شخصات کتاب شناختى اصل مقاله چنین است:
Nielsen Kai, An Introduction to the Philosophy of Religion, (New York: Saint Martinصs Press, 1982), pp.17-42. 1. Weltanschauung
2 . بر این نکته آى. ام. کرامبى استدلال قوى اى آورده است, در:
I. M. Crombie, شThe Possibility of Theological Statementsص, in Basil Mitchell (ed.), Faith and Logic (London: Allen and Unwin, 1957) pp. 31-48. 3. a house of cards 4. tenets 5. Wittgenstein 6 Austin 7. thesis 8. irrational 9. incoherent 10. Tillich 11. Bishop Robinson 12. blessed after-Life 13. Bultmann 14. Rodulf Bultmann, شWhat Sense Is There to Speak of Godص, The Christian Scholar, Vol. XLIII, no.3 (Autumn 1960) 66-7. 15. Rudolf Carnap 16. mythologically 17. anthropomorphically 18. Rodulf Carnap, شThe Elimination of Metaphysics Through The Logical Analysis of Languageص, in A. J. Ayer (ed.), Logical Positivism (Glencoe, Illinois: The Free Press, 1959) p.66. 19. sophisticated 20. natural theology 21. sound 22. Paul Edwards 23. Paul Edwards, شSome Notes on Anthropomorphic Theologyص, in Sidney Hook (ed.), Religious Experience and Truth (New York University Press, 1961) p.242. 24. rustic materialists 25. Flaubert 26. Deity 27. Supernaturalism 28. intelligibility 29. word-strings 30. corpus 31. cognate expressions 32. diachronic (ally) 33. synchronic (ally) 34. syntax 35. Spinoza 36. Hegel
37 . مى توان استدلال کرد که این قبیل استنتاجات از صخدا جهان را آفریدش چیزى را در باب صخداش اثبات نمى کند; زیرا از صایرگلیگ (Irglig) جهان را آفریدش یا صیک تریگ (Trig) جهان را آفریدش نیز مى توانیم استنتاجهایى داشته باشیم. روابط قیاسى را صخداش یا صایرگلیگش یا صیک تریگش تعیین نمى کنند, بلکه معانى بقیه کلمات جمله تعیین مى کنند. برعکس, این قبیل استنتاجات چیزى را در باب صخداش و صایرگلیگش نشان مى دهد, و آن این که اینها واژه هایى هستند که مى توانند در چنین جمله اى بدرستى این جایگاه را داشته باشند; زیرا صدرون جهان را آفریدش یا صزرد جهان را آفریدش یا صخیلى جهان را آفریدش فهم ناپذیرند. ما مى فهمیم که خدا واژه خاصى است که در جملات خاصى جاى درستى دارد. این که ص X جهان را آفریدش, تا آنجا که معنا دارد, پاره اى از ارزشها را مى پذیرد, و پاره اى دیگر را نه; نشان مى دهد که صجهان را آفریدش, به یک معنا, تعبیر فهم پذیرى است و صخداش یکى از ارزشهاى قابل قبول براى متغیر شXص است.
38. discourse 39. usage 40. utterances 41. gibberish 42. entelechy 43. Spiritual Cybernetics 44. infraconsciousness 45. the Absolute 46. dialectical process of transmutation 47. transcendental 48. nothing 49. Ziff 50. first-order 51. John Passmore 52. Hume 53. Logical empiricists 54. minimal entrance requirement 55. John Passmore, Philosophical Reasoning (London: Duckworth, 1961) p.83. 56. stipulated 57. stipulations 58. arbitrary 59. Paul Ziff, شAbout زGodسص, in Hook, Religious Experience, pp. 195-202. 60. Hick 61. Clarke 62. Hoffman 63. Glickman
64 . مقالات هیک, کلارک, اشمیت, و ادواردز همه در Hook, Religious Experience آمده اند. مقالات هافمن و گلیکمن در Sophia چاپ شده اند.
Robert Hoffman, شProfessor Ziffصs Resurrection of the Plain Manصs Concept of Godص, Sophia, Vol.II, no.2 (July 1963), and Jack Glickman, شHoffman on Ziffصs زAbout شGodصسص, Sophia, Vol.VI, no.3 (October 1965). 65. omnipotence 66. Nowell-Smith
67 . مرادم استدلال هیوم است, در:
An Enquiry Concerning Human Understanding, Section X, Pts I-II
و نیز:
P.H. Nowell- Smith, شMiraclesص, in A. Flew and A. MacIntyre (eds), New Essays in Philosophical Theology (London: Macmillan, 1955) pp. 243-53.
اما براى فهم این که همه آنچه در اینجا به وضوح فیصله یافته است, کل ماجرا نیست, رجوع کنید به:
C. D. Broad, شHumeصs Theory of the Credibility of Miraclesص, in Alexander Sesonske and Noel Fleming (eds) Human Understanding: Studies in the Philosophy of David Hume (Belmont, California: Wadsworth Press, 1965); Chapter 2 of Ninian Smart, Philosophers and Religious Truth (London: S. C. M. Press, 1964); and Richard Swinburne: The Concept of Miracle (London: Macmillan, 1970)
68 . ممکن است اشکال شود که نباید هزینه این برهان را بر عهده زیف نهاد که اثبات کند معجزه اى در کار نیست. هزینه برهان چیز دیگرى است. صمعجزهش, از جمله, باید قابل فهم شود. این قول که صقوانین فیزیک به حالت تعلیق درآمدندش یا صچیزى رخ داد که مخالف قواعد طبیعى بودش چه معنایى مى تواند داشت؟ این مفاهیم جداً مبهم اند, اما به سادگى واضح نیست که معجزه غیرقابل فهم است, و به سرعت و سهولت فرض را بر این گذاشتن که معجزه اى وجود نمى تواند داشت چیزى جز تغافل از آن ضد حمله آشکار الهیاتى نیست که, وقتى زیف چنین ادعایى مى کند, طبیعى است که الهیدان بدان دست یازد. این نکته است که مانع از سدّ ثغور کردن استدلال او در اینجا مى شود. در این باب به ارجاعاتى که در پى نوشت67 به براد و اسمارت و, شاید مهم تر از همه, سوین برن شده است بنگرید.
69. obscurantism 70. Ordinary language philosophers 71. philosophical rubbish 72. Dostoevsky 73. Kier kegaard 74. Heidegger
75 . اثر منثورى است نوشته جیمز جویس که در سال 1939 انتشار یافت. این کتاب به سبکى بى همتا و به غایت دشوار نوشته شده و در آن جناس و ایهام و واژه هاى آمیخته و تلمیحات گوناگون به کار رفته است.
76. Paul Ziff, Semantical Analysis (Ithaca, New York: Cornell University Press, 1960) p.197. 77. Caesar 78. Pegasus 79. intralinguistic 80. ostensive teaching 81. extralinguistic 82. Hans 83. Hildegard 84. apprehension 85. beatific vision 86. C. B. Martin 87. C. B. Martin, Religious Belief (Ithaca, New York: Cornell University Press, 1965). 88. referent 89. definite description 90. descriptive term 91. form of address 92. W. Norris Clark, شOn Professor Ziff, Niebuhr and Tillichص, in Hook, Religious Experience, p. 224. 93. analytic philosophy 94. Norman Malcolm
95 . توجه داشته باشید که در عین حال که الفاظ و تعابیر متفاوتند, در اینجا ظاهراً از نظریه توصیفات راسل چندان دور نیستیم.
96. consistent 97. excubant theologian 98. crucified 99. Just 100. good 101. merciful 102. powerful 103. Paul Ziff, شAbout زGodسص, in Hook, Religious Experience, p.198. 104. omnipotent 105. Omniscient 106. eternal 107. Ibid., p.199. 108. Ibid. 109. Ibid.
110 . East River تنگه (آبراهه) باریک جزر و مدى اى است که خلیج نیویورک علیا را به لانگ آیلندساند (Long Island Sound) متصل مى کند و مناطق منهاتان و برونکس را از بروکلین و کوئینس جدا مى کند.
111. Ibid. 112. creation ex nihilo 113. old conundrums 114. conceptual confusions 115. consistency 116. paradoxies 117. flat contradiction 118. Logistic Legerdemain 119. Ibid., p.200. 120. conflicts 121. non-literal 122. absurdities 123. mutually consistent 124. face value 125. verificationism 126. self-contradictory 127. programmatic essay 128. sins of omission 129. argued
130 . در اینجا همه استدلالات هافمن را بررسى نخواهم کرد. زیرا به نظر من گلیکمن آنها را به وضوح رد کرده است. بنگرید به: Hoffman, شZiffصs Resurrectionص, 1-4, and Clickman, شHoffman on Ziffص, 33-9. من, در پاراگرافهاى بعد از این نقل قول, چیزى را هم به بحث خواهم گذاشت که, به نظر خودم, پاسخ کاملاً نارساى هافمن است, در:
Hoffman, شOn Being Mindful of زGodس: Reply to Kai Nielsenص, Religious Studies, Vol.6 (1971) 289-90. 131. putative statement 132. factual intelligibility
133. Ziff, شAbout زGodسص, in Hook, Religious Experience, p.201.
134. state of affairs
135. Hoffman, شZiffصs Resurrectionص, 2-3.
136. factual content
137 . البته, این بدان معنا نیست که هافمن در باب معنا ادعاى صحیحى ندارد. بعداً استدلال خواهم کرد که چنین ادعایى را با قید و شرطهاى مناسب باید داشت. اما بدون چنین استدلالى او زیف را رد نکرده است.
138. grammatical intelligibility 139. in practice 140. Clickman, شHoffman on Ziffص, 39.
141 . ممکن است کسى اشکال کند که جز در صورتى که مراد از صمنطقاً ممکنش را, در اینجا, بتوان مستقل از مفهوم صعلى الاصولش مشخص کرد, فهم درستى از این ادعا خواهیم داشت. تحلیل صمنطقاً ممکنش, در واقع بسیار دشوار است, اما این امر در مورد بسیارى از دیگر الفاظ و مفاهیم کارآمد, از جمله لفظ و مفهوم صصادقش, نیز صدق مى کند. اما, چنانکه از مور (Moore) یاد گرفته ایم, این بدان معنا نیست که معناى لفظ و مفهوم مورد بحث را نمى دانیم یا نمى توانیم به نحو رضایت بخشى با آن کار کنیم. مى توانیم آن را به امور محسوس و ملموس تبدیل کنیم و, از این رهگذر, مراد خود را در اینجا مشخص سازیم. جملات زیر را در نظر بگیرید: (1) صیک مرد متأهل یک شوهر است.ش (2) صنیکسون سریع تر از فولبرایت غذا مى خورد.ش (3) صنیکسون سریع تر از فولبرایت به خواب مى رود.ش (4) صجانسون مجسمه آزادى را در کف دست خود گرفت و به ویتنام بردش. هرکس که فارسى بلد باشد مى داند که تأییدپذیرى با تکذیب پذیرى جمله (1) هیچ مسئله اى ایجاد نمى تواند کرد. تحقیق در باب جمله (1) ممنوعیت مفهومى دارد. بنابراین, واضح است که این جمله حتى على الاصول تحقیق پذیر نیست. برعکس, جمله (2) به وضوح تحقیق پذیر است; زیرا ما مى توانیم شرایط صدق آن را وصف کنیم; همین مطلب در مورد جمله نامعقولى مانند جمله (4) نیز صادق است. به علاوه, جملات (2) و (4) چنانند که به وضوح هیچ گونه ممنوعیت مفهومى در باب طلب دلیل بر صدق یا کذب آنها در کار نیست, و حال آن که در باب طلب دلیل بر صدق یا کذب جمله (1) چنین ممنوعیتى هست. در مقابل, جمله (3) چنان نیست که اگر کسى در صدد جستجوى دلیل بر صدق یا کذب آن برآید, به وضوح عجز خود را از فهم زبان فارسى نشان داده باشد. درست است اگر بگوییم نمى دانیم که چه چیزى صدق یا کذب این جمله را توجیه مى کند (البته اگر اصلاً چنین چیزى وجود داشته باشد) و, از این رو, نمى دانیم, یا دلیلى بر این عقیده نداریم, که جمله مذکور تحقیق پذیر (آزمون پذیر) است. حتى معلوم نیست که این جمله در زبان مورد استعمال داشته باشد (مگر به عنوان یک مثال فلسفى) و اگر هیچ مورد استعمالى نداشته باشد, در باب تحقیق درباره آن هیچ مسئله معقولى قابل طرح نیست, و, بنابراین, على الاصول تحقیق پذیر نیست. زیرا سعى در جهت تحقیق درباره آن, معناى محصلى ندارد. اما چون کاملاً واضح نیست که جمله (3) ه ییچ مورد استعمالى ندارد, نمى توانیم اطمینان حاصل کنیم از این که در باب طلب دلیل بر صدق یا کذب آن ممنوعیت مفهومى وجود دارد. اما این قبیل موارد نامشخص, از جمله موارد واضح ترى مانند صاو با چشمانش مى بیندش, بدین معنا نیستند که این تفکیک کارایى ندارد, یا کافى و وافى نیست, بلکه فقط بدین معناست که گاهى نمى دانیم چگونه این تفکیک را در عمل پیاده کنیم; یا حتى نمى دانیم که آن را پیاده کنیم یا نه. براى اطلاع از دلیل دیگرى در این خصوص, بنگرید به:
Kai Nielsen, شGod and Verification Againص, Canadian Journal of Theology, Vol.xi, no.2 (1965). 142. Cognitive intelligibility 143. justifiable 144. factual significance 145. John Hick, شMeaning and truth in Theologyص, in Hook, Religious Experience, p.203. 146. Ibid, p.204. 147. Loving disposition 148. disembodied love 149. Ibid., p.205. 150. stretched 151. analogical 152. symbolic 153. conceptual confusion 154. original use 155. dialectical diversions 156. ideological convictions 157. gross blasphemy 158. Paul Edwards, شSome Notes on Anthropomorphic Theologyص, in Hook, Religious Experience, p.242.
159 . براى کسب اطلاع از یکى از توجیهات این ادعا, بنگرید به:
J. N. Findlay, شCan Godصs Existence Be Disproved?ص, in Flew and MacIntyre, New Essays, pp.47-56. 160. grammatical remark 161. reflective religious consciousness 162. Pure Spirit 163. disembodied mind 164. predicates 165. disembodied action 166. bodiless doing 167. Edwards, شAnthropomorphic Theologyص, p.243. * اPlymouth talks faster than a Fordب. ** اa Plymouth Talksب.
168 . در اینجا, عقیده این نیست که ما معمولاً صمهربانش یا صعادلش را فقط در مورد فاعلهاى داراى جسم (با فرض این که فاعل داراى جسم, تعبیرى داراى حشو قبیح نباشد) به کار مى بریم. بلکه ادعا این است که صعادل بودنش یا صمهربان بودنش کارى است که کسى انجام مى دهد; یعنى بر اعمال اِطلاق مى شود. ادعایى که من دارم این است که صعمل بدون جسمش فهم پذیرى واقعى ندارد. چیزى وجود ندارد که به سود یا به زیانِ صدقِ جمله صعمل بدون جسم در هاییتى وجود داشتش محسوب شود. مى توان استدلال کرد که خدا مى تواند بدون جسم عمل عادلانه یا مهربانانه انجام دهد. زیرا قدرت دارد که از طریق (به توسط) اشخاص دیگرى که جسم دارند عمل کند, مثلاً صعدالت گوستاووس آدولفوس کار خدا را نشان مى دهدش. اما این استدلال فایده اى ندارد; زیرا هنوز هم صاو مى تواند عمل کندش; یعنى صخدا هرچند جسم ندارد عمل مى کندش در جمله فوق را نمى فهمیم. 169 . هافمن, وقتى این مطلب را در یکى از پیش نویسهاى قبلى خوانده بود, خطاب به من نوشت: صبدین ترتیب, ملاک تحقیق پذیرى در باب معنادارى در لباس رسمى باز مى گردد. وقتى ملبس به لباس ستأیید یا تکذیبز بود نمى توانست بر سر میز فیلسوفان پذیرفته شود, اما در لباس رسمى ترِ سشرایط صدقز حق دارد که از راهى دیگر وارد شودش. اما من (و نیز ادواردز) با استدلال از طریق مواردى که در آنها ـ حتى بدون توسل به ملاک تحقیق پذیرى ـ واضح است که رشته هاى کلمات مورد بحث (مثلاً صعمل بدون جسمش) بى معنا هستند و, بنابراین, با نشان دادن این که گزاره هایى که, مستقیماً یا غیرمستقیم, حاوى مفهوم عمل بدون جسم اند بى معنا هستند زیرا تحقیق پذیر نیستند, دلیل غیرمستقیمى (شاهدى) برچنین ملاکى ارائه کردم, و صرفاً آن را مفروض نگرفتم. به علاوه, در همان پاراگراف بعدى, گفتم که آنچه در آنجا گفته ام هنوز صاساساً مصادره به مطلوبش است.
170. cultural lag 171. Ziff, شAbout زGodسص, in Hook, Religious Experience, p.197. 172. associations 173. abstraction 174. body and soul 175. Edwards, شAnthropomorphic Theologyص, p.243. 176. fallacious 177. atheist 178. premises 179. Box 180. Cox 181. nothing 182. Ibid., pp.244-5.
حتى اگر این ادعا که وجود چنین خالقى براى جهان مستلزم این است که زمانى بوده باشد که جهان وجود نداشته است, یک صخطاى فاحش الهیاتیش باشد, باز هم نکته مورد نظر ادواردز, در اینجا همچنان صادق است. نکته این است که هردو جمله مسئله انگیزند. اگر یکى از آنها مستلزم دیگرى باشد در فهم هیچ یک از آنها وضع بهترى نداریم.
183 rules of substitution 184. Ibid. 185. See my شMetaphysics and Verification Revisitedص, The Southwestern Journal of Philosophy, Vol. VI, no.3 (1975), and my شFacts, Factual Statements and Theoretical Termsص, Philosophical Studies, Vol. XXIII (1975) (Maynooth, Ireland). 186. Counter 187. Ziff, شAbout زGodسص, in Hook, Religious Experience, p.199. 188. Pascal 189. non-believer 190. cognitive significance 191. mundane 192. the knight of faith 193. fact-stating discourse
194 . به این نکته بازخواهم گشت ـ و این نکته اى است که مطمئناً نیازمند استدلال بیشترى است ـ در:
my chapter شon Fixing the Reference Range of زGodسص and my article, شMetaphysics and Verificationص.
در اثر زیر نیز این نکته را به تفصیل مورد بحث قرار داده ام:
Kai Nielsen, Contemporary Critiques of Religion (London: Macmillan, 1971). 195. arbitrary 196. borderline cases 197. paradigms 198. non-anthropomorphic Theism 199. paradigmatic
|