تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,251 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,160 |
باید گم شوم! (ص 6) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 4، دوره 27، مهر 95 - شماره پیاپی 319، بهمن 1395، صفحه 6-6 | ||
نوع مقاله: سرمقاله | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2017.22483 | ||
تاریخ دریافت: 16 اسفند 1395، تاریخ پذیرش: 16 اسفند 1395 | ||
اصل مقاله | ||
نویسنده: فاطمه دولتی همه چیز از امروز صبح شروع شد. چشمم که به دیوار افتاد، صدای زنگ کاروانی در گوشم پیچید. گرما به جانم چنگ انداخت و گُر گرفتم. هوای شهرمان سرد بود؛ اما من چشم دوخته بودم به دیوار و میسوختم. دوباره آن روزها شروع شده بود. آن روزهایی که کبوترهای حیاط دیگر شوقی برای پرواز نداشتند، آن روزهایی که حتی معلممان هم در کلاس میان صحبتهایش سکوت میکرد و من میدیدم که بغضش را میبلعد. دوباره عطر فصل تازهای را میشنیدم. فصلی که وقتی زاده شد، گرم و سوزان بود، همچون صحرای داغ و تفتیدهی کربلا. فصلی به نام «محرم». همان فصلی که هر سال صدای گامهایش، کوچهها و خانهها را هوایی میکند و با دق البابش، عطر نفسهایش در پیراهن شهر میپیچد. همان فصلی که سالهاست با شروعش مردم برسرزنان و سینهزنان تا ظهر روز عاشورا بیقرارند و پریشان، گویی هرچه میکنند، هرچه میگریند، هرچه زار میزنند این بغض خفته در گلو تمامی ندارد. همان فصلی که پدرم خوب میداند باید مرا در تکیهی محل پیدا کند. همان فصلی که شبیه هیچ فصلی نیست. همه چیز از امروز صبح شروع شد. چشم که باز کردم پیراهن مشکیام را آویزان به دیوار دیدم. مادر دوباره پیراهن عزای سید شهدا را برایم بیرون کشیده بود. همان پیراهنی که وقتی به تن میکردم، میگفت: «پسرکم مرد شده.» مادر از این حرف منظور دیگری داشت. مادر خوب میدانست که غم حسینm نوجوان را هم پیر میکند، حالا من در ابتدای آغازی دیگر ایستادهام. آغازی که همیشه با شگفتانگیزترین «ماه»ها شروع شده است. ماهی که همیشه حسّی غریب و عطری عجیب دارد. زیر آسمان بغکردهی شهرمان قدم میزنم در خیابانی که انتهایش پیدا نیست. فکر میکنم محرم هم مثل یک خیابان بزرگ است برای گم شدن. آخر گاهی گم شدن، اتفاق قشنگی است، مثل بذرهای کوچکی که در دل خاک گم میشوند؛ اما پس از چند وقت در قامت یک گیاه قد میکشند و زندگی دوبارهای را تجربه میکنند. حالا من با همین پیراهنی که بوی حسینm میدهد، باید از خودم بیرون بزنم و بروم به خیابان محرم، باید بروم، باید گم شوم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 272 |