تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,253 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,164 |
کت پشمی (ص 20 و21) | ||
سنجاقک | ||
مقاله 10، دوره 13، دی 95 - شماره پیاپی 142، بهمن 1395، صفحه 20-21 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
تاریخ دریافت: 16 بهمن 1395، تاریخ پذیرش: 16 بهمن 1395 | ||
اصل مقاله | ||
کت پشمی طاهره خردور یک کت پشمی بود که دوتا دکمه روی آستینهایش داشت. کت پشمی دکمههای روی آستینهایش را خیلی دوست داشت؛ امّا یک روز دید که دکمههایش نیست. راه افتاد و رفت تا دکمههایش را پیدا کند. رسید به یک باغ. توی باغ یک عالمه برگ بود. گنجشک روی برگها نشسته بود. گنجشک از سرما تیریک تیریک میلرزید. پرسید: «تو دکمههای کتِ من را ندیدهای؟» گنجشک گفت: «دیدمش.» کت پشمی گفت: «کو... کو؟ زود به من بده!» گنجشک گفت: «سردم شده. بگذار بیایم توی آستینت گرم بشوم، بعد نشانت میدهم.» کت پشمی قبول کرد. گنجشک رفت توی آستینِ کت. بعد به کت پشمی گفت: «بیا برویم تا نشانت بدهم.» آنها رفتند وسط باغ. وسط باغ مترسک بود. سر و صورتش پر از برگ بود. کت پشمی دکمههایش را دید. آنها رفته بودند روی صورت مترسک. شده بودند دوتا چشم خوشگل. کت پشمی خوشحال شد. دلش نیامد دکمههایش را بگیرد. گفت: «پس من هم بیایم کت تو بشوم.» و زود رفت توی تن مترسک. مترسک خودش را تکان داد. برگها از روی سر و صورتش ریختند پایین. مترسک خندید. کت پشمی هم خندید. گنجشک هم توی آستین جیک جیک خندید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 299 |