تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,467 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
نقدى بر فصل الخطاب | ||
حوزه | ||
مقاله 5، دوره 14، شماره 84، بهمن 1376، صفحه 203-240 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
محمد باقر بهبودی | ||
تاریخ دریافت: 12 دی 1394، تاریخ پذیرش: 12 دی 1394 | ||
اصل مقاله | ||
* (ان اللّه اصطفى ادم ونوحاً و ال ابراهیم وال عمران على العالمین.)1 به یقین خداوند رحمان آدم را براى آزمون بهشتى برگزید و او را برکره زمین فرود آورد و نوح را براى رسالت در زمین برگزید و آل ابراهیم را براى تأسیس مذهب تورات و آل عمران را براى تحکیم رسالت انجیل. محدث نورى بر این نظر است که آیه چنین نبوده و تحریف گران کلمه (آل محمد) را از آیه زدوده اند. ایشان براى اثبات نظرخویش به روایاتى تمسک مى جوید از جمله: 1. (على بن ابراهیم فى تفسیره قال: قال العالم لما نزل: وآل ابراهیم وآل عمران و آل محمد على العالمین فاسقطوا آل محمد من الکتاب.) 2 . (فرات بن ابراهیم فى تفسیره معنعناً عن حمران قال: سمعت ابا جعفر(ع) یقرأ هذه الآیه: ان اللّه اصطفى ادم و نوحاً وال ابراهیم و ال محمد على العالمین. قلت: لیس یقرء هکذا فقال: دخل حرف مکان حرف.) 3 . (العیاشى عن هشام بن سالم قال: سألت ابا عبداللّه عن قوله تعالى: انّ اللّه اصطفى ادم و نوحاً وال ابراهیم. قال: هو ال ابراهیم و ال محمد على العالمین فوضعوا اسماً مکان اسم.) 4 . (عن ایوب قال: سمعنى ابوعبداللّه علیه السلام وانا اقرء انّ اللّه اصطفى ادم ونوحاً وال ابراهیم وال عمران. قال: ال محمد کانت فمحوها وترکوا ال ابراهیم وال عمران.) 5 . (وعن ابى عمر والزبیرى عن ابى عبداللّه(ع) قال: قلت له: ما الحجة فى کتاب اللّه ان ال محمد هم اهل بیته قال قول اللّه تبارک وتعالى: ان اللّه اصطفى ادم ونوحاً وال ابراهیم وال عمران وال محمد….)2 این روایات از نظر متن بى موردند. خداوند بر آن نبوده که داستان سرایى کند. داستان را مى آورد تا آن زاویه اى که مربوط به رسالت مى شود بنمایاند. آن جنبه اى که به رسالت وحى و تکلیف مردم بستگى دارد. خداوند از آغاز که آدم را برگزید و نسل بشر را بر روى کره زمین استقرار داد یعنى از آغاز آفرینش آن گاه که بشر شایستگى و استعداد این را یافت که مورد خطاب خداوند قرارگیرد پیامبرى به نام نوح فرستاد. پس از آغاز آفرینش رسالتى در کار نیست. آن گاه که نوح به خاطر شایستگى انسان براى مورد خطاب خدا قرار گرفتن به عنوان رسول در بین مردم ظاهر شد رسالت پیدا شد. نوح نخستین رسول است امّا دعوت وى ناکام ماند و پیروزى در این راه به دست نیاورد و قوم وى نابود شد و دنبال آن قوم عاد و ثمود نیز نابود شدند. نخستین پیامبرى که هجرت را بنیان گذارد و قوم خود را نفرین نکرد ابراهیم بود. در دوران وى بود که احکام رشد کردند و رواج یافتند. پس از این دوران نوبت به آل عمران مى رسد آل عمران را بدین خاطر مطرح مى کند که مى خواهد از مسیح سخن بگوید. این سوره بیش تر به وفد نصاراى نجران و بحث پیامبر با آنان مربوط مى شود. سپس در آیه مباهله مى فرماید: (فمن حاجّک فیه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الکاذبین.)3 هرکس با تو به احتجاج بپردازد که سخن حق جز این است آن هم بعد از این علم و دانشى که تو را حاصل آمده است بگو: بیایید تا ما پسران خود را دعوت کنیم شما نیز پسران خود را دعوت کنید; ما همسران خود را دعوت مى کنیم شما هم باید همسران خودرا دعوت کنید; ما خودمان حاضر مى شویم شما هم خودتان حاضر شوید. سپس هر دو دسته به درگاه خدا زارى کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم. خداوند مى فرماید: ما بحث را درباره چگونگى آفرینش مسیح تمام کردیم و چگونگى خلقت وى و آدم را بیان کردیم حال هر کس مى خواهد با تو به بحث بپردازد بیاید مسأله را به گونه علمى مطرح کند و اگر با این روشنگرى ما و نزول آیات ما باز هم در شک بود. بگو بیا مباهله کنیم. نام این سوره را آل عمران گذاشته اند بدان خاطرکه سخن از ولادت مسیح است. خداوند به همسر عمران و عمران وعده مى دهد که ما به شما پسرى مى دهیم و وى را پیامبر قرار مى دهیم و او امت یهود را نجات خواهد داد. همسر عمران وضع حمل مى کند و با شگفتى مى بیند: فرزندى را که خداوند به وى داده دختر است دختر که پیامبر نمى شود! خداوند از این جا شروع مى کند. ما به وى دختر دادیم دخترى که بناست مادر پیامبر بشود. از این روى این دختر باید از مردان کناره بگیرد تا با مراقبتهاى ویژه آماده فرزند دار شدن بشود. خداوند بر موقعیت این دختر از هر کس داناتر بود. هیچ پسرى نمى توانست مانند آن دختر برنامه خدایى را سامان دهد. پس خداوند به وعده خود به بهترین وجه عمل کرده است. به عمران دخترى داده که از او پسرى زاده مى شود و آن پسر به پیامبرى مى رسد و امت یهود را نجات مى دهد. پس وقتى مى گوید: (ان اللّه اصطفى ادم و نوحاً) نخست به آدم نظر دارد که مسأله آفرینش است و نوح نخستین رسول الهى که در احادیث شیعه قطعى و مسلم است. بعد آل ابراهیم که شروع به ترویج احکام کردند و حکومت تشکیل دادند. از اسحاق شروع شد تا به موسى رسید. موسى که دینش ترک شد خداوند مى خواهد عیسى را مطرح کند و آل عمران را برگزید تا از آن نسل مسیح پا به وجود گذارد. اینها همه مقدمه اند. سپس آیه مى گوید: (ذریة بعضها من بعض) فکر نکنید اینان فرق داشتند خیر همه از یک وجودند با یکدیگر اتحاد و همبستگى دارند. بعد مى فرماید: (نذرت لک فى بطنى محرراً.)4 فکر کرد آنچه به دنیا مى آید پسر خواهد بود. احادیث فراوان و صحیحى در کافى نقل شد که حکایت از این مى کند: (اگر ما خبرى به شما دادیم و بعد قدرى به تأخیر افتاد به حسب ظاهر اختلاف پیش آمد به شک نیفتید. مثل داستان عمران است که عیسى از مریم و مریم از عمران است.) پس آیه به تناسب آغاز کرد. اکنون که مى خواهد مسیح را مطرح کند سخن از آل عمران به میان مى آورد سپس داستان را باز مى گوید تا هشتاد آیه و آن گاه چنین بیان مى دارد: (ذلک عیسى بن مریم قول الحق الذى فیه.)5 حال این جا چه کار به آل محمد(ص) دارد که افزوده شود و یا به جاى آل عمران بیاید؟ آل عمران باید این جا بیاید تا شبیه سرفصل باشد براى بحث آینده که درحدود هشتاد آیه بیان شده است. براى وارد شدن به بحث مسیح آل عمران را به میان مى کشد. خداوند بر آن است که از آل عمران یک نفر را برگزیند. چرا گفت آل عمران نگفت مسیح؟ زیرا مسیح فرزند عمران است. از این روى گفت از آل عمران است. آل ابراهیم یعنى نسل ابراهیم. نه این که باید به طور حتم پسر یا دختر صلبى او باشد. خداوند مى خواهد از خاندان عمران یک نفر را برگزیند غیر از مسیح هیچ کس دیگر نیست که او هم صاحب فرزند نشد و در واقع همسر اختیار نکرد. آیا یحیى از آل عمران است؟ در کتابهاى یهودیان آمده است که بله یحیى از آل عمران به شمار مى رود. در اسلام تنها یک شاهد وجود دارد که مى توان از این راه آن را تأیید کرد. ییک مسأله قطعى است که: (کفّلها زکریا) کفالت مریم را زکریا به عهده گرفت چرا؟ چون همسر زکریا خاله مریم بود. در اسلام پیامبر(ص) نیز به مورد همانند آن جامه عمل پوشانده است. اگر در کفالت کودکى اختلاف شد و هر کسى بگوید: من کفیل او مى شوم. در این جا باید کفالت را به مردى بسپرند که همسر وى خاله کودک است. حمزة بن عبدالمطلب که از مکه به مدینه هجرت کرد و در جنگ اُحد به شهادت رسید دو تن از دختران وى نتوانسته بودند هجرت کنند. در سالى که عمرة القضا انجام گرفت (همان سالى که پیامبر(ص) به مسلمانان دستور داد در مراسم حج و طواف رداى خویش را از زیر بغل راست بگذرانند و بر شانه خود بیفکنند تا شانه ها بزرگ تر جلوه کند و هنگامى که از رو به روى کوه ابوقبیس مى گذرند بدوند و بدین ترتیب به دشمنان که بر روى کوه ابوقبیس قرار گرفته بودند نشان دهند که مسلمانان قدرت مندند) دختر حمزه نزد پیامبر آمد و گفت: من تنها مانده ام چه کنم؟ فامیلهاى مادرى و اعمام وى مانع از هجرت او به مدینه بودند. بالآخره مسلمانان او را همراه خویش به مدینه بردند. در آن جا سه نفر در کفالت او اختلاف داشتند: على(ع) زید بن حارثه و جعفر. پیامبر(ص) فرمود: به خانه جعفر برود زیرا همسر وى خاله دختر است: الخالة کالام. پس از آن جا که زکریا به خاطر همسر خاله مریم بودن کفالت وى را بر عهده گرفت در قضیه دختر حمزه براى پیامبر(ص) سندى شد که او را به جعفر شوهر خاله اش بسپارد. یحیى هم پسر زکریا است; از این روى مى شود گفت که وى از آل عمران است. بنا بر روایت عیاشى که مرسل است و سندیت ندارد کلمه عوض شده است. بنا بر روایت على بن ابراهیم که سندش مخدوش است کلمه آل محمد افتاده است. این تناقض است و تناقض موجب تساقط. * (واذ قالت الملئکة یا مریم ان اللّه اصطفیِک وطهرّک واصطفیِک على نساء العالمین* ییا مریم اقنتى لربک واسجدى وارکعى مع الراکعین * ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک وماکنت لدیهم اذیلقون اقلمهم ایهم یکفل مریم و ماکنت لدیهم اذ یختصمون.)6 وخاطرنشان ساز که فرشته ها گفتند: اى مریم! خداوند جهان تو را براى عبادت در معبد برگزید و از آلایش ماهیانه زنان مطهر نمود و تو را بر همه زنان جهان برترى بخشید که براى لقاح مقدس برگزید. اى مریم! براى پروردگارت گوش به فرمان باش و مانند مردان در نمازهایت خدا را سجده کن و همراه باجماعت مردان در نماز جماعت رکوع کن. این خبرها از اخبار نهانى است که با تو در میان مى گذاریم. تو آن روز در کنار پیامبران یهود حاضر نبودى که قلمهاى خود را داخل سبد انداختند تا با قید قرعه معلوم شود که کدامین نفر به عنوان کفیل و پدرخوانده مریم به کفالت او بپردازد و آن جا حاضر نبودى که چسان براى احراز این شرافت با هم به رقابت پرداخته بودند. محدث نورى بر این پندار است که در این آیه شریفه تحریف راه یافته و براى اثبات پندار خود از تفسیر على بن ابراهیم و مقدمه تفسیر محمد بن حسن شیبانى و روایت سیارى گواه مى آورد: 1. (على بن ابراهیم فى موضعین من تفسیره انه نزل: یا مریم اقنتى لربک وارکعى واسجدى مع الراکعین.) 2. (محمد بن الحسن الشیبانى فى مقدمة تفسیره فى مثال ما قدم حرف على حرف فى التألیف وکقوله تعالى: یا مریم اقنتى لربک واسجدى وارکعى مع الراکعین.) 3. (السیّارى عن ابن ابى عمیر عن ابى ایّوب الخراز عن زیاد بن سوقه عن الحکم بن عنیته عن ابى جعفر(ع) فى قوله تعالى: یا مریم اقنتى لربک واسجدى شکر اللّه وارکعى مع الراکعین وفى قوله تعالى: اذ یختصمون فى مریم منه ولادتها.)7 سیّارى خبر را به گونه اى آورده که از آن فهمیده مى شود که دو کلمه بر آیه افزوده شده ولى بنابر نقل عیاشى چیزى بر آیه افزوده نشده فقط جا به جایى صورت گرفته است. آنان که پنداشته اند تحریف در آیه راه یافته به پندار خود دو کاستى در آیه دیده اند و به ساختن روایاتى براى دست یابى به هدف خود دست زده اند. این احادیث بر اساس یک پیش داورى ساخته شده اند که اوّل سجده نیست بلکه اول رکوع باید انجام گیرد آن گاه سجده. و احتمالاً درحدیثى از بحارالانوار آمده که در اصل (وارکعى واسجدى) بوده و چیزى حذف نشده بلکه جابه جا شده است. مراد از (ارکعى مع الراکعین) نماز جماعت است و خطاب به همه مسلمانان. نسبت به یهودهم همین گونه است رکوع نخستین رکن و جزء داخل نماز است هر کس که رکوع را درک کرد نماز جماعت را درک کرده است. یعنى شما باید نماز جماعت را با کسانى که رکوع کردند و در حال نمازند بگزارید. از احادیث قطعى و صحیح که از شیعه رسیده بر مى آیدکه هیچ خانمى حتى فاطمه زهرا(س) حق ندارد امام جماعت شود. حق امام جماعت شدن از آن مرد است. خداوند به مریم مى فرماید: (وارکعى مع الراکعین) تو باید با رکوع کنندگان مرد رکوع کنى و حق ندارى امام جماعت شوى گرچه خانمها به تو اقتدا کنند تو باید وقتى امام جماعت (زکریا یا شخص دیگر) نماز مى گذارد دست کم از رکوع باید همراه آن باشى. (واسجدى) فرمان نماز است و (وارکعى) فرمان به نماز جماعت است در قرآن موارد فراوان وجود دارد. ما یک آیه داریم که مشخص مى کند نخست رکوع و سپس سجده است: (یا ایها الذین آمنوا ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربکم وافعلوا الخیر لعلّکم تفلحون.) اى اهل ایمان! در حال نیایش رکوع کنید و سجده نمایید و به این صورت پروردگارتان را بپرستید. این صورت از نیایش بهترین کار است. این کار بهترین را انجام دهید که رستگار گردید. در آیه مورد بحث (آل عمران43/) مراد از (واسجدى) اصل نماز و مراد از (وارکعى) اقتداى به مرد در نماز بود. ولى در این آیه (حج/77) خداوند کل مسائل نماز را مطرح مى کند: نخست رکوع سپس سجده. (واعبدوا ربّکم) بدین معناست که این کار عبادت به شمار مى رود. (وافعلوا الخیر) بهترین کارها همین است. پیامبر(ص) نیز فرمود: (حى على خیر العمل). (لعلکم تفلحون) شاید شما به رستگارى برسید. پیامبر(ص) فرمود: (حى على الفلاح). پس مى بینیم اذان و اقامه درمتن قرآن وجود دارد: (ارکعوا واسجدوا) اسمى است براى (صلوة). حى على الصلوة (لعلکم ترحمون) نماز رستگارى مى آورد. حیّ على الفلاح. (وافعلوا الخیر) بهترین اعمال است. حیّ على خیرالعمل. پس آیه شریفه 43 آل عمران به نماز جماعت مربوط مى شود ولى آنان که پنداشته اند در آیه تقدیم و تأخیرى رخ داده و براى رفع اشکال گفته اند: (واسجدى شکراً لله) بوده; یعنى سجده سجده شکر است و برنامه جدا دارد و رکوع رکوع نماز برنامه جدا. دیدیم که در این جا سه یا چهار تا حدیث وجود داشت امّا متن یکنواخت نبود سند احادیث هم ضعیف است و مخالف متن قرآن حال چطور مى خواهند متن قرآن را به عنوان قانونِ اساسى اسلام خدشه دار کنند این احادیث دست کم باید در خودشان یک اتفاق و اتحادى باشند. خود اینها گواهى مى دهند که ما سندى در دست نداریم که نشان بدهد به طور دقیق آیه چگونه تحریف شده است: (واسجدى شکراً لله) و یا (واسجدى) که جا به جا شده است؟ خود محدث نورى هم ناگزیر شده بنویسد: (ما متوجه نمى شویم که آیا تمام آنچه امام فرموده اند جزء آیه است یا نه؟ ولى مى دانیم در آیه تحریف رخ داده است.) آیه شریفه (…واسجدى وارکعى مع الراکعین) نمى خواهد بگوید: اول سجده کنید سپس رکوع کنید تا اشکال شود. این جا سخن از نماز جماعت است. اگر گفته مى شد واسجدى مع الساجدین معنایش این بود که اگر شما امام را در حال سجده درک کردى تکبیر بگوى و به سجده برو و این یک رکعت به شمار مى آید. اعتراض کرده اند که چرا (اصطفیک) تکرار شده پس قرآن زیادى هم دارد! (عن الحکم بن عینیة قال سألت ابا جعفر علیه السلام عن قول اللّه تعالى فى الکتاب اذ قالت الملائکة یا مریم ان اللّه اصطفیک وطهرک واصطفیک على نساء العالمین. اصطفاها مرتین والاصطفاء انما هو مرة واحدة قال فقال لى: یا حکم: ان لهذا تأویلاً و تفسیراً. فقلت له فسره لنا ابقاک اللّه قال: اصطفاها اولاً من ذریة الانبیاء المصطفین المرسلین وطهرها من ان یکون فى ولادتها من ابائها وامهاتها سفاح و اصطفاها بهذا فى القرآن.)9 راوى مى گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم از فرموده خداوند متعال در قرآن مجید: (خاطر نشان ساز که فرشته ها گفتند: اى مریم! خداوند جهان تو را براى عبادت در معبد گزین ساخت و از آلایش ماهانه زنان پاک گرداند و تو را بر همه زنان جهان بترى بخشید.) در این جا( اصطفى) دو مرتبه آمده در حالى که یک مرتبه کافى بود. امام باقر(ع) فرمود: یا حکم! براى این آیه تأویل و تفسیرى است. عرض کردم: براى ما تفسیر بفرمایید. امام فرمود: برگزیدن نخست از ذریه انبیاء منظور است. و برگزیدن دوم از زنان جهان. بدین معنى که خداوند یک بار نطفه او را برترى داد و یک بار خود او را بر همه زنان جهان برترى داد. شخصى که بناست حضرت عیسى از وى متولد بشود باید برگزیده شود و شرافت بیابد بر همه زنان عالم. (اصطفیک) نخست به (على) متعدى شده یعنى از میان نطفه ها برگزیده شد. اصطفیک دوم به (على) متعدى شده یعنى بر همه زنان عالم سرورى یافت. اصطفى وقتى که به (على) متعدى شد هم معنى برگزیده را دارد و هم معنایى که با (على) در خور تعدیه باشد این را مى گویند تضمین و در قرآن بسیار است. بنابراین (اصطفک) بى جهت تکرار نشده بار اول براى جهتى آمده و بار دوم براى جهتى که گفته شد. درباره آیه شریفه 44 آل عمران هم بر این پندارند که آیه افتادگى دارد بدین شرح: (ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک وماکنت لدیهم اذ یلقون اقلمهم ایهم یکفل مریم و ماکنت لدیهم اذ یختصمون.) این خبرها از اخبار نهانى است که با تو در میان مى گذاریم. تو آن روز در کنار پیامبران یهود حاضر نبودى که قلمهاى خود را داخل سبد انداختند تا با قید قرعه معلوم شود کدامین نفر به عنوان کفیل و پدرخوانده مریم به کفالت او بپردازند. و در آن جا حاضر نبودى که چسان براى احراز این شرافت با هم به رقابت پرداختند. مى گویند: آیه چنین نبوده بلکه بوده است: (وما کنت لدیهم یا محمد اذ یختصمون فى مریم عند ولادتها یعنى ایهم یکفلها ویکفل ولدها.)10 در حالى که در آن هنگام (هنگام ولادت حضرت عیسى) مسأله کفالت مریم مطرح نبوده است. آن هنگام که مریم از مسافرت برگشت به او اعتراض کردند: (… یا مریم لقد جئت شیئاً فریا * یا اخت هرون! ما کان ابوکِ امرأ سوء وما کانت امک بغیّاً.)11 تو از سفر با تحفه تهمت آمده اى. اى خواهر روحانى! پدرت مرد فاجر و بدنامى نبود و مادرت نیز دوره گرد و بدنام نبود. ییعنى اى مریم پدرت شخص پلیدى نبود که تو پلیدى را از وى به ارث برده باشى و یا نخواسته و نادانسته مادرت از دیگران باردار شده باشد و تو از نسل فاجران و تبهکاران باشى که با وجود راهبگى و ادعاى قداست دست به چنین گناه بزرگى یازیده باشى؟ حضرت مریم چون درحال روزه بود سخنى نگفت و با دست اشاره کرد که از خود کودک بپرسید تا پاسخ خود را بشنوید! مردم گفتند: چگونه با کودک سخن بگوییم و آن هم کودکى که در گهواره آرمیده و روى پاى خود نمى تواند قرار بگیرد؟ در این هنگام عیسى به سخن آمد و گفت: (… انّى عبداللّه آتنى الکتب وجعلنى نبیّاً * وجعلنى مبارکاً این ما کنت واوصنى بالصلوة والزکوة ما دمت حیّا * وبرّا بوالدتى ولم یجعلنى جباراً شقیا * والسّلم§ علیَّ یوم ولدتُّ ویوم اموت ویوم ابعث حیّا.)12 من بنده خدا هستم که مرا فرمانى تازه عطا کرده و پیامبرم قرار داده است. او وجود مرا فرخنده و مبارک ساخته است هر کجا که باشم و هرکجا بروم. سفارشم کرده است که از نماز و زکات غافل نمانم مادام که زنده باشم. سفارشم کرده است که به مادرم نکویى بورزم و مرا شقى و سرکش نساخت که به مادرم جفا بورزم درود خدا بر من که پاک به دنیا آمدم و درود خدا بر من روزى که پاک بمیرم و درود خدا بر من روزى که زنده از خاک سربرآوردم. در این هنگام کفالت مریم با زکریا نبود و گرنه زکریا مى آمد و به دفاع از او مى پرداخت. در هنگام ولادت حضرت عیسى زکریا فوت کرده بود; زیرا در تشریفات ولادت حضرت عیسى و برخوردهاى اولیه مریم با کاهنان نامى از زکریا در میان نیست و تنها یحیى بن زکریاست که به تصریح قرآن مجید (مصدقاً بکلمة من اللّه) بوده است. دنباله همان حدیثى که ازعیاشى نقل شد بدین صورت است: (… و ماکنت لدیهم یامحمد اذ یختصمون فى مریم عند ولادتها بعیسى ایهم یکفلها و یکفل بولدها.)13 اینان (وکفّلها زکریا) در آیه شریفه زیر را هم براى خود مریم گرفته اند و هم براى فرزندش در حالى که سالها گذشت و مریم بزرگ شد و عیسى از وى متولد شد: (فتقبّلها ربها بقبول حسن وأنبتها نباتا حسنا وکفَّلها زکریا کلّما دخل علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم انّى لک هذا قالت هو من عند اللّه ان اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب.)14 پروردگار مریم مریم را به عنوان معتکف معبد پذیرفت و بر وجهى شایسته و نیکو: به اختیارخود از معبد خارج شود. خداوند رحمان او را پرورید با میوه بهشتى پروریدنى خوب و شایان که پاک بماند و آماده لقاح مقدس باشد و چون به سن بلوغ رسید کفالت او را به زکریا وانهاد که پدر وار محرم او باشد و نیازمندیهاى او را مهیا کند هرگاه زکریّا به محراب عبادت او وارد مى شد خوراک تازه اى در نزد او حاضر مى دید روزى از او پرسید: اى مریم! این خوراکیها از کجا حاضر مى شود؟ مریم گفت: از پیشگاه خداوند. خداوند رحمان به هر کسى بخواهد روزى حساب مى بخشد. پس دروغ بودن این حدیثها که مرحوم محدث نورى با اتکاى به آنها اعلام مى دارد: آیه شریفه 44 سوره آل عمران افتادگى دارد و تحریف گران در آن دست برده اند روشن شد. * (اذ قال اللّه: یاعیسى انّى متوفیک ورافعک الیّ ومطهرک من الذین کفروا وجاعل الذین اتّبعوک فوق الذین کفروا الى یوم القیامة ثم الیّ مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون.)15 به خاطر بسپار آن لحظه اى که خداوند جهان به عیسى گفت: من تو را با جان و تن از روى زمین باز مى گیرم و به سوى خود بالا مى آورم. من وجود مقدس تو را از دسترسى کافران دور نگه مى دارم و پیروان کیش تو را تا روز قیامت به سر این کافران جهود چیره مى سازم و پس از پایان زندگى بازگشت همه به سوى من خواهد بود و من در اختلافات شما داورى خواهم کرد. محدث نورى بر این پندار است که در این آیه شریفه دست تحریف گران راه یافته و براى پندار خود به روایتى تمسک مى جوید: 1. السیّارى عن محمد بن جمهور عن بعض اصحابنا عن ابى عبداللّه علیه السلام فى قول اللّه جل ذکره (انّى رافعک ومتوفیک (هکذا نزلت.)16 محدث نورى مى نویسد: تأیید مى کند این قراءت را آنچه شیخ صدوق از امام رضا(ع) روایت مى کند که مى فرماید: 2 . (ما شبه امر احد من الانبیاء اللّه وحججه علیهم السلام للناس الاّ امر عیسى(ع) وحده لانه رفع من الارض حیّا و قبض روحه بین السماء والارض ثم رفع الى السماء وردّ علیه روحه بین السماء والارض ثم رفع الى السماء وردّ علیه روحه.)17 این پندار براى محدث نورى و کسانى که تحریف را باور کرده اند از آن جا به وجود آمده که به باور مسلمانان حضرت عیسى(ع) با همین بدن به آسمان مى رود و همان جا خواهد ماند تا دو مرتبه به دنیا برگردد; از این روى برخى وقتى دیده اند آیه شریفه مى فرماید: (انّى متوفیک ورافعک) پنداشته اند: (متوفیک) با (رافعک) ناسازگار است پس باید دست تحریفى در کار باشد و رفته اند سراغ روایات جعلى و سست که ثابت کنند آیه غیر از این است و (رافعک) باید مقدم بر (متوفیک) باشد درحالى که اگر اندک دقتى مى کردند گرفتار چنین اندیشه نادرست و به دور از خِرَدى نمى شدند; زیرا خداوند مى فرماید: (انى متوفیک) یعنى وجود تو را دریافت مى کنم تو را از زمین باز مى گیرم نه این که تو را قبض روح مى کنم و سپس تو را مى برم و بالا و بین راه روحت را به تو باز مى گردانم: (رفع من الارض حیّاً و قبض روحه بین السماء والارض ثم رفع الى السماء وردّ علیه روحه….)18 آیه شریفه مى خواهد بگوید: (من تو را با جان و تن از روى زمین باز مى گیرم و به سوى خود بالا مى آورم. من وجود مقدس تو را از دسترس کافران دور نگه مى دارم….) (توفى) یعنى دریافت. (وفاه) یعنى به طور کامل پرداخت کرد. این که (توفى) را به معناى مرگ گرفته اند. ناشى شده از آیه شریفه 42 سوره زمر: (اللّه یتوفى الانفس حین موتها.) اینان فکر کرده اند هر جا (توفى) باشد مستلزم مرگ است در حالى که چنین نیست کلمه (توفیه) افاده مرگ نمى کند جز با قرینه. از آن جا که (توفیه) در داستان حضرت عیسى(ع) به معناى برگرفتن و به آسمان بالا رفتن است خداوند خطاب به حضرت عیسى مى فرماید: (تو به مردم گفتى که خداوند جهان را وابگذارید و من و مادرم را به خدایى بگیرید؟) حضرت عیسى در پاسخ مى گوید: (ما قلت لهم الاّ ما أمرتنى به ان اعبدوا اللّه ربى و ربکم وکنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم فلما توفَّیتنى کنت أنت الرقیب علیهم و انت على کل شىء شهید.)19 من چیزى به آنان نگفته ام جز همان فرموده تو را که اى مردم! خداوند رحمان را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست. مادام که من در میان مردم بودم گواه اعمال آنان بودم و چون مرا از میان مردم برگرفتى تنها تو نگهبان آنان بودى و تو بر هر پدیده اى گواه و ناظرى. این پرسش و پاسخ در هنگامى واقع شده که سالهاى بسیار از به آسمان بالا رفتن حضرت عیسى گذشته بود و مردم نصارا به سوى خرافات الوهیت عیسى مسیح و عبادات عیسى و مریم و اقانیم سه گانه کشانده شده بودند; از این روى مى گوید: (تعلم ما فى نفسى) و این تعبیر ویژه کسانى است که قبض روح نشده باشند و ما از شواهد و قرائن مى فهمیم که (توفیه) در این آیه شریفه به معناى مرگ نیست بلکه به معناى برگرفتن و به آسمان بالا رفتن است. این که ابتدا روحش گرفته شده آن گاه به آسمان برده شده عقیده نصاراست.مسلمانان براساس آموزه هاى اسلام و قرآن بر این باورند که عیسى مسیح با همین بدن به آسمان بالا برده شد و در همان جا خواهد ماند تا دگر بار به اجازه خداوند به زمین برگردد. کسانى که بر این پندارند آیه پس و پیش شده (رافعک الى ومتوفیک) بوده براى این که سخن با عقیده مسلم مسلمانان ناسازگار نباشد (رفع من الارض حیّاً) را ساخته اند و به نام حدیث در بین مردم نشر داده اند. این که خداوند مى فرماید: (مطهرک من الذین کفروا) یعنى من تو را از دست این مردم ناپاک نگه مى دارم و نمى گذارم دست این ناپاکان به تو برسد. کافران در داخل وجود حضرت نرفته بودند که خداوند بخواهد حضرت را از این ناپاکى پاک سازد (تطهیر) کند بلکه خداوند مى خواهد با بالا بردن حضرت به سوى آسمان وى را از دست ناپاکان به در برد. در اصل حضرت عیسى از نظر وجودى با دیگر انسانها فرق داشته و نَفَس آن حضرت روح بوده است. این که مى گوید:(من گلى را به شکل مرغ مى سازم و سپس در دهان او مى دمم و این مرغ به پرواز در مى آید یا مرده را زنده مى کنم.) مى خواست بگوید: (من موجودى خاکى هستم; امّا با شما مردم فرقهایى دارم: دستم را به هر جا بمالم حیات مى آفریند زندگى مى بخشد پیسى را مى زداید نابینا را بینا مى کند و….) (انى رافعک) یعنى من همین بدن خاکى تو را که پر از حیات است از دست این مردم آلوده نجات مى بخشم و نمى گذارم دستهاى آلوده به تو برسند. (انى رافعک) یعنى اول تو را به سوى خودمان بالا مى بریم سپس قبض روحت مى کنیم. اگر قرار باشد قبض روح شود زمین و آسمان چه فرقى مى کند؟ مسأله این است که مى خواهد بفرماید: قبض روح نشده زنده خواهد ماند تا هنگامى که برنامه اش را به اجرا درآورد و روى این نکته تاکید مى کند تا انگاشته نشود وى را هم خداوند بسان دیگران قبض روح مى کند و سپس روح وى را بالا مى برد. اگر این گونه بود این همه تأکید لازم نبود. چگونگى بالا بردن حضرت مسیح و نجات وى از دست ناپاکان برابر آنچه که از قرآن فهمیده مى شود چنین است: قرآن مجید در سوره آل عمران از توطئه کسانى خبر مى دهد که در صف حواریون حضرت مسیح جاى گرفته بودند: (… قال الحواریون نحن انصار اللّه امنا باللّه واشهد بانا مسلمون ربنا آمنا بما انزلت واتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین و مکروا ومکراللّه واللّه خیر الماکرین.)20 حواریون عیسى گفتند: ما یاران خداییم و تو را که رسول و برانگیخته از سوى او هستى تا آخرین دم یارى مى کنیم و دین او را ترویج مى کنیم. ما به خداوند جهان ایمان آورده ایم و تو خود گواه ما باش که به فرمان خدا گردن نهاده ایم. پروردگارا به آنچه فرو فرستاده اى ایمان آورده ایم و از رسول برانگیخته ات پیروى کرده ایم نام ما را در زمره گواهان رسالت ثبت بفرما. دشمنان عیسى مسیح براى کشتن وى چاره جویى کردند و خداوند رحمان براى رهایى عیسى چاره جویى کرد و خداوند در چاره جویى و شکست طرح دشمنان قوى ترین است. این مکر و حیله به چند گونه روایت شده که گویا از پندارها و خیالهاى راویان آن ناشى شده است. روایات یهود و نصارا اتفاق کامل دارند که حضرت عیسى را به صلیب کشیدند جز آن که نصارا مى گویند: حضرت پس از مرگ زنده شد و گور او را خالى دیدند. اما از میان روایات اسلامى آنچه با متن قرآن سازگارى و تناسب بیش ترى دارد آن است که یک تن از نزدیکان و حواریون عیسى به نام یهودا سخریوطى دشمنان عیسى را از مجلس عیسى و حواریون با خبر ساخت و چون مأموران رومى براى توقیف عیسى مسیح به آن مجلس درآمدند یکى از منافقان مجلس را به اشتباه دستگیر کردند و بردار کشیدند و خداوند حضرت عیسى را به آسمان برد: (وقولهم انا قتلنا المسیح عیسى بن مریم رسول اللّه وما قتلوه و ما صلبوه ولکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن وماقتلوه یقیناً * بل رفعه اللّه الیه وکان اللّه عزیزاً حکیما وان من اهل الکتاب الا لیؤمنن به قتل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا.)21 به این جهت که گفتند: ما مسیح پسر مریم رسول خدا را کشتیم با آن که مسیح را نکشتند و بردار نکشیدند بلکه بر آنان شبهه شد. [بر اثر هجرت و سیاحت و رنج سفر شمایل حضرت را رومیان از یاد برده بودند] به یقین کسانى که درباره قتل مسیح اختلاف کردند واقعاً در شک و شبهه بودند. به هیچ روى درباره مسیح آگاهى ندارند جز پیروى از گمان به یقین مسیح را نکشتند [عیسى کشتنى نبود. کسى که با دمیدن نَفَس گل را جان مى بخشد و مرده را زنده و سلولهاى از کار افتاده چشم را به کار مى اندازد نمى شود او را کشت.] بلکه خداوند عیسى را به آسمان بالا برد و خداوندعزیز و کاردان است. هیچ کسى از اهل کتاب چه نصارا و چه یهود باقى نمى مانند جز این که پیش از مرگ عیسى به او ایمان مى آورند و روز قیامت گواه آنان خواهد بود. برابر این آیه شریفه عیسى مسیح پیش از آن که از دنیا برود و خداوند او را بمیراند به دنیا باز مى گردد و تمام یهودیان و مسیحیان به وى ایمان مى آورند و در روز قیامت بر همه آنان گواه خواهد بود. از این روى رسول خدا فرمود: (کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم.)22 پس نتیجه این شد که در آیه شریفه مورد بحث (توفیه) در معناى اصیل خود به کار برده شده که همانا دریافت و برگرفتن باشد نه در معناى کنائى آن که مستلزم مرگ باشد و نیاز به پس و پیش کردن واژگان آیه و باور به این که در آیه تحریف راه یافته است. در اصل کلمه (توفیه) افاده مفهوم مرگ نمى کند جز با قرینه آن گونه که در آیه 42 سوره زمر مى فرماید: (اللّه یتوفى الانفس حین موتها والتى لم تمت فى منامها.) خداوند جانهاى مردمان را به هنگام مرگ دریافت مى کند و آن جانهایى که نمرده اند به هنگام خواب دریافت مى کند. خداوند همه روحها را در اختیار مى گیرد نه این که بمیراند. آنان که نمرده اند نیز در اختیار خدا هستند. خداوند روحها را در حال خواب قبض مى کند و اگر قرار باشد شخصى از حیات برخوردار باشد و بماند خداوند روح وى را بر مى گرداند و آزاد مى گذارد تا با جسم ارتباط برقرار کند تا وقت معین. چون (توفیه) عیسى بن مریم به معناى مرگ نیست با جمله (ورافعک الیّ) توضیح داده شده تا قرینه باشد بر این که سخن از مرگ در میان نیست. امّا سند روایت نخست که محدث نورى به اتکاى آن معتقد مى شود: آیه شریفه: (اذ قال اللّه: یا عیسى انى متوفیک ورافعک الیّ) تحریف شده به خاطر وجود سیّارى و ابن ابى جمهور و مرسل بودن ضعیف است و غیر درخور استدلال. نجاشى درباره احمد بن محمد بن سیار ابوعبداللّه الکاتب مى نویسد: (ضعیف الحدیث فاسد المذهب ذکر ذلک لنا الحسین بن عبداللّه مجفّو الروایة کثیر المراسیل.)23 همو درباره محمد بن جمهور مى نویسد: (ضعیف فى الحدیث فاسد المذهب وقیل فیه اشیاء. اللّه اعلم بها من عظمها روى عن الرضا علیه السلام…)24 * (واذ اخذ اللّه میثاق النّبیین لما ءاتیتکُم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لِما معکم لتؤمِنن به ولتنصرنه قال: ءاقررتم واخذتم على ذلکم اصرى. قالوا: اقررنا. قال: فاشهدوا وانا معکم من الشاهدین.)25 به آنان خاطرنشان ساز که خداوند جهان از پیامبران خود پیمان گرفت پیمانى موثق که چون کتاب وسنت را به شما فرا دادم و سپس رسولى آمد با کتابى دگر و سنتى دادگر که هم کتاب شما را تأیید کند و هم سنت شما را تجدید شما باید به او ایمان بیاورید و به یارى او برخیزید. خداوند رحمان از آنان اعتراف گرفت: آیا شما پیامبران من پیمان مرا در خاطر خود ثبت کردید و بارسنگین تعهد را بر دوش گرفتید؟ پیامبران گفتند: بله ما مراتب پیمان را پذیرفتیم و تعهد کردیم. خداوند به آنان گفت: پس شما گواه این پیمان باشید و من نیز از گواهانم. * (فمن تولّى بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون.)26 با یادآورى این پیمان که باید پیامبران خدا در برابر تو خاضع و فرمان پذیر باشند معلوم است که هرکس از یهودیان و نصرانیان از قرآن و رسالت تو روى برگردانند فاسقانند. گروه بسیارى از مفسران شیعه و سنى درباره آیه نخست مى گویند: این که خداوند از پیامبران پیشین پیمان بگیرد که به محمد(ص) ایمان بیاورند. و به یارى وى برخیزند درست در نمى آید; زیرا آنان وجود ندارند که به یارى پیامبر اسلام برخیزند. در تفسیر این آیه شریفه آراى گوناگونى از سوى مفسران شیعه و سنى ارائه شده است. شمارى از آنان تحریف را رد مى کنند و به توجیه مى پردازند و شمارى تحریف را مى پذیرند و مى گویند: این پیمان در عالم ذر از امتهاى پیامبران پیشین گرفته شده است. یعنى از امت موسى و امت عیسى در تقدیر است. و در آیه دوم که خداوند مى فرماید: (فمن تولى بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون.) شمارى از مفسران شیعه فکر کرده اند به (نبیین) بر مى گردد و مى گویند: (آیا امکان دارد با این که از آنان پیمان گرفته شده پا روى پیمان بگذارند؟ (انبیاء معصوم هستند و حتى اگر پیمانى هم در کار نبود و با خداوند پیمان نمى بستند پُشت نمى کردند و به پیامبر اسلام بشارت مى دادند و او را یارى مى رساندند. پس در آیه نخست شیعه و سنى بر این عقیده اند که با زمان حال سازگارى ندارد از این روى یا باید توجیه شود و یا باید بگوییم کلمه اى افتاده است و تحریف گران به آن دست برده اند. در آیه دوم شیعه مى گوید: با عصمت انبیاء ناسازگارى دارد. محدث نورى در این جا از کسانى است که به تحریف عقیده دارد و به اتکاى روایاتى مى گویدکلمه (امم) در آیه بوده و اکنون نیست. (العیاشى عن حبیب السجستانى قال: سألت اباجعفر علیه السلام عن قوله تبارک و تعالى: (اذ اخذاللّه میثاق النبیّین لما اتیتکم من کتاب وحکمة ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه) فکیف یومن موسى و عیسى علیهما السلام وینصره ولم یدرکه وکیف یؤمن عیسى بمحمد صلى اللّه علیه وآله وینصره ولم یدرکه؟ فقال: یا حبیب ان القران قد طرح منه اى کثیره ولم یزد فیه اخطاءت به الکتبة وتوهمتها الرجال وهذا وهم فاقرءها: (واذ اخذ اللّه میثاق امم النبیین لما اتیتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنّن ولتنصرنّه) هکذا انزله اللّه یا حبیب فواللّه ماوفت امة من الامم التى کانت قبل موسى بما اخذ اللّه علیها من المیثاق لکل نبى بعثه اللّه بعد نبیّها ولقد کذبت الامة التى جائها موسى(ع) لما جائها موسى ولم یؤمنوا به ولانصروه الاّ القلیل منهم ولقد کذبت امة عیسى بمحمد صلى اللّه علیه وآله ولم یؤمنوا به ولانصروه لما جائها الا القلیل منهم ولقد جحدت هذه الامة بما اخذ علیها رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله من المیثاق لعلى بن ابیطالب علیه السلام یوم اقامه للناس ونصب لهم ودعاهم الى ولایته وطاعته فى حیاته واشهدهم بذلک على انفسهم. فاى میثاق اوکد من قول رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله فى على بن ابیطالب علیه السلام فواللّه ماوفوا به بل جحدوا وکذبوا.)27 وى روایتى را که شیخ طوسى مى آورد و کلمه (امم) را در تقدیر مى گیرد نیز نقل مى کند: (قال الصادق علیه السلام تقدیره اذا خذا اللّه میثاق امم النبیین بتصدیق نبیها والعمل بما جائهم به وانهم خالفوهم فیما بعد وما وفوا به وترکوا کثیراً من شریعته وحرفوا کثیراً منها.)28 این دو روایت از نظر سند مخدوش هستند: احمدبن محمد بن سیار ابو عبداللّه الکاتب بصرى مشهور به سیارى ضعیف الحدیث و فاسد المذهب است. حبیب السجستانى اول خارجى بوده است. لازمه روایت نخست این است که گرفتن پیمان از امتها در عالم ذر باشد در حالى که قرآن مى فرماید: پس از آمدن انبیاء به وسیله وحى به آنان گفته مى شود که به رسول بعدى باید ایمان بیاورید. (البته پشت سر رسول رسول نمى آید نبى مى آید) خداوند از انبیاى پس از ابراهیم پیمان گرفته اگر موسى آمد حتماً باید به او ایمان بیاورند و به یاریش برخیزند چرا؟ چون مردم مرید انبیاء هستند و آنان را مى شناسند رسول جدید که آمد با سنتهاى نو انبیاء باید به مردم بگویند که به این پیامبر جدید که داراى سنت و برنامه جدید است ایمان بیاورند. مردم به آسانى دست از سنتها و آداب و برنامه هاى رایج بین خود و خوگرفته با آنها بر نمى دارند و به آیین نو روى نمى آورند باید معتمدان و بزرگان قوم که همان انبیاى الهى اند مردم را به یارى و گرویدن به رسول جدید برانگیزانند. خداوند پس از موسى(ع) هم از تمامى پیامبران بنى اسرائیل پیمان گرفت: اگر حضرت عیسى(ع) آمد به او ایمان بیاورید و به یارى وى برخیزید. بعد خداوند تأکید مى فرماید: آیا اقرار دارید پیمان را درست دریافتید؟ همه انبیاء گفتند: بله پیمان را درک کردیم و تکلیف خود را فهمیدیم. خداوند فرمود: گواه باشید من هم گواهم. آیه خطاب به زنده هاست. شما اى پیامبرانى که حضور دارید اگر رسولى آمد با آیین و برنامه جدید خود و پیروانتان به او بگروید و به یارى وى برخیزید. نه این که خداوند از ابراهیم موسى و عیسى پیمان بگیرد که به محمد(ص) ایمان بیاورید و به یارى وى برخیزید که مفسران شیعه و سنى در بمانند که این تناسب با حال ندارد و شمارى قائل به تحریف شوند و گرفتن پیمان در عالم ذر از امتهاى پیامبران و شمارى به توجیه بپردازند. پس از چه کسى مى خواهد پیمان بگیرد؟ خداوند در این جا به امت یهود خطاب مى کند: اى امت یهود که با قرآن به مخالفت برخاسته اید ما حتى از انبیاء هم پیمان گرفته ایم همان انبیائى که شما آنان را قبول دارید که بایددر برابر رسولان الهى خاضع باشند و به یارى آنان برخیزند تا چه رسد به شما. این یک دستور کلى است. شما امت یهود نمى توانید بگویید دین موسى ثابت است و قطعى. آیه مى گوید: ما خود انبیاء را مسؤول مى دانستیم و هیچ پیامبرى از خودش استقلال نداشت و آنان مى بایست به رسول بعدى ایمان مى آوردند. پس شما امت یهود چه حرفى دارید؟ شما که پیرو موسى داوود سلیمان زکریا و یحیى هستید خود این پیامبران در برابر رسالت بعدى مسؤولیت داشتند تا چه رسد به شما. (فمن تولی…) این دنباله خطاب نیست. اگر (فمن تولی…) جزء آیه پیشین باشد معناى آن این است: (اى پیامبران: گواه باشید که من از شما گواه گرفتم. اگرکسى از شما پُشت کند فاسق است!) نه. این گونه نیست. این آیه به آیه پیشین بستگى و پیوندى ندارد. آیه را قرآن مطرح مى کند سپس پیامبر را مورد خطاب قرار مى دهد: (اى پیامبر! این یهودیان که حاضر نیستند حرف تو را بپذیرند و با دین تو و قرآن تو به مبارزه برخاسته اندو مى گویند پس از تورات دیگر هیچ کتابى نخواهد بود و پس از سنتهاى یهودیت دیگر هیچ سنتى نخواهد بود به آنان بگو: ما از خود پیامبران هم پیمان گرفتیم که به رسولان خدا ایمان بیاورندو به یارى آنان برخیزند چطور شما سر بر مى تابانیدو گردن فرازى مى کنید؟ اى پیامبر: اگر پس از این روشنگریها باز هم این امت یهود و… از فرمان تو سر برتافتند فاسقند.) البته در این جا فرقى بین یهود و نصارا نیست. رسول خدا(ص) وظیفه دارد سنتها و آیینهاى آنان را دگرگون کند و آنان هم بسان پیامبران که مى بایست از رسول بعدى پیروى مى کردند و به یارى وى بر مى خاستند و گردش گرد مى آمدند از رسول خدا پیروى کنند و دست از سنتها و آیینهاى خود بردارند و به دین جدید گردن نهند و در راه گسترش دین جدید به پیامبر اسلام یارى رسانند. روشن است که دگرگون کردن سنتها و آیینها و فراخواندن مردم به سوى آیین جدید و دست برداشتن از دین و سنت و آیین قدیم کار بسیار دشوارى است که استقامت پایدارى و شکیبایى بسیار لازم دارد کارى که از هر کس جز پیامبران (اولوالعزم) یعنى آنان که داراى اراده هاى راسخ اند ساخته نیست آن گونه که از قوم یونس بن متى ساخته نبود و قوم نا فرمان خودرا ترک کرد. امّا پیامبران (اولوا العزم) اهل آن نیستند که صحنه را ترک گویند مى مانند و پایدارى مى ورزند گرچه به آرزوها و هدفهاى خود آن گونه که باید و شاید نرسند. موسى بن عمران آنقدر مى ماند و پایدارى و شکیبایى مى ورزد که قوم بنى اسرائیل را از مصر آزاد مى کند. با این حال به طور کامل به هدف خویش نرسید. پیامبر اسلام(ص) سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه سرسختانه تلاش مى کند و هر رنج و مشقتى را به جان مى خرد تا مردم را به سرچشمه زلال حقایق برساند. با این حال آن گونه که مى خواست و آرزو داشت دین خود را بگستراند و زمام آن را به دست على(ع) بسپارد انجام نشد. پس آیه روشن است و هیچ گونه پیچیدگى ندارد و با باورها و عقاید شیعه هم سازگارى دارد و نیازى به این نیست که گفته شود: آیه تحریف شده و دست تحریف گران به آن راه یافته است و این را مى شود با اندک دقتى فهمید و پى به ساختگى بودن این روایات برد. | ||
مراجع | ||
پى نوشتها:
1 . سوره (ال عمران) آیه 33.
2 . (فصل الخطاب) محدث نورى241/ ـ 242.
3. سوره (آل عمران) آیه 61.
4 . سوره (آل عمران) آیه 35.
5 . سوره (مریم) آیه 34.
6 . سوره (آل عمران) آیه 42 ـ 44.
7. (فصل الخطاب)242/.
8 . سوره (حج) آیه 77.
9 . (فصل الخطاب)243/.
10 . همان مدرک.
11 . سوره (مریم) آیه 27 ـ 28.
12 . سوره (مریم) آیه 30 ـ 33.
13 . (فصل الخطاب)243/.
14. سوره (آل عمران) آیه 37.
15 . سوره (آل عمران) آیه 55.
16. (فصل الخطاب)243/.
17 . همان مدرک; (عیون الاخبار الرضا) شیخ صدوق ج213/1.
18. (فصل الخطاب)243/.
19. سوره (مائده) آیه 117.
20. سوره (آل عمران) آیه 52 ـ 54.
21 . سوره (نساء) آیه 157 ـ 158.
22. (صحیح بخارى); (صحیح مسلم) باب نزول عیسى بن مریم.
23 . (رجال النجاشى) ابى العباس احمد بن على النجاشى تحقیق محمد جواد نائینى ج211/1.
24. همان مدرک ج222/2.
25 . سوره (آل عمران) آیه 81.
26 . سوره (آل عمران) آیه 82.
27 . (فصل الخطاب)243/.
28 . همان مدرک244/. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 763 |