
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,220 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,537 |
آداب الهی قلب نسبت به «توحید» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 5، دوره 1393، شماره 391 - شماره پیاپی 392، مهر 1393، صفحه 3-3 | ||
تاریخ دریافت: 04 مرداد 1395، تاریخ پذیرش: 04 مرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
آداب الهی قلب نسبت به «توحید» حضرت آیتالله مجتبی تهرانی(ره) ادب الهی به معنای حفاظت از حدود الهی نسبت به خدا و خلق خداست. انسان باید مرزهایی را که خداوند نسبت به ابعاد گوناگون وجودی او اعم از درونی و بیرونی، تعیین کرده، رعایت کند. نه به طرف زیادت برود و نه نقصان، نه افراط، نه تفریط. در بارۀ ادب الهی و رابطه آن با عقل و قلب دستوراتی وجود دارد که انسان باید بر اساس آنها، این دو بُعد وجودی خود را مؤدب سازد. میخواهیم ببینیم که برای قلب چه محدودههایی از ناحیۀ خدا تعریف شده و انسان باید چه مرزهایی را در این زمینه رعایت کند تا مؤدب به آداب الهی قلب محسوب شود. توحید، نبوت و امامت که از اصول اعتقادی هستند و باید به دل راه پیدا کنند و در دل جای بگیرند، آداب و مرزهایی دارند. ابتدا آداب قلب نسبت به توحید را بررسی میکنیم و سپس بحث آداب در نبوت و امامت پیمیگیریم.
1. دلبستگی و محبت در ادب الهی قلب معنای توحید قلبی و ادب آن ما هم از طریق عقل میتوانیم به توحید برسیم، هم از راه دل. البته راه عقلی بر راه قلبی مقدم است و ابتدا باید آن راه پیمود تا معرفت قلبی حاصل شود. یعنی اول عقل باید نسبت به مبدأ تفکر کند و وقتی به حقیقت رسید، دل آن نتیجه را بپذیرد و بیابد. این یافتن، نوع خاصی از درک است که بسیار عمیقتر از درک عقلانی است، زیرا عقل و قلب هر دو در ایجاد آن سهیم هستند و این معرفت را ایجاد کردهاند. پس قلب نیز درکی عمیق از توحید دارد که متناسب با ویژگیهای وجودی خود اوست. کار قلب در بارۀ توحید، «یافتن خدا» به معنی شناخت مصداقی به همراه دلبستن به اوست. عقل، خدا و مبدأ را اثبات میکند و دل آن را مییابد و این یافتن همراه نوعی گره خوردن و پیوند است؛ لذا در ارتباط با توحید نیز آداب الهی خاصی برای قلب مطرح میشود.(۱)
حب الهی و مجذوب کمالات او شدن، سرآمد آداب قلب است سرآمد آداب قلب این است که انسان به خدا محبت پیدا کند و دلش را کاملاً در اختیار جذبه و کشش خدای واحد قرار دهد. محبت به خداوند از آداب قلب است و انسان باید قلب خود را در جهت رسیدن به آن، ادب نماید.(۲) در روایتی از امام صادق«ع» در ذیل آیۀ «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم» (۳) آمده است که حضرت فرمودند: «إِنَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ»؛(۴) خداوند پیغمبر را بر محبت خود ادب نمود. محبت با نفس یا عقل سر و کار ندارد، بلکه مربوط به دل است؛ لذا ادب کردن یعنی ادب کردن قلب و خالی کردن دل از جمیع محبتها الا محبت او. پیغمبر«ص» فقط و فقط محبت خدا را در دل داشت و این، کار خدا بود و او قلب پیغمبر«ص» را از حب به غیر خالی کرده بود.(۵) تخلیۀ قلب برای انسان فقط با عنایت الهی میسر میشود. این ادب قلب، بسیار بزرگ است و در سطح ما نیست.
2-حب و بغض قلب باید طبق دستورات الهی باشد اما در یک سطح عمومی که برای ما نیز کاربرد داشته باشد، باید گفت که دل آدمی، ظرف محبت است. به تعبیر دیگر، اقبال و ادبار، روآوری و روگردانی یا پیوستن و گسستن، کار قلب است. دل است که تمام ابعاد وجودی انسان را به چیزی گره میزند و یا از چیزی میبُرد و جدا میکند. لذا ادب الهی، در یک سطح عمومی حرکات و اعمال قلبی را مرزبندی و برای آن حدود مشخصی را تعیین میکند. پیوستنها و گسستنهای دل، باید حساب شده و در محدودۀ دستورات الهی باشد. باید حب و بغضهای قلب به دستور خدا باشد که اگر این پیوستن و گسستنها طبق دستور خداوند بود، قلب مؤدب میشود و الا بیادب است. لذا اگر کسی برخلاف دستور خدا به کسی دل ببندد و یا از کسی ببُرد، بیادب است. روایات زیادی در این باب وجود دارند. از جمله روایتی که علی«ع» فرمود: «أَنفَعُ الکُنُوزِ مَحَبَّةُ القُلُوب»؛(۶) : سودمندترین گنجها محبت و پیوندهای قلبی انسان است. اما آیا میتوان این محبت را در هرجایی خرج کرد؟ آیا عقل میپذیرد که اگر انسان به هر چیزی دل ببندد، سودمندترین گنجها را در اختیار دارد؟ مسلم است که دل بستن به هر چیزی سودمند نیست و در بسیاری از موارد، زشت، ممنوع و مضر است. اثبات اصل این قضیه به صورت کلی، نیاز به بیان شرعی ندارد و هرکسی آن را تصدیق میکند، اما برای اینکه بدانیم چه محدودهای در شرع برای دوستی و نفرت بیان شده و ادب الهی در این زمینه چیست، باید به آیات و روایات مراجعه کنیم.
3. محبت خالصانه باید منحصر در اولیای خدا باشد علی«ع» در روایت دیگری فرمود: «إِیَّاکَ أَ تُحِبَّ أَعدَاءَ اللَّه أَو تُصفِیَ وُدَّکَ لِغَیرِ أَولِیَاءِ اللَّه»(۷) : بپرهیز از اینکه دشمنان خدا را دوست داشته باشی یا قلبت را خالصانه در اختیار غیر دوستان خدا قرار دهی. توضیح اینکه در جامعه، روابط ظاهری اجتماعی زیادی وجود دارند و ما با انسانهای مختلفی روبهرو هستیم. بسیاری از مردم، نه دشمن خدایند و نه از اولیای خدا. حضرت در اینجا میفرماید: اولاً دشمنان خدا را اصلاً دوست نداشته باش و به هیچوجه با آنان علقه و رابطۀ قلبی برقرار نکن. در ثانی با غیر دوستان خدا نیز محبت خالصانه نداشته باش و قلبت را در اختیار محبت آنان قرار نده، چون غیراولیای خدا در جامعه کم نیستند و انسان گاهی ناچار است که با آنان رابطۀ ظاهری داشته باشد. از این فرمایش متوجه میشویم که دو نوع محبت وجود دارد. یکی خالصانه و انسانی که باید به خدا و اولیای او تعلق بگیرد و یکی هم ناخالص و حیوانی که به مقتضای زندگی در دنیا، پدید میآید و میتواند به هرکسی تعلق بگیرد، اما باید توجه کرد که نسبت به دشمنان خدا نباشد. در جامعه به خاطر مصالح اجتماعی نمیشود با همه ابراز دشمنی کرد و از آنان دوری گزید، اما باید مواظب بود تا در رابطههای تنگاتنگ اجتماعی، دوستی و صفا برقرار و قلب انسان به غیر اولیای خدا وابسته نشود. لذا حضرت در فراز دوم فرمایششان از عبارت «تصفیۀ ودّ» استفاده میکنند که به معنای صفای دلدادگی و محبت خالص است. ادب الهی بین محبت خالص و ناخالص مرزبندی میکند و میگوید محبت خالص تنها باید به خدا و به تبع او به اولیای خدا اختصاص پیدا کند، ولی دایرۀ محبت ناخالص باز است و غیر اولیای خدا را نیز در برمیگیرد، البته به شرطی که جزو دشمنان خدا نباشند. دستورات زیادی برای دلهای ما وجود دارند تا قلبمان با این وابستگیها به این سو و آن سو کشیده نشود و فقط برای خدا باقی بماند. همۀ اینها دستوراتی هستند که برای حرکات و افعال قلبی، حد و مرز مطرح میکنند.
4. محبت سطحی هم نباید به غیراولیای خدا زیاد شود نکتۀ دیگر اینکه در روایات نسبت به محبت غیر اولیای خدا مرزبندیهای دقیقتری وجود دارد، یعنی علاوه بر اینکه میفرماید مراقب باشید تا به غیر اولیای خدا محبت خالصانه پیدا نکنید، محدودۀ دیگری را نیز بیان میکند و میفرماید مراقب باشید که محبت ناخالص به غیر اولیای خدا، گسترش و عمق پیدا نکند و در دلتان زیاد نشود! علی«ع» در روایتی میفرماید: «إِذَا أَحبَبتَ فَلَا تُکثِر»؛(۸) هرگاه به غیرخدا و غیراولیای خدا محبت پیدا کردی، مراقب باش تا این محبت زیاد نشود، زیرا محبت خدا از دلی که محبت غیرالله در آن زیاد و چشمگیر شود، بیرون میرود. قلب انسان یک ظرف است و نمیتواند دو محبت شدید و اصیل را در خود جای دهد. اگر محبت غیر الهی در قلب زیاد شود، بر محبت خدا که اصل است، غلبه پیدا میکند و آن را بیرون میاندازد. علی«ع» فرمود: «مَن عَظُمَتِ الدُّنیَا فی عَینِهِ وَ کَبُرَ مَوقِعُهَا فی قَلبِهِ آثَرَهَا عَلىاللَّه تَعَالی»؛(۹) اگر محبت دنیا در چشم و قلب کسی بزرگ جلوه کند، بر محبت خدا مقدم میشود، لذا انسان نباید اجازه دهد که محبت غیر خدا در دلش رشد کند و توسعه بیابد. محبت غیر خدا باید همیشه عاریتی و گذرا باشد؛ یعنی بیاید و رد شود، نه اینکه ریشه کند و بماند. به تعبیر دیگر نباید دل برای دوستی غیرخدا خانۀ ملکی شود. اگر اجارهای باشد، اشکالی ندارد.(۱۰) در روایات ما از این مرتبۀ شدید محبت، به «سکونت محبت در قلب» تعبیر شده است، چون حب شدید مثل میهمان نیست که بیاید و برود، بلکه رحل اقامت میافکند و میخواهد باقی بماند. در روایتی آمده است: «کَیفَ یَدَّعِی حُبَ اللَّهِ مَن سَکَنَ قَلبَهُ حُبُّ الدُّنیَا»؛(۱۱) کسی که حب دنیا در دلش ساکن شده است، چگونه میتواند ادعای حب خدا داشته باشد؟ امام صادق«ع» نیز در روایتی میفرماید: «القَلبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسکِن حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّه»؛(۱۲) قلب خانۀ مِلکی خداست و باید ظرف محبت خالصانۀ او باشد، پس غیر او را در خانۀ او ساکن نکنید. اگر محبت غیرخدا در دل متوسطین از مؤمنین بیاید، باید مواظب باشند که این محبت از حد نگذرد و غلبه و ریشه پیدا نکند و یکدفعه صاحبخانه نشود و حب الهی را بیرون نکند. علی«ع» هم در روایتی میفرماید: «زَکِّ قَلبَکَ بِالأَدَبِ کَمَا یُذَکَّى النَّارُ بِالحَطَبِ»؛(۱۳) همان طور که چوب با آتش پاک میشود، دلت را به وسیلۀ ادب تزکیه کن. منظور از تزکیه، تطهیری است که موجب رشد میشود. پس خالی کردن دل از محبت به غیر خدا، موجب رشد قلب و تشدید محبت الهی می شود.
الف) «خشیت» در ادب الهی قلب تفاوت خوف و خشیت در روایات نسبت به ارتباط قلب با توحید حد دیگری علاوه بر حد وابستگی و محبت مطرح شده است. ابتدا در بارۀ خوف و خشیت کمی توضیح میدهم. خوف یا بیم از عقاب و آتش، مربوط به نفس است. وقتی نفس میبیند که ممکن است برخلاف خواستهاش، ضرری متوجه او شود، دچار خوف میشود. اما خشیت مربوط به قلب است، به نفس ربط ندارد و به همۀ انسانها هم مربوط نمیشود، بلکه به گروه خاصی که در مسائل توحیدی و اعتقادی، صاحب ادراک و بینشی قوی شدهاند، تعلق دارد.(۱۴)
ب)ریشۀ خشیت «درک عظمت» خداست سبب خشیت چیست و چه کسانی اهل خشیت الهی هستند؟ برای یافتن پاسخ باید به آیات و روایات مراجعه کنیم. قرآن کریم مسئلۀ «خوف» را در موارد متعددی مطرح میکند، اما صفت «خشیت» را تنها به یک گروه نسبت میدهد و میفرماید: «إِنَّما یَخشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماء».(۱۵) در روایت هم آمده است: «إِذَا زَادَ عِلمُ الرَّجُلِ زَادَ أَدَبُهُ»؛ اگر علم شخص زیاد شود، ادبش زیاد میشود؛ «وَ تَضَاعَفَت خَشیَتُهُ لِرَبِّهِ»؛(۱۶) و خشیت او نسبت به پروردگارش رو به فزونی میرود؛ پس معلوم میشود که علم به رب، سبب ایجاد خشیت نسبت به پروردگار است. خشیت، نوعی ادب قلبی محسوب میشود و یکی از محدودههایی است که خدای متعال برای قلب تعریف فرموده است. در روایتی آمده است: «قَالَ الله تَعَالی: یَا عِیسَى أَدِّب قَلبَکَ بِالخَشیَةِ»؛(۱۷) ای عیسی! دلت را با خشیت، مؤدب ساز. در دلی که مؤدب به آداب الهی است، محبت خالصانه به حق و خشیت نسبت به رب موج میزند. اما ریشۀ خشیت، درک عظمت است. جلوۀ کاذب و یا صادقِ عظمت هر موجودی در نظر انسان، سبب ایجاد خشیت میشود؛ لذا چون هیچ موجودی جز حق تعالی نباید در نظر انسان بسیار بزرگ جلوه کند و به حد ربوبیت برسد، شخص مؤدب کسی است که قلبش نسبت به غیر خدا خشیت ندارد و در برابر عظمت الهی کاملاً فرو افتاده است.
ج) ادب الهی قلب در «طاعات و عبادات» اقبال قلب هنگام انجام عبادات لازم است بحث ادب دربارۀ قلب و افعال نیز مطرح میشود. قلب باید نسبت به یک سنخ از افعال اقبال پیدا کند تا بتواند به راحتی آنها را انجام دهد، زیرا این کارها، موجبات قُرب به خدای متعال هستند. پس اقتضای ادب قلبی این است که مؤمن مؤدب، عبادات و طاعات الهی را با اقبال کامل قلبی انجام دهد که اگر چنین کرد، مسلماً تاثیر آنها چند برابر میشود و انسان را به خدا بیشتر نزدیک میکند.
در حال ادبار قلب، مستحبات را رها کنید. افعال عبادی و موجبات قُرب الهی دو دستهاند. یک دسته افعال واجبی هستند که چه دل بخواهد و چه نخواهد، یعنی چه اقبال داشته باشد و چه ادبار، انسان باید آنها را انجام دهد. دستۀ دیگر، افعال مستحبی هستند که باید ببینیم دل نسبت به آنها چه حالی دارد. اگر دل اقبال دارد، باید آن را نسبت به عمل مستحبی مؤدب ساخت و به آن عمل اهتمام ورزید، اما اگر اقبال ندارد باید آن را رها ساخت، زیرا اقبالِ دل، موقعیت بسیار خوبی است که انسان قلبش را ادب و با تکرار عمل، شیوۀ الهی را در خودش ثابت کند.
تطبیق بحث با یک روایت امام باقر«ع» دربارۀ این باره میفرماید: «إِنَّ القَلبَ یَحیَى وَ یَمُوتُ، فَإِذَا حَیَّ فَأَدِّبهُ بِالتَّطَوُّعِ»؛ قلب زنده میشود و میمیرد و حیات و ممات دارد. پس هنگامیکه دل زنده است، او را با عمل به مستحبات مؤدب ساز: «وَ إِذَا مَاتَ فَاقصُرهُ عَلَى الفَرَائِضِ»؛(۱۸) و هنگامیکه در حال ممات است و حالی برای عبادت ندارد، فقط به واجبات بسنده کن. در اینجا بحث کاملاً در بارۀ ادب کردن قلب با انجام عمل است. پس یکی از آداب قلبی عبادات این است که نباید آنها را از روی کسالت انجام داد. به تعبیر امام باقر«ع» هنگامی که میبینی قلبت زنده است، از فرصت استفاده کن و به تأدیب آن بپرداز و هنگامیکه میبینی مرده و کسل است و حال عبادت ندارد، به واجبات بسنده کن. از این بیان لطیف امام«ع» معلوم میشود قلبی زنده است که اقبال به عبادت داشته باشد. در بعضی از روایات نیز داریم که قلب زنده، قلبی است که متذکر خدا باشد. ذکر الله است که دلهای الهی را زنده نگاه میدارد و موجب حیات دلهای دیگر میشود.
ادب الهی قلب در «حب به اولیای الهی» محبت به اولیای خاص خدا نباید در دل ضعیف شود یکی دیگر از آداب مربوط به قلب این است که قلب را به حب اولیای خدا مؤدب کنیم. در ادب الهی دستوراتی نسبت به خدا و معصومین«ع» و اولیای خاص الهی وجود دارد تا انسان، قلب خود را به حب آنان مؤدب کند. در این زمینه باید به قلب روش رفتاری داد و اگر دیدیم رو به ضعف میرود باید آن را تقویت کرد. این جزو دستورات ما و با فطرت انسان و قلب سلیم او کاملاً همسوست. چون حبالله، حب اولیاءالله را به همراه دارد.
پینوشتها ۱ـ ما انشاءالله در آینده بحثی راجع به این موضوع خواهیم داشت که درجات آداب الهی چیست. من ابتدا میخواستم این بحث را بهطور خلاصه بیان کنم و رد شوم، ولی بعداً بنا گذاشتم که آن را تا هر جا که ممکن است، پیش ببرم. انشاءالله اگر خدا توفیق و عمری عنایت فرماید در آینده بحث درجات ادب الهی را مطرح میکنم. ۲ـ برای آشنایی بیشتر با این بحث به کتاب «حب به خدا» رسالۀ دوم از مجموعۀ نفیس «رسائل بندگی» مراجعه کنید. ۳ـ قلم، 4. ۴ـ بحارالأنوار، ج23، ص295. ۵ـ البتّه این که میگوییم خداوند دل پیغمبر را از محبت غیر خالی کرد به این معنا نیست که محبت غیر خدا در دل حضرت وجود داشته و خدا آنها را از دل پیغمبرش بیرون ریخته و قلب را تخلیه کرده است؛ بلکه تأدیب یعنی روش دادن برای پیشگیری. لذا خداوند از ابتدا اجازه نداد که محبتی جز محبت خود در دل پیغمبرش وارد شود. ۶ـ غرر الحکم، ص413. ۷ـ غرر الحکم، ص203. ۸ـ غرر الحکم، ص424. ۹ـ غرر الحکم، ص141. ۱۰ـ این تذکر را بدهم که ورود محبت غیر خدا در دل برای ما طبیعی است. «کار نیکان را قیاس از خود مگیر» . کسانی که هیچ محبتی، چه عمیق و چه سطحی، غیر از محبت خدا در دلهایشان وجود ندارد، مخلَصین هستند و احکامشان با ما فرق دارد. ما اگر خیلی زحمت بکشیم شاید در درجۀ مخلِصین قرار بگیریم. باید تمام تلاشمان این باشد که اجازه ندهیم محبتهای سطحی نسبت به غیر خدا در دلمان رشد و ریشه پیدا کنند. ۱۱ـ غرر الحکم، ص141. ۱۲ـ بحارالأنوار، ج67، ص13. ۱۳ـ بحارالأنوار، ج74، ص207. ۱۴ـ خشیت را نمیتوان از شاخههای ادبار قلب دانست، چون ریشهاش ادراک بالا و درک عظمت است نه ترس از ضرر. ۱۵ـ فاطر، 28. ۱۶ـ غررالحکم، ص63. ۱۷ـ تحفالعقول، ص500. ۱۸ـ أعلام الدین، ص303.
سوتیترها:
1. ما هم از طریق عقل میتوانیم به توحید برسیم، هم از راه دل. البته راه عقلی بر راه قلبی مقدم است و ابتدا باید آن راه پیمود تا معرفت قلبی حاصل شود. یعنی اول عقل باید نسبت به مبدأ تفکر کند و وقتی به حقیقت رسید، دل آن نتیجه را بپذیرد و بیابد. این یافتن، نوع خاصی از درک است که بسیار عمیقتر از درک عقلانی است، زیرا عقل و قلب هر دو در ایجاد آن سهیم هستند و این معرفت را ایجاد کردهاند.
2. دو نوع محبت وجود دارد. یکی خالصانه و انسانی که باید به خدا و اولیای او تعلق بگیرد و یکی هم ناخالص و حیوانی که به مقتضای زندگی در دنیا، پدید میآید و میتواند به هرکسی تعلق بگیرد، اما باید توجه کرد که نسبت به دشمنان خدا نباشد. در جامعه به خاطر مصالح اجتماعی نمیشود با همه ابراز دشمنی کرد و از آنان دوری گزید، اما باید مواظب بود تا در رابطههای تنگاتنگ اجتماعی، دوستی و صفا برقرار و قلب انسان به غیر اولیای خدا وابسته نشود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 751 |