تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,278 |
گفتوگو با یاسین پوراسکندری، مخترع گوشی هوشمند نابینایان (ص 48و49) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 20، دوره 27، شهریور 95 - شماره پیاپی 318، دی 1395، صفحه 48-49 | ||
نوع مقاله: گفت و گو | ||
تاریخ دریافت: 16 بهمن 1395، تاریخ پذیرش: 16 بهمن 1395 | ||
اصل مقاله | ||
عدد 11 را دوست دارم گفتوگو با یاسین پوراسکندری، مخترع گوشی هوشمند نابینایان رامین جهانپور یاسین پوراسکندریدر سال 1377 در شهرستان جاجرم استان خراسان شمالی به دنیا آمده است و در حال حاضر سال چهارم دبیرستان در رشتهی تجربی است. او جوانی باهوش، کاری و خلاق است. وسیلهای که اختراع کرده، فوقالعاده مفید و عجیب است. گفتوگوی ما را با او میخوانید: □ برایمان کمی از کودکیتان بگویید. والله آنطور که پدر و مادرم میگویند، در کودکی آدم عجیب و غریبی بودم و گاهی وقتها رفتار و کردارم انگار با بقیهی همسنوسالهایم فرق میکرد. □ میشود در مورد این عجیب و غریب بودنتان بیشتر توضیح بدهید؟ بله. خیلی خیالباف و رؤیاپرداز بودم و تحت تأثیر رؤیاهایم حرفهایی را به زبان میآوردم که گاهی موجب نگرانی خانوادهام میشد. □ مثلاً چی میگفتی؟ حالا که این سؤال را پرسیدی، بد نیست یک خاطره از دوران ششسالگی خودم برایتان تعریف کنم. پدرم میگوید یک روز ما برای کاری از خانه خارج شدیم و تو تنها توی خانه ماندی. وقتی برگشتیم تو با صدای ترسآلودی شروع کردی به تعریف ماجرایی که اصلاً اتفاق نیفتاده بود. من آن روز وقتی پدرم میپرسد وقتی ما نبودیم کسی به خانه نیامد؟ در جوابش خیلی جدی میگویم که چرا، وقتی شما نبودید یک آدم قویهیکل وارد خانهی ما شد و میخواست مرا بدزدد؛ اما من مقاومت کردم و کشتمش و بعد از خانه انداختمش بیرون! □ واکنش آنها چگونه بود؟ پدر و مادرم با شنیدن این حرفها تصمیم گرفتند مرا پیش روانشناس ببرند. روانشناس هم توصیه کرده بود که به این بچه دفتر بدهید تا تخیلاتش را به صورت داستان روی دفتر پیاده کند. پدرم دفتری برایم خرید و به من گفت که هرچه به ذهنت میرسد را بنویس. احتمالاً تو در آینده نویسندهی بزرگی میشوی؛ اما من بدون اینکه قصهای در دفتر بنویسم شروع کردم به نقاشی کشیدن. تصویرهایم بیشتر از شکلهایی بود که توی کتاب قصهها و تلویزیون دیده بودم، مثل آدم فضایی، ربات، پنکه و اینجور چیزها. هرچهقدر سن و سالم بالا میرفت، گرایشم به وسایل برقی و فنی بیشتر میشد و عاشق زیر و رو کردن اسباببازیهایم میشدم. مثلاً ماشین اسباببازی کوکی خودم را میشکستم و دوباره قطعاتش را کنار هم میگذاشتم تا طرز ساختن ماشین کوکی را یاد بگیرم. کمکم تبدیل به دانشآموزی شدم که همیشه بهترین کاردستی را زنگ هنر به سر کلاس میبرد و بالاترین نمره را میگرفت. □ پس سراغ نویسندگی نرفتی؟ نه، البته من از همان ششسالگی عاشق کتاب داستان و قصههای مصور بودم؛ اما هیچوقت فرصت نشد که به طور جدی قصهنویس شوم. □ اولین اختراع شما چه بود؟ در همان دوران دبستان یک قایق چوبی کوچولو ساختم که با آرمیچر کار میکرد. آن قایق را توی آب حوض میگذاشتم و قایق حرکت میکرد و من کیف میکردم. □ قبل از اینکه اختراع جدیدت، یعنی گوشی هوشمند نابینایان را اختراع کنی، چه چیزی ساختی؟ دو سال قبل طراحی ساخت زنگ برای ناشنوایان را شروع کردم و خیلی هم رویش کار کردم؛ اما بعد از طراحی فهمیدم که این گوشی از سوی شخص دیگری اختراع شده و اسمش هم در سازمان اختراعات ثبت شده است. □ میشود در موردش توضیح بدهی؟ مغناطیس صدای زنگ را با قطعاتی به ساعت مچی فرد نابینا وصل کرده بودم، طوری که وقتی کلید زنگ در خانه را میزدند، زنگ ساعت هم به صدا درمیآمد و او میفهمید. □ حالا میرسیم به اختراع جدیدت که به نام خودت به ثبت رسید. چهطور شد که به فکر اختراع گوشی هوشمند برای نابینایان افتادی؟ دوستی داشتم که موبایل معمولی و سادهای در دست داشت؛ اما مانیتورش سوخته و صفحهاش سیاه شده بود، ولی دوستم با همان گوشی موبایل سوخته کار میکرد. او بدون اینکه اعداد و یا حروف تلفن را ببینید، با استفاده از حافظهاش شمارهگیری و با گوشیاش صحبت میکرد. یک روز وقتی داشتم به گوشیاش نگاه میکردم، یکدفعه به ذهنم خطور کرد که میشود بدون اینکه مانیتور گوشی را ببینیم، از روی کیبورد شمارهگیری کنیم و اینطوری بود که پیگیر ساخت گوشی هوشمند برای نابینایان شدم. □ آیا برای طراحی این گوشی از کسی کمک گرفتی؟ برای اینکه در مورد نابینایان اطلاعات بیشتری کسب کنم، به ادارهی بهزیستی استان خراسان رفتم. در آنجا خانم میانسالی به عنوان مربی و مشاور نابینایان کار میکرد که توانست اطلاعات زیادی از خصوصیات نابینایان عزیز در اختیارم بگذارد؛ البته آن خانم خودش هم نابینا بود. در آنجا بود که متوجه شدم نابینایان به سختی میتوانند از گوشیهای آدمهای معمولی استفاده کنند. تازه اگر سواد هم داشته باشند، فقط میتوانند از گوشیهایی استفاده کنند که کیبورد آنها بر اساس حروف و اعداد خط «بریل» ساخته شده باشد که مخصوص کلاسهای درسی نابینایان است. وقتی موضوع اختراع چنین گوشی را با آن خانم مربی در میان گذاشتم، خوشحال شد و گفت که کمکم میکند. □ بیشترین کمکی که از این خانم مربی گرفتی چه بود؟ خانم مربی میگفت یکی از چیزهایی که در هنگام استفاده از گوشیهای معمولی ما را اذیت میکند، کیبورد شلوغ آن است که پر از اعداد و حروف و علامت است. اگر میخواهی برای ما گوشی تازهای طراحی کنی، یک کاری کن که کلیدهای کمتری داشته باشد تا در شمارهگیری دچار اشتباه نشویم و راحتتر با آن کار کنیم. زمانی که به کلاس نابینایان عزیز رفتوآمد میکردم، متوجه این نکته شدم که در کشور ما در حدود صدهزار نابینا زندگی میکنند و خیلی از نابینایانی که سواد ندارند، اصلاً اصول خط بریل را بلد نیستند. پس به این نتیجه رسیدم که گوشیای بسازم که هم افراد باسواد و هم بیسواد نابینا توی هر سن و سالی بتوانند از آن استفاده کنند. □ در حال حاضر، نابینایان از چه نوع گوشیهایی استفاده میکنند؟ در تحقیقاتم متوجه شدم که در دنیا گوشیهایی برای نابینایان ساخته شده که با خط بریل کار میکنند؛ یعنی نابینا حتماً باید باسواد باشد و الفبای بریل را بلد باشد. متأسفانه این گوشیها هنوز وارد بازار ایران نشده تا هموطنان ما از آنها استفاده کنند. □ گوشی هوشمندی که ساختی، چه ویژگیهایی دارد؟ صفحهکلید این گوشی هوشمند برای اولین بار در جهان از سه کلید تشکیل شده و کار کردن با آن بسیار آسان است و علاوه بر زنگ زدن، قابلیت ارسال پیامک را هم دارد. از دیگر ویژگیهای این گوشی این است که یک عصای هوشمند هم دارد که میتواند به شخص نابینا هنگام راه رفتن، در تشخیص موانع کمک کند. □ بعد از تولید گوشی چهکار کردی؟ بعد از اینکه گوشی را طراحی کردم، از آن تست گرفتم و وقتی جواب داد، به ثبت اختراعات رفتیم و این گوشی در سازمان ثبت اسناد و املاک ایران و سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی ایران به نام خودم به ثبت رسید. □ چهقدر اهل مطالعه هستی؟ بسیار زیاد. از کودکی عاشق کتابهای علمی بودم و هنوز هم اخبار علمی دنیا را از طریق نشریات و کتابهای علمی دنبال میکنم. بد نیست بدانید توی مجتمع مسکونیای که زندگی میکنیم، چند سال پیش وقتی سوم دبستان بودم کتابخانهای احداث شد که من یازدهمین نفری بودم که عضو آنجا شدم. در حال حاضر هم این کتابخانهی کوچک هفتصد عضو فعال دارد و روی کارت عضویت من عدد 11 ثبت شده است. و من هر وقت به این کارت نگاه میکنم، یاد زمانی میافتم که سوم ابتدایی بودم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 741 |