تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,160 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,089 |
فری کاغذی (ص 6و7) | ||
سنجاقک | ||
مقاله 3، دوره 13، دی 95 - شماره پیاپی 142، بهمن 1395، صفحه 6-7 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 16 بهمن 1395، تاریخ پذیرش: 16 بهمن 1395 | ||
اصل مقاله | ||
فِری کاغذی لاله جعفری فرفرهی کاغذی صبح که میشد، با چهار تا فِرِش، لب پنجره، منتظر باد مینشست. باد که میآمد، دنبالش میرفت. فِرهایش با باد میچرخیدند و میخندیدند. یک روز صبح که باد آمد، گفت: «فری کاغذی! امروز توی خونه بمون. هوا اَبریه ممکنه بارون بیاد!» فری کاغذی گفت: «نه، میخوام برم. باید برم. اگه نرم، توی خونه چه بازیای بکنم؟» و پرید بیرون. یک ذرّه که چرخید، چِک و چِک باران آمد. فری گفت: «بارون نیا! فِرهام خیس میشه.» امّا باران باز هم آمد. فری گفت: «فِرَم صاف میشه، چرخم خراب میشه. نیا نیا!» امّا باران باز هم آمد. فری دید که فرهایش خیس شدند، صاف و غصّهدار شدند، دیگر نچرخیدند، برگشت خانهاش. فِری به فِرهایش گفت: «غصّه نخورید! الآن خشکتون میکنم. صافتون رو فِر میکنم.» بعد رفت لب پنجره و گفت: «باد، به دادم برس! یه ذرّه بیا!» و فِرت و فِرت گریه کرد. باد دلش سوخت و گفت: «فرت و فِرت نکن!» و آمد توی اتاق. فوت کرد و فوت کرد. فِرها را خشک کرد. فری هم صافشان را فِر کرد. باد گفت: «فری کاغذی! حالا میای بیرون بچرخی؟» فری بیرون را نگاه کرد و گفت: «نه! حالا وقتش نیست. بارون که تموم شد، میپرم میام!» باد خندید و رفت. فری کاغذی هم رفت پشت پنجره و منتظر نشست. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 282 |