مقدمه
پیشرفت صنعت و فنآورى، آسان شدن ارتباطات و توسعه صنعت حملونقل، و باز شدن فضاى مجازى، باعث گسترش جرایم سازمان یافته فراملى شده است. یکى از جرایم سازمان یافته فراملى، جرایم مواد مخدر مانند زرع، قاچاق و استعمال، نقل و انتقال، نگهدارى و فروش مواد مخدر است. جرایم مرتبط با مواد مخدر، مىتواند ریشه بسیارى از جرایم مانند سرقت، قتل، تجاوز به عنف، اخلال در امنیت کشور، و فساد ادارى باشد; زیرا مرتکبان جرایم مواد مخدر، بیشترین کسانى را تشکیل مى دهند که در جرایم بر ضد اشخاص، اموال وامنیت، شرف و حیثیت جامعه، دخالت دارند که به دلیل شدت خطر و آسیب جرایم مواد مخدر مانند کشت وسیع، اعتیاد و قاچاق وسیع و توزیع مواد مخدر در سطح گسترده، از جرایم مستوجب اعدام در قوانین برخى کشورها دانسته شده است. درباره مبانى فقهى مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر، پرسشهایى مطرح است که به بررسى آنها مىپردازیم.
1. سؤال اصلى، این است که جرم مواد مخدر از جرایم مستوجب حد است یا تعزیر؟
2. اگرجرایم مربوط به مواد مخدر از جرایم مستلزم تعزیر باشد، در جرایم مستلزم تعزیز، اعدام جایز است یا خیر؟ زیرا مجازاتهاى تعزیرى به منظور اصلاح و تربیت جعل شده است. با تطبیق مجازات اعدام، موضوع اصلاح وتربیت منتفى مىشود و افزون بر آن، قاعده کلى در جرایم تعزیرى، این است که »التعزیر دون الحد«.
3. اگرجرم مواد مخدر مانند توزیع، قاچاق و زرع، و نقل و انتقال مواد مخدر، از جرایم مستلزم حد است، در جرایم حدى، عفو، تخفیف، تشدید، و تعلیق مجازات وجود ندارد. در جرایم حدى، نوع و میزان مجازات، معین است و بایستى اجرا شود; در حالى که در جرایم مواد مخدر نیز امکان اعمال همزمان قواعد مربوط به تشدید و تخفیف مجازات وجود دارد. با توجه به اطلاق تبصره 2 ماده 22 ق. م. 1) و با توجه به اینکه جرایم مواد مخدر، از جرایم مستوجب مجازات بازدارنده محسوب مىشوند، منعى براى اعمال همزمان قواعد مربوط به تشدید و تخفیف مجازات، وجود ندارد )رحمدل، 118/1 :1391).
در پاسخ به پرسشهاى فوق و بهطور کلى درباره ماهیت اعدام در جرایم مواد مخدر، سه فرضیه مطرح است:
الف( مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر، مجازات حدى است و جرایم مواد مخدر به دلیل خطر بالایى که براى جامعه و نظام سیاسى دارد، از مصادیق افساد فى الارض است و مرتکب به عنوان مفسد فى الارض، مطابق آیه 33 سوره مائده، بایستى اعدام گردد: »إِنَّما جَزاء الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِى الأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافً أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ عَذاب عَظِیم«; همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در روى زمین به فساد کوشند، جز این نباشد که آنها را کشته یا به دار مجازات آویخته شوند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند یا با نفى بلد و تبعید، از سرزمین صالحان دور کنند. این ذلّت و خوارى عذاب دنیوى آنها است و امّا در آخرت، باز در دوزخ به عذابى بزرگ معذّب خواهند بود. برخى از فقها با استناد به این آیه شریف، جرایم مربوط به مواد مخدر را از جرایم مستلزم حد دانسته و از مصادیق افساد فى الارض شمردهاند.
ب( جرایم مواد مخدر از جرایم مستلزم تعزیر است; و بر این اساس، اجراى جرایم تعزیرى، منوط به نظر حاکم است »التعزیر بمایراه الامام«; در نتیجه، قابل تخفیف، تشدید، تعلیق و عفو مىباشد. اداره حقوقى قوه قضاییه در نظریه شماره 2298/7 مورخه 1370/5/12 این نظریه را ابراز کرده است. مطابق این نظر، »مجازاتهاى مصوب مجمع تشخیص مصلحت، تعزیرى است و استفاده از مقررات ماده 22 در آنها بلااشکال است«. بنابراین به استناد این ماده، قاضى دادگاه مى تواند متهم را به مجازات کمتر از حداقل مقرر در قانون محکوم نماید مگر آنکه صریحاً منع شده باشد )شهرى و دیگران، 470/1 :1383); ولى رویه در دیوان عالى کشور و دادستانى کل کشور بر نظریه اول است; از جمله در پروندهاى که شخصى به اتهام خرید و فروش بیش از 5 کیلوگرم تریاک توسط قاضى مربوط به اعدام محکوم شده بود، نهایتاً پس از طرح موضوع در دیوان عالى کشور در مقام اعاده دادرسى، دادیار دادسراى دیوان عالى کشور در مورد خلاف قانون بودن حکم نظر داده است: »دادگاه مجاز به اعمال تخفیف مندرج در ماده 22 ق. م. ا نسبت به مجازات مقرر در بند 4 ماده 4 مصوبه نمىباشد و این نظر به وسیله رئیس دیوان عالى کشور تأیید شده است.« )رحمدل، 169/1 :1391).
ج) اعدام در جرایم مواد مخدر، از احکام حکومتى است. در صورتى که فساد ناشى از جرایم مواد مخدر، با سایر مجازاتهاى مقرر در قانون، قابل کنترل نباشد، حکومت اسلامى مىتواند در برخى جرایم، مجازات اعدام وضع کند، براى مصلحت حکومت و جامعه دینى; زیرا حفظ نظام اسلامى و جلوگیرى جوانان از افتادن به دام اعتیاد به مواد مخدر و انحرافات اخلاقى، نابودى حرث و نسل، و از مصادیق بارز امور حسبیه است که حاکم اسلامى مىتواند مجازاتهاى متناسب با جرم را براى جلوگیرى فساد از جامعه وضع نماید. همان ادلهاى که تشکیل حکومت اسلامى را وظیفه فقهاى جامعالشرایط مىداند، به فقهاى جامعالشرایط، صلاحیت وضع قوانین حکومتى را نیز مىدهد.
مبحث اول: مفهوم شناسى
پیش از بررسى مبانى و مستندات فقهى اعدام در جرایم مواد مخدر، لازم است مفاهیم مربوط به بحث، روشن شود و سپس دیدگاه فقها در موضوع مطرح گردد.
گفتار اول: تعریف مواد مخدر
با توجه به تعدد مصادیق جرایم مواد مخدر و کیفیات و حالاتى که به عنوان عنصر مادى این جرایم در مصوبه مبارزه با مواد مخدر در نظر گرفته شده است، تعریف کلىاى که شامل همه مصادیق مزبور شود، همانند تعاریفى که در سایر مباحث حقوق کیفرى مثل سرقت، جعل و کلاهبردارى، قتل و... صورت مىگیرد، مشکل است. مشخص نبودن دایره شمول جرایم مواد مخدر نیز این مشکل را مضاعف مىکند; با این توضیح که طبق بند 5 ماده 5 قانون تشکیل دادگاههاى عمومى و انقلاب، صلاحیت رسیدگى به جرایم مواد مخدر با دادگاه انقلاب مىباشد و مشخص نیست که منظور مقنن از عبارت »جرایم مربوط به مواد مخدر«، کلیه اعمالى است که در مصوبه به عنوان جرم شناخته شدهاند یا فقط جرایمى است که موضوع آنها مواد مخدر باشد که ظاهراً باید فقط اعمالى را که موضوع آنها مواد مخدر مىباشند، جرایم مواد مخدر محسوب نمود; و سایر جرایم را از عداد جرایم مواد مخدر خارج دانست. با این فرض، مىتوان این تعریف را از جرم مواد مخدر داشت: »جرایم مواد مخدر عبارتند از هرگونه کشت، ساخت و تبدیل، نقل و انتقال، خرید و فروش، اخفا و نگهدارى و استعمال یا مداخله در مواد مخدر که بر خلاف موازین قانون، صورت پذیرد.« در این تعریف، کلمه »ساخت«، شامل تولید هم مىشود و کلمه »تبدیل« شامل تغییر شکل و ماهیت ماده و در نهایت، به شکل ماده مخدر در آوردن ماده مورد نظر مىشود; کلمات نقل و انتقال، شامل وارد کردن، صادر کردن، توزیع و حمل و ارسال مىشود; و کلمه استعمال، اعم است از اعتیاد استعمال تفننى و اتفاقى; و مداخله اعم است از اینکه ارتکاب جرم به صورت مباشرت یا معاونت یا وساطت و... باشد )رحمدل 23/1 :1391). منظور از کشت، هرگونه عملیاتى است که به تولید طبیعى خشخاش منجر مىشود; اعم از اینکه در یک مزرعه یا باغچه یا حتى گلدان کوچک صورت گیرد و شامل همه مراحل زراعت اعم از کشت و برداشت مىشود; اگرچه وضعیت جغرافیایى و شرایط اقلیمى کشور براى کشت انواع مواد مخدر مناسب است. )معاونت آموزش قوه قضاییه، 8/1 :138).
گفتار دوم: مفهوم لغوى تعزیر
تعزیر در لغت، به معناى »یارى کردن، احترام و تأدیب« است. راغب در مفردات مىنویسد: تعزیر، یارى کردن همراه با احترام و تعظیم است; و گفته تعزیر زدن، کمتر از حد است )راغب اصفهانى، بىتا: /345). شاهد تعزیر به مفهوم یارى کردن همراه با احترام، واژه تعزیر در قرآن مجید است. قرآن مىفرماید: »و تعزّروه و عزّرتموهم«. تعزیر، تنبیهى سبکتر از حد است که این معنا به همان معناى اوّل بازمىگردد. ابنمنظور مىنویسد: »التَّعْزِیرُ ضرب دون الحدّ لِمَنْعِه الجانِیَ من المُعاودَة وردْعِه عن المعصیة«; تعزیر عبارت است از ضرب کمتر از حد براى جلوگیرى از تکرار جرم و بازدارندگى از معصیت )ابنمنظور اندلسى، 563/4 :1410); زیرا هدف از اجراى این نوع تنبیه، تأدیب است که نوعى یارى به شمار مىآید، در حالى که معناى اوّل، یارى کردن به وسیله از بین بردن عناصرى است که به او زیان مىرساند. معناى دوم کمک کردن فرد است; بدین سان که نگذارد شخص به عوامل زیانبخش نزدیک شود. پس جدا کردن شخص از چیزى که به وى ضرر مىرساند، نوعى یارى محسوب مىشود و پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم هم با ملاحظه این معنا فرمود: »برادرت را خواه ظالم و خواه مظلوم، یارى کن«; به حضرت عرض شد: »اگر مظلوم باشد او را یارى مىکنم; اما اگر ستمگر باشد، چگونه او را یارى دهم؟!« فرمود: »او را از ستم کردن باز دار« )ابنحنبل، 310/3 :1414). در قرآن، این واژه سه بار به همین معنا به کار رفته است )مائده/12; فتح/9; اعراف/157).
گفتارسوم: مفهوم تعزیر در فقه امامیه
در سنّت، تعزیر به معناى عقوبتهایى است که اندازه آنها معین نشده است، اما از حد کمتر است: »واذا لم تقدر العقوبة سمى تعزیرا و هو لغة التادیب« )طباطبایى، 433/16 :1418). در اصطلاح فقهى، به معناى کیفرى است که شرع براى گناهکار در نظر گرفته و از حدّ کمتر است; توضیح اینکه، انجام گناه و ترک واجب، مجازاتى را به دنبال مىآورد. اگر اندازه این مجازات و کیفیّت آن، در آیات و روایات معیّن شده باشد، به آن حدّ مىگویند; و اگر تعیین نشده باشد، بدان تعزیر گفته مىشود: »کل ما له عقوبة مقدرة یسمى حدا و ما لیس کذلک یسمى تعزیراً« )محقق حلى، 136/4 :1408). البته این با معین بودن مقدار مجازات در برخى جرایم تعزیرى در شریعت، مثل افطار علنى صوم رمضان، یا برهنه بودن دو اجنبى در ازار واحد، منافاتى ندارد; زیرا در روایات مأثوره، قرینه بر تعزیرى بودن این مجازاتها وجود دارد )حبیبىتبار، 1 :1394; جزوه تقریرات در س خارج(. شیخ طوسى در باب أشربه مبسوط مىنویسد: »إن کلّ من أتى معصیة لایجب بها الحدّ یعزّر« )شیخ طوسى 66/08 :1387); هر کس مرتکب معصیتى شود که حدّ براى آن تعیین نشده، تعزیر مىشود; و محقق حلى در شرایع مىنویسد: »السادسة کل من فعل محرماً أو ترک واجباً فللإمام )ع( تعزیره بما لایبلغ الحد... إن کل مَن فعل محرّما أو ترک واجباً فللإمام تعزیره بما لایبلغ الحدّ« )محقق حلى، 156/4 :1408); هر کس مرتکب فعل حرام شد یا از امر واجب سر باز زد، حق امام است که او را تعزیر کند و تعزیر در مورد چنین فردى، باید از مقدار حدود شرعى کمتر باشد. صاحب جواهر در توضیح این سخن مىنویسد: درباره حکم مذکور میان فقها هیچ اختلاف نظر و اشکالى نیست: »لا خلاف و لا إشکال نصّا و فتوىً« )نجفى، 472/41 :1385). در جاى دیگر گفته شده: »و امّا التعزیر فهو فى اللغة التأدیب و فى الشرع عقوبة لا تقدیر لها شرعاً و انّما أمره موکول إلى نظر الحاکم بحسب ما یراه من المصلحة« )گلپایگانى، 20/1 :1412); تعزیر در لغت به معناى تأدیب است و در شرع مجازاتهایى است که نوع و میزان آن مشخص نشده است و منوط به نظر حاکم است که آنچه مصلحت مىداند مجازات تعزیرى را اعمال نماید. مرحوم شیخ طوسى، تعزیر را موکول به نظر امام مىداند و مىنویسد: »التعزیر موکول الى الامام لایجب علیه ذلک فأن رأى التعزیر فعل، و ان رأى ترکه« )شیخ طوسى، 67/8 :1387). همانگونه که در کلمات بزرگان فقه امامیه ملاحظه مىشود، تعزیر آن دسته از مجازاتهاى شرعى است که نوع و میزان آن در شریعت معین نشده است و منوط به نظر حاکم شرع است که با در نظرداشت اصل تناسب جرم و جزا، مجازات متناسب با جرم را اعمال نماید; ولى یک نکته تأمل برانگیز در عبارات پیشین دیده مىشود. برخى مانند محقق حلى، حد اعلاى تعزیر را مقید و محدود کردهاند که به میزان مجازات حدى نرسد; اما برخى فقهاى قدیم مانند مرحوم شیخ طوسى و فقهاى معاصر مانند مرحوم آیتالله گلپایگانى، تعزیر را منوط به نظر امام نموده، در جانب کثرت نیز مقید نکردهاند )گلپایگانى، 20/1 :1412).
گفتار چهارم: مفهوم تعزیر در فقه اهل سنت
تعزیر در اصل و ریشه لغوى، به معناى منع و بازدارندگى و به معناى نصرت و یارى کردن آمده است، ولى در لسان شرع، مجازاتهاى شرعىاى است که در برابر جرایم و جنایتى که مجازات حدى یا کفاره نداشته باشد، وضع شده است; فرق نمىکند جنایت حق الله باشد )مانند روزهخوارى در ماه مبارک رمضان بدون عذر شرعى و ترک نماز طبق دیدگاه حنفى( یا حق الناس )الزحیلى، بىتا: 185/6). نویسنده کتاب »الفقه على المذاهب الاربعه« مىنویسد: »اما التعزیر فهو التأدیب بما یراه الحاکم زاجراً لمن یفعل فعلاً محرماً عن العودة إلى هذا الفعل، فکل من أتى فعلا محرماً لا حد فیه، و لا قصاص، و لا کفارة، فإن على الحاکم أن یعزره بما یراه زاجراً له عن العودة، من ضرب، أو سجن، أو توبیخ« )الجزیرى، بىتا: 589/5); تعزیر در حقیقت همان تأدیب است که بستگى به نظر حاکم دارد که براى بازدارندگى مجرم از تکرار جرم. پس هر کسى که مرتکب فعل حرام شود که مجازات حد، قصاص و کفاره ندارد، حاکم صلاحیت دارد که تعزیر نماید مطابق لزوم دید خودش طورىکه موجب بازدارندگى مرتکب، از تکرار جرم شود. تعزیر مىتواند زدن باشد، یا زندان و سرزنش باشد. عبدالرحمن الجزیرى از علماى اهل سنت در تعریف تعزیر مىنویسد: تعزیر عبارت است از تأدیب به آنچه حاکم مصلحت ببیند، به منظور این که مرتکب عمل حرام را از تکرار عمل ممنوع بازدارد )الجزیرى، بىتا: 397/5). از این مطالب نتیجه مىگیریم که انجام گناه یا ترک واجب، حدّ یا تعزیر دارد; ولى میزان تعزیر، به نظر حاکم بستگى دارد.
فقهاى اهل سنت، تعزیر را مانند فقهاى شیعه تعریف کرده و آن را به نظر حاکم موکول کردهاند; ولى بر خلاف فقهاى شیعه که اصل در تعزیر را تازیانه مىدانند، آنان حبس و توبیخ و هر فعل ایذایى دیگرى را در صورت اقتضاى حال، جزو تعزیرات مىدانند. ابنقدامه مىنویسد: تعزیر به وسیله ضرب، و حبس و توبیخ محقق مىگردد; ولى تعزیر با قطع، جرح و گرفتن مال جایز نیست. از هیچیک از پیشوایان دینى که شایسته اقتدایند این گونه تعزیر وارد نشده است، چون تعزیر براى تأدیب است و تأدیب با اتلاف سازگارى ندارد. ولى اگر امام مصلحت را در عفو بداند براى امام عفو جایز است )ابنقدامه، 460/26 :1998). ولى برخى از فقهاى اهل سنت دامنه تعزیرات را گسترده مىدانند: مجازاتهاى تعزیرى، زیاد و متنوع است. برخى مجازاتها بدنى است که بدن مجرم را آسیب مىرساند، مانند قتل و شلاق )جلد(; و برخى مجازاتها معنوى و روحى است که به روح مجرم آسیب مىرساند، مانند توبیخ، موعظه، تهدید، تشهیر )به مردم معرفى کردن( و تبعید. قسم سوم تعزیرات، مرکب از تعزیرات بدنى و روحى است; مانند جریمه و تبعید. قسم چهارم تعزیرات، تعزیرات مالى و حبس است. برخى از این مجازاتهاى تعزیرى در نصوص دینى وارد شده، و برخى از آنها را فقها استنباط کردهاند، به منظور ارشاد قضات. از نظر شرعى مانعى وجود ندارد که به هر کدام از مجازاتهاى تعزیرى اقدام نمایند; ولى فقها و ائمه )رؤساى مذاهب اهل سنت( اختلاف زیادى دارند. در مورد مشروعیت برخى تعزیرات مانند قتل تعزیرى، و بالاتر بودن میزان ضرب و شلاق تعزیرى از میزان حد و تعزیرات مالى )الزحیلى، بىتا: 64/6 ابنالقیم، بىتا: 336/1) برخى از فقها قتل تعزیرى را نیز در موردى که مصلحت باشد، مورد تأیید و تأکید قراردادهاند. بنابراین نظرات فقها درباره تعزیر مختلف است. گروهى قائل هستند که به حسب مصلحت و حاجت است و ولىّ امر و حاکم اسلامى، بنا بر اجتهاد خود آن را تعیین مىکند. عدهاى نیز قائلند که تعزیر به سبب جرم و معصیت نباید از مقدار حد تجاوز نماید. حنفى، شافعى، و حنبلى عقیده دارند که تعزیر نباید بالاتر از میزان حد باشد; زیرا امام و نایب امام باید مطابق شریعت حکم نماید. آنان حق ندارند مجازاتى را بالاتر از میزان شریعت تطبیق نمایند. اما مالکیه عقیده دارند که مجازات تعزیرى، موکول به نظر امام است. اگر امام مصلحت و مناسب بداند که تعزیر بالاتر از حد شرعى باشد، طبق صلاحدید و اجتهاد خود مىتواند اعمال نماید; زیرا شارع مقدس در امور امت اسلامى، امام را امین خود قرار داده است. اگر افراد فاسق و فاجر با اجراى حد شرعى قابل اصلاح نباشند، امام مىتواند براى اصلاح و جلوگیرى از تکرار جرایم، بالاتر از حد شرعى، طبق اجتهاد خود تعزیر نماید )الجزیرى، بىتا: 399/5). همان گونه که ملاحظه شد، در بین فقهاى مذاهب اهل سنت دو نظریه مطرح است: یک نظریه، نظر جمهور اهل سنت است که میزان مجازاتهاى تعزیرى بایستى کمتر از حد شرعى باشد و بالاتر از آن را شارع مقدس اجازه نداده است; خصوصاً مجازاتهایى را که سالب حیات باشد یا منجر به نقص عضو گردد، جایز نمىدانند و مىگویند تعزیر براى تأدیب و اصلاح است که با مجازاتهاى اتلافکننده منافات دارد. ولى نظریه دوم، این است که تعزیر طبق صلاحدید امام است و وى مىتواند طبق صلاحدید و اجتهاد خود، بالاتر از حد شرعى مجازات تعزیرى را اعمال نماید )الجزیرى، بىتا: 397/5).
مبحث دوم: مبانى و مستندات مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر
در این قسمت، مبانى و مستندات فقهى مجازات جرم مواد مخدر بررسى مىشود. استعمال و استفاده از مواد مخدر حرام است و جرم، و مستلزم تعزیر مىباشد; زیرا هر فعل حرامى که در شریعت براى آن مجازات تعیین نشده باشد، حاکم شرع حق دارد مرتکب را مجازات نماید. یکى از محرمات شرعى مستلزم تعزیر، استعمال و استفاده از مواد مخدر است. این مبحث را در دو گفتار بررسى مىکنیم: گفتار اول در فقه اهل سنت; گفتار دوم در فقه امامیه.
گفتار اول: مبانى مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر در فقه اهل سنت
این سؤال مطرح مىشود که آیا قتل مىتواند به عنوان مجازات تعزیرى مطرح شود؟ در این زمینه، در فقه اهل سنت دو نظریه وجود دارد: نظریه جمهور علما این است که قتل تعزیرى جایز است; مانند قتل جاسوس مسلمان. در صورت وجود مصلحت، جاسوس مسلمان در هر حال کشته مىشود و حکم او همان حکم جاسوس حربى یا مشرک است تا اینکه مرتکب و دیگران را از جاسوسى علیه مسلمانان بازدارد. در مجازات مزبور، جنبه بازدارندگى و تکرار جرم، مورد نظر است. این طریقه مالک و برخى از پیروان او است. قاضى عیاض و ابنعقیل از حنبلىها نیز گفتهاند جاسوس مسلمان کشته مىشود و برخى از شافعىها نیز معتقد به قتل جاسوس مسلمان هستند. در همین باره مىخوانیم: »فاالامام مالک یرى تعزیر الجاسوس المسلم بالقتل و وافقه بعض اصحاب احمد بن حنبل و قد ذکر بعض اصحاب الشافعى ذلک ایضاً )ابنالقیم، بىتا: 338/1). ابوحینفه گرچه از تعزیر به قتل دورى مىجوید، ولى در عین حال معتقد است در بعضى صور مىتوان جاسوس مسلمان را کشت; مانند قتل به مثقل و قصاص: »الامام ابوحنیفه فهو ابعد الائمه عن التعزیر بالقتل و مع ذلک فیجوز التعزیر به للمصلحة کقتل القاتل بالمثقل. « از علماى معاصر اهل سنت، سید طنطاوى، رئیس جامعه الازهر مىنویسد: »الجاسوس الذى تثبت ضده التهمه التجسس و التخابر، یستحق القتل« )الشافعى، 62/1 :1996); جاسوسى که جرم آن به اثبات رسیده باشد، قتلش جایز است. وهبة الزحیلى در کتاب »العقوبات الشرعیه« مواردى از قتل تعزیرى را مطرح کرده، مىنویسد: »تعزیر به وسیله قتل در نزد حنفیه و مالکیه در صورتى جایز است که حاکم مصلحتى را در آن بیابد; و جنس جرم هم موجب قتل باشد; مثل اعتیاد در ارتکاب جرم، لواط و قتل به وسیله مثقل در نزد حنفیه که آن را قتل از باب اعمال سیاست مىدانند. حنفیه فتوا بر قتل کسى که پیامبر را چندین بار سب نماید، دادهاند... و مالکیه و حنابله بر خلاف شافعیه و حنفیه، قتل جاسوس مسلمان را در صورتى که براى دشمن و ضرر مسلمانان جاسوسى کند، لازم مىدانند; و کسى که فسادش در زمین دفع نمىشود مگر به سبب قتل، کشته مىشود; مثل کسى که در جامعه اسلامى ایجاد تفرقه مىکند یا دعوت به بدعت در دین مىنماید )الزحیلى، 107/4 :1991); والخلاصه: أنه یجوز القتل السیاسیة لمعتادى الاجرام و مدمنى الخمر و دعاة الفساد و مجرمى امن الدولة، و نحوهم« )الزحیلى5335/7 :1418); کسانى که مرتکب تکرار و تعدد جرم مىشوند یا معتاد به شرب خمر و مسکرات هستند یا فساد را در جامعه ترویج مىکنند یا مرتکب جرایم بر ضد امنیت دولت مىشوند، فرق نمىکند جرایم بر ضد امنیت داخلى باشد یا خارجى، قتل آنان جایز است.
امام محمد ابوزهره نیز معتقد است که اکثر فقها، قتل تعزیرى را در صورتىکه شخص مرتباً مرتکب جرم شده و فساد ناشى از جرایمش جامعه را تهدید مىکند، جایز مىدانند; و قتل جانیان را به دست امام، قتل تعزیرى و پیشگیرىکننده از فساد مىدانند )ابوزهره، بىتا: 385/1). احمد فتحى بهنسى نیز قتل جاسوس مسلمان را در صورت اقتضاى مصلحت، جایز مىداند )فتحى بهنسى، 126/1 :1983). ولى دکتر عبدالرحیم صدقى مسأله را به صورت مبنایى مطرح کرده، مىگوید قائلان به عدم جواز قتل، سلب حق حیات را منحصراً حق خداوند سبحان دانسته و دیگران را براى سلب حق حیات صالح نمىداند; ولى قائلان به جواز قتل تعزیرى، مصلحت را مبناى حکم خود قرار مىدهند. وى با تأیید موضع موافقان اعدام تعزیرى، آن را منحصر به موارد خاصى دانسته که موجب سست شدن پایههاى حکومت مىشود، مثل جاسوسى، خیانت به کشور و... ; سرانجام براى مجازات اعدام تعزیرى، عدم وجود وسیلهاى دیگر جز قتل را براى رفع فساد شرط مىکند )صدقى، 214/1 :1408). به همین صورت، ابن قیمجوزى، پس از اینکه اقوال فقها را در چهار قول دسته بندى کرده، معتقد است که اگر قتل تعزیرى از باب مصلحت جامعه اسلامى باشد، جایز است. چنانکه مشهور فقهاى اهل سنت، مثل مالک و احمد و ابنعقیل و شافعى و غیره آن را پذیرفتهاند و مثالهایى را مطرح کردهاند که هر یک از فقهاى داعى به بدعت، رفض، انکار قدر و کسى که فسادش از بین نمى رود، مگر به سبب قتل، نام برد که در این موارد مجازات قتل تعزیرى اعمال مىگردد )ابنالقیم، بىتا: 336/1).
با دقت در این اقوال، این مطلب بهدست مىآید که فقهاى اهل سنت نیز قتل تعزیرى را از باب مصلحت یا نهى از منکر و یا دفع فساد در زمین و مانند اینها جایز مىشمارند; چنانکه در عبارتى به مصلحت یا اصلاح شخص اشاره شده است; ماوردى در کتاب »الاحکام السلطانیه« مىگوید اجراى صلب تعزیرى در صورت وجود مصلحت، جایز است )ماوردى، 239/1 :1999); بنابراین از باب مصلحت، اعدام تعزیرى را قابل اعمال مىداند.
متصدى اقامه تعزیر، ولىّ امر یا نایب وى مىباشد. تعزیر مىتواند ضرب یا حبس یا توبیخ و مانند آن بنا به صلاحدید حاکم و براى جلوگیرى شخص از تکرار و تعدد جرایم باشد. البته بایستى حالات افراد و اصل فردىسازى مجازات، مورد عنایت و توجه ولىّ امر باشد. در تعزیر باید اصل تناسب جرم و مجازات رعایت شود و این رعایت تناسب، منوط به نظر امام است که مىتواند با گفتار غلیظ و شدید باشد، یا حبس و یا حتى قتل. در جرایم خلاف عفت، در فقه مالکى تعزیر مىتواند با عزل از ولایت صورت گیرد. یکى از نویسندگان معاصر اهل سنت مىنویسد: تعین نوع و میزان مجازات در جرایم مستوجب تعزیر، منوط به نظر ولىّ امر مسلمین است که متصدى اقامه و اجراى حدود الاهى و تطبیق شریعت و اجراى احکام خداوند مطابق منهج قرآن و سنت مىباشد. اولیاء امور در خلافت اسلامى، بعضى مجازاتهاى تعزیرى را بیان مىکنند. ائمه، فقها و علما، قضات متکفل بحث در منابع و مصادر تشریع اسلامى هستند. در آنان پرتو مقاصد عمومى شریعت و اهداف، فلسفه مجازاتها، عهدهدار ذکر مجازاتهاى تعزیرى در کتابها و تألیفات خود هستند تا قضات هنگام لزوم، به آن مراجعه کنند )الزحیلى، 67/1 :1993).
خلاصه دیدگاه فقهاى اهل سنت درباره قتل تعزیرى، به این شرح بیان مىشود که قتل تعزیرى مشروع است; نزد حنفیه حوزه قتل تعزیرى، جرایمى است که مرتکب به صورت مکرر آنها را انجام دهد و دفع خطر جانى و جلوگیرى از آسیب وى، براى جامعه ممکن نباشد مگر با قتل; و همچنین در جرایمى که موجب فساد جامعه مىشود، در صورت تکرار; و مجازات تعزیرى مفید نباشد مگر با اعدام کسانى که متکرر در فساد باشند. این دیدگاه حنفیه و برخى حنابله و در رأس آنان ابنتیمیه و ابنالقیم است. در دیدگاه مالکى، قتل تعزیرى بهطور مسلم پذیرفته شده است )ابنالقاضى، بىتا:840/1). در فقه اهل سنت، مجازاتهاى تعزیرى بالاتر از حد شرعى پذیرفته شده است; در مواردى مانند جاسوسى، بدعتگذارى در امور دینى و جرایم سیاسى که باعث فساد در جامعه مىشود و اصلاح آن امکانپذیر نیست جز با اعدام مجرم. ولىّ امر و حاکم شرع مىتواند مرتکبان تعدد و تکرار جرایم را به اعدام محکوم نماید. بنابراین مىتوان گفت کسانى که با تولید، زرع و قاچاق، توزیع و استعمال مواد مخدر، باعث فساد در جامعه مىشوند و با مجازاتهاى خفیف مانند حبس، مصادره اموال و مجازاتهاى نقدى قابل اصلاح نباشند، در صورت تکرار و گسترده بودن عمل ارتکابى، اعدام آنان جایز است; زیرا مصلحت امت اسلامى ایجاب مىکند که با اعدام و نابودى این افراد، براى تأمین امنیت روانى و اخلاقى جامعه و جلوگیرى از نابودى حرث و نسل، قدم برداشت. ولىّ امر مىتواند در صورت مصلحت عمومى، مجرمان مواد مخدر را به اعدام محکوم کند تا ریشه فساد اجتماعى برچیده شود; زیرا مجازات تعزیرى میزان معین ندارد و تعیین نوع و میزان مجازات بر عهده امام و ولىّ امر نهاده شده است که اعدامهاى تعزیرى را به نام قتلهاى سیاسى در صورت اعتیاد به جرم با نظر به مصلحت اجتماعى انجام دهد. در اعدامهاى تعزیزى باید اولاً جرم مربوط به جامعه باشد و متضرر از جرم، جامعه باشد; و ثانیاً مرتکب آن، اعتیاد به ارتکاب جرم داشته باشد و قابل اصلاح نباشد. در صورت تشخیص مصلحت امام، اعدام چنین کسانى جایز است.
گفتار دوم: مبانى فقهى اعدام در جرایم مواد مخدر در فقه امامیه
به طور کلى در فقه امامیه در جرایم مواد مخدر، سه نظریه مطرح است:
الف) تعزیرى بودن جرایم مواد مخدر
مرحوم شیخ مفید یکى از پیشگامان فقه امامیه، درباره استعمال مواد مخدر چنین مىنویسد: »من بنج غیره او اسکر بشى احتال علیه فى شربه منه او اکله، ثم اخذ ماله، عوقب على ذلک بما یراه الامام من التعزیر و استرجع منه ما اخذه لصاحبه« )شیخ مفید، 805/1 :1410); کسى که دیگرى را بنگ بخوراند یا در نوشیدن یا خوردن چیزى که او را مست کند، فریب دهد، سپس اموال او را بگیرد، بنا به دستور امام، تعزیر مىشود و اموال صاحب مال به خودش بازگردانده مىشود. شیخ طوسى در کتاب نهایه مىنویسد: »من بنج غیره او اسکره بشىء احتال علیه فى شربه او اکله ثم اخذ ماله، عوقب على فعله ذلک بما یراه الامام و استرجع عنه ما اخذ فان جنى البنج او الاسکار علیه جنایة، کان المبنج ضامناً لما جناه« )شیخ طوسى، 721/1 :1412); کسى که دیگرى را بنگ بخوراند یا در کاربرد شىء مستکننده فریبش دهد، سپس اموالش را بگیرد، عقاب مىشود طبق آن چیزى که امام )حاکم شرعى( معین کند; و اموالش از او باز پس گرفته مىشود. قاضى ابنبراج مىنویسد: »فانه متى بنج غیره بشىء سقاه او اطعمه، حتى سکر منه و اخذ ماله، وجب ان یعاقبه الامام بحسب ما یراه و یسترجع منه ما اخذه« )قاضى ابنبراج، 552/1 :1406). همان طور که از بیان فقهاى امامیه استفاده مىشود، جرایم مربوط به مواد مخدر، از جرایم تعزیرى است که تعیین نوع و میزان مجازات تعزیرى، در صلاحیت امام است که طبق صلاحدید خود، مجازات متناسب با جرم را تعیین کند.
ولى سؤال این است که قلمرو صلاحیت امام تا کجاست و »التعزیر بما یراه الحاکم« چقدر گستره دارد؟ در فقه امامیه، مجازات تعزیرى باید از حد کمتر باشد و مشهور فقهاى امامیه بر این عقیدهاند. آنان به قاعده اصطیادى »التعزیر دون الحد« استناد مىکنند. افزون بر آن، صلاحیت تعیین نوع و میزان مجازات و همچنین صلاحیت شکلى، مانند اجراى مجازات، تعلیق مجازات، تخفیف و تشدید مجازات و عفو مجرم بهدست حاکم شرع است.
بنابراین در جرایم مستلزم تعزیر، اعدام را جایز نمىدانند. در نتیجه اگر جرم مواد مخدر را تحت عنوان جرایم تعزیرى قرار دهیم، اعدام تعزیرى در فقه امامیه نداریم. در نتیجه، این مجازاتها، تعزیرات شرعى هستند. در منابع فقهى و روایى، تعزیر شرعى منصوص به عنوان اعدام، وجود ندارد و هیچگونه مبنا و مستند شرعى براى مجازاتهاى اعدام شرعى دیده نمىشود. قاعده و اصل در تعزیرات این است که »التعزیر دون الحد، التعزیر لکل عمل محرم«. هدف از تعزیر، تنبیه، سرزنش و اصلاح مجرم است; نه اینکه هدف، معدوم کردن مرتکب باشد; چنانکه یکى از فقهاى معاصر در پاسخ به پرسشى، مرقوم مىدارد: آیا در مجازات تعزیرى مىتوان تا حدّ اعدام پیش رفت، و فرد را به عنوان تعزیر، اعدام نمود؟ جواب: در مجازات تعزیرى، اعدام نیست اعدام در قصاص و بعضى از حدود است )مکارم شیرازى، 163/1 :1425).
ب) حدى بودن اعدام در جرایم مواد مخدر از باب افساد فى الارض
نطریه دوم این است که جرایم مواد مخدر، از مصادیق افساد فى الارض و از جرایم مستلزم حد است. براى افساد فى الارض دو مفهوم قابل تصور است:
الف) مقصود از »افساد فى الارض«، بر پا کردن فساد در منطقه و یا ناحیهاى از زمین است. تحقق چنین فسادى به آثار تخریبى گسترده و وسیع است.
ب( »افساد فى الارض« عبارت است از کوشش و تلاش مستمر براى بر پا کردن فساد آلودهسازى ناحیه و منطقهاى از زمین. قید تلاش و کوشش از عبارت »یسعون« و قید بر پا کردن فساد در ناحیهاى از زمین از عبارت »فى الارض«; و قید دوام و استمرار عمل و اصرار بر آن، از هیأت مضارع »یسعون« به دست مىآید. در نتیجه مىتوان گفت در »افساد فى الارض« بایستى دو عنصر اساسى وجود داشته باشد:
1) دوام و استمرار: یعنى کسانى که مرتکب جرایم مواد مخدر مىشوند، در عمل ارتکابى خود، استمرار و اصرار داشته باشند; مانند معتادان و قاچاقچیان مواد مخدر که به طور اعتیادى و حرفهاى به عمل مجرمانه خویش ادامه مىدهند که در مرحله اول به مجازاتهاى خفیف مانند حبس، جزاى نقدى و مصادره اموال محکوم مىشوند اما تحمیل این مجازات، نهتنها باعث اصلاح آنان نمىشود بلکه پس از سپرى کردن مدت زندان، قوىتر و سازمانیافتهتر به عمل مجرمانه خود اقدام مىکنند و باعث اخلال در نظام و نظم عمومى مىشوند. اخلال نظام، حرکت سازمانیافتهاى است که از روال معمولى خود خارج مىشود; چنانکه مواد مخدر، موجب اخلال در نظام شود به صورتى که حفظ نظام مستلزم جرمانگارى قاچاق مواد مخدر و تعیین مجازات اعدام شود، حاکم اسلامى مىتواند بر اساس آن، جرمانگارى کرده، مجازات تعیین نماید.
2) سازمان یافتگى: امروزه دومین ویژگى »افساد فى الارض« سازمانیافته بودن آن است. جرایم مواد مخدر، امروز یکى از مصادیق بارز جرایم سازمانیافته شمرده مىشود که جامعه جهانى را با مشکلات جدى مواجه کرده است. به اعتقاد برخى فقها اشخاصى که در حد وسیع اقدام به توزیع مواد مخدر مىکنند، مصداق مفسد فى الارض هستند و به مجازات مفسد، محکوم مىشوند. »مفسد فى الارض« کسى است که منشأ فساد گسترده در محیط شود; هرچند بدون توسل به اسلحه باشد، مانند قاچاقیان مواد مخدر و کسانى که مراکز فحشا را به طور گسترده ایجاد مىکنند. با عنایت به مباحث فقهى طرحشده، »افساد فى الارض« عبارت است از هر عملى که آثار تخریبى گستردهاى به وجود آورد و یا به بیان دیگر، هر عملى که موجب بروز فساد گستردهاى گردد; مانند توزیع گسترده مواد مخدر یا دایر کردن اماکن و شبکههاى فساد و فحشا در سطح وسیع. در چنین مواردى نفس عمل باید حاکى از قصد و سعى مرتکب در به فساد کشاندن جامعه تلقى شود و عنصر معنوى در آن مفروض گرفته شود. از این رو، ایجاد شبکه هاى گسترده فحشا و قاچاق مواد مخدر، به هر انگیزهاى، مصداق »افساد فى الارض« خواهد بود )باى، 42 :1385)/ مطابق این نظریه، افساد فى الارض و پخش مواد مخدر به صورت وسیع و گسترده و قاچاق آن، دایر کردن مراکز فساد و فحشا حرام است و فقهاى عظام فرمودهاند »التعزیر لکل محرم« و هر که مرتکب فعل حرام شد، بایستى تعزیر شود; فرمودهاند »التعزیر دون الحد« یعنى تعزیر بایستى کمتر از حد باشد; ولى در مواردى که جرم، مصداق »افساد فى الارض« باشد و مرتکب آن با یک بار و دو بار مجازات تعزیرى، اصلاح و تنبیه نشود و به ارتکاب جرم اعتیاد پیدا کرده باشد، در این صورت مىتوان به عنوان »مفسد فى الارض« حکم اعدام را براى آنان جایز دانست; زیرا در جرایم مستلزم تعزیر، اگر مرتکب بعد از دو یا سه بار محکومیت و تحمل مجازات، مرتکب تکرار جرم شود، در مرحله سوم یا چهارم، به اعدام محکوم مىشود: »اگر مجرم پس از ارتکاب جرم تعزیر شد، ولى مجدّدا آلوده آن گشت و مجازات شد، و باز هم تکرار کرد و تعزیر شد، آیا براى بار سوم محکوم به اعدام است، یا این بار نیز تعزیر مىگردد، و در مرتبه چهارم محکوم خواهد شد، یا اصلاً اعدامى در کار نیست؟ )مکارم شیرازى، 131/1 :1425). برخى از فقها قائل به اعدامند:
»و لو تکرر مع تخلّل التعزیر ثلاثاً قتل فى الرابعة او الثالثة« )نجفى، 644/41 :1384)، هر گاه جرم تکرار شود، و پس از هر بار، تعزیر اجرا گردد، مجرم در مرتبه چهارم، یا سوم، به قتل مىرسد. ابنحمزه معتقد است: »فان شرب أو أکل غیر مستحل عزر، فان عاد غلظ علیه العقوبة، فان تکرر منه قتل عبرة لغیره« )ابنحمزه413/1 :1408); هر گاه شخصى چیز حرامى بنوشد یا بخورد، ولى معتقد به حلال بودن آن کار نباشد، تعزیر مىگردد; و اگر آن گناه را تکرار کرد، به صورت شدیدتر مجازات مىشود; و چنانچه براى بار سوم آلوده آن شود، وى را براى عبرت دیگران به قتل مىرسانند. ایشان در جاى دیگر مىفرماید: »من استمنى بیده عزر بما دون التعزیر فى الفجور، او تضرب یده بالدرة حتى تحمر، و اذا عزر فى ذلک ثلاث مرات قتل فى الرابعة« )ابنحمزه، 415/1 :1408); چنانچه کسى با دستانش آلوده استمناء گردد، حاکم شرع وى را به کمتر از حدّ شرعى زنا تعزیر مىکند، یا مقدارى تازیانه بر دستش مىزند تا سرخ شود، و اگر آن گناه را سه مرتبه تکرار کرد و پس از هر بار تعزیر شد، در مرتبه چهارم اعدام مىشود. علامه حلى مىنویسد: هر کس چیزى از محرّماتى که اجماع بر تحریم آن وجود دارد، مانند مردار و خون و گوشت خوک و زنا، حلال بشمرد، از دین اسلام خارج شده، و احکام مرتد دارد... ; و چنانچه چیزى از خوردنىهاى حرام را بخورد، در حالى که معتقد به حرمت آن است، تعزیر مىشود; و چنانچه پس از تعزیر مجدّدا آلوده آن شد، همانند بار اوّل بلکه شدیدتر مجازات مىگردد; و اگر باز هم به سراغ آن گناه رفت، در مرحله چهارم، اعدام مىشود )علامه حلى، بىتا: 227/2). ابنادریس مىنویسد: »اگر شخصى گوشت مردارى بخورد، تعزیر مىشود; و چنانچه پس از تعزیر، آن جرم را تکرار نماید، تعزیر شدیدترى مىشود; و در صورتى که براى بار سوم آن را بهجا آورد، به قتل رسد تا عبرت براى دیگران باشد« )ابنادریس، 478/3 :1410). نتیجه اینکه اصل حکم به قتل در صورت تکرار جرایم، و اجراى تعزیر پس از هر بار، در بین فقها مشهور است; امّا این که در مرتبه سوم کشته مىشود، یا در مرتبه چهارم، اختلاف نظر وجود دارد. بنابراین در جرایم مواد مخدر، مرتکبان آن بعد از تحمل حبس و جریمه مالى و مصادره اموال، در صورت تکرار جرم، مستحق اعدام مىباشند، چنانکه شیخ طوسى مىنویسد: »و التجارة فى السموم القاتلة محظورة، و وجب على من اتجر فى شىء منها العقاب و التأدیب فان استمر على ذلک، و لم ینته وجب علیه القتل« )شیخ طوسى319/3 :1412); تجارت سم و زهرهاى کشنده، ممنوع است. هر کسى اقدام به تجارت سمهاى کشنده نماید، باید مجازات شود. ولى اگر تجارت را استمرار دهد و متنبه نشود، به عنوان مرتکب تکرار جرم، بایستى کشته شود. در این زمینه، فقهاى شیعه و اهل سنت همنظر هستند که در جرایمى که اساس و بنیان جامعه را متلاشى مىسازد، مىتوان مجازات اعدام را تجویز کرد. یکى از جرایمى که باعث نابودى جامعه و نسل انسانى مىشود، جرایم مواد مخدر است که اگر با تحمیل مجازاتهاى بازدارنده، کنترل و اصلاح نشد، در صورت تکرار، در مرحله سوم یا چهارم بایستى اعدام گردد.
ولى آیتالله مکارم شیرازى بعد از نقد و بررسى روایات و دیدگاه فقها درباره تکرار جرایم حدى و تعزیرى - که برخى معتقدند اگر اصحاب کبایر دو بار حد یا تعزیر شوند، در مرحله سوم اعدام مىشوند و برخى دیگر عقیده دارند که در مرحله چهارم اعدام مىشوند; که در حقیقت مبناى اختلاف فقهاى امامیه، اختلاف روایات این باب است - سرانجام مىنویسد: »اعدام در صورت تکرار جرایم تعزیرى جایز نیست، هرچند بارها تکرار شود. مگر در مواردى که روایت خاصّ معتبرى وجود داشته باشد، که مىتوان مطابق آن عمل کرد« )مکارم شیرازى، 136/1 :1425). همچنین یکى دیگر از فقهاى معاصر که مخالف تعزیر غیرمنصوص است، مىنویسد: »إنه لا شبهة فى جواز التعزیر بالضرب دون الحد، و لا خلاف فیه، و تدل علیه الروایات و الاجماع، و أمّا العقوبة بغیر ذلک کالحبس و أخذ المال، و الجرح فمقتضى الأصل و هو استصحاب حرمة حبسه و احترام ماله و عدم جواز اخذه منه من غیر طیب نفسه« )صافى گلپایگانى، 26/1 :1404); در مشروعیت مجازات تعزیرى ضرب کمتر از حد، تردید وجود ندارد و مسأله مورد خلاف نیست. روایات و اجماع دلیل مسأله است. ولى مجازاتهاى دیگرى مانند حبس، جریمه و آسیبهاى بدنى مانند جرح، مقتضاى اصل که استحصاب حرمت حبس و احترام مال باشد، عدم جواز است.
شهید اول در کتاب »القواعد و الفواید« در ماهیت جرم مواد مخدر مىنویسد: اگر مصرف مواد، خاصیت مشروبات الکلى را داشته باشد و مستکننده باشد، از جرایم مستوجب حد است; ولى اگر باعث فساد عقل شود، از جرایم مستوجب تعزیر است. ایشان حشیش و تریاک را از مصادیق زائلکننده عقل دانسته، از جرایم مستوجب تعزیر مىداند1 )شهید اول، بىتا: 75/2). فاضل مقداد مىنویسد: برخى از فقها فرمودهاند که مواد مخدر اگر خاصیت مشروبات الکلى را داشته باشد و مستکننده باشد، از جرایم حدى است; ولى اگر باعث فساد و زوال عقل شود، از جرایم تعزیرى است; چون آثار مواد مخدر با آثار مشروبات الکلى متفاوت است، جزو جرایم مستلزم تعزیر شمرده مىشود، نه مستلزم حد. مرحوم علامه در قواعد، مصرفکننده حشیش را محکوم به مجازات حدى مىداند )فاضل مقداد2.(366/4 :1404 با توجه به این دیدگاهها مىتوان گفت ارتکاب جرایم مواد مخدر، از جرایم مستلزم تعزیر است; زیرا خاصیت فساد و زوال عقل را دارد; ولى در صورت تکرار و تحمل مجازات مىتوان محکوم به مجازات اعدام نمود; چنانکه در سایر موارد جرایم تعزیرى بعد از دو یا سه تعزیر، در مرحله سوم یا چهارم محکوم به اعدام مىشود.
ج) مجازات اعدام به عنوان حکم حکومتى
درباره ماهیت شرعى مجازات اعدام مقرر در قانون، دو دیدگاه بررسى شد: اول اینکه اعدام در جرایم مواد مخدر، از جرایم مستلزم حد باشد و مرتکب به عنوان مفسد فى الارض، به اعدام محکوم شود; نظریه دوم این بود که به عنوان تعزیر شرعى به دلیل تکرار جرم، به مجازات اعدام قائل شویم.
دیدگاه سوم، این است که ماهیت اعدام در جرایم مواد مخدر، مجازاتهاى حکومتى و مجازات بازدارنده باشد )مجازات بازدارنده مطابق ماده 17 ق. م. ا. تأدیب یا عقوبتى است که از طرف حکومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حکومتى معین مىگردد; از قبیل حبس، جزاى نقدى... (. در تعزیرات حکومتى مىتوان گفت که حاکم اسلامى، مسبوطالید است و هر گونه مجازاتى را که متناسب با جرم بداند، وضع مىکند. آن محدودیت »التعزیر دون الحد« در تعزیرات حکومتى وجود ندارد و حاکم اسلامى حق دارد از باب امر به معروف و نهى از منکر، در مصادیقى که به عنوان منکر اعلام شده، حتى براى مرتکبان، مجازات اعدام تعیین کند. همچنین به منظور رفع فتنه، حاکم اسلامى مىتواند براى کندن ریشه فساد، عملى را جرمانگارى و براى آن، مجازات اعدام در نظر بگیرد. این مسأله مورد تأیید آیات قرآن )بقره/191و193)، روایات معصومین و عقل است.
»آنچه گذشت، شامل نظریات فقهاى اهل تشیع و تسنن و اجراى تعزیر در جرایم تکلیفى بود; یعنى در صورتى که شخصى مرتکب فعلى شود که در شرع به عنوان گناه کبیره مطرح است، تعزیر مىگردد; و تعزیر وى علىالقاعده با تازیانه و دون حد است; چنانکه قبلاً گذشت. البته در بعضى موارد، حبس یا تبعید یا مجازاتهاى دیگرى که بیشتر جنبه بازدارندگى مجرم را دارد، اعمال مىشود; اما باید توجه داشت که در بسیارى موارد، جرم چنان شدید است که موقعیت دولت اسلامى را در وضعى نامطلوب قرار مىدهد، گرچه ممکن است از نظر فقهى جزو محرمات قرار نگیرد; مثلاً فقها عموماً احتکار حرام را به چند چیز مشخص، منحصر کردهاند و معناى آن این است که احتکار در مواردى غیر از نمک، خرما، کشمش و گندم و مثل آن حرام نیست و علىالقاعده چون حرام نیست، پس ارتکاب آن نه جرم است و نه مجازاتى دارد. حال اگر در یک جامعه عظیم چندین میلیونى، نیاز شدید به داروهایى باشد که جنبه حیاتى دارند یا عدم وفور آن در بازار موجب مشکلات جسمى و بهداشتى شده باشد، در عین حال عدهاى سودجو، براى اینکه این داروها را با قیمتى گران بفروشند، آنها را احتکار کنند، نتیجه آن، هرج و مرج در جامعه مىشود. در این صورت آیا دولت مىتواند براى ایجاد تعادل و نظم در جامعه با وضع قوانین دقیق و مجازاتهاى شدید، چنین افعالى را مورد تعقیب قرار دهد و مجازاتهاى شدیدى نظیر حبس ابد یا اعدام را براى جرمهایى که لطمات جدى به امنیت اقتصادى، سیاسى و اجتماعى کشور مىزنند وضع کند؟ )شمس ناترى، 171/1 :1378). مثلاً اگر کسى ربع دینار شرعى سرقت کند، در صورت فراهم بودن سایر شرایط اجراى حد، بایستى دستش قطع شود; ولى اگر کسى ملیاردها دلار از بیتالمال اختلاس کند، مجازات او کمتر از حد باشد، چون فعل حرام مستلزم تعزیر مرتکب شده است؟ همچنین کسى که مرتکب جرم پولشویى شود، به گونهاى که نظم و امنیت اقتصادى کشور را متلاشى سازد، به مجازات کمتر از حد محکوم شود; زیرا جرم پولشویى از جرایم مستلزم تعزیر است; یا اگر کسى یک لیوان شراب مایع نوشید، به جرم شرب خمر، حد شرعى بر وى جارى شود، ولى اگر کسى در تولید، قاچاق و توزیع و مصرف مواد مخدر و داروىهاى روانگردان، به شکل سازمانیافته دخالت نماید، باید مجازات او کمتر از حد شرعى باشد; زیرا جرم مستلزم تعزیر مرتکب شده است؟
براى پاسخ به این سؤال، به طور خلاصه باید گفت همان ادلهاى که تأسیس دولت اسلامى را جایز و حتى واجب مىشمارد، همان ادله نیز وضع چنین قوانینى را لازم مىدارد; چنانکه امام خمینى مىنویسد: »فاقامة الحکومة و تشکیل اساس الدولة الاسلامیة، من قبیل الواجب الکفایى على الفقهاء العدول فان وفق أحدهم لتشکیل الحکومة یجب على غیره الاتباع وان لم یتیسر إلا باجتماعهم، یجب علیهم القیام مجتمعین« )خمینى، 624/2 :1379); بر پا داشتن حکومت و اساسگذارى دولت اسلامى از جمله واجبات کفایى است که بر عهده فقهیان عادل نهاده شده است; پس اگر یکى از آنان به استقرار حکومت موفق شد، بر دیگران واجب است که از وى پیروى کنند; و اگر برپایى حکومت جز با اتفاق آنان ممکن نباشد، بر همه آنان واجب است که به صورت گروهى بدان اقدام کنند; و »إن حفظ النظام و سد الثغور المسلمین و حفظ شبابهم من الانحراف عن الاسلام و منع التبلیغ المضاد للإسلام و نحوها من اوضحات الحسبیات« )خمینى، 665/2 :1379); حفظ نظام اجتماعى، حفظ مرزهاى مسلمانان، جلوگیرى از انحراف جوانان مسلمان از اسلام، خنثى کردن تبلیغات ضد اسلام و امثال این امور، از روشنترین مصادیق امور حسبیه است که قیام براى تشکیل حکومت اسلامى و حفظ نظام اسلامى و ارزشهاى متعالى آن، واجب است. همانگونه که از بیانات امام خمینى استفاده مىشود، وقتى حفظ اصل نظام واجب است، هر آنچه مقدمه حفظ نظام باشد نیز واجب است. یکى از فقهاى معاصر مىنویسد: حال که مصلحت اصل نظام، واجب است، هر آنچه مقدمه است نیز به حکم عقل و با استفاده از اصل مهم وجوب مقدمه واجب، واجب خواهد بود )منتظرى، بىتا: 180/1) که از جمله این مقدمات، جلوگیرى از اختلال، بىنظمى و هرج و مرج در سیستم سیاسى، اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى نظام اسلامى و جامعه است; و از آنجا که جلوگیرى از این مفاسد، لازم و واجب است، باید براى آن اقدامات لازم صورت گیرد و قوانین شایسته وضع شود. حال اگر با وضع مجازاتهاى تعزیرى که در کتب فقهى مطرح شده که باید از جنس تازیانه و آن هم کمتر از حد باشد که به گونهاى قاعده و اصل در این مورد بیان شده، نتوان جلوى این اختلالات، بىنظمىها و هرج و مرجها را گرفت، آیا باید ساکت نشست و دست روى دست گذاشت یا با توجه به وجوب حفظ نظام، باید مجازاتهاى سنگینتر وضع کرد؟ اینجاست که فلسفه وجودى حکومت اسلامى و ضرورت حفظ آن، اقتضا مىکند که با وضع مجازاتهاى مناسب، با توجه به اوضاع، احوال و شرایط و مصالح جامعه و شدت تهدید که جرم مربوط نسبت به جامعه دارد، مجازات مناسبى وضع و اعمال گردد; و این همان چیزى است که به نام تعزیرات حکومتى مطرح مىباشد )شمس ناترى، 174173/1 :1378): »درست است که تأدیب و اصلاح رفتار هر مجرم به مصلحت خود اوست و درست است که فایده این تأدیب، به طور غیرمستقیم به جامعه نیز برمىگردد، ولى گاهى اثر سوء برخى جرایم در جامعه به اندازهاى است که نجات جامعه از آن، در کنار تأدیب مجرم و اصلاح رفتار وى، خود هدف مستقل است; مانند جرایمى از قبیل جاسوسى که کل جامعه از آن آسیب مىبیند. زیان این قبیل جرایم، غیر از آن است که گفته شود با تحلیل هر جرم و گناهى، معلوم مىشود زیان آن در نهایت به جامعه بازمىگردد. بعید نیست در این قبیل جرایم، تعیین مقدار مورد نیاز از ضربات به اختیار ولىّ امر باشد و نباید مقید به اندازههاى کمتر از حد باشیم )حائرى، 32/1 :1386). یکى از فقهاى معاصر مىنویسد: »بدون تردید اداره جامعه، حفظ نظام و رعایت حقوق مردم و تأمین عدالت و قسط، متوقف است بر وضع قوانین و محدودیت آزادىهاى شهروندان، تأدیب متخلفین و مجازات مجرمان، تا مردم در زندگىشان امنیت داشته باشند; مال، جان و ناموس مردم در امنیت باشد. اگر ترس مجازات نباشد، حرمتى براى جان، مال و ناموس مردم باقى نمىماند; نظام اجتماعى، سیاسى و اخلاقى مختل شده، هرج و مرج جامعه را فرا مىگیرد. سیره عقلاى عالم در تمام مکانها و زمانها بر این، استقرار یافته است که در حوزه امور جزایى، قوانین وضع نموده، جرایم و مجازاتها را مشخص نموده، براى هر جرم مجازات متناسب با جرم را وضع نماید تا از این طریق، مجرمین اصلاح شوند; این سیره عقلا مورد اهتمام شدید اسلام است« )موسوى اردبیلى، 4/1 :1427).
بنابراین حکومت اسلامى که تحت مدیریت فقیه جامعالشرایط قرار دارد مىتواند با وضع یک سلسله قوانین که مصلحت مستقیم حفظ نظام، ضرورت و امنیت جامعه اسلامى به آن احساس شود، مجازاتهاى اعدام را در خطرناکترین جرایم مانند جرایم سازمانیافته مواد مخدر و جاسوسى و جرایم تروریستى که از مصادیق محارب و مفسد فى الارض نباشد، وضع نماید. البته در وضع قوانین و مجازاتهاى بازدارنده، باید نهایت دقت و احتیاط صورت گیرد که حقوق بشر و آزادىهاى فردى شهروندان مورد تعرض حکومت قرار نگیرد; به حقوق اساسى و آزادىهاى مشروع شهروندان تعرض نشود; و با در نظر داشتن اصل تناسب جرم و جزا و میزان آسیب جرایم مواد مخدر، مجازات متناسب با جرم تعین شود. از ادله ولایت فقیه و اختیارات حاکم اسلامى استفاده مىشود که چنانچه مصلحت نظام اقتضا کند، در مواردى، عملى جرمانگارى و براى آن مجازات اعدام تعیین شود; زیرا حاکم شرع، امین امت اسلامى است و در صورتى که مصلحت امت در وضع قوانین و تعین مجازات شدید مانند اعدام باشد، مىتواند چنین قوانینى وضع کند. دست حاکم اسلامى باز است و هیچ محدودیتى ندارد. در مصوبه مبارزه با مواد مخدر، انواع مختلفى از مجازاتهاى بدنى و سالب آزادى و محدود کننده یا سلب مالکیت )جزاى نقدى مصادره اموال( پیشبینى شده است. بهطور کلى، انواع مجازاتهاى پیشبینى شده در این مصوبه، به این قرار است:
الف( اعدام; جرم موضوع بند 4 ماده 4 خرید و فروش و توزیع بیش از 5کیلوگرم تریاک و... جرم موضوع بندهاى 5 4 و 6 ماده 5; جرم موضوع ماده 6 در صورتى که مجموع مواد مخدر موضوع بندهاى 2 1 و3 ماده 4 در اثر تکرار به بیش از 5 کیلوگرم برسد; جرم موضوع بند 6 ماده8 )خرید و فروش و توزیع بیش از 30 گرم هروئین و... و جرم موضوع ماده 9 در صورتى که مجموع مواد مخدر موضوع بندهاى 1 تا 5 ماده 8 در اثر تکرار، بار چهارم به 30 گرم برسد( و جرم موضوع ماده 11.
ب( حبس;
ج( شلاق;
د( مصادره اموال;
ه( جزاى نقدى )رحمدل، 61/1 :1391).
با نظرداشت اصل تناسب جرم و جزا، قانونگذار جزاى متناسب با جرم را وضع کرده است که به شرح، بیان شد. بنابراین مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر، از جمله مجازاتهاى بازدارنده است که به تأیید فقیه حاکم رسیده است. در نتیجه، مىتوان گفت این از جمله احکام حکومتى است که به ولى فقیه که متصدى اجراى احکام شرع و امین رسول در تطبیق و اجراى شریعت است، رسیده باشد و در نتیجه، مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر مىتواند از باب مجازاتهاى تعزیرى باشد که در صورت تکرار، فقها اعدام را در آنها جایز مىدانند; و همچنین مىتوان گفت از مصادیق جرایم حدى قرار مىگیرد که تحت عنوان مفسد فى الارض هستند. در پایان به عنوان حکم حکومتى و ادله ضرورت حفظ نظام نیز مىتوان در جرایم مواد مخدر قائل به اعدام شد.
پایان سخن و نتیجه
در این نوشتار، مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر از دیدگاه فقه امامیه و فقه اهل سنت بررسى شد. پرسش اصلى این بود که مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر، حدى است یا تعزیرى؟ اگر حدى باشد، مجازاتهاى حدى، قابل عفو، اسقاط، شفاعت، تعلیق و تخفیف نمىباشد; در حالى که در جرایم مواد مخدر، عفو، تعلیق و تخفیف، تشدید و سایر قواعد شکلى حقوق جزا تطبیق مىشود. افزون بر این، جرایم مستلزم حد در عناوین مشخص و معین، محدود و محصور است; مانند ارتداد، محاربه، سرقت، زنا و قذف که فقهاى عظام از گذشته دور مشخص کردهاند. جرایم مواد مخدر از مصادیق هیچ کدام از جرایم حدى شمرده نمىشود; حتى نمىتوان آن را مصداق شرب خمر و مسکرات دانست; زیرا مواد مخدر مستکننده نیست، بلکه باعث فساد عقل مىشود.
اگر از جرایم مستلزم تعزیر است، فقهاى امامیه در جرایم تعزیرى در مرحله اول قائل به مجازات اعدام نمىباشند; زیرا معتقدند »التعزیر دون الحد«; ولى اگر مرتکب با تحمل مجازات تعزیرى در مرحله اول و دوم بهطور مکرر مرتکب جرم تعزیرى شود، مشهور فقها با استناد به روایات معتبر، قائلند که در مرحله سوم یا چهارم مىشود او را اعدام کرد. نظر دیگر این است که در جرایم مستلزم تعزیر، اصلاً اعدام جایز نیست، ولى با توجه به ادله تشکیل حکومت اسلامى و ضرورت حفظ نظم و نظام، مىتوان گفت فقیه حاکم، قوانینى را وضع کند و در صورت مصلحت، اعدام را تجویز نماید. در این صورت، مبناى جواز اعدام، مصلحت نظم عمومى و نظام حکومتى باشد. بهطور کلى درباره ماهیت مجازات اعدام در جرایم مواد مخدر در فقه امامیه، سه نظریه مطرح شده است: حدى بودن اعدام از باب افساد فى الارض; تعزیرى بودن مجازات جرایم مواد مخدر در صورت تکرار و تعدد; و از باب احکام حکومتى بودن آن. رویه قضایى حاکم در جمهورى اسلامى در مواد مخدرى کمتر از 5 کیلوگرم تعزیرى است و با اعمال حبس و جریمههاى نقدى مجازات مىشود; ولى در مواد مخدر بیشتر از 5 کیلوگرم از مصادیق جرم حدى است، چون مصداق افساد فى الارض شمرده مىشود که قابل عفو و اسقاط نیست. در فقه اهل سنت این جرم با اینکه از جرایم تعزیرى است، در برخى جرایم تعزیرى که باعث فساد در جامعه مىشود، تحت عنوان تعزیرات سیاسى و حکومتى، اعدام را جایز مى دانند.