تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,275 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,183 |
قصّههای قرآنی ( ص 10 و 11) | ||
سنجاقک | ||
مقاله 5، دوره 13، مهر 95 - شماره پیاپی 139، آذر 1395، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1395، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
لقمان و پسرش مرتضی دانشمند خانم احمدی به بچّههای مهد گفت: «دوست دارید قصّهی لقمان را برایتان تعریف کنم؟» بچّهها با صدای بلند گفتند: «ب...له!» خانم گفت: «یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. یک روز لقمان و پسرش در خانه نشسته بودند و با هم صحبت میکردند. لقمان گفت: «پسرم! هنگام صحبت کردن با مردم، صدایت را آهسته کن. همانا بدترین صداها، صدای الاغهاست...» یکی از بچّهها گفت: «الاغ میگه: عر عر عر!» بچّهها خندیدند. خانم گفت: «میدانید چرا صدای الاغ زشت است؟ چون الاغ همیشه صدایش را بلند میکند. او فکر نمیکند کسی از صدایش خوشش میآید یا نه. کاری ندارد کسی خواب باشد یا بیدار! ما نباید آنقدر بلند حرف بزنیم که پدر و مادرها اذیّت شوند.» خداوند در قرآن میگوید: «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ؛ از صداى خود کم کن؛ زیرا زشتترین صداها، صدای خران است.»(1) خانم گفت: «حالا قلم بردارید و نقّاشی لقمان و پسرش را بکشید. یک الاغ هم بکشید تا سوار آن بشوند.» 1. سورهی لقمان، آیهی 19. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 239 |