تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,755 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,967 |
غرب آسیا و نقاط عطف تاریخی در یک سده اخیر | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 27، دوره 1393، شماره 389 - شماره پیاپی 390، مرداد 1393، صفحه 74-77 | ||
تاریخ دریافت: 24 تیر 1395، تاریخ پذیرش: 24 تیر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
نقاط عطف تاریخی غرب آسیا و نقاط عطف تاریخی در یک سده اخیر حسین رویوران منطقه خاورمیانه در صد سال اخیر چهار نقطه عطف تاریخی را به خود دیده که تا حد زیادی چهره منطقه را تغییر داده است. نخستین نقطه عطف تاریخی پس از جنگ جهانی اول رخ داد که به علت فروپاشی دولت عثمانی و توافق سایکس بیکو میان انگلیس و فرانسه، دو قدرت استعمارگر پیروز جنگ، چهره منطقه تغییر کرد و دولتهای جدیدی به وجود آمدند که مرزهای آنها را قدرتهای بیرونی تعیین کردند. دومین نقطه عطف تاریخی در دهه پنجاه و شصت میلادی در نتیجه گسترش تفکر ناسیونالیستی در جهان عرب به رهبری جمال عبدالناصر به وجود آمد. در این دوره، منطقه شاهد کودتاهای پی در پی نظامی در مصر، عراق، سوریه، لیبی، سودان و یمن بود و ساختارها و احزاب مسلط در این کشورها دچار تغییرات گستردهای شدند که مهمترین شاخصه آنها سلطه نظامیان بر ساختار دولتها بود. سومین نقطه عطف تاریخی در اواخر دهه 70 میلادی (دهه 50 شمسی) اتفاق افتاد و علت آن، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. در مباحث کالبد شکافی انقلابهای جهان حضور گسترده و اجماعگونه مردم در صحنه انقلابها مورد توجه ویژه قرار دارد. این ویژگی، تاثیرات خود را برحرکت جوامع در عراق، لبنان، بحرین، عربستان، افغانستان و مصر گذاشت و منطقه شاهد تحولاتی سیاسی انفعالیای شد تا تاثیرات مردمی انقلاب اسلامی را محدود سازد. کودتا در پاکستان به رهبری ضیاء الحق، کودتا در افغانستان به رهبری نجیبالله وسپس ترهکی، کودتا در ترکیه به رهبری کنعان اورین و کودتا در عراق به رهبری صدام حسین بر ضد احمد حسنالبکر و شبه کودتا در عربستان سعودی از طریق ترور ملک خالد و به قدرت رسیدن فهد از جمله تحولاتیاست که در مناطق پیرامونی ایران اتفاق افتادند تا از تاثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر منطقه بکاهند. این تحولات باز دارنده علیه انقلاب اسلامی تا حدی ایران را در محاصره کودتاها و رژیمهای کاملا متعارض قرار داد و ارتباط میان انقلاب و جوامع منطقه را محدود ساخت. البته این اقدامات با آغاز جنگ تحمیلی به اوج خود رسید. چهارمین نقطه عطف تاریخی در خاورمیانه در حال شکلگیری است. اکنون چند متغیر مهم بر تحولات منطقه حاکماند و تلاش میکنند چهره آینده منطقه را تحت تاثیر قرار دهند. نخست حضور گسترده مردم در صحنه تغییرات سیاسی و اجتماعی که تحت عنوان بیداری اسلامی شناخته میشود. این حضور مردمی تا به حال چندین رژیم ریشه دار استبدادی در مصر، تونس، لیبی و یمن را سرنگون کرده و زمینههای تغییرات اساسی سیاسی و اجتماعی را فراهم ساخته است. دومین متغیر تاثیرگذار در صحنه منطقه، حضور نیروهای فرا نطقهای بهویژه آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی است که سعی دارند در شرایط بههمریختگی فعلی سیاسی منطقه، جهتگیری آینده آن را از طریق دخالت مستقیم و استمداد ازعوامل وابسته تعیین کنند. سومین متغیری که در این صحنه حضور دارد جریان مقاومت به رهبری ایران است که میکوشد از دستاوردهای قیامهای مردمی پاسداری کرده و استقلال منطقه را حفظ کند. جمهوری اسلامی ایران با دفاع از محور مقاومت سعی دارد میزان تاثیرگذاری قدرتهای فرامنطقهای و حکومت های وابسته بومی را محدود سازد و شرایط سیاسی و اجتماعی را در جهت تحقق اهداف مردم و به زیان قدرتهای سلطهگر خارجی مدیریت کند و با ایجاد الگویی مناسب در منطقه، امید نیروهای مردمی در پیروزی را افزایش دهد. شرایط کنونی منطقه نشان میدهد که خاورمیانه در یک پیچ تاریخی قرار دارد و تلاش هر یک از متغیرهای تاثیرگذار فوق میتواند چهره آینده این منطقه را تغییر دهد. درک معادله موجود در منطقه در حال حاضر از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است و این شناخت دقیق از حوادث و جهتگیری آنها، زمینه تصمیمسازی درست را فراهم می سازد.
آنچه مسلم است ناامنی در عراق و گسترش موج تروریسم در این کشور، جنگ داخلی و راه اندازی پروژه براندازی در سوریه، نقشه ناامنی در لبنان وتلاش برای واگرایی سیاسی و اجتماعی در این کشور، کودتا در مصر و تلاش برای بازتولید دولت ریشهدار واقتدارگرای گذشته با چهرهای جدید، همگی نتیجه تلاش متغیرهای فوق است و درک کارکرد و نحوه این متغیرها و علتیابی حوادث اهمیت بسیار دارد. واقعیت این است که چند دسته عوامل ملی، منطقهای و بینالمللی در این حوادث دیده میشوند و همین امر ضرورت تجزیه و تحلیل همزمان حوادث به صورت مجزا و منطقهای را ایجاب میکند. پرسشی که در باره عراق وجود دارد این است که چرا این کشور در حال حاضر درگیر حجم وسیعی از تروریسم شده است؟ در پاسخ به این پرسش میتوان گفت که ناامنی و گسترش تروریسم در این کشور، از یک سو نتیجه ناتوانی نهادهای اقتداری است که مسئولیت حفظ امنیت را به عهده دارند و از سوی دیگر حاصل حجم وسیع همکاری قدرتهای منطقهای و نیروهای داخلی ناراضی از تحولات یک دهه اخیر درعراق در فرایند نا امنی در این کشور است. به عبارت دقیقتر ضعف نهادهای نظامی و انتظامی در این کشور در حفظ امنیت، نتیجه طبیعی تدابیر و شرایطی است که آمریکا در عراق پدید آورده است. آمریکا پس از اشغال عراق در سال 2003 این نهادها را منحل کرد. علت این نبود که این نهادها ضد مردمی و ابزار سرکوب رژیم دیکتاتوری صدام حسین بودند، بلکه این انحلال بر اساس نیاز امنیتی اسرائیل صورت گرفت، زیرا رژیم صهیونیستی همواره اعلام میکرد که ارتش عراق یک خطر بالقوه برای امنیت ملی این رژیم است و آمریکا با انحلال این نهاد، عملا نیازهای امنیتی اسرائیل را تامین کرد. این اقدام که برای اسرائیل امنیت به همراه داشت، برای مردم عراق ناامنی وسیعی را ایجاد کرد. نهادهای جدید نظامی و انتظامی که دولت جدید عراق تاسیس کرد هنوز از تجربه و تاکتیک لازم برخوردار نشدهاند تا امنیت را در سرتاسر عراق تامین کنند و لذا بسیاری از عوامل داخلی و منطقهای با بهرهگیری از این شرایط میکوشند به ناامنی در این کشور دامن بزنند. عربستان سعودی یکی از مهمترین بازیگران منطقهای است که در فرایند ناامنی در عراق نقش ایفا میکند. از بین رفتن نظام استبدادی در عراق و جایگزینی نظام مردمسالاری با مشارکت سه مؤلفه اصلی جامعه عراق یعنی شیعیان، سنیها و کردها میتواند الگوی مناسبی برای مردمی باشد که زیر یوغ رژیم استبدادی و موروثی و سنتی مانند عربستان سعودی زندگی میکنند؛ به همین علت ریاض میکوشد با تغذیه مالی و تسلیحاتی و نفراتی، فرآیند ناامنی در عراق، یعنی این الگوی مردمی را درگیر ناتوانی و ناکارآمدی و زمینه بازگشت نظام اقلیتی در عراق را فراهم سازد. در عربستان سعودی، یک خاندان همه امکانات یک کشور را در اختیار دارد و مشارکت مردم در این نظام بسیار محدود است و لذا ایجاد الگوی مشارکتی در عراق تهدید قدرتمندی برای این رژیم به شمار میآید، زیرا نه اکثریت سنی و نه اقلیت شیعه امامی یا اسماعیلی سعودی در نظام سیاسی حضور ندارند و همچنان در حاشیه قدرت به سر میبرند. پرسش دیگر این است که چرا سوریه از سه سال پیش تا کنون درگیر جنگ داخلی شده، جنگی که تا به حال بیش از صد هزار نفر را به کام مرگ برده و کشور سوریه را با ویرانیهای وسیع رو به رو ساخته و چند دهه در ابعاد توسعه به عقب رانده است .پاسخ این پرسش بهسادگی در پروژه براندازی نهفته است، پروژهای که آمریکا در این کشور کلید زد و عوامل منطقهای آمریکا تامین مالی و تسلیحاتی و تدارکاتی آن را به عهده گرفتند. آنچه مسلم است غرب با طراحی سناریوی براندازی در سوریه در تلاش بود تا ابتدا امنیت اسرائیل را تامین کند و یکی از حلقههای مقاومت بر ضد این رژیم و قدرتهای استکباری را از سر راه بردارد. اسرائیل در جنگ 1973 خاطره تلخی از ارتش سوریه دارد. حمله مصر و سوریه به این رژیم در ماه مبارک رمضان در سال1973 اسرائیل را دچار شکست بزرگی کرد و هر چند آمریکا با برپایی پل هوایی تدارکاتی موفق شد در جبهه مصر تغییراتی را پدید آورد وآتشبس را به رژیم انور السادات تحمیل کند، اما ارتش سوریه به فرماندهی مرحوم حافظ اسد بهتنهایی به مدت 90 روز در مقابل رژیم صهیونیستی مقاومت و در این جنگ به رغم نابرابری توان نظامی مناطقی از بلندیهای اشغال شده سوریه در جولان از جمله شهر قنیطره را آزاد کرد. رژیم صهیونیستی از آن زمان در صدد انتقام از این ارتش بود و هنگامی که نظام و ارتش سوریه در جنگ 2006 در کنار حزبالله قرار گرفت و بخشی از امکانات نظامی مورد نیاز آن را تامین کرد، این کینه و حس انتقامجویی بیشتر شد. در حوادث سوریه، غرب و همپیمانان منطقهای آن تلاش داشتند دو نیرو را در صحنه سوریه در مقابل هم قرار دهند. ارتش سوریه از یک طرف و نیروهای سلفی تکفیری که از هر کدام کشته شود به سود آمریکاست، زیرا نیروهای سلفی نیز تهدیدی برای همپیمانان آمریکا در منطقه به شمار میآیند و آمریکا با مدیریت چالشها و تغییر آن به فرصت، از دشمن خود به عنوان ابزار در جهت تحقق اهداف سیاسیاش بهره گرفت. آمریکا در این سناریو در پی تضعیف کامل ارتش سوریه ونیز قتلعام نیروهای تکفیری بود که به علت تحجر و دوری از تعقل، یک نیروی نامطمئن سیاسی برای غرب به شمار میآیند. پرسش دیگر این است که چرا در لبنان این همه ناامنی و انفجارهای تروریستی و انسداد کامل سیاسی صورت میگیرد؟ لبنان در سال 1982 ظرف چند روز به اشغال نظامی ارتش صهیونیستی درآمد و الگوی تسلیم پذیری در منطقه شد، ولی پس از شکلگیری حزبالله و آغاز مقاومت بیامان آن در مقابل اشغالگران، چهره این کشور تغییر کرد و تبدیل به الگوی مقاومت، ایستادگی و سربلندی درمنطقه شد و دشمن اشغالگر را وادار ساخت تا خاک لبنان را ترک کند. این الگو برای رژیم اشغالگری مانند اسرائیل سم مهلک است و فراگیری و گسترش این الگو در منطقه با ادامه موجودیت تجاوزگرانه رژیم صهیونیستی در تعارض کامل قرار دارد. حزبالله در حماسه مقاومت خود در آزاد سازی سرزمینهای اشغالی لبنان و جنگ 2006 که در آن بر برتری نظامی اسرائیل فائق آمد، عملا جبهه تضاد به سمت دشمن صهیونیستی را سازماندهی کرد. رژیم صهیونیستی این تضاد و سازماندهی در سطح منطقه را بزرگترین تهدید بر ضد موجودیت خود میداند و به همین علت از آن زمان همواره کوشیده تا این تضاد را منحرف سازد و از خود دور کند. انفجار های اخیر در لبنان در مناطق شیعهنشین و سنینشین با این هدف صورت میگیرد که تضادها در لبنان، داخلی و بر اساس مذهبی باز تعریف و حزبالله چنان درگیر مسایل داخلی شود که دیگر به فکر اسراییل و جنگ با آن نباشد. ناامنی در لبنان تضادها میان گروههای سیاسی را افزایش میدهد و این مسئله، متاسفانه نظام سیاسی وطایفهای نه چندان مستحکم لبنان را دچار مشکلات عدیده میکند. این که یک سال و اندی است که آقای تمام سلام به عنوان نخستوزیر مامور تشکیل کابینه شده و تا کنون نتوانسته این کابینه را تشکیل دهد، به تضادهای تحمیلی که از بیرون طراحی و اجرا میشوند، برمیگردد. متاسفانه عوامل کوتاهنظر داخلی در لبنان در چهارچوب سناریوی دشمن فعالیت میکنند و انسدادی سیاسی را در ساختار ناهمگون لبنان پدید میآورند. پرسش بعدی این است که چرا در مصر کودتا میشود و چرا نظام منتخب مردم، آن هم با وجود حضور گسترده مردم در صحنه سقوط میکند؟ آنچه در مصر در سه سال اخیر اتفاق افتاد خیزش عظیم و حضور گسترده مردم در صحنه بود. این تحول در رفتار اجتماعی مصر به کنار رفتن حسنی مبارک از صحنه قدرت منجر شد و نشان داد که حضور مردم میتواند ریشهدارترین رژیم استبدادی در منطقه را ساقط کند و شرایط سیاسی را دگرگون سازد. انتخاب آقای محمد مرسی به عنوان رییسجمهور مصر نقطه تحولی سیاسی در مصر به شمار میآمد، ولی متاسفانه رفتار انحصارگرایانه در قدرت و ناکارآمدی سیاسی و اقتصادی این دولت منتخب، زمینه اعتراض گسترده مردم را فراهم ساخت. ارتش هم بر این موج اعتراض سوار شد و کودتا و نظام منتخب را از قدرت حذف کرد و اکنون با مدیریت ناامنی در مصر میکوشد تمام مردم را به سمت فردی نظامی ببرد که به اصطلاح میتواند امنیت را به این کشور برگرداند. غرب که با سقوط همپیمان مهمی همچون حسنی مبارک منتظر فرصت بود، اکنون در کنار کودتاچیان قرار دارد و به صورت غیرمستقیم و از طریق کشورهای عربی وابسته، آنان را تامین مالی میکند و میکوشد زمینه استمرار این حرکت ارتجاعی وضدمردمی را فراهم سازد. ایران و تحولات منطقه: آنچه مسلم است جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی مستقل سیاسی و مدافع بزرگ منافع امت اسلامی نمیتواند در مقابل این تحولات سیاسی سکوت کند. ایران در نگاه کلان خود به منطقه، سوریه را محور و کانون تحولات سیاسی منطقه و شرایط سیاسی عراق و لبنان را متاثر از این کانون میداند؛ به همین علت ایران حمله غرب و اسراییل و عوامل وابسته منطقه به سوریه را حمله به یکی از محورهای جبهه مقاومت میداند و دفاع از محور مقاومت را وظیفه همه مقاومین میشمارد. زمانی که عربستان و قطر با کمک مالی موفق شدند بیش از 1400 گروه و دسته و حزب معارض را در سوریه پدید آورند، طبیعی است که ایران و حزبالله و گردانهای ابیالفضلالعباس عراق نمیتوانستند در برابر این تهاجم همهجانبه به محور مقاومت سکوت کنند و به همین علت ایران بر اساس تجربه تاریخی و موفق خود در بسیج نیروهای مردمی، مشورتهایی به دولت سوریه داد و دولت سوریه بر اساس این تجربه موفق شد نهاد نظامی و مردمی جدیدی را تشکیل دهد که آن را ارتش دفاع ملی نامید. تشکیل و سازماندهی این نیرو و ورود آن به عرصه تحولات سوریه منجر به تحول بزرگی در میدان شد و با این ورود برتری دولت در صحنه میدانی محرز گردید که تا کنون ادامه دارد. آزاد سازی قصیر، تلکلخ، حمص، حماه و بخشهای وسیعی از استان های ادلب و حلب و پاکسازی مناطق گستردهای از حومههای غربی و شرقی دمشق، شرایط میدانی را تغییر داد و مخالفان را در محدوده کوچکتری محاصره کرد. این شرایط جدید گروههای معارض را در تزاحم با یکدیگر قرار داد و در نهایت به درگیری میان آنها انجامید. درگیری میان گروههای مخالف، در مدت اخیر بیش از سه هزار کشته بر جای گذاشته که عمق اختلاف و نبود هدف مشترک میان آنان را آشکار میسازد. این تحول مواضع کشورهای مختلف درگیر در این بحران را تغییر داد. ترکیه که تا خرخره در بحران سوریه ورود پیدا کرده و به مهمترین جبهه تامین انسانی و تسلیحاتی مخالفان در سوریه تبدیل شده بود، اکنون تجدیدنظر خود را آغاز کرده است. اردوغان نخستوزیر ترکیه و رهبر حزب عدالت و توسعه که شاخهای از اخوان المسلمین شمرده میشود، تصور میکرد اگر اخوان در سوریه، مصر، لیبی، تونس، و یمن به قدرت برسد میتواند امپراتوری عثمانی جدیدی بر مبنای بستر اخوانی پدید آورد و این تصور اگر تحقق یابد، ترکیه در منطقه نفوذ فوق العاده پیدا میکند و در راس نظام منطقهای قرار میگیرد؛ ولی تحولات میدانی سوریه، ترکیه را کاملا از به قدرت رسیدن اخوان در این کشورها ناامید کرد. حوادث منطقه از جمله کودتا در مصر و خروج اخوان از کابینه زیدان در لیبی و واگذاری قدرت از سوی حرکهالنهضه اخوانی در تونس به دولت تکنوکرات نیز این ناامیدی را دوچندان کرد. ترکیه در حال حاضرکاملاً از تصورات و محاسبات غلط گذشته عقبنشینی کرده و در یک حرکت متفاوت، همزمان با سفر آقای اردوغان به تهران، نیروی هوایی ترکیه با حمله به مواضع داعش در مرز سوریه با ترکیه و بمباران آنها، موضع جدید سیاسی خود را نشان داد. دولت قطر نیز که در سازماندهی، تدارک و اعزام نیروهای اخوانی و تکفیری در منطقه نقش پیدا کرده بود ناچار به تغییر مواضع خود شد. آمریکا هم سوریه را قتلگاه سلفیهای تکفیری تعریف کرد و امیدوار بود که هیچ یک از آنها از سوریه بیرون نیایند، ولی حوادث در سوریه به گونه دیگری رقم خورد. سوریه آن طور که برنامهریزی شده بود، قتلگاه همه سلفیهای تکفیری نشد و تعداد آنها بهحدی افزایش یافت که به عراق و لبنان نیز سراریز شدند و این وضعیت آمریکا را دچار نگرانی ساخت. پروژه براندازی آمریکا به سوریه محدود بود و ناامنی در سوریه، ابزار تحقیق این سناریو شمرده میشد، ولی گسترش ناامنی در منطقه و تهدید رژیمهای همپیمان آمریکا باعث نگرانی واشنگتن شد و به همین علت آمریکا مواضع خود را تغییر داد و سازمانهای تکفیری وابسته به القاعده در سوریه یعنی جبههالنصره و دولت عراق و شام اسلامی را وارد لیست تروریسم خود کرد. دولت آمریکا از قطر خواسته است که در حال حاضر بسیج و اعزام تکفیریها به سوریه را متوقف کند، ولی حمد آل ثانی، امیر قطر و حمد بن جاسم نخستوزیر و وزیر خارجه قطر بهحدی درگیر این موضوع بودند که تغییر آن با حضور آنها در قدرت ممکن نبود و در نهایت این تحول در سیاست قطر بهناگریز با تغییر امیر این کشور و کابینه تحقق یافت. عربستان سعودی که از آغاز بحران سوریه حضور فعالی در حمایت از مخالفان پیدا کرده بود با صرف میلیاردها دلار سعی داشت پروژه براندازی در سوریه را به نتیجه برساند. این سیاست گاهی زمینههای همکاری بیشتری را با اسرائیل فراهم کرد و باعث دیدارهای متعدد مسئولان دو کشور گردید از جمله این دیدارها، دیدار بندر بن سلطان رئیس سازمان امنیت سعودی است. عربستان سعودی در این پروژه، یکی از مهمترین و فعالترین بازیگران منطقهای بود که بهرغم عقبنشینی ترکیه و قطر همچنان بر ادامه پروژه براندازی اصرار ورزید. آغاز فرآیند ژنو2 هر چند که مرگ پروژه براندازی متکی بر به کارگیری وسیع خشونت و تروریسم را بهطور ضمنی اعلام کرد و آغاز فرایند سیاسی متکی بر گفتگو با نظام حاکم در سوریه و یافتن راه حلی مبتنی بر تشکیل دولت انتقالی و برپایی انتخاب را نوید داد، اما عربستان سعودی همچنان از پروژه براندازی حمایت میکند. جمهوری اسلامی ایران در چهارچوب حمایت از جریان مقاومت در منطقه و تقابل با جریان وابسته تکفیری کوشید تا تضاد اصلی مردم منطقه با اسرائیل پابرجا بماند و به تضادهای داخلی تغییر نینجامد و در یک حرکت سیاسی حساب شده موفق شد عربستان سعودی را به تغییر موضع وادار کند. آقای دکتر حسن روحانی رئیس جمهور در سفر چند ماه پیش خود به سازمان ملل در مجمع عمومی مقوله ایجاد ائتلاف جهانی بر ضد تروریسم تکفیری را مطرح ساخت که از این پیشنهاد در سطح منطقه استقبال شد و کشورهای عراق، سوریه و لبنان از آن حمایت کردند. ترکیه پس از تغییر مواضع خود از زبان اردوغان در تهران اعلام کرد که در کنار ایران بر ضد تروریسم تکفیری قرار خواهد گرفت. پس از انفجارهای ولوگراد در روسیه آقای پوتین رئیس جمهور این کشور اعلام کرد که عربستان سعودی خاستگاه فکری تروریسم تکفیری است. این کشور از سیاست تامین نیروی انسانی و امکانات مالی و تسلیحاتی برای تروریست ها تبعیت میکند و روسیه نمیتواند در مقابل این پدیده سکوت کند. گسترش اجماع منطقهای و جهانی زمانی به اوج خود رسید که چهار گروه از سازمانهای امنیتی انگلیس، فرانسه، آلمان و اسپانیا به سوریه اعزام شدند و در باره حضور تروریستهای غربی در سوریه اطلاعاتی را به دست آوردند. این سفر حجم وسیع خطری را که اروپا را تهدید میکند، آشکار ساخت؛ به همین علت کشورهای غربی پس از بازگشت این هیئتهای اعزامی، تعداد زیادی از شهروندان خود در سوریه را خلع تابعیت کردند تا از بازگشت تروریستها به کشورشان جلوگیری کنند. گسترش اجماعسازی منطقهای و بین المللی بر ضد تروریسم تکفیری، عربستان سعودی را بهشدت تحت فشار قرار داد، بهطوری که پادشاه عربستان اخیراً ناچار به صدور فرمانی شد که بر اساس آن پیوستن شهروندان این کشور به سازمانهای تروریستی و القاعده در خارج و حمایت مالی و رسانهای از آنها جرم محسوب میشود و بین سه تا بیست سال حبس در پی دارد. جمعبندی : تحولات عظیم سیاسی مذکور در سطح منطقه نشان میدهد که ایران اسلامی موفق شده است طرحهای براندازی غرب در سوریه را خنثی سازد و با حفظ سنگرهای مقاومت، شرایط سیاسی منطقه را به نفع خود و مقاومت تغییر دهد. امضای توافق اخیر هستهای میان ایران و مجموعه 5+1 بر پایه حفظ وضع موجود، این پیروزی را دوچندان میسازد. غرب قبلاً اصرار داشت برنامه هستهای ایران را تفکیک و از غنیسازی در ایران بهطور کامل جلوگیری کند، ولی مقاومت مردم و نظام در ایران و ایستادگی سوریه و شکست تروریستهای تکفیری، شرایط جدیدی را در منطقه پدید آورد، بهطوری که آقای اوباما ناگزیر لب به اعتراف گشود و بهصراحت گفت که اگر آمریکا میتوانست تا آخرین پیچ برنامه هسته ایران را باز کند، این کار را انجام میداد، ولی این مسئله دیگر قابل تحقق نیست. به همین علت آمریکا بر اساس حفظ وضع موجود هستهای با ایران به توافق رسید. پذیرش ایران به عنوان قدرتی منطقهای و آغاز گفتگوهای ژنو2 که به تعبیری پایانی بر پروژه براندازی در سوریه است، شرایط منطقه را رقم خواهد زد. نهادینه شدن حضور مردم در صحنه سیاسی در حوزه بیداری اسلامی نیز همچنان شاخص مهمی به شمار میآید و نشان میدهد مردم حاضر به بازگشت به عصر وابستگی و استبداد نیستند. به نتیجه رسیدن حضور گسترده مردم در صحنه سیاسی میتواند به فرآیند استقلال منطقه کمک کند؛ عرصه بازیگری قدرتهای بینالمللی و عوامل وابسته به آنها را محدودتر سازد و این منطقه را در آینده در آستانه تحولی قرار دهد که نتایج آن به نفع مردم خواهد بود.
سوتیترها: 1. جریان مقاومت به رهبری ایران است که میکوشد از دستاوردهای قیامهای مردمی پاسداری کرده و استقلال منطقه را حفظ کند. جمهوری اسلامی ایران با دفاع از محور مقاومت سعی دارد میزان تاثیرگذاری قدرتهای فرامنطقهای و حکومت های وابسته بومی را محدود سازد و شرایط سیاسی و اجتماعی را در جهت تحقق اهداف مردم و به زیان قدرتهای سلطهگر خارجی مدیریت کند.
2. جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی مستقل سیاسی و مدافع بزرگ منافع امت اسلامی نمیتواند در مقابل این تحولات سیاسی سکوت کند. ایران در نگاه کلان خود به منطقه، سوریه را محور و کانون تحولات سیاسی منطقه و شرایط سیاسی عراق و لبنان را متاثر از این کانون میداند؛ به همین علت ایران حمله غرب و اسراییل و عوامل وابسته منطقه به سوریه را حمله به یکی از محورهای جبهه مقاومت میداند و دفاع از محور مقاومت را وظیفه همه مقاومین میشمارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 247 |