تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,447 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,386 |
پری و سنجاقک ( ص 24 و 25) | ||
سنجاقک | ||
مقاله 12، دوره 13، مهر 95 - شماره پیاپی 139، آذر 1395، صفحه 24-25 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1395، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1395 | ||
اصل مقاله | ||
پری و سنجاقک هاجر زمانی «پری» یک پروانهی خیلی کوچولو بود. او هنوز خیلی از گلها را نمیشناخت. یک روز پری یک گل قرمز با خالهای سفید دید. روی آن نشست. اوّلش اشک از چشمهایش آمد. بعد جلوی چشمهایش یک جوری شد، چیزها را خوب ندید. پری صدایی شنید: «وای پروانهکوچولو! چرا روی قارچ سمّی نشستی؟» پری تندی از روی قارچ بلند شد. چون چشمهایش خوب نمیدید، خورد به یک علف پیچپیچِ بلند. دردش آمد، گریه کرد. وقتی گریهاش تمام شد، با خودش گفت: «حالا کدام طرفی بروم؟ خانهام کجاست؟ چهجوری غذا پیدا کنم؟» دوباره اشک توی چشمهای پری آمد؛ ولی تندی پاکش کرد و یواش یواش بال زد و با خودش گفت: «گریه کردن فایده نداره! باید یه راه خوب پیدا کنم.» بالِ پری خورد به یک برگ گل، که صدایی ویزویز کرد: «زود باش فرار کن! یه قورباغهی گُنده زبانش را برایت دراز کرده!» پری ترسید و زود پرید. صدای «قور» عصبانی قورباغه هم بلند شد. پری هی دور خودش چرخید. نمیدانست چهکار کند! صدا بهش گفت: «نکند از قارچ سمّی خوردی؟ باید هفت روز چشمهایت را با آب چشمه بشوری. بعد خوب میشوی؛ ولی تا آن وقت از گوشهایت کمک بگیر تا صدای قورباغهی بدجنس را زودی بشنوی. با بینیات هم بو بکش تا بوی گلهای خوشمزّه را پیدا کنی. بالهایت هم کمکت میکند تا زودتر به گلها برسی.» پری، خوب گوش کرد. بعد خندید و گفت: «چه راه خوبی! چه دوست خوبی! اسم تو چیه؟» صدای ویزویز بلند شد: «من سنجاقکم.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 250 |