تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,077 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
ادله امامت امام حسن مجتبى«ع» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 13، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 38-40 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
ادله امامت امام حسن مجتبى«ع» حجتالاسلام سیدجواد حسینى انتخاب جانشین و امام پس از پیامبر «ص» به امر و فرمان الهى است. شاهد این مدّعا ماجراى ذیل است: پیامبر اکرم «ص» هنگامى که در مکه بود، گاه به سراغ قبایل عرب مىرفت و آنها را به اسلام دعوت مىنمود، از جمله با قبیله بنى عامر گفتوگو کرد. یکى از بزرگان آنان به نام بحیره بن فراس گفت: «اگر ما با شما بیعت کنیم و دعوت شما را بپذیریم و خدا تو را بر دشمنان پیروز گرداند، قول مىدهى که جانشینى تو از آن ما باشد؟» پیامبر اکرم «ص» فرمود: «اَلْاَمْرُ لِلَّهِ [اِلَى اللَّهِ] یَضَعُهُ حَیْثُ یَشاءُ؛(1) این امر مربوط به خداست و آن را هرجا بخواهد قرار مىدهد.» نقل شده که چنین برخورد و پیشنهادى از ناحیه قبیله کنده نیز صورت گرفت و پاسخ پیامبر «ص» همان بود..(2) پاسخ فوق با صراحت تمام اعلام مىکند که خلافت و امامت با نصب و تعیین الهى است و حتى پیامبر اکرم «ص» نیز در این امر جز نقش واسطه و اعلامکننده، نقش دیگرى ندارد.
امامت امام حسن «ع» در گفتار پیامبر «ص» حال این پرسش مطرح میشود که آیا امام حسن «ع» از چنین نصبى برخوردار است یا خیر؟ هر چند از نظر شیعیان، امامت آن حضرت امر مسلّمى است، ولى معاندان و مخالفان به این شبهه دامن زدهاند که امام حسن «ع» توسط پیامبر اکرم «ص» و یا امام على «ع» به عنوان امام معرفى نشده است. براى روشن شدن مسئله، مطلب را از چند زاویه بررسى مىکنیم:
الف) بعضی از کتب اهل سنّت 1ـ جابر بن یزید جعفى مىگوید: «از جابر بن عبداللّه انصارى شنیدم که گفت پیامبر اکرم «ص» به او فرمود: «یا جابِرُ اِنَّ اَوْصِیائِى وَاَئِمَّةَ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِى اَوَّلُهُمْ عَلِىٌّ ثُمَّ الْحَسَنُ... ثُمَّ الْقائِمُ اِسْمُهُ اِسْمِى وَکُنْیَتُهُ کُنْیَتِى؛(3) اى جابر! اوصیاى من و امامان مسلمانان بعد از من، اولین آنان على، سپس حسن،... سپس قائم هستند که اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است.» در این روایت صراحتاً اسم امام حسن مجتبى «ع» به عنوان امام بعد از على«ع» آمده است. 2ـ جوینى نقل کرده که نعثل یهودى به پیامبر«ص» عرض کرد: از وصى خود به ما خبر بده زیرا براى تمام پیامبران، وصى و جانشینی بوده است و نبى ما، یوشع بن نون را وصى و جانشین خود قرار داد. پیامبر اکرم«ص» در جواب فرمود: همانا وصى و خلیفه بعد از من على بن ابیطالب«ع» است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین«ع» و بعد از آن دو، نه امام دیگر از صلب حسین«ع» هستند. نعثل مىگوید: اى محمد«ص» نام آن نه نفر را برایم بگو! پیامبر هم نام یکایک آنها را بیان کرد.»(4) جابر بن عبداللّه انصارى از پیامبر اکرم«ص» نقل کرده است که جندل بن جناده یهودى پس از دیدن حضرت موسى«ع» در عالم خواب و امر آن حضرت به مسلمان شدن او، نزد پیامبر«ص» آمد و خواب خود را نقل نمود و سپس گفت: اوصیایتان بعد از شما چه کسانى هستند؟ پیامبر فرمود: اوصیاى من دوازده نفر هستند. جندل گفت: ما هم همینگونه در تورات خواندهایم. سپس از حضرت خواست تا اسامى آنان را مشخص نماید؛ لذا پیامبر«ص» فرمود: «اَوَّلُهُمْ سَیِّدُ الْاَوْصِیاءِ اَبُوالْاَئِمَّةِ عَلِىٌّ ثُمَّ اِبْناهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ فَاسْتَمْسِکْ بِهِمْ وَلا یَغُرَّنَّکَ جَهْلُ الْجاهِلِین؛(5) اوّل آنان آقاى اوصیا و پدر امامان، على است. سپس دو فرزندش حسن و حسین، پس به آنان تمسّک بجو و جهل نادانان تو را فریب ندهد.»
ب) برخی از منابع شیعه 1ـ در روایتی از جابر بن عبداللّه انصارى نقل شده است که از رسول خدا«ص» پرسیدم: امامان بعد از على بن ابیطالب «ع» چه کسانى هستند؟ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «اَلْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ ثُمَّ سَیِّدُ الْعابِدِینَ... ثُمَّ ابْنُهُ الْقائِمُ... هؤُلاءِ یا جابِرُ خُلَفائِى وَاَوْصِیائِى وَاَوْلادِى وَعِتْرَتِى مَنْ اَطاعَهُمْ فَقَدْ اَطاعَنِى وَمَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصانِى وَمَنْ اَنْکَرَ واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ اَنْکَرَنِى؛(6) حسن و حسین«ع» دو آقاى جوانان بهشت، سپس آقاى عبادتگران، [تمام امامان را نام برد تا رسید به امام حسن عسکرى«ع»]، سپس پسر حسن عسکرى، قائم بحق... هستند. اى جابر! اینها جانشینان و اوصیاى من و اولاد و عترت من هستند. کسى که از آنان اطاعت کند، از من اطاعت نموده است و کسى که آنها را نافرمانى کند، مرا نافرمانى کرده است و کسى که یکى از آنها را انکار کند، مرا انکار نموده است.» 2ـ در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم«ص» نقل شده است که فرمود: «اِنَّ وَصِیِّى عَلِىُّ بْنُ اَبِیطالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطاىَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ تَتْلُوهُ اَئِمَّةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ؛(7) وصى من على بن ابیطالب«ع» است و بعد از او دو نوهام حسن و حسین«ع» و بعد از حسین امامانى [نهگانه] از نسل حسین هستند.» 3ـ روایت معروف و متواتر دیگرى وجود دارد که مرحوم مجلسى به نقل از مناقب نقل مىکند: «وَاجْتَمَعَ اَهْلُ الْقِبْلَهِ عَلَى اَنَّ النَّبِىّ«ص» قالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا؛(8) اهل قبله [تمام مسلمانان] اتفاق دارند که پیامبر اکرم«ص» فرمود: حسن و حسین«ع» دو امام هستند، قیام کنند یا قعود [و صلح] کنند.» اگر برای امامت حضرت مجتبى«ع» هیچ دلیلى جز همین حدیث وجود نداشت، کافى بود براى اثبات امامت آن حضرت. 4ـ رسول اکرم«ص» در خطبه غدیر علاوه بر مطرح نمودن امامت على بن ابیطالب«ع» و فرزندان او، در چند مورد صریحاً نام امام حسن«ع» را به عنوان امام (دوم) ذکر نموده است که به نمونههایى اشاره مىشود: ۱ـ۴ـ به مردم دستور داد که اینگونه بیعت کنید: «نُطِیعُ اللَّهَ وَعَلِیّاً اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَوُلْدَهُ الْاَئِمَّهَ الَّذِینَ ذَکَرْتَهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنْ صُلْبِهِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ؛(9) ما خدا و على امیرمؤمنان و فرزندان او را که امام هستند اطاعت مىکنیم. همان فرزندانى که یادآور شدى از ذریه تو، از نسل على«ع»، بعد از [امامت] حسن و حسین«ع».» ۲ـ۴ـ پیامبر اکرم«ص» در ادامه چگونگى بیعت مردم چنین تأکید نمودند: «فَقُولُوا اَطَعْنَا اللَّهَ بِذلِکَ وَاِیَّاکَ وَعَلِیّاً وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَالْاَئِمَةَ الَّذِینَ ذَکَرْتَ عَهْداً وَمِیثاقاً مَأخُوذاً؛(10) پس بگویید: خدا را در این [خلافت] و تو و على و حسن و حسین«ع» و امامانى را که نام بردى، اطاعت مىکنیم، به عنوان عهد و میثاق گرفته شده.» ۳ـ۴ـ در ادامه خطبه غدیر آمده: «مَعاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَبایِعُوا عَلِیّاً اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَعلیهالسلام وَالْحَسَنَ وَالْاَئِمَّةَ کَلِمَةً باقِیَةً؛(11) اى مردم! پس از خدا بترسید و با على امیرمؤمنان و حسن و امامان«ع» به عنوان کلمه ماندگار بیعت کنید.» آنچه از کلمات پیامبر«ص» از کتب اهل سنت و شیعه و خطبه غدیر نقل شد، به خوبى این امر را روشن مىکند که پیامبر«ص» بر مطرح نمودن امامت امام حسن مجتبى و دیگر امامان«ع» تأکید فراوانى داشتهاند. امامت امام حسن«ع» در کلمات ائمه«ع» مرحوم کلینى در کتاب وزین اصول کافى روایاتى در این زمینه از ائمه«ع» نقل نموده است که به چند نمونه از آنها اشاره مىشود: 1ـ با سند متصل به سلیم بن قیس نقل شده است که در لحظه وصیت امیرمؤمنان«ع» به فرزندش حسن«ع» حاضر بودم. على«ع» ، حسین«ع» و محمّد بن حنفیه و سایر فرزندانش را با رؤساى شیعه و اهل بیتش گواه گرفت. آنگاه کتاب و سلاح [امامت] را به او تحویل داد و فرمود: «یا بُنَىَّ اَمَرَنِى رَسُولُ اللَّهِصلىاللهعلیهوآله اَنْ اُوصِىَ اِلَیْکَ وَاَنْ اَدْفَعَ اِلَیْکَ کُتُبِى وَسِلاحِى کَما اَوْصى اِلَىَّ رَسُولُ اللَّهصلىاللهعلیهوآله وَدَفَعَ اِلَىَّ کُتُبَهُ وَسِلاحَهُ وَاَمَرَنِى اَنْ آمُرَکَ اِذا حَضَرَکَ الْمَوْتُ اَنْ تَدْفَعَها اِلى اَخِیکَ الْحُسَیْنعلیهالسلام؛(12) اى فرزندم! رسول خدا «ص» به من امر فرمود که به تو وصیت کنم و کتب و سلاح خود [و ودائع امامت] را به تو بسپارم؛ چنان که پیغمبر مرا وصى خود قرار داد و کتب و سلاحش را به من سپرد و به من دستور داد که به تو امر کنم چون مرگت فرا رسید، آنها را به برادرت حسین «ع» بسپارى.» 2. ابوبصیر مىگوید: به امام باقر«ع» عرض کردم: مردى از طایفه مختاریّه مرا دید و عقیده داشت که محمّد بن حنفیه امام است. امام باقر«ع» خشمناک شد و فرمود: چیزى به او نگفتى؟ عرض کردم: نه؛ به خدا چون نمىدانستم چه بگویم! حضرت فرمود: «اَفَلا قُلْتَ لَهُ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ«ص» اَوْصى اِلى عَلىٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَلَمَّا مَضى عَلىٌ«ع» اَوْصى اِلَى الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ«ع» ؛(13) چرا به او نگفتى که رسول خدا«ص» به على و حسن و حسین«ع» وصیت کرد و چون على«ع» از دنیا رفت، به حسن و حسین«ع» [به عنوان امام] وصیَّت نمود؟!» 3. ابو بصیر مىگوید: از امام صادق«ع» پرسیدم مراد از آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنکُمْ»(14) چیست؟ ایشان فرمودند: نَزَلَتْ فِى عَلِىّ بْنِ اَبِى طالِبٍ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ«ع» ؛ درباره على بن ابیطالب و حسن و حسین «ع» نازل شده است.» عرض کردم: مردم مىگویند: چرا نام على و اهل بیت«ع» در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمود: خداوند نماز را بر پیغمبر نازل کرد و تعداد رکعات آن نام برده نشد؛ ولى رسول خدا«ص»آن را بیان کرد و آیه زکات نازل شد و نامبرده نشد که زکات از چهل درهم، یک درهم است، تا اینکه پیامبر«ص» آن را براى مردم شرح داد و... . آیه «اَطِیعُوا اللَّه» نازل شد و درباره على و حسن و حسین «ع» بود؛ ولى پیامبر«ص» آن را بیان نمود.»(15)
اعجاز و کرامات دلیل دیگر راه دیگر براى اثبات امامت آن حضرت، کرامات و معجزاتى است که از آن بزرگوار سرزده است و خود نیز به آن افتخار نموده و تمسک جسته است؛ آنجا که در مقابل معاویه و لشکریانش فرمود: «اَنَا صاحِبُ الْمُعْجِزاتِ وَالدَّلائِل؛(16) من صاحب معجزات و دلایل [روشنى] هستم.» در زیر فقط به ذکر دو نمونه اکتفا مىکنیم: 1ـ پس از شهادت امیرمؤمنان على بن ابى طالب،«ع» جمعى از شیعیان آن حضرت به محضر امام حسن«ع» رسیدند و عرض کردند: شبیه معجزات و کرامات پدرت را به ما نشان بده. حضرت فرمود: اگر من چنین کراماتى را نشان دهم، ایمان مىآورید؟ آن جمعیت عرض کردند: بلى، سوگند به خدا! [به امامت تو] ایمان مىآوریم. حضرت پرسید: آیا شما پدرم را مىشناسید؟ همگى جواب دادند: بلى، مىشناسیم. آنگاه حضرت پردهاى را کنار زدند و فرمودند: اینک پدرم را تماشا کنید. ناگاه چشمان آن گروه به وجود مبارک امیرمؤمنان على«ع» افتاد و دیدند که در گوشهاى نشسته است. حضرت فرمود: آیا او را مىشناسید؟ همگى گفتند: «هذا اَمِیرُالْمُؤْمِنِین نَشْهَدُ اَنَّکَ اَنْتَ وَلِىُّ اللَّهِ حَقّاً وَالْاِمامُ مِنْ بَعْدِهِ؛ [تصدیق مىکنیم که] این امیرالمؤمنین است و ما شهادت مىدهیم که واقعاً تو ولى خدایى و امام پس از او (على) مىباشى.» و ادامه دادند: «ما تصدیق مىکنیم که تو وجود على«ع» را پس از شهادتش به ما نشان دادى؛ همچنان که على«ع» وجود مبارک رسول خدا «ص» را پس از رحلتش در مسجد قبا به ابوبکر نشان داد.» امام حسن«ع» فرمود: واى بر شما! مگر فرمایش پروردگار عالم را در قرآن نشنیدهاید که مىفرماید: «وَلَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَکِن لَّا تَشْعُرُونَ»؛(17) «به افرادى که در راه خدا کشته مىشوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زندهاند، ولى شما [زندگى آنان را] درک نمىکنید.» وقتى که این افراد (عادى) که در راه خدا کشته شدهاند، اینگونه زنده باشند، در مورد ما اهل بیت«ع» چه مىگویید؟ گفتند: «آمَنَّا وَصَدَّقْنا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛(18) اى فرزند رسول خدا! ایمان آوردیم و [امامت شما را] تصدیق نمودیم.» 2ـ معاویه با پیشنهاد عمروعاص از امام حسن«ع» درخواست کرد که براى مردم و سربازان هر دو سپاه سخنرانى کند. حضرت نیز از فرصت استفاده کرد و بعد از حمد و ستایش الهى به معرفى خود پرداخت و چنین فرمود: «من پسر رسول خدا «ص» هستم. من پسر چراغ روشن و فرزند بشیر و نذیر هستم. من پسر کسى هستم که خداوند او را رحمتى براى عالمیان مبعوث نمود. من صاحب فضایل صاحب معجزات و دلایل هستم. من پسر امیرمؤمنان«ع» هستم. من کسى هستم که حقّم غصب شده است. من یکى از دو آقاى اهل بهشت هستم. من پسر رکن و مقام و مکه و منى هستم.» معاویه از عاقبت و نتایج سخنان حضرت وحشت کرد و از او خواست که سخنان خود را تمام کند. حضرت بلافاصله پایین آمد. جمعى از جمله جوانى ناصبى از مردم شام، به امام حسن«ع» و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود و چون اسائه و اهانت غیرقابل تحمل و از حَدّ گذشته بود، امام حسن«ع» دست به دعا برداشتند و به درگاه خداوند عرض کردند: «اللَّهُمَّ غَیِّرْ ما بِهِ النِّعْمَةَ وَاجْعَلْهُ اُنْثى لِیَعْتَبِرَ بِهِ؛ خدایا! نعمت [مردانگى] را از او سلب کن و او را همچون زنان قرار بده تا عبرت بگیرد.» دعاى حضرت مستجاب شد و جسارتگران رسوا شدند. معاویه، عمرو عاص را مقصّر دانست و گفت: به وسیله پیشنهاد تو، مردم بیدار شدند و معجزه امام حسن«ع» را دیدند. عمروعاص گفت: اى معاویه! مردم شام تو را براى دین و ایمانشان نمىخواهند، بلکه طرفدار دنیا هستند و شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار توست، پس هیچ نگران مباش. جریان آن مرد شامى زبان به زبان در میان مردم نقل شد و همگى از این ماجرا در تعجّب بودند. سرانجام آن جوان از کار خود پشیمان شد و در حالى که خود و همسرش گریه مىکردند، به حضور امام حسن«ع» رفتند و از کار خود اظهار ندامت کردند. حضرت نیز قبول فرمود و دست به دعا برداشت و خداوند را با نامهاى مبارکش خواند و جوان به حال اوّل برگشت.(19)
پینوشتها 1ـ السیره الحلبیّه، حلبى، دارالمعرفه، بیروت، ج 2، ص 154؛ السیره النبویه، ذینى دحلان، دارالمعرفه، بیروت، چاپ دوم، ج 1ص 147؛ سیرة نبویّه، ابن هشام، ج 2، ص 65 - 66. 2ـ البدایه والنهایه، ابن کثیر، مکتبه المعارف، بیروت، ج 3، ص 140. 3ـ ینابیع الموده، سلیمان بن ابراهیم القندوزى الحنفى، دار الاسوه، با تحقیق على جمال اشرف الحسینى، چاپ اوّل، ج 3، ص 295. 4ـ فرائد السمطین، جوینى، بیروت، مؤسسه المحمودى، ج 2، ص 134. 5ـ ینابیع الموده، ج 2، ص 285. 6ـ کفایه الأثر، على بن محمّد خزاز قمى، منشورات بیدار، ص 144؛ کمال الدین و تمام النعمه، شرح محمّد صدوق قمى، دارالکتب الاسلامیه، ص 258. 7ـ احقاق الحق، قاضى نور اللّه تسترى، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج 4، ص 110. 8ـ این حدیث در منابع متعدّدى نقل شده است، از جمله: بحارالانوار، محمّدباقر مجلسى، بیروت، چاپ دوم، 1403 هـ ق، ج 43، ص 291، ح 54 و ص 278، ذیل ح 48 و ج 37، ص 7 و ج36، ص 288 و 325؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 30؛ روضه الواعظین، ج 1، ص 156؛ اعلام الورى، طبرسى، ص 215؛ عوالى اللئالى، ابى جمهور، ج4، ص 93 و ج 3، ص 129؛ کشف الغمّه، اربلى، ج 1، ص 533، الفصول المختاره، شیخ مفید، ص303؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 367 و 394؛ الجارودیه، ابى الجارود زیدى، ص 35. 9ـ بحارالانوار، ج 37، ص 215. 10ـ همان، ج 37، ص 219؛ و نیز، ر.ک: عوالم، ج 15، ص 328 - 379 و الغدیر، ج 1، ص 40 – 99. 11ـ همان، ج 37، ص 212. 12ـ اصول کافى، محمّد بن یعقوب کلینى، ترجمه مصطفوى، علمیّه اسلامیه، ج 2، ص 64، ح 1، و ص 65، ح 5. 13ـ همان، ج 2، ص 52. 14ـ نساء، 59. 15ـ کافى، ج 2، ص 40 و 41، ح 1. 16ـ بحارالانوار، ج 44، ص 89. 17ـ بقره، 15. 18ـ بحارالانوار، ج 43، روایت 8، و نیز، ر.ک: مدینه المعاجز، ص 205؛ اثبات الهداه، حر عاملى، ج 2، ص 557، ش 8؛ جلاء العیون شبر، ج 1، ص 334؛ بصائر الدرجات، ص 275. 19ـ بحارالانوار، ج 44، ص 88 - 90، ح 2؛ خرائج راوندى، ج 1، ص 237؛ اثباه الهداه، ج 2، ص 557، ش 10. در بحار به 11 مورد از کرامات و معجزات حضرت اشاره شده است که براى مطالعه آنها مىتوانید به جلد 43 بحارالانوار، صفحات 323 - 330 مراجعه کنید.
سوتیترها:
1. آنچه از کلمات پیامبر«ص» از کتب اهل سنت و شیعه و خطبه غدیر نقل شد، به خوبى این امر را روشن مىکند که پیامبر«ص» بر مطرح نمودن امامت امام حسن مجتبى و دیگر امامان«ع» تأکید فراوانى داشتهاند.
2. مرحوم محلبى به نقل از مناقب نقل مىکند: اهل قبله [تمام مسلمانان] اتفاق دارند که پیامبر اکرم«ص» فرمود: حسن و حسین«ع» دو امام هستند، قیام کنند یا قعود [و صلح] کنند.»اگر برای امامت حضرت مجتبى«ع» هیچ دلیلى جز همین حدیث وجود نداشت، کافى بود براى اثبات امامت آن حضرت.
3.. در روایتی از جابر بن عبداللّه انصارى نقل شده است که از رسول خدا«ص» پرسیدم: امامان بعد از على بن ابیطالب «ع» چه کسانى هستند؟ پیامبر اکرم«ص» فرمود:«حسن و حسین«ع» دو آقاى جوانان بهشت، سپس تمام امامان را نام برد تا رسید به قائم بهحق.
.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 269 |