
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,498 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,563 |
آداب الهی قلب نسبت به «نبوت» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 3، دوره 1393، شماره 393 - شماره پیاپی 394، آذر 1393، صفحه 3-3 | ||
تاریخ دریافت: 04 مرداد 1395، تاریخ پذیرش: 04 مرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
«تادیب نفس» آداب الهی قلب نسبت به «نبوت»
مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی(ره)
همانطور که ادب الهی در تفکرات مربوط به توحید محدودیت ایجاد میکند، نسبت به مسئلة نبوت و امامت نیز حدود و حریمی دارد که نباید از آنها تجاوز کرد. ما در مسئلة توحید گفتیم که عقل تنها در یک محدودة مشخص میتواند تفکر کند و نباید از محدودة صفات و افعال الهی خارج شود؛ چرا که غیر این موارد مانند کنه ذات الهی، حریمی است که عقل نمیتواند در آن قدم بگذارد و در این مسیر به هیچوجه راه را پیدا نمیکند و اگر هم اصرار کند، برایش نتیجهای جز سرگردانی نخواهد داشت. وقتی عقل به اعتقاد صحیح جزم پیدا کرد و به نتیجه رسید، مُدرَک خود را دراختیار دل قرار میدهد تا قلب، آن را بیابد و با آن پیوند بخورد. اینجاست که بحث ادب قلب مطرح میشود. ما در گذشته بحث آداب قلب را نسبت به مسئلة توحید مطرح کردیم و اکنون میخواهیم ببینیم راجع به مسئلة نبوت چه مرزبندیهایی دیده میشود که میخواهد انسان را در قالب آداب معرفتی در بحث پیغمبرشناسی مؤدب کند. در این مباحث هم عقل حدّ و مرز دارد و به تبع آن قلب نیز محدود میشود و نمیتواند به هر چیزی در این رابطه ایمان پیدا کند.
نهی از غلوّ دربارة مقام و منزلت پیغمبران الهی در ابتدا به سراغ آیاتی که راجع به حضرت عیسی«ع» است میرویم: «یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحث انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته»؛(۱) ای اهل کتاب! در دین خود اندازه نگاه دارید و دربارة خدا جز به راستی سخن نگویید. در حق عیسی بن مریم جز این نمیتوان گفت که او رسول خدا و کلمة الهی است. پس ادب الهی دربارة پیغمبران الهی این است که دربارة آنان غلو و افراط نشود. قرآن نیز در این مورد، تعبیر غلو را به کار میبرد و میفرماید غلو نکنید. در جای دیگر کلام الهی دربارة این گروه بیادب که دربارة رسول خدا غلو کردهاند آمده است: «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم»؛(۲) آنان که گفتند خدا همان عیسیبن مریم است، کافر شدند. «و قال المسیح یا بنی إسرائیل اعبدوالله ربی و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه و مأواه النار و ما للظالمین من أنصار * لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه و ما من إله إلا إله واحد»؛(۳) مسیح گفت: ای بنیاسرائیل! خدایی که پروردگار من و شماست را بپرستید. هر کس به خدا شرک بورزد، خدا بهشت را بر او حرام میسازد و جایگاهش آتش جهنم خواهد بود؛ و هیچکس ستمکاران را یاری نخواهد کرد. کسانی که گفتند خدا یکی از آن سه نفر است، کافر شدهاند و حال آنکه خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد. کسی که نعوذبالله میگوید: حضرت عیسی خداست، عقلِ بیادبی دارد و دربارة نبوت، راه افراط را در پیش گرفته است.
بررسی مسئله در روایات دربارة «غلو نسبت به پیغمبر» روایات متعددی نیز وجود دارد. پیغمبر اکرم غلو کردن نسبت به خود را نهی میفرمود. مانند این روایت که فرمودند: «لا تطرونی کما اطرت النصاری المسیح فإنما أنا عبد»؛ همانطور که نصارا حضرت عیسی را ستایش میکردند، از من ستایش نکنید؛ چرا که من فقط یک بندهام! «ولکن قولوا عبدالله و رسوله»؛(۴) اما بگویید بنده و پیامبر خدا. روایت دیگری از امام صادق«ع» از آبای گرامیشان از پیغمبر اکرم نقل شده که حضرت فرمود: »لا ترفعونی فوق حقی فإن الله تعالی اتخذنی عبداً قبل أن یتخذنی نبیاً»؛(۵) مرا از آنچه حق و حد من است بالاتر نبرید؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی مرا پیش از آنکه رسول خود کند، عبد خویش قرار داده است. در روایت دیگری آمده است: شخصی خدمت پیغمبر آمد و گفت: «السلام علیک یا ربی»؛ سلام بر تو ای پروردگار من! حضرت در جواب به او فرمودند: «ما لک لعنک الله؟! ربی و ربک الله»؛ این چه حرفی بود زدی؟! خدا تو را لعنت کند! رب من و تو خدای واحد است. پس اقتضای اولیه نسبت به ادب قلبی در رابطه با نبوت این است که انسان افراط نکند. و به حرفی برخلاف آنچه واقعیت دارد معتقد نشود.
محدودة دوم: نهی از جفا به مقام پیغمبر صلیالله علیه و آله در مقابل گروهی هستند که دچار تفریط شده و در حق انبیای الهی جفا میکنند و میگویند: پیغمبر یک انسان مثل بقیة انسانها است و هیچ فرقی با دیگران ندارد. این حرف زمانی درست است که خصوصیات این انسان الهی را نیز در نظر داشته باشیم و با نگاه مؤدبانه به او نگاه کنیم. پیغمبر اکرم یک انسان است، اما انسانی که: «و ما ینطق عن الهوی * ان هو الا وحی یوحی».(۶) او صاحب مقام «و إنک لعلی خلق عظیم»(۷) است. خدا «مقام محمود» را در اختیارش قرار داده است.(۸) او عقل کل است و تمام کمالات ربوبی در او تجلی کرده است. او رابط بین واجب و ممکن است. باید همة اینها را دید و بعد خاضعانه گفت که او یک انسان است. پس نه از یک طرف میتوان او را تا حد خدایی بالا برد و نه از طرف دیگر سزاوار است که شأن او را مانند یک انسان معمولی دانست. پیغمبر انسانی است که عبد و رسول خدا بوده و بر قلة تمام کمالات امکانی عالم ایستاده است. این حدودی است که در ادب الهی باید نسبت به پیغمبر و مسئلة نبوت رعایت نمود.
آداب الهی نسبت به «امامت» حرکت در مسیر امامشناسی، بین دو مرز غلو و جفا در بحث «معرفت به امام» نیز باید ادب را رعایت کرد؛ لذا بحث غلو و جفا در اینجا مطرح است و همان حد و مرزی که دربارة نبوت وجود داشت، نسبت به امامت هم وجود دارد. علی علیهالسلام در روایتی(۹) میفرماید: «ایاکم والغلو فینا قولوا إنا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم»؛(۱۰) مبادا در حق ما غلو کنید! ما را بندگان دستپروردة خدا بدانید و آنگاه در حق ما هر چه میخواهید بگویید! یعنی اول بگویید که ما بندة خدا هستیم و بعد سراغ فضایل ما بروید و هر فضیلتی را میدانید به ما نسبت بدهید، ولی این را بدانید که ما در جایگاه خدا قرار نداریم! در روایت دیگری آمده است: «لا تتجاوزوا بنا العبودیه»؛ ما را از مرز عبودیت و بندگی خدا خارج نسازید! چرا که اگر ما را از این حد بالا ببرید، مرزشکنی کردهاید. ما بندة خدا هستیم. در مورد ما غلو نکنید و ما را تا مرز خدایی بزرگ نکنید. «ثم قولوا ماشئتم»؛ بعد در فضایل ما هر چه میخواهید بگویید! اما این را هم بدانید: «ولن تبلغوا»؛ شما هیچگاه نمیتوانید به فضیلتهای ما دست پیدا کنید. این تعبیر بسیار زیبا است و نکات عمیقی دارد.(۱۱) اینکه حضرت میفرماید: «لن تبلغوا» یعنی هرگز نخواهید رسید. اولاً «لن» به معنای هرگز است و ثانیاً «تبلغوا» به معنای رسیدن است؛ مثل کسی که به چهل سالگی میرسد و میگویند: «بلغ أربعین»؛ لذا کسی که سنش کمتر از چهل سال باشد ولو به اندازة یک روز، به چهل سالگی نرسیده است؛ پس اینکه حضرت میفرمایند: «ولن تبلغوا»، یعنی شما نه تنها هرگز نمیتوانید به کمالات ما کمّاً و کیفاً دست پیدا کنید و حقیقت همه یا برخی از آنها را درک کنید، بلکه حتی دستیابی به گوشهای از کمالات ما هم برایتان هیچوقت ممکن نیست. شما هر چه را تصور میکنید، کمتر از حقیقتی است که خدا واقعاً برای ما قرار داده است. بعد در ادامة روایت آمده است: «و ایاکم والغلو کغلو النصاری فإنی بریءٌ من الغالبین»؛(۱۲) از غلو کردن مانند غلو نصارا بپرهیزید؛ چرا که من از غالیان بیزارم؛ پس در این روایت، هم به جنبة افراطی معرفت امام و امامت اشاره شده و هم به جنبة تفریطی آن. از یک سو نباید امام را خدا دانست، چون او هم بندهای از بندگان خداست و از سوی دیگر نباید او را در حد یک موجود مادی صرف تنزل داد، چون او انسانی است که بشر عادی امکان دسترسی کمّی و کیفی به فضایلش را نداشته و هیچگاه نخواهد داشت. ادب الهی اقتضا میکند انسان هر دو سوی مرزهای الهی را مراعات کند و بگوید: ها علیٌ بشرٌ کیف بشر ربه فیه تجلی و ظهر
مانع بیان برخی فضایل «ترس از بیادبان بوده است» پیغمبر اکرم«ص» در روایتی(۱۳) خطاب به علی«ع» فرمودند: «لولا أنی اخاف أن یقال فیک ما قالت النصاری فی المسیح»؛ اگر بیم این را نداشتم که افراد دربارة تو آنچه را که نصارا دربارة مسیح گفتند(۱۴) بگویند، «لقلت الیوم فیک مقاله لا تمر بملإ من المسلمین إلا أخذوا تراب نعلیک و فضل وضوئک»؛ امروز سخنی در حق تو میگفتم که هیچجا در مرئی و منظر مسلمانها عبور نمیکردی مگر اینکه خاک کفش و اضافات آب وضویت را برمیداشتند و «یستشفون به»؛ به وسیلة آن طلب شفا میکردند. این معنایش آن است که نباید دربارة علی علیهالسلام غلو نمود. «ولکن حسبک»، ولی همین برای تو کافی است که «أن تکون منی و أنا منک»؛ تو از منی و من از توام. «ترثنی و أرثک»؛(۱۵) تو از من ارث میبری و من از تو. پس ادب الهی در بحث امامت نیز حریمی دارد که باید از حد و مرز آن حفاظت عملی نمود؛ یعنی نه میتوان عقلاً به غیر این حریمها جزم پیدا کرد و نه میشود قلباً به مطلبی خارجی از این حدود معتقد شد. افراط و تفریط نسبت به ساحت این حریمها جایز نیست و بیادبی محسوب میشود.
بهترین زمان برای مؤدّب شدن حال به این نکتة اساسی بپردازیم که آیا برای مؤدّب شدن زمان خاصی توصیه شده است؟ یعنی برای اینکه ابعاد گوناگون وجودی انسان اعم از عقل و قلب و نفس و خیال و جوارح درونی و بیرونیاش ادب شود، زمان خاصی در معارف ما مورد تأکید قرار گرفته است یا نه؟ چه موقعیتی کاربرد تأدیب الهی انسان را تأثیرگذارتر و قویتر میکند؟ این سؤال یکی از مسائل مربوط به «ادب تأدیب» است؛ چرا که خود ادب کردن هم آدابی دارد که «زمان مؤدب شدن» یکی از آن آداب است.(۱۶)
نوجوانی بهترین زمان برای کسب ادب طبق معارف ما ادب کردن عقل، قلب و جمیع ابعاد وجودی انسان، چه از نظر حدوث و چه از نظر بقا، در اوان جوانی کاربرد قویتری نسبت به بقیة عمر دارد. علی علیهالسلام هنگام مراجعت از جنگ صفین در منطقة حاضرین، نامة مفصلی به امام حسن علیهالسلام نوشتند که در بخشی از آن آمده است: «و إنما قلب الحدث کالأرض الخالیه»؛ دل جوان و نوجوان مانند زمینی است که در آن بذری افشانده نشده است. «ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته»؛ هر بذری که در آن افشانده شود قلب جوان آن را میپذیرد. «فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبک»؛(۱۷) پس من پیش از آنکه دلت سخت شود و عقل و خردت گرفتار شود، به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم؛ یعنی پیش از آنکه دلت به غیر خدا تعلق پیدا کند، محبت او را در دلت کاشتم. در اینجا دو مطلب با هم آمده است که نیاز به توضیح دارد، یک؛ قساوت قلب و دو؛ اشتغال عقل. قلب در ابتدا حکم یک ظرف خالی را دارد که اقتضای فطرت اولیة آن خداجویی است. در روایات هم داریم: «کل مولود یولد علی الفطره»(۱۸) و «الفطره هی التوحید».(۱۹) عقل نیز همینطور است، بلکه سراسر وجود انسان خداطلب است. اما هنگامی که انسان در دامن طبیعت قرار میگیرد، آلودگیهایی در قلب و عقل او ایجاد میشود که این زمینها دیگر ثمر نمیدهند. در قلب، بذر محبت به دیگران در هنگام ارتباط با امور مادی کاشته میشود، ریشه میداوند و سپس با گذشت زمان به یک درخت تنومند تبدیل میشود که دیگر نمیتوان آن را به راحتی از خاک دل جدا کرد. اینجاست که دل سخت شده و قساوت پیدا میکند. عقل هم اگر مشغول به حساب و کتابهای دنیوی شود و فقط به مادیات توجه کند، دیگر وقتی برای اشتغال به عالم ملکوت و تعمق در مبدأ و اوصاف او پیدا نمیکند؛ لذا علی علیهالسلام به فرزند خویش فرمود: من تو را پیش از آنکه قلبت سخت شود و عقل سلیمت گرفتار سرگرمیهای پوچ دنیا شود، ادب کردم؛ پس بهترین زمان برای ادب کردن و مؤدب شدن، این موقعیت زمانی است.
مزایای مؤدب شدن در جوانی انسان باید برای تأدیب خود در جوانی و نوجوانی اقدام کند. بهترین زمان برای ادب کردن عقل و قلب، جوانی و نوجوانی است؛ چون دل انسان در این زمان، خالی از محبت غیر خداست و فکرش هم اشتغال چندانی ندارد. شما میدانید که بهترین زمان برای تفکر، وقتی است که انسان اشتغالات فکری نداشته باشد و بهترین فرصت برای محبت ورزیدن و کاشتن بذر محبت نیز زمانی است که دل عاری از تعلقات باشد؛ لذا باید فرصت نوجوانی را برای ایجاد ادب الهی مغتنم شمرد. در چنین فضایی است که این قابلیتها در انسان ایجاد میشود و او میتواند بهتر از هر زمان دیگری خود را مؤدب کند. از نظر بقای ادب الهی نیز باید گفت که آنچه انسان در نوجوانی و جوانی به دست میآورد خیلی ریشهدارتر از چیزهایی است که بعد از آن تحصیل میکند؛ یعنی بقای دریافتهای درونی انسان در سنین جوانی بسیار قویتر از زمانهای دیگر است. روایات ما این مطلب را در بعد علمی اینطور بیان کردهاند: «العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر»؛(۲۰) علمی که در سنین پایین به دست آید مانند نقشی است که روی سنگ حکاکی شده است؛ یعنی به این زودیها از بین نمیرود و تا مدتها باقی خواهد ماند. محبتها، تفکرها و اعتقادهایی که در دوران جوانی به وجود میآید، از حیث حدوث و بقا بسیار قویتر از زمانهای دیگر است. امام صادق علیهالسلام نیز در روایتی میفرمایند: لقمان به فرزندش فرمود: «یا بنی إن تأدبت صغیراً انتفعت به کبیراً؛(۲۱) ای فرزندم! تو اگر در کودکی و نوجوانی ادب شدی، از این ادب در بزرگی نفع خواهی برد. این عبارت نشان میدهد که ایجاد کردن پایههای تفکری و محبتی در نوجوانی و جوانی، ماندگاری بیشتر و بُرد قویتری دارد.
در روایات برای هر کدام از سنین ادب خاصی تعیین شده است البته در روایات راجع به تربیت انسان، به سنین خاصی نیز اشاره شده است که خود نیازمند یک بحث مستقل است.(۲۲) به عنوان مثال میفرمایند: هنگامی که کودک وارد سه سال شد، یعنی زمانی که توانست خوب صحبت کند، کلمة توحید را به او بیاموزید و هفت مرتبه به او بگویید: لااله الا الله»، تا یاد بگیرد. زمانی که سه سال و هفت ماه و بیست روزش شد، نبوت را به او بیاموزید و هفت بار به او بگویید: «محمد رسولالله»، تا یاد بگیرد. در چهارسالگی هم ولایت را به او بیاموزید؛(۲۳) این ادب زبانی است و در این روایت برای هر سنی از سنین کودکی دستورالعمل خاصی ذکر شده که همة این دستورات جنبة ظاهری دارد. ابتدا از آداب ظاهری شروع میکند تا کمکم به ادب باطنی میرسد و میفرماید: همزمان با رشد فرد، هر نیرویی که به فعلیت میرسد ادب مخصوص به آن را به فرزندتان آموزش دهید. مثلاً اینکه فرمودند: اگر قوة گویایی فرزند دارد به فعلیت میرسد به او توحید، نبوت و امامت را تعلیم دهید و... ما روایات متعددی داریم که میفرماید: تا هفت سالگی بگذارید بچه بازی کند. روایات برای یک نوجوان تا چهارده سال آداب خاصی را مطرح میکنند و به طور خلاصه از هفت سالگی تا بیست و یک سالگی آداب مخصوص هر دوره را مرحله به مرحله ذکر کردهاند و دستور دادهاند که با رشد نفس و خیال و شهوت و غضب کودک، ادب مربوط به هرکدام را به او آموزش دهید. مثلاً میفرمایند: وقتی قوة عاقله به کار افتاد، ادب تفکر و در مرحلة بعد ادب قلبی یعنی محبت به خدا و اولیای خدا را به او بیاموزید. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «دع ابنک یلعب سبع سنین»؛ بگذار فرزندت تا هفت سالگی بازی کند. «و یؤدب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین»؛(۲۴) و هفت سال دیگر او را تحت تربیت و آموزش قرار ده، و هفت سال با خود همدم و همراز ساز. از سه سالگی تا بیست و یک سالگی مربوط به ادب جوارحی است؛ یعنی بهترین فرصت برای تربیت جوارح، این زمان است.
پینوشتها ۱ـ نساء، ۱۷۱. ۲ـ مائده، ۱۷. ۳ـ مائده، ۷۳ـ۷۲. ۴ـ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۶. ۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵. ۶ـ نجم، ۴ـ۳؛ «و او از سر هوای نفس سخن نمیگوید و هر چه که میگوید تنها وحی الهی است.» ۷ـ قلم، ۴؛ «همانا تو بر مکارم اخلاق، ثابت و استواری.» ۸ـ «و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً؛ و پاسی از شب را به تهجد و نماز شب سپری کن، شاید که پروردگارت تو را به «مقام محمود» مبعوث فرماید.» (اسراء، ۷۹) ۹ـ در نهجالبلاغه فرمایشات زیادی از علی علیهالسلام در این زمینه موجود است که میتوانید به آنها مراجعه کنید. ۱۰ـ الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۳۸. ۱۱ـ این مطلب در روایات متعددی وجود دارد و مخصوص این روایت نیست. ۱۲ـ بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۱۲. ۱۳ـ این روایات را در موارد متعدد دیدهام، حتی علمای عامه مثل احمد حنبل، این روایت را در همین مضامین نقل کردهاند. ۱۴ـ یعنی مسیح را به الوهیت رساندند. ۱۵ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۸۴. ۱۶ـ «ادب تأدیب» بحث بسیار گستردهای است، ولی من در این بحث تنها به مسألة زمان اشاره میکنم. (حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح دادهاند که متن آن در جلد پنجم همین مجموعه با عنوان «ادب تأدیب» منتشر میشود.) ۱۷ـ نهجالبلاغه، نامة ۳۱. ۱۸ـ الکافی، ج ۲، ص ۱۳؛ «هر مولودی براساس فطرت به دنیا میآید.» ۱۹ـ بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۸۰؛ «فطرت همان توحید است.» ۲۰ـ کنزالفوائد، ج ۱، ص ۲۱۹. ۲۱ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۱۱. ۲۲ـ (حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح دادهاند که متن آن در جلد چهارم همین مجموعه با عنوان «محیطهای تربیتی» منتشر میشود.) ۲۳ـ «عن أحدهما». ۲۴ـ وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۷۵.
سوتیتر:
2- امام علی(ع) میفرماید: ما را از مرز عبودیت و بندگی خدا خارج نسازید! چرا که اگر ما را از این حد بالا ببرید، مرزشکنی کردهاید. ما بندة خدا هستیم. در مورد ما غلو نکنید و ما را تا مرز خدایی بزرگ نکنید. بعد در فضایل ما هر چه میخواهید بگویید! اما این را هم بدانید: شما هیچگاه نمیتوانید به فضیلتهای ما دست پیدا کنید.
2- حضرت علی(ع) خطاب به امام حسن(ع) نوشتند: «دل جوان و نوجوان مانند زمینی است که در آن بذری افشانده نشده است. هر بذری که در آن افشانده شود قلب جوان آن را میپذیرد. پس من پیش از آنکه دلت سخت شود و عقل و خردت گرفتار شود، به ادب کردن تو مبادرت ورزیدم؛»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 313 |