تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,791 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
منظومه اهل دل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 14، دوره 1393، شماره 391 - شماره پیاپی 392، مهر 1393، صفحه 14-14 | ||
تاریخ دریافت: 04 مرداد 1395، تاریخ پذیرش: 04 مرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
منظومه اهل دل دگر چه غم دارد... زره فروخته شد تا تو را به دستآرد کسی که فاطمه دارد دگر چه غم دارد؟ علی دلیاست که در سینه بیقرار آمد و آمده است که صددل به دوست بسپارد به یمن روشنی روزهای در پیش است که در حوالی این خانه یاس میکارد چقدر خانهتان بوی آسمان دارد چقدر چشم که باید ستاره بشمارد و فاطمه است همان همسری که میخواهد بلور قلب علی را به سینه بگذارد نگاه کن که نگاهش پر از ترانۀ درداست نگاهکن که لبش ذکر کربلا دارد نگاهکن که از آن سوی پلکهای جهان کسی به انتقام دل خستهی تو میآید هنوز هم که هنوز است غرق اینفکرم که وحی از در و دیوار خانه میبارد اگرچه مادر ما بیمزار مانده ولی در آستانهی قلب علی، حرم دارد «حامد حجتی»
معراج دستان تو بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد «و أتممت علیکم نعمتی» یعنی که ایباران! غرض از خلقت دریا و صحرا با تو حاصل شد کنار برکهای جاری شد احکام وفاداری وضو با هر سرابی بعد از این سرچشمه باطل شد شکافندهتر از فجری که سرزد بین روز و شب میان حق و باطل، ذوالفقارت حد فاصل شد تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟ *** نماز صبح در محراب، باران بند میآید پس از آن چاه تنها گریه کرد و آبها گل شد «انسیه سادات هاشمی»
نظرت ذره را ابوذر کرد... «یا علی» گفته عشق در آغاز، تا که اینقدر ماندگار شده هر کسی با ابوتراب نرفت، به هوا رفته و غبار شده کعبه برخاست احترام کند، لب گشودهست تا سلام کند او هم از سینه چاکیش پیداست که به عشق شما دچار شده کاش میشد که در سکوتی ژرف به تماشا نشینمت اما چه کنم با لغات مستی که در صف ذهن من قطار شده عشقِ مالک، امیرِ عماری، طعم شیرینِ درد تماری آن یکی زیر سایهات سردار، این یکی پیر سر بهدار شده نظرت ذره را ابوذر کرد، عشق را اعتبار قنبر کرد کوه زر شد دل ابوذرِ تو، قنبرت شاه تاجدار شده عَمرو! پیکار با حریفان، نه، پهلوان! کشتن ضعیفان، نه مردن آنهم به دستهای علیست که برای تو افتخار شده لرزه بر قامت زمین انداخت، پای تا در رکاب زین انداخت دشت لرزید، همه فهمیدند، میر بر مرکبش سوار شده هر کسی سر به عاشقی نسپرد، مرده است و دوباره خواهد مرد هرکسی عشق در دلش خشکید، قسمتش تیغ آبدار شده همه را بیقرار کرده علی، با دو تیغش دو کار کرده علی دشمنش سهم ذوالفقار شده، دوست با ابرویش شکار شده یا دلم میشود علی آباد، یا خرابات، هر چه بادا باد! مست، جان را به جام میبازد، عاشقان! نوبت قمار شده زر بگیرند کاش دستشرا آن که اینقدر خوب سنگم زد ابروی راستم شکست آری! در عوض شکل ذوالفقار شده بوی عطر علیست میآید، این جوانمرد کیست میآید؟ شال سبزش به عاشقان فهماند: نو بپوشند، نوبهار شده «قاسم صرافان»
به نام نامی هادی... به نام نامی هادی که هادی دلهاست یگانه فاتح دلها امام بی همتاست امام مهر، امام وفا، امام عشق امام رأفت و رحمت امام خوبیهاست معلّم همهی انبیاست آقایم که میوهی دل و دلدار سیّد بَطحاست علیّ چارم ما، مرتضای دوّم اوست دهم امام تشیّع حقیقت عظماست فرشتگان مقرّب مقیم حجرهی او قسم به روح مقدّس سلالهی زهراست نوادهی حسن مجتباست این آقا سلیل آلنبی، نور چشم آل عباست علیّ دیگر آل حسین آمده است که وارث همهی روضههای عاشوراست قنوت حضرت سجّاد روی دستانش امین باقر علم نبی همین آقاست صراط صادق آل علی طریقهی اوست شبیه موسیِ کاظم به وقت درد و بلاست ستارهی سحر است و شکوه باغ جواد دوباره کوثر قرآن دوباره ابنِ رضاست دوباره جدّ غریبش ابالحسن آمد طلیعهی حسن عسگری از او پیداست پدر بزرگ امام زمان ما یعنی... برای مهدی دین چاره ساز مشکل هاست بِچِش حلاوت ذکرش، بخوان به لب هادی که نام حضرت هادی عجیب روح افزاست هرآنکه طالب دریای معرفت از اوست کلاس جامعهاش رهگشای اهل ولاست به عصمتش قسم از او مقام میگیریم به هیبتش قسم از قهر او عدو رسواست عزیز فاطمه و ترک سائلان هرگز! بریز غم که وجودش مفرّح جانهاست مگر زیارت کرب و بلا نمیخواهی؟ کلید کار بدست دعای این آقاست نظام عالم هستی از او درست شود بیا که پرچم صبح فرج از او برپاست «محمود ژولیده»
کودکی بودم و دیدم که میان مقتل از گلو نالهی مرغ سحری افتاده پی آن ناله دل دربدری افتاده پسری دید که از زینِ به زهرآغشته گوشهی حجره دوباره پدری افتاده غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا همچو یک زهر به جان جگری افتاده مرگ نزدیک شد و اهل حرم میگریند چشم بیمار پدر بر پسری افتاده پسرم گریه نکن چونکه میان چشمت از غم خون جگریها اثری افتاده پسرم! گریه فقط گریه به غمهای حسین سوی گودال دلم را گذری افتاده کودکی بودم و دیدم که میان مقتل تن خورشید کنار قمری افتاده کودکی بودم و دیدم که زسیمرغ دلم ته گودال فقط مشت پری افتاده دیدهام وقت اسارت که به پای عمه بارها از افق نیزه سری افتاده «امیر عظیمی»
یعنی به رسم خون خدا تشنه کام شد آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بیامام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهی در بستهی امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه بان شود به تن زهر دیدهاش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد گل رفت و مستی از سر پروانهها پرید دل بی خبر ز لذت شرب مدام شد آن روز ذوالجناحِ حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقارِ علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلاییاش یعنی به رسم خون خدا تشنه کام شد از بس که اشک ها به غزل پشت پا زدند این مصرع رمیده زمین خورد و رام شد «عباس احمدی»
جان من قربان آن حاجی... عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست؟ عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست هر کجا روآوریم و هـر طرف چشم افکنیم خیمـۀ حجـاج بیـتالله پیش چشـم ماست نـور از هر خیمـه میتابـد بـه بـام آسمـان خیمهها بیتالله و اشک و مناجات و دعاست حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف خوشتر آن حاجی که جای او در آغوش خداست جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمهها چشم او گریان به یـاد خیمههای کربلاست پیشتر از دید چشمم خیمه میآید به چشم ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟ حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال پس کدامین خیمهگاه مهدی موعود ماست این صدای گریۀ مهدی است میآید به گوش؛ یا صـدای نالۀ «العفـو» ختمالانبیـاست؟ نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـمالمـرسلین یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟ یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛ یـا نـوای آسمـانسـوز قتیل نینـواست؟ یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست حاجیان سر میتراشند و عـزیز فـاطمه در منای دوست میبینم سرش از تن جداست جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون هـم قتیـلالاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسب هاست جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون مـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست «غلامرضا سازگار»
فرصت دیگر آمد عـرفـه آمــده و بـاز صـدایم کردی میهمـان حـرمِ جود و سخـایم کردی فرصت دیگری آمـد که مـرا عفو کنی تا ببخشی گنهـم را تو صدایم کردی دل ما را بسوی خویش کشیدی یا رب بـاز از پنجـۀ این نفس رهایم کردی تا نیارم به سوی هیچکسی روی نیـاز بـر در رحمت و امیـد گــدایم کردی کرمت هیچ مرا فـرصت گفتـار نـداد هرچه میخواستم ای دوست عطایم کردی حـالم ازحال دعـای عـرفه بخشیدی بـا چنین حـال تو راهی منـایم کردی گفتی اوّل نظرت هست به زوار حسین عـاشق و شیفتــۀ کـرببـلایم کردی چـون سبکبـال شـدم تا حرم کرببلا همـره و همسفـر پیک صبایم کردی کـربـلا گفتم و فریاد ز جانم برخاست شکـرلله کـه چنین غرق نوایم کردی همره زمـزم اشکی که مرا بخشیـدی حاجی کعبــه ایمــان و وفایم کردی چون «وفائی» تو مرا عشق و سعادت دادی تا که مشغـول مناجات و دعایم کردی «سید هاشم وفایی»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 200 |