تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,194 |
با گذشتگان قدمی بزنیم (ص 10 و 11) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 5، دوره 27، مرداد 95 - شماره پیاپی 317، آذر 1395، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: سخن بزرگان | ||
تاریخ دریافت: 02 آذر 1395، تاریخ پذیرش: 02 آذر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
با گذشتگان قدمی بزنیم به کوشش: معصومهسادات میرغنی دنبالت بودم! و گفتهاند حسین بن علی(ع) چون فقیری را دیدی، گفتی: «تو را که خوانند و پسر کهای؟» درویش گفتی: «من فلانم پسر فلان.» حسین(ع) گفتی: «نیک آمدی که از دیرباز در طلب توام که در دفتر پدر خویش دیدهام که پدر تو را چندین درم بر وی است. اکنون میخواهم تا ذمت(1) پدر خود از حقّ تو فارغ گردانم.» و بدین بهانه عطا به درویش دادی و منت بر خود نهادی. رشیدالدین میبدی؛ کشفالاسرار ========== چرا؟ افلاطون کسی را دید که بسیار حرف میزد، به او گفت: «خدای تعالی آفریده است برای تو دو گوش و یک زبان، برای آنکه دوبرابر آنچه حرف میزنی، بشنوی.» سیدنعمتالله جزایری؛ زهراالربیع ========== وقتِ دقیق! از حکیمی پرسیدند: «وقت طعام خوردن کی است؟» گفت: «غنی را وقتی که گرسنه شود و فقیر را وقتی که بیاید.» علی صفی؛ لطائف الطوایف ========== بهترین حیله روباهبچهای با مادر خود میگفت: «مرا حیلهای بیاموز که چون به کشاکش سگ درمانم، خود را از او برهانم.» گفت: «این را حیله بسیار است؛ اما بهترین همه آن است که در خانهی خود بنشینی، نه او تو را بیند و نه تو او را بینی.» عبدالرحمن جامی؛ بهارستان ========== انتظار بیهوده غلامی سیاه تشنه بود و به علت تنبلی دعا میکرد که خواجه آب بخواهد تا او مجبور شود از جای برخیزد و خود نیز آب بیاشامد؛ و از این روی میگفت: «خدا کند آقا آب خواهد.» دهخدا؛ امثال حکم ========== ظریف باش در سرخس از شیخابوسعید پرسیدند که: «ظریف کیست؟» گفت: «در شهر شما، لقمان.» گفتند: «شگفتا! در شهر شما هیچ کس از او آشفتهتر و چرکینتر نیست.» شیخ گفت: «شما در اشتباهید! ظریف یعنی پاکیزه و پاکیزه کسی است که به هیچ چیز وابستگی ندارد و هیچکس از او بیپیوندتر و بیعلاقهتر و در نتیجه پاکیزهتر نیست؛ زیرا که به هیچ چیز وابستگی و پیوند ندارد؛ نه با دنیا، نه با عقبی(2)، نه با نفس خود.» ابوسعید ابوالخیر؛ اسرار التوحید ========== غرض میان رئیس و خطیب دِهی دشمنی بود. رئیس بمرد. چون به خاکش سپردند، خطیب را گفتند: «تلقین او بگوی.» گفت: «از بهر این کار، دیگری را بخواهید که او سخن من به صورت طعنه میشنود؛ و اگر من رحمت فرستم، او لعنت پندارد.» عبید زاکانی؛ رسالهی دلگشا پینوشتها: 1. پیمان و عهد. 2. جهان آخرت. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 311 |