تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,750 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,963 |
بصیرتآفرینی در سیرة امام سجاد«علیهالسلام» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 10، دوره 1393، شماره 393 - شماره پیاپی 394، آذر 1393، صفحه 10-10 | ||
تاریخ دریافت: 04 مرداد 1395، تاریخ پذیرش: 04 مرداد 1395 | ||
اصل مقاله | ||
بصیرتآفرینی در سیرة امام سجاد«علیهالسلام» اسماعیل نساجیزواره آغازین سخن چهارمین ستارة فروزان آسمان امامت وولایت و ششمین گوهر عرش عصمت و طهارت امام زینالعابدین«ع» است که بنا به قول مشهور در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه متولد شد.(۱) دو سال پس از تولد ایشان، جدش حضرت علی«ع» در محراب عبادت به شهادت رسید و پس از آن به مدت ۱۰ سال شاهد حوادث دوران امامت عموی خویش حضرت امام حسن مجتبی«ع» بود. از سال ۵۰ هجری به مدت ۱۱ سال در دوران پرفراز و نشیب امامت پدرش حضرت حسینبن علی«ع» که با قدرتطلبی معاویه و پسرش یزید مقارن بود، در کنار پدر قرار داشت و در محرمالحرام سال ۶۱ هجری پس از قیام و شهادت پدر بزرگوارش امامت و زعامت جامعة اسلامی را عهدهدار شد.(۲) دوران امامت امام سجاد«ع» یکی از تاریکترین ادوار تاریخ اسلام بود؛ به طوری که محققان و تاریخپژوهان مسلمان از عصر امامت آن حضرت«ع» با نام «دورة سقوط فرهنگ اسلام» یاد میکنند.(۳)این دوران که ۳۴ سال به طول انجامید، مصادف بود با حکومت هفت تن از حاکمان اموی سرانجام آن امام همام در محرمالحرام سال ۹۴ هجری و به قولی ۹۵ هجری در مدینة منوره رحلت نمود(۴) و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع در کنار قبر عمویش امام حسن«ع» به خاک سپرده شد. امام علیبن الحسین«ع» که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر میبرد و حاکمان مستبد اموی سایة شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، توانست با اتخاذ بهترین روشها، آگاهانه از فرهنگ حماسة عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایستهای پاسداری کند و راه حماسهآفرینان کربلا را تداوم بخشد. همچنین در طول آن سالهای پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت محروم بودند، موفق شد ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشهها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت به قلة رفیع هدایت برساند.
بیداری جامعة اسلامی معاویه در طول چهل سال سلطنت تا آنجا که توانست علیه اهلبیت پیامبر اکرم«ص» تبلیغات منفی کرد، اما امام حسین«ع» با قیامش در عاشورای سال ۶۱ هجری تمام آنچه را که او در طول حکومتش به چنگ آورده بود، باطل کرد. امام سجاد«ع» نیز در مرکز خلافت اموی، بنیامیه را رسوا و مردم فریبخورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار کرد و عظمت و منزلت رسول خدا«ص» را نمایان ساخت. بدون تردید روشنگریهای حضرت زینالعابدین«ع» بعد از ماجرای غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقش بهسزایی داشت. «سیدالساجدین،» در شهر کوفه پس از معرفی خود و افشای جنایات امویان فرمود: «ای مردم! آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آنگاه بیوفایی نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید و سپس با او پیکار نکردید و او را به شهادت نرساندید؟ چگونه به سیمای رسول خدا«ص» نظاره خواهید کرد آنگاه که بگوید فرزندان مرا کشتید و احترامم را از میان بردید، پس از امت من نیستید...».(۵)
زنده نگهداشتن حماسة عاشورا شهادت سالار شهیدان«ع» و یاران باوفایش مشروعیت حاکمان بنیامیه و بنیعباس را زیر سئوال برد. امام علیبن الحسین«ع» با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطرة جانبازیهای آنان، اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد و در اذهان عموم مردم، مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم مینمود. ایشان طی ۳۴ سال امامت با این روش آگاهانه، بر بصیرت مردم افزود و این شیوه را تا جایی ادامه داد که یکی از «بکائین پنجگانة تاریخ» نامیده شد.(۶) ایشان همواره مصائب جانگداز کربلا را بازگو میکرد و میفرمود: «مرا ملامت نکنید. یعقوب پس از آنکه یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد؛ در حالی که یقین به مرگ فرزند خود نداشت. ولی من به چشم خود در نصف روز دیدم که چهارده نفر از اهلبیت مرا سر بریدند.»(۷) و نیز میفرمود: «هر مؤمنی که آگاهانه بر شهادت حسین«ع» بگرید، خداوند در بهشت برای او غرفههایی را آماده میسازد و تا ابد در آن اقامت خواهد گزید.»(۸)
احیای سنت پیامبر«ص» اسلام منادی عدالت و برابری دینی است و همة انسانها نزد پروردگار از مقام یکسان برخوردار هستند و گرامیترین انسانها نزد خداوند پرهیزگارترین آنها هستند.(۹) خلیفة دوم چون به خلافت رسید، عرب را بر غیر عرب و برخی قبایل را بر بعضی دیگر ترجیح داد و این پدیده در جامعة اسلامی آن زمان شکاف طبقاتی پدید آورد؛ مثلاً در زمان حکومت امویان «موالی»؛ یعنی مسلمانان ایرانیتبار نمیتوانستند در سرزمینهای عربی به کار آبرومندانهای مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. از غنایم جنگی بهرهای نداشتند و اینگونه تصور میکردند که آنان برای خدمت کردن به عرب آفریده شدهاند.(۱۰) حتی در دوران امامت امام سجاد«ع» «ابراهیم بن هشام» حاکم مدینه، یکی از موالی را به خاطر ازدواج با یک زن عرب، دویست ضربه شلاق زد، سپس سر، ریش و ابروی او را تراشید و طلاق زن را از وی گرفت.(۱۱) در چنین دورانی سیدالساجدین به احیای سنت فراموششدة پیامبر«ص» پرداخت و با پشت پا زدن به تمام رسومات غلط بنیامیه، فرهنگ اسلام را از ورطة هلاکت و نابودی نجات داد. ایشان هر سال بردگان و کنیزان بسیاری را میخرید و به بهانههای گوناگون آزاد میکرد. از آنجا که نمیتوانست به تأسیس مکتب و تربیت علنی بپردازد، بردگان را فرزند مینامید و آنان را با تعبیر «یا بُنی» صدا میزد و با این روش به بردگان درس اخلاق اسلامی میآموخت. وی علاوه بر اینها وسایل لازم را برای یک زندگی مستقل و آبرومند دراختیارشان قرار میداد.(۱۲)
معرفی اهلبیت«ع» امام سجاد«ع» در مقابل تبلیغات سوء امویان علیه اهلبیت«ع» صلوات بر محمد«ص» و آل او را با دعا همراه میساخت تا از این رهگذر خاندان عصمت و طهارت را جانشینان بر حق پیامبر«ص» معرف کند. آن حضرت در ضمن یکی از دعاها میفرماید: «و صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین؛(۱۳) خدایا بر محمد«ص» و آل او درود فرست، زیرا آنان انسانهای نیکوسرشت، پاکیزه، بزرگوار و نجیب هستند.» وقتی اسیران اهلبیت«ع» به شام وارد شدند پیرمردی مقابل امام زینالعابدین«ع» ایستاد و گفت: «خدا را سپاس که شما را کشت و مردم را از شرّتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گردانید.» سیدالساجدین«ع» سکوت کرد تا آن مرد شامی هر چه در دل داشت بر زبان آورد. آنگاه از او پرسید: آیا قرآن خواندهای؟ گفت: بلی. فرمود: آیا این را میشناسی: « قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»(۱۴) گفت: آری. امام فرمود: ای پیرمرد! ما همان «قربی» هستیم، سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کردهای که خدای سبحان فرموده است: « وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى»(۱۵) گفت: آری! امام فرمود: ای پیرمرد ما همان « لِذِی الْقُرْبى» هستیم. امام بار دیگر پرسید: «آیا این آیه را تلاوت کردهای «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(۱۶) پیرمرد پاسخ داد: آری این آیه را هم خواندهام. امام سجاد«ع» فرمود: ما همان اهلبیتی هستیم که خداوند آیة تطهیر را مخصوص ما قرار داد. پیرمرد ساکت شد و از سخنانی که گفته بود شرمنده پشیمان شد. سپس به امام زینالعابدین«ع» عرض کرد: آیا راهی برای توبة من وجود دارد؟ امام فرمود: آری، اگر بازگردی خداوند توبة تو را میپذیرد و تو با ما خواهی بود. هنگامی که خبر گفتوگوی امام و پیرمرد شامی به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت برسانند. همچنین سخنان امام علیبن الحسین«ع» در مسجد اموی شام، سیمای اهلبیت و فضایل و مناقب آنان را به مردم معرفی کرد. وقتی یزید با اصرار مردم به امام سجاد«ع» اجازه داد که بالای منبر برود، پس از حمد و ثنای پروردگار چنین فرمود: «ای مردم! خداوند به ما اهلبیت پیامبر«ص» امتیازاتی اعطا نموده و با فضیلتهایی بر دیگران برتری بخشیده است. خداوند به ما علم، حلم، بخشش، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است و فضایل ما این است که پیامبر«ص»، علی«ع»، جعفر طیار، حمزه سیدالشهدا«ع» و دو سبط این امت (حسن و حسین) از ماست.(17) آن حضرت در ادامه به معرفی پیامبر خدا«ص» پرداخت و فرمود: من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشة عبا برداشت و در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد. من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمة توحید اقرار کردند. من فرزند آن کسی هستم که در رکاب رسول خدا«ص» با دو شمشیر میجنگید و دوبار هجرت نمود و در جنگ بدر و حنین با کافران جنگید. سیدالساجدین«ع» در شناساندن شجرهنامه امامت و رسالت آن قدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به عبارت « أَشْهَدُ ان محمد رسول الله» رسید، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و فرمود: آیا محمد«ص» جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست دروغ گفتهای و حق را انکار کردهای و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟(۱۸) شامیان حاضر در مسجد که تحتتأثیر تبلیغات سوء امویان در وادی جهالت و غفلت به سر میبردند و خاندان پیامبر«ص» را نمیشناختند، با این بیانات پربار و روشنگر امام آگاهی یافتند.
دفاع شجاعانه امامت سجا«ع» هر جا که احساس میکرد دشمن میخواهد حقانیت قیام عاشورا را باطل جلوه دهد، با پاسخهای منطقی و کوبنده نقشههای شیطانی دشمن را ابطال مینمود. اوج شجاعت آن حضرت را میتوان در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزیدبن معاویه دید. وقتی عبیدالله متوجه امام شد و پرسید او کیست؟ پاسخ شنید که علیبن الحسین«ع» است. او گفت: مگر علیبن الحسین را خدا نکشت؟ امام پاسخ داد: برادری به نام علی داشتم که مردم او را شهید کردند. عبیدالله گفت: نه خدا او را کشت. امام سجاد«ع» این آیه را تلاوت کرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا ؛(۱۹) خداوند به هنگام مرگ ارواح خلق را میگیرد» ابنزیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شد و دستور قتل آن بزرگوار را صادر کرد، اما امام با شجاعت بینظیری فرمود: «أبالقتل تهددنی یابن زیاد اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده؛(۲۰) ای پسر زیاد! آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی در حالی که نمیدانی کشته شدن عادت و شهادت کرامت ماست؟!» آن حضرت در مجلس یزید با اینکه اسیر بود هیچگاه حرکت و یا سخنی که نشانگر ناتوانی و ذلت باشد از خود نشان نداد، بلکه همانند آزادهای باشهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت. آنگاه که یزید در مجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و خوار نمودن خاندان پیامبر«ص» حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد«ع» گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو پسر کسی هستی که خدا او را کشت. امام فرمود: من علی پسر کسی هستم که تو او را کشتی، سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛(۲۱) و هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، مجازاتش جهنم است و آنجا همیشه میماند و خداوند بر او غضب میکند و از رحمت خویش دور میسازد و عذاب بزرگی را برای او آماده کرده است.» یزید که نتوانست این پاسخهای منطقی و کوبنده را تحمل کند با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما زینالعابدین«ع» با شجاعت و قاطعیت فرمود: هیچگاه «فرزندان اسیران آزادشده» نمیتوانند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شده باشند.(۲۲)
باران معنویت امام زینالعابدین«ع» به منظور مقابله با موج دنیاگرایی و جلوگیری از گسترش آداب و رسوم عصر جاهلیت، منادی معنویت در جامعه شد و در سیرة رفتاری و عملی خویش مردم را به سوی خدا و آموزههای ناب اسلامی دعوت میکرد. در آن زمان که حاکمان اموی، دنیاپرستی را در مقابل خداپرستی تبلیغ میکردند، سیدالساجدین«ع» با سیر در وادی عبادت، اصل خدامحوری را به مردم میآموخت و شکوه زیبایی پرستش خدای یکتا را نمایان میکرد. آن حضرت عبادت را بزرگترین حق خدا بر گردن بندگان میدانست و میفرمود: «بزرگترین حق خدا این است که او را عبادت کنی و چیزی را شریک وی قرار ندهی. اگر این کار را با اخلاص انجام دهی، هر چه از دنیا و آخرت بخواهی خداوند دراختیار تو قرار میدهد.»(۲۳) امام محمد باقر«ع» دربارة عبادت پدر خود میفرمود: «پدرم بهحدی خدا را عبادت میکرد که هیچ کس نمیتوانست آن عبادت را به جا آورد. به خاطر شبزندهداری رنگش زرد شده، از گریه چشمانش قرمز، از سجده پیشانیاش برجسته و به خاطر ایستادن برای نماز پاهایش ورم کرده بودند.»(۲۴) امام سجاد«ع» در میدان عبادت چنان میکوشید که وقتی فاطمه«س» دختر امیرالمؤمنین«ع» آن تلاش طاقتفرسا و آن عبادت بیوقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از جابربن عبدالله انصاری کمک خواست تا شاید آن حضرت را از آن همه زحمت و مرارت که در مسیر عبادت بر خویش روا میداشت بازدارد.(۲۵) این ویژگی امام سجاد«ع» بهقدری چشمگیر بود که علمای دیگر مذاهب زبان به تحسین او گشودهاند؛ چنان که مالکبن انس (رئیس مذهب مالکی از مذاهب چهارگانة اهل سنت) میگوید: «به من خبر رسیده است که علیبن الحسین«ع» در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند و این کار تا زمان وفات او ادامه داشت.» (۲۶)
حمایت از حماسههای ستمستیز حماسة عاشورا شیعه را از موضع انفعالی خارج کرد و موجب دمیده شدن روحی جدید به حیات سیاسی ـ اجتماعی این مذهب گردید. امام سجاد«ع» تنها پسر امام حسین«ع» بود که به علت بیماری در صحنة جنگ کربلا وارد نشد. وی در دوران امامتش همان سیاست و استراتژی عمویش امام حسن مجتبی«ع» را ادامه داد و تا آنجا که میتوانست از هرگونه درگیری اجتناب کرد. آن حضرت در سیرة خود سیاست دفاعی را در پیش گرفت و مبارزه را بیشتر در قالب فرهنگی ـ عقیدتی پیش برد و بدون آنکه مستقیماً با دشمن درگیر شود، سعی در فرو ریختن پایههای حکومت حاکمان اموی داشت. علیبن الحسین«ع» ۳۴ سال پس از شهادت پدر بزرگوارش زیست و از سیاست مبارزة منفی عدول نکرد تا خود را به عنوان امین میراث پدر معرفی کند.(۲۷) مسلمانان با تأثیرپذیری از خطابههای بصیرتآفرین و بیدارکنندة آن امام، روحیة طاغوتستیزی خود را در قالب قیامهای مردی متبلور ساختند و علیه حکمرانان خودخواه و هوسران اموی دست به قیامهایی زدند که مهمترین آنها سه قیام مشهور است که به نامهای قیام توابین، قیام مختار و خیزش مردم مدینه در تاریخ مطرح است. امام سجاد«ع» گرچه در ظاهر به علت اختناق شدید و استبداد حاکم بر جامعه در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر میبرد، اما در حقیقت از رهبران این قیامها اعلام رضایت و عملاً آنها را تأیید میکرد. نقل میشود که عدهای از شیفتگان اهلبیت«ع» نزد محمد حنفیه رفتند و اعلام کردند که مختار ثقفی در کوفه قیام و ما را به یاری و همکاری دعوت کرده است، اما ما نمیدانیم که این شخصیت مورد تأیید اهلبیت«ع» عصمت و طهارت هست یا نه. محمد حنفیه در جواب به آنان گفت: نزد امام زینالعابدین «ع» برویم و از او کسب تکلیف نماییم. هنگامی که موضوع را به عرض امام رساندند، آن حضرت فرمود: «ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما مردم را به قیام دعوت کند، بر همه واجب است که او را یاری کنند و من تو را در این کار نمایندة خود قرار میدهم. هر کاری را که در این زمینه صلاح میدانی انجام بده.» و آن گروه با واسطة محمد حنفیه، اذن جهاد را از امام سجاد«ع» گرفتند و به مختار ثقفی ملحق شدند.(۲۸)
پند وارشاد چهارمین فروغ امامت از راه موعظه و ارشاد، مردم را با آموزههای ناب اسلام آشنا میکرد، همچون پدری دلسوز و مهربان آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی برحذر میداشت و بسان خورشیدی فروزان راه هدایت و نجات را برای رهروان راه امامت و ولایت روشن میکرد. برخی از این هدایتها مواعظی است که در روزهای جمعه در مسجد پیامبر«ص» ایراد میفرمود. سخنان و خطبههای دیگر آن حضرت که در جمع شیعیان و پیروان خاص خود ایراد میکرد، از طریق یارانی چون ابوحمزة ثمالی نقل شده است. علاوه بر این، آن بزرگوار به صورت حضوری یا در قالب نامه، فقها، محدثان و قضات درباری را پند و اندرز میداد و آنان را به پیروی از حق دعوت میکرد.(۲۹) مثلاً در نامهای دلسوزانه به «زُهَری» از محدثان و فقیهان دربار عبدالملک بن مروان او را از عاقبت کارش آگاه ساخت و از او خواست که از گمراهی دست بکشد و راه راست را در پیش گیرد. امام در فرازی از این نامه میفرماید: «برحذر باش که به تو اعلام خطر شده و گام بردار و عمل کن که به تو مهلت داده شده است. بدان آن کسی که حساب اعمال تو را نگه میدارد، از تو غافل نیست. پس آمادة سفر باش که سفری دور در پیش داری و گناهانت را درمان کن، زیرا دلت سخت بیمار شده است.»(۳۰) آن حضرت با این شیوة آگاهانه و حکیمانه، ضمن اینکه مردم را ارشاد و تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل میکرد، از آن به عنوان شیوهای سیاسی برای مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاکم استفاده مینمود و در عین حال حساسیت حکومت را برنمیانگیخت، در نتیجه میتوانست در یک فضای مناسب اهداف و آرمانهای والای خود را عملی سازد.
عدم سازش امام سجاد«ع» در مقابل دشمنان رفتاری آگاهانه داشت و در برخورد با آنان شخصیت کاذبشان را مخدوش میساخت، وقار دروغین آنان را درهم میشکست و براساس آیة شریفة «...اشداء علی الکفار...» رفتار میکرد. نمونة زیر گویای برخورد توفندة آن امام با دشمنان است. عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسول خدا«ص» دراختیار امام زینالعابدین«ع» است و تصمیم گرفت برای رسیدن به مقاصد شوم خود و سوءاستفاده از شمشیر پیامبر«ص» آن را به دست آورد، لذا قاصدی را نزد امام سجاد«ع» فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را برای او بفرستد و در پایان نامه اضافه کرد که هر کاری داشته باشید فوراً انجام میدهم. امام به تقاضای عبدالملک پاسخ رد داد. حاکم مستبد بهشدت خشمگین شد و در نامهای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، حقوق تو را از بیتالمال قطع میکنم. امام بدون ذرهای خوف در پاسخ نوشت: «خداوند متعال خود عهدهدار شده است که بندگان پرهیزگارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد. قرآن میفرماید: « إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُور(۳۱) : خداوند هیچ خیانکار ناسپاسی را دوست ندارد.» آنگاه خطاب به عبدالملک افزود: بنگر که کدامیک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟(۳۲)
تربیت در قالب دعا عصری که امام زینالعابدین«ع» در آن زندگی میکرد، دورانی بود که همة ارزشهای راستین الهی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و احکام اسلامی بازیچة دست افرادی همچون عبیدالله بن زیاد، حجاج بن یوسف ثقفی و عبدالملک بن مروان شده بود. حجاج عبدالملک را مهمتر و برتر از رسول خدا«ص» میشمرد و برخلاف نصوص دینی از مسلمانان جزیه میگرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان میسپرد. در سایة چنین حکومتی پیداست که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل میکند و ارزشهای جاهلی چگونه احیا میشود؛(۳۳) لذا امام سجاد«ع» با درنظر گرفتن محدودیت و فشار سیاسی، دعا و نیایش را به عنوان راهکاری مناسب برای مقابله با چنین وضعیتی انتخاب کرد و با این روش حکیمانه، به جامعهای که در رکود اخلاقی به سر میبرد، تحرکی دوباره بخشید و نور ایمان و بصیرت را در دلهای تیرة مردمان زنده کرد. دعاهای آن حضرت که در مجموعههای ارزشمندی همچون صحیفة سجادیه، مناجات خمسه عشر، دعای ابوحمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و... گرد آمده است، دل هر شنوندة عارف و اندیشمندی را میلرزاند و توجه به معانی بلند و باشکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب میسازد. سیدالساجدین«ع» در این دعاها علاوه بر بیان مسائل اعتقادی و اخلاقی به تبیین حق مسلم اهلبیت«ع» که توسط بنیامیه غصب شد، پرداخته است تا از این رهگذر مردم را از این موضوع آگاه سازد که جانشینان واقعی پیامبر«ص» چه کسانی هستند. آن حضرت در بخشی از دعای ۴۸ صحیفة سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان میپردازد و میفرماید: «اللّهُمّ إِنّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدّرَجَةِ الرّفِیعَةِ الّتِی اختَصَصْتَهُم بِهَا قَدِ ابْتَزّوهَا... حَتّى عَادَ صِفْوَتُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ مَغْلُوبِینَ مَقهُورِینَ مُبْتَزّینَ(۳۴) : خدایا این مقام خلافت شایستة جانشینان، برگزیدگان و امانتداران تو در درجات بلندی است که خودت این مقام را به آنان اختصاص دادی، ولی غاصبان آن را به غارت بردهاند... تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران مغلوب و مقهور شده و حقشان از بین رفته است.» در جای دیگری از صحیفه میفرماید: «رَبّ صَلّ عَلی اَطائِبِ أَهْلِ بَیْتِهِ، اَلَّذِینَ اختَرتَهُم لاَِمرِکَ، وَ جَعَلْتَهُم خَزَنَةَ عِلْمِکَ، اَلَّذِینَ اخْتَرتَهُمْ لاَِمْرِکَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِکَ، وَ حَفَظَةَ دِینِکَ، وَ خُلَفاءَکَ فِی أَرْضِکَ، وَ حُجَجَکَ عَلی عِبادِکَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرادَتِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الوَسیلَةَ اِلیک و المَسلَک اِلی جَنَّتِک (۳۵) : پروردگارا! بر پاکان از اهلبیت محمد«ص» درود بفرست، همان کسانی که برای حکومت برگزیدی و گنجینههای علوم خود و حافظان دینت گردانیدی و خلفای خود روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار دادی و آنان را با ارادة خود از هر پلیدی و آلودگی پاک و مبرّا ساختی و وسیلهای برای رسیدن به تو در بهشت جاویدانت قرار دادی.» در دعاهای این کتاب زیباترین و عالیترین مباحث خداشناسی، عالم غیب، رسالت پیامبران، جایگاه اهلبیت«ع»، فضایل و رذایل اخلاقی، مسائل اجتماعی، اقتصادی، اشارات تاریخی و... مطرح شده است، لذا عمل به این آموزههای ناب میتواند پویندگان راه امامت و ولایت را در وادی هدایت و تربیت به سر منزل مقصود برساند و بر آگاهی و بصیرت آنان بیفزاید.
پینوشتها ۱ـ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اریلی، ج ۲، ص ۱۰۵. ۲ـالارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، محمدبن نعمان (شیخ مفید) ص ۲۵۳. ۳ـ تاریخالاسلام، حسن حسن ابراهیم، ج ۱، ص ۱۳۵. ۴ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج ۳، ص ۱۶۰. ۵ـ الاحتجاج، ابومنصور طبرسی، ج ۲، ص ۳۲. ۶ـ حضرت آدم«ع»، حضرت نوع«ع»، حضرت یعقوب«ع»، حضرت فاطمه «س» و امام سجاد«ع». ۷ـ امالی شیخ صدوق، ص ۱۴۰. ۸ـ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۸۳. ۹ـ نک: سورة حجرات، آیة ۱۳. ۱۰ـ تاریخ ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۴۷. ۱۱ـ همان، ص ۲۸۵. ۱۲ـ فصلنامة فرهنگ کوثر، شماره ۵۷، بهار ۱۳۸۳، ص ۱۰۶. ۱۳ـ صحیفة سجادیه، ترجمة محمدمهدی رضایی، دعای ۴۸، ص ۲۹۰. ۱۴ـ سورة شوری، ۲۳. ۱۵ـ سورة انفال، ۴۱. ۱۶ـ سورة احزاب، ۳۳. ۱۷ـ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۵۶. ۱۸ـ همان، نک: صص ۱۴۰ـ۱۳۸. ۱۹ـ سورة زمر، ۴۲. ۲۰ـ مأخذ قبل، ص ۱۱۷. ۲۱ـ نساء، ۹۳. ۲۲ـ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، قاضی نعمان تمیمی مغربی، ج ۳، ص ۲۵۳. ۲۳ـ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمالالدین مزّی، ج ۲، ص ۳۹۰. ۲۴ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۶۲. ۲۵ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۰. ۲۶ـ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج ۲، ص ۳۹۰. ۲۷ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۳، ص ۱۶۹. ۲۸ـ معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، سید ابوالقاسم خویی، ج ۱۹، ص ۱۰۹. ۲۹ـ تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۷۶. ۳۰ـ ماهنامه مبلّغان، شماره ۳۴، شعبان ۱۴۲۳ هـ ق، ص ۲۷. ۳۱ـ سورة حج، آیه ۳۸. ۳۲ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۵. ۳۳ـ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه«ع»، رسول جعفریان، ص ۲۶۰. ۳۴ـ صحیفة سجادیه، دعای ۴۸، ص ۲۹۴. ۳۵ـ همان، دعای ۴۷، ص ۲۶۸.
سوتیترها:
1. دوران امامت امام سجاد«ع» یکی از تاریکترین ادوار تاریخ اسلام بود؛ به طوری که محققان و تاریخپژوهان مسلمان از عصر امامت آن حضرت«ع» با نام «دورة سقوط فرهنگ اسلام» یاد میکنند.
2. در آن زمان که حاکمان اموی، دنیاپرستی را در مقابل خداپرستی تبلیغ میکردند، سیدالساجدین«ع» با سیر در وادی عبادت، اصل خدامحوری را به مردم میآموخت و شکوه زیبایی پرستش خدای یکتا را نمایان میکرد. آن حضرت عبادت را بزرگترین حق خدا بر گردن بندگان میدانست.
3. امام سجاد«ع» در میدان عبادت چنان میکوشید که وقتی فاطمه، دختر امیرالمؤمنین«ع» آن تلاش طاقتفرسا و آن عبادت بیوقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از جابربن عبدالله انصاری کمک خواست تا شاید آن حضرت را از آن همه زحمت و مرارت که در مسیر عبادت بر خویش روا میداشت بازدارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 191 |