
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,217 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,536 |
قصه های قدیمی ( ص 18 و 19) | ||
پوپک | ||
مقاله 9، دوره 23، مرداد1395- 265، مرداد 1395، صفحه 18-19 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1395، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
محمدرضا شمس آبهایی که سیل شد اربابی گلهی گوسفندی داشت. هر روز شیر آنها را میدوشید، بعد تا میتوانست آب به آن اضافه میکرد و میفروخت. چوپان به او میگفت: «ارباب! این کار رو نکن. عاقبت خوبی نداره.» اما ارباب گوش نمیکرد. روزی گوسفندها در درهای میچریدند. ناگهان باران شدیدی آمد، سیل بزرگی به راه افتاد و همهی گوسفندها را برد. چوپان پیش ارباب برگشت. ارباب پرسید: «گوسفندها کو؟» چوپان گفت: «تموم آبهایی که توی شیرها ریختی، سیل شد و گوسفندهات رو بُرد.» ========== خسیس خسیسی مهمان یک روستایی شد. مدتها در خانهی او خورد و خوابید. خسیس مرتب میگفت: «به شهر که اومدی، جبران میکنم.» پس از مدتها، گذر روستایی به شهر افتاد. به درِ خانهی خسیس رفت و در زد. خسیس در را باز کرد. روستایی سلام کرد. خسیس گفت: «با کی کار داری؟» روستایی گفت: «منم قدمعلی! نشناختی؟» - نه. روستایی گفت: «حتماً به خاطر این کلاه من رو نشناختی.» و کلاهش را برداشت: «حالا شناختی؟» - نه. روستایی گفت: «شاید به خاطر این کته.» و کتش را درآورد. همینطور یکییکی لباسهایش را درآورد تا شاید خسیس او را بشناسد. آخر خسیس گفت: «بیخود خودت رو خسته نکن. اگه از پوستت هم دربیای، تو رو نمیشناسم.» =========== جوالباف شرمنده شد! جوالبافی بود که از بافتن و فروختن جوال(1) روزگار میگذراند. یک روز، هر چه فکر کرد، یادش نیامد که یکی از جوالها را به چه کسی داده تا برود و پولش را بگیرد. ظهر بود. جوالباف به نماز ایستاد. بعد از نماز به شاگردش گفت: «فهمیدم اون جوال رو به کی دادیم.» شاگرد گفت: «استاد! تو نماز میخوندی یا جوال پیدا میکردی؟» جوالباف شرمنده شد و پیش خودش گفت: «این بچه راست میگه؛ من داشتم جوال پیدا میکردم، نماز نمیخوندم.» □1. ظرفی از پشم بافته که از آن استفاده میکنند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 237 |