این نشریه را برای پدرم میفرستادند با آن آشنایی داشتم. مهندس قمی پسر آشیخ محمدتقی قمی دو دوره کامل از رسالهالاسلام را داشت و آنها را به من داد که یکی را خدمت آیتالله خامنهای بدهم و یکی را برای خودم نگه دارم. این نشریه فوقالعاده معتبر بود و علمای بزرگ شیعه و سنی در آن مقاله مینوشتند. بعدها فهمیدم هزینه این نشریه را آیتالله بروجردی میپرداختند که همین نشانه بارز سطح تفکر و دید بالای ایشان است. در هر حال چاپ مجدد این نشریه از برکات اقدام حضرتشان در تأسیس مجمع تقریب مذاهب است. از دیگر کارهای مهم مجمع تقریب چاپ دوره کامل مجمعالبیان طبرسی است. هر چند وی در قرن هفتم میزیست، اما انصافاً فکر تقریبی داشت و تفسیرش بهگونهای بود که گویی برای امروز نوشته است. بنده پس از اتمام فعالیتم در مجمع تقریب به مشهد برگشتم و فعالیتهای پژوهشی خود را در بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی پیگیری کردم. ایشان هر وقت به مشهد میآیند تمام اقوام را دعوت میکنند و دیدارها تازه میشود. امسال بنده از کاری که بر معجم قرآنی بزرگی که در دست تألیف دارم با ایشان صحبت کردم که فرمودند حرفهای شما در باره این آیات و سورهها تازه است. این دوره را با سرعت و دقت به پایان ببرید. و به عنوان کلام آخر به برخی از ویژگیهای اخلاقی ایشان اشاره بفرمایید. به نظر بنده سادهزیستی ایشان نکته بسیار چشمگیر و برجستهای است. ایشان زندگی سادهای دارند و تنها اسباب مورد علاقه ایشان کتاب است و کتابخانه مفصلی هم دارند. بسیار مقید هستند که فرزندانشان در امور دخالت نکنند تا از این موقعیت سوءاستفاده نشود. ایشان زی طلبگی را همچنان حفظ کرده است. با تشکر از شما برای انجام این گفتگو.
سوتیترها: 1. ایشان یک مجتهد روشنفکر و روشنبین است که مسائل دنیای جدید را بیش از هر کسی واقف است و میتواند آنها را حل کند. برخی از آقایان علما واقعاً به مسائل زمان اشراف و آگاهی ندارند، اما ایشان کاملاً مسلط است.این ویژگی در امام هم وجود داشت، به همین دلیل ایشان از لحاظ روشنفکری در صدور فتوا از بسیاری از علما پیشتر و در واقع آمیزهای از اجتهاد حوزوی و روشنبینی سیاسی و اجتماعی است.
2. ایشان هوش، زیرکی و استعداد فوقالعادهای دارد. بله، در زمره کسانی که 50 سال درس خارج خواندهاند نیست، اما افراد بااستعداد با یک برنامه درسی منظم خیلی بیشتر از کسانی که سالها درس خارج میخوانند پیشرفت میکنند.
3.
در شایستگی ایشان همین نکته بس که مرحوم امام ایشان را برای رهبری بعد از خود در نظر داشتند. بسیار شنیدهایم که افراد زیادی اصرار داشتند امام آقای منتظری را کنار نگذارند و معتقد بودند کسی را برای جانشین امام نداریم، اما امام روی ایشان تأکید میکردند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 192 |